قيام توابين

محمدرضا سماك امانى‏


آشنايى با رهبران قيام
يكى از راههاى شناخت انقلابها، آگاهى از شخصيت فكرى، فرهنگى و سياسى رهبران آنهاست. نهضت‏ها از انديشه‏هاى رهبران خويش متاثر است. تفسير دين، مكتب و هر عقيده‏اى توسط رهبران جنبش‏ها به رويكرد عملى قيامها مى‏انجامد. تفكرهاى انقلابى هماره در بستر انديشه‏هاى پيشوايان انقلاب، تغيير و تحول فراوان يافته‏اند و جامعه را متحول ساخته‏اند. كنكاش در زندگينامه رهبران انقلاب از بهترين شيوه‏هاى آشنايى با علل انقلابهاست. قيام توابين نخستين قيام شيعى پس از حادثه كربلاست. رهبران قيام، بويژه رهبر اصلى آن،از چنان جايگاهى برخوردار بودند كه بدون شناخت وقعيت‏سياسى آنها، شناخت قيام توابين ميسر نخواهد بود. گرچه درباره قيام توابين تاكنون تحقيق مفصل و در خور تحقق نيافته است، اما اكثر نويسندگان و حتى مورخان قديمى به دليل آگاهى اندك از زندگانى رهبران اين قيام، آن را انتحار خوانده‏اند. اكثريت قريب به اتفاق اين نويسندگان در داورى به نام و نتيجه قيام توجه كرده‏اند. نام قيام برگرفته از آيه‏اى است كه قصد خودكشى گروهى پشيمان را به وهم مى‏افكند و نتيجه آن نيز چيزى جز شكست نبود.

رهبران قيام توابين از بزرگان شيعيان كوفه بودند و جايگاه ممتازى در بين قبيله‏هاى خود داشتند. اينك به صورت بسيار فشرده به معرفى آنها مى‏پردازيم. بديهى است كه در معرفى رهبران قيام، قسمت عمده به زندگينامه سليمان بن صرد خزاعى اختصاص دارد، زيرا وى مرد شماره يك اين قيام است.

1- سليمان بن صرد خزاعى
قبيله‏« خزاعه‏» از بزرگترين قبايل عراق است كه قرنها داراى جايگاهى ممتاز در بين قبايل عرب بود. سد مارب در پى سيل عرم در يمن( 115 ق. م.) شكست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوى شمال رهسپار شدند. يمنى‏هاى مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، يعنى مكه و مدينه اقامت گزيدند و اندك اندك جمعيت و شوكت آنان فزونى يافت تا جايى كه ساليان دراز توليت كعبه را در دوران جاهليت‏بر عهده داشتند. مردم قبيله خزاعه پيش از فتح مكه، مسلمان شدند و بسيارى از آنها، در جنگهاى پيامبر(ص) عليه كفار جنگيدند. برخى از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام على (ع) نيز بودند. بديل بن ورقاء خزاعى، در جنگ صفين فرمانده پياده نظام سپاه امام على (ع) بود. دعبل شاعر اهل بيت و عمرو بن حمق،انقلابى بزرگ كه به دست معاويه به شهادت رسيد، نيز از قبيله خزاعه‏اند. مردم قبيله خزاعه در جنگهاى حضرت على (ع) عليه ناكثين، مارقين و قاسطين شركت داشتند.

سليمان بن صرد نيز از قبيله خزاعه بود. او در سال 28 ه.ق در مكه به دنيا آمد. نامش «يسار» بود و پس از مسلمان شدن، پيامبر (ص) نامش را به «سليمان‏» تغيير داد. سليمان در جوانى به اسلام گرويد و هنگام هجرت مسلمانان از مكه به مدينه همراه مهاجران بود. كنيه سليمان (ابو مطرف) بود.

سليمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (ص)، حضرت على (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود و 25 حديث از آنها نقل كرده است. وى در سال 17 ه.ق (شش سال پس از فوت پيامبر (ص)) همراه نخستين گروه مسلمانان مكه را به سوى كوفه ترك كرد و تا آخر عمر در اين شهر جديد التاسيس اقامت گزيد.

سليمان بن صرد خزاعى را عابدترين و صالح‏ترين فرد قبيله خزاعه خوانده‏اند. وى داراى جايگاهى ويژه در ميان قبيله خزاعه بود. او را برترين فرد خزاعه ناميده‏اند. قبيله خزاعه از او اطاعت مى‏كرد. سليمان در بين قبيله خود سرورى و رياست داشت. شيعيان كوفه در رخدادهاى سياسى به او مراجعه مى‏كردند و هماره خانه‏اش محل تصميم‏گيرى رهبران شيعيان كوفه در حوادث بزرگ سياسى بود، تا آنجا كه وى را از بزرگان عراق ناميده‏اند.

مسلمانان پس از مرگ عثمان( 35 ه.ق)، حضرت على (ع) را به خلافت‏برگزيدند. سليمان بن صرد نيز از افرادى بود كه با آن حضرت بيعت كرد و به دنبال بيعت او، قبيله خزاعه به جمع هواداران امام على (ع) پيوست. سليمان بن صرد پيرمردى 63 ساله بود كه رياست قبيله خزاعه را بر عهده داشت. سن زياد، تجربه فراوان، پيشگامى در پذيرش اسلام، صحابى پيامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبيله خزاعه از او فرمانبرى كند. نظام قبيله‏گرى تنها نظام متمركز سياسى آن عصر بود. پيمان رئيس قبيله با يك قبيله به معناى پيمان تمام افراد قبيله بود. بيعت‏سليمان بن صرد با حضرت على (ع) موجب شد تا مردم قبيله‏اش نيز با آن حضرت بيعت كنند.

سليمان بن صرد در جنگ صفين، فرمانده جناح راست پياده نظام سپاه امام على (ع) بود. او پس از نيرنگ عمرو بن عاص در به نيزه زدن قرآنها و اعلام داورى قرآن درباره خلافت امام على (ع) و معاويه- كه عهد نامه متاركه جنگ نوشته شد.- به امام على (ع) عرض كرد:

اى امير مؤمنان،اگر ياورانى داشتى، هرگز اين طومار (عهدنامه) نوشته نمى‏شد. سوگند به خدا، ميان نيروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاويه- كه نظر همه آنان قبل از حكميت‏بود.- برگردانم ولى جز اندكى، كسى به يارى‏ام نيامد.

امام على (ع) به چهره خسته، عرق كرده، مجروح و خونين سليمان نگاه كرد و اين آيه را تلاوت فرمود:

فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا

بعضى پيمان خود را به آخر رساندند و برخى ديگر در انتظارند و هرگز تغييرى در پيمان خود نداده‏اند.

سپس امام على (ع) به سليمان بن صرد گفت: سليمان! تو از افرادى هستى كه به انتظار شهادت به سر مى‏برى و هرگز تغييرى در عهد و پيمان خود نمى‏دهى.

سليمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بيت عليهم السلام بود. او در تمام جنگهاى امام على (ع) عليه دشمنان اسلام و ولايت‏حضور داشت. برخى از تاريخ نويسان شركت‏سليمان بن صرد در جنگ جمل را رد كرده‏اند. دليل آنها حديثى است كه در آن، امام على (ع) او را به خاطر شركت نكردن در جنگ جمل نكوهش كرده است. اين نظر به دلايل زير صحيح نيست:

1- برخى از كتب معتبر تاريخى مانند طبقات الكبرى و تذكرة الخواص تصريح كرده‏اند كه سليمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت.

2- در كتابهاى تاريخى به شركت نكردن سليمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است.

3- بسيارى از مورخان قديمى،مانند ابن اثير تصريح مى‏كنند كه سليمان بن صرد در تمام جنگهاى حضرت على (ع) عليه دشمنان آن حضرت،شركت داشت.

4- حديث فوق از نظر سند ضعيف است و شيخ طوسى هم احتمال جعلى بودن آن را داده است.

سليمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام لحظه‏اى كوتاهى نكرد. وى بيش از نيم قرن در راه تاسيس و حفظ حكومت اسلامى از جان مايه گذاشت و پس از شهادت امام على (ع) از همكارى با خلفا اجتناب ورزيد. او پس از پيامبر (ص) در دوران غصب خلافت نيز از هر گونه تلاش براى استحكام خلافت نامشروع امتناع كرد و لحظه‏اى به خدمت‏خلفا درنيامد.

سليمان بن صرد از شيعيانى بود كه پس از شهادت حضرت على (ع)، در دوران حكومت معاويه روش مبارزه منفى پيش گرفتند. وى در نماز جماعت «مغيره‏»، فرماندار كوفه شركت نمى‏كرد. معاويه در سال 42 ه. در نامه‏اى كه فرماندار كوفه از او مى‏خواست‏سليمان بن صرد و ديگر بزرگان كوفه را وادار كند تا در نماز جماعتش شركت كنند. زيرا عدم حضور رهبران قبايل، بويژه رهبران شيعيان و صحابى پيامبر (ص)، در نماز جماعت كارگزار معاويه، به معناى نپذيرفتن خلافت معاويه و نوعى اعتراض به حكومت‏بود. نامه معاويه به فرماندار كوفه گوياى اين است كه عدم حضور سليمان بن صرد و برخى از بزرگان شيعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سياسى براى حكومت مهم بود، زيرا تمام هدف معاويه استحكام حكومتش بود و هر چه اين حكومت را خدشه‏دار مى‏ساخت، خطر به شمار مى‏آورد. سليمان بن صرد به خاطر درك حضور پيامبر (ص) در بين مردم مقامى ارزنده داشت. او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهى قبيله‏اى بزرگ را نيز برعهده داشت. شركت نكردن او در نماز فرماندار معاويه، به سرعت در كوفه پخش شد. بيم آن مى‏رفت‏بزرگان قبايل ديگر كوفه نيز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار كوفه نارضايتى خود را از حكومت معاويه اعلام دارند. بنابر اين، معاويه به كارگزارش در كوفه دستور داد سليمان بن صرد و ديگر ياران سرشناس امام على (ع) را به زور در نماز خويش حاضر كند.

سليمان بن صرد از اصحاب امام حسن (ع) نيز بود. پس از آنكه معاويه صلح نامه خويش با امام حسن (ع) را نقض كرد، سليمان بن صرد به امام حسن (ع) پيشنهاد كرد كه دستور جنگ با معاويه را صادر كند و او را پيشاپيش نيروها براى تصرف كوفه و عزل فرماندار گسيل دارد. امام حسن (ع) به سليمان فرمود: هدف من از صلح جلوگيرى از خونريزى بود، پس به قضاى الهى خشنود باشيد.

2- مسيب بن نجبه قزارى
وى از پهلوانان عرب، رئيس قبيله و مردى پرهيزكار بود. در جنگ قادسيه(15 ه.) و تمام جنگهاى حضرت على (ع) عليه دشمنان آن حضرت براى اسلام شمشير زد. مسيب بن نجبه از اصحاب امام على (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود. او را از بهترين و سرشناس‏ترين شيعيان شمرده‏اند. پدرش از حضرت على (ع) و خودش از امام حسن (ع) حديث نقل كرده است. مسيب بن نجبه در جريان تجاوز لشكر معاويه به قلمرو سرزمين‏هاى تحت‏حكومت امام على (ع) (39 ه.) از سوى آن حضرت به فرماندهى سپاه انتخاب شد تا به «تيماء» رفته و سربازان اشغالگر معاويه را از آن منطقه اخراج كند.

3- رفاعة بن شداد بجلى
از اصحاب امام على (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود و در بين راه سفر حج، همراه مالك اشتر و گروهى ديگر از شيعيان در ربذه بدن مطهر صحابى بزرگ رسول خدا (ص)،ابوذر غفارى را كفن و دفن كرد و بر آن نماز گذارد. رفاعة بن شداد در جنگ صفين، فرمانده قبيله «بجليه‏» بود و مردم قبيله‏اش را در نبرد با دشمنان امام على (ع) رهبرى كرد. رفاعة در قيام حجر بن عدى از انقلابيان جوان شمرده مى‏شد.

4- عبد الله بن وال تيمى(تميمى)
از اصحاب امام على (ع) و امام حسين (ع) بود و از بزرگان شيعيان كوفه به شمار مى‏آمد. او را از پرهيزكاران، زاهدان و فقيهان شيعه شمرده‏اند.

5- عبد الله بن سعد( بن نفيل) ازدى
از اصحاب امام على (ع)(ص) بود و در زمره برترين شيعيان جاى داشت.

معاويه به پسرش يزيد وصيت كرده بود كه از چهار نفر از بزرگان عرب،حتمام بيعت‏بگيرد: حسين بن على (ع)، عبد الله بن عمر، عبد الرحمن بن ابوبكر و عبد الله بن زبير. معاويه به فرزندش گفته بود كه تنها اين چهار نفر براى حكومت او خطر هستند.

از بين چهار نفر ياد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفاى پس از پيامبر (ص) هستند و اين نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفاى پس از پيامبر (ص) بود. عبد الله بن زبير نيز فرزند فردى بود كه محبوبيتى كمتر از خلفا نزد مردم نداشت.

هنوز خبر مرگ معاويه به حجاز نرسيده بود كه بلافاصله نامه‏اى به فرماندار مدينه‏« وليد بن عتبة ابن ابى‏سفيان‏» نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برايش بيعت‏بستاند. فرماندار مدينه با مروان حكم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبد الرحمن بن ابى‏بكر و عبد الله عمر خواستار خلافت نيستند ولى سخت مواظب حسين بن على (ع) و عبد الله بن زبير باش. همين حالا، اين دو نفر را به دار الاماره احضار كن و از آنها به زور بيعت‏بخواه و اگر بيعت نكردند، گردنشان را بزن.

سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولى شب دوم شعبان، كه حدود 12 روز از مرگ معاويه گذشته بود ولى هنوز مردم مكه و مدينه از مرگ او بى‏خبر بودند. امام حسين (ع) در مسجد بود كه پيكى از دار الاماره رسيد و به حضرت اعلام كرد كه بايد هر چه سريع‏تر به دار الاماره برود. عبد الله ابن زبير هم به دار الاماره احضار شد. وى از امام پرسيد: چرا اين وقت‏شب، ما را به دار الاماره احضار كرده‏اند؟! امام (ع) فرمود: فكر مى‏كنم معاويه مرده است و ما را براى بيعت‏با يزيد فرا خوانده‏اند.

امام حسين (ع)در حالى كه شمارى از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوى دار الاماره حركت كرد. امام به يارانش فرمود: بيرون دار الاماره، منتظر من باشيد. اگر صداى فرياد مرا شنيديد، به داخل دار الاماره بياييد. سپس امام (ع) به داخل دار الاماره رفت.حاكم مدينه نامه يزيد را براى امام خواند. امام (ع) گفت:من پنهانى بيعت نمى‏كنم. شخصيتى مثل من بايد در ميان مردم بيعت كند. وليد سخن امام را پذيرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و يا شب بعد، مدينه را به قصد مكه ترك كرد.

هنگامى كه خبر هجرت امام حسين (ع) از مدينه به مكه، به كوفه رسيد، گروهى از مردم كوفه كه در بين آنها بزرگانى چون: حبيب بن مظاهر بودند، در منزل سليمان بن صرد گرد آمده بودند، سليمان بن صرد به آنان خبر داد كه يزيد از امام حسين (ع) خواست كه با او بيعت كند ولى امام نپذيرفت و مدينه را به قصد مكه ترك كرد. سليمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پيروان امام حسين (ع) و پدرش هستيد. اگر مى‏خواهيد او را يارى كنيد و با دشمنانش بجنگيد، نامه‏اى به او بنويسيد و به آن حضرت اعلام كنيد كه مى‏خواهيد با او بيعت كنيد و حكومت را به او بسپاريد و نعمان بن بشير، والى كوفه را بركنار كنيد.

افرادى كه در خانه سليمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شيعيان كوفه بودند و آنها همگى اعلام كردند كه حاضرند با امام حسين (ع) بيعت كنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه‏اى به امام حسين (ع) نوشتند. متن نامه شيعيان كوفه:

بسم الله الرحمن الرحيم

به: حسين بن على-عليه السلام-.

از: سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبيب بن مظاهر و ديگر شيعيان وى، مؤمنان و مسلمانان كوفه.

درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را كه دشمن ظالم شما را نابود كرد، دشمنى كه به اين امت‏ستم كرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را كشت، دشمنى كه بيت المال را به ثروتمندان و ستمكاران بخشيد. لعنت‏خدا بر او باد!

اكنون ما امام و رهبر نداريم. به كوفه بيا. شايد خداوند به خاطر تو، ما را نسبت‏به حق دلالت كند، نعمان بن بشير در قصر حكومت است. ما به نماز جمعه او نمى‏رويم. اگر خبر يابيم كه نزد ما خواهى آمد، او را از كوفه بيرون مى‏كنيم. ان شاء الله

سلام و رحمت‏خداوند بر تو باد.

اين نامه توسط دو پيك كه يكى از آنها عبد الله بن وال، از رهبران قيام توابين بود، به مكه، خدمت امام حسين (ع) رسيد.

در همان روز، پنجاه نامه ديگر از بزرگان كوفه كه در هر نامه امضاى چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسين (ع) رسيد. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه ديگر توسط قيس بن مسهر صيداوى و سه پيك ديگر به مكه رسيد. درباره تعداد نامه‏هاى مردم كوفه ارقام مختلفى ذكر شده است، حتى شمار افرادى كه از امام حسين (ع) دعوت كرده بودند تا به كوفه بيايد، صد هزار نفر نيز آمده است.

از نحوه ارسال نامه‏ها بر مى‏آيد كه دعوت مردم كوفه، يك حركت‏خودجوش سياسى بود و در اين ميان نبايد از تبليغات رهبران قيام توابين و سران ياران ديگر حضرت على (ع)، امام حسن و امام حسين (ع) كه در كوفه مى‏زيستند، غفلت كرد. برخى از سران شيعيان كوفه كه در تشويق مردم كوفه به دعوت از امام حسين (ع) تلاش فراوانى كردند، جزو اصحاب امام حسين (ع) در كربلا نيز بودند كه به درجه شهادت نايل آمدند.

از مضمون نامه‏هاى كوفيان برمى‏آيد كه آنها خواستار تغيير حكومت كوفه بودند. شيعيان كوفه از امام حسين خواسته بودند تا به كوفه بيايد و حكومت اسلامى را تاسيس نمايد. شيعيان كوفه در نامه‏هاى خود به امام حسين (ع) عرض كرده بودند كه آنها مى‏خواهند يزيد را از خلافت‏خلع كنند و آن حضرت را به خلافت‏برگزينند.

شيعيان كوفه در نامه‏هاى خود از ظلم و ستم زمامداران حكومت معاويه و سرپيچى آنان از عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) شكايت كرده بودند. كوفيان در نامه‏هاى خود نوشته بودند كه آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت‏به يزيد و پدرش كه خلافت را غصب كردند. آنان از شراب خورى، قمار بازى و ديگر مفاسد يزيد ياد كرده بودند.

امام حسين (ع) در پاسخ به نامه‏هاى مردم كوفه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم

از حسين بن على (ع) به دوستان و شيعيان او در كوفه و به هر كسى كه اين نامه به او مى‏رسد.

سلام بر شما باد! نامه‏هاى شما به من رسيد و دانستم كه دوست داريد پيش شما بيايم. اكنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقيل را به سوى شما مى‏فرستم تا پس از آن كه از تمام حوادث آگاه شد، براى من نامه بنويسد كه اگر همان طور كه از نامه‏هاى شما و سخنان شما برمى‏آيد، باشد به خواست‏خدا،به زودى پيش شما خواهم آمد.

و السلام.

مسلم بن عقيل در پانزدهم رمضان از مكه به سمت كوفه حركت كرد و در پنجم شوال به كوفه رسيد. مسلم بن عقيل حدود چهل روز در كوفه بود.شيعيان كوفه،گروه گروه به نزد او مى‏آمدند و بيعت‏خود با امام حسين (ع) را به اطلاع او مى‏رساندند. مسلم بن عقيل پس از اطلاع از نظر مردم- بويژه بزرگان كوفه- نامه‏اى براى امام حسين (ع) نوشت و به آن حضرت عرض كرد كه مردم كوفه در عهد و پيمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سريعتر به كوفه بيايد.

بيشتر مردم كوفه با مسلم، به نمايندگى از امام حسين (ع) بيعت كرده بودند،. اما هنگامى كه يزيد فرماندار كوفه را عوض كرد و عبيد الله ابن زياد را به فرماندارى كوفه گماشت، ورق برگشت.

عبيد الله سال‏ها فرماندار كوفه بود و مردم با جنايات او آشنا بودند. عبيد الله بن زياد حاكم بصره بود و با حفظ سمت، به فرماندارى كوفه انتصاب شده بود. عبيد الله ابن زياد، به محض ورود به كوفه به مسجد رفت و در سخنرانى براى مردم، آنان را از عواقب مخالفت‏با يزيد و بيعت‏با امام حسين (ع) ترساند. عبيد الله ابن زياد با فراخوانى اشراف كوفه به قصر و تهديد و تطميع آنان، نظر مساعدشان را بر بيعت‏با يزيد جلب كرد و از آنها خواست تا مردم قبيله خود را از مخالفت‏با يزيد و بيعت‏با امام حسين (ع) برحذر دارند.اشراف كوفه شايعه كردند كه لشكرى گران از شام در راه است و هر لحظه ممكن است وارد كوفه شود و به قلع و قمع مخالفان يزيد بپردازد. شمارى از سران شيعيان توسط ماموران حكومت زندانى شدند. هانى بن عروه، از سران دعوت كنندگان امام حسين (ع) به كوفه، دستگير و به شهادت رسيد. سرانجام هم مسلم بن عقيل دستگير و به شهادت رسيد. بسيارى از شيعيان كوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سياهى شب از كوفه خارج شوند و خود را به كاروان امام حسين (ع) كه در راه كوفه بود، برسانند.

نگهبانان حكومت راه‏هاى ورودى و خروجى كوفه را تحت نظر داشتند و بدين خاطر تنها سى نفر از آنان توانستند مخفيانه از كوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به كربلا برسانند و در ركاب امام حسين (ع) به شهادت برسند، افرادى چون مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر.

سليمان بن صرد خزاعى و برخى از رهبران شيعيان كوفه نيز جزو دستگير شدگان بودند. گر چه اكثريت قريب به اتفاق مردم كوفه پيمان شكستند و از ترس و يا به طمع زر به خدمت لشگر يزيد در آمده و به كربلا آمدند و عليه امام حسين (ع) كه خود از او دعوت كرده بودند تا به كوفه بيايد و حكومت اسلامى را تاسيس نمايد، جنگيدند.

انگيزه‏ى قيام
عصر عاشورا با شهادت امام حسين(ع)و 72 نفر از بهترين ‏انسانهاى تاريخ بشريت، به غروب انجاميد. كوفيان سست اراده وپيمان شكن نه تنها امام حسين(ع)را به كوفه دعوت كرده بودند،سفيرش را تنها گذاشتند و او را يارى نكردند، بلكه به كربلاآمدند و در كشتن آن حضرت شركت كردند. كوفيان مست زر و زوربودند، اما فريادهاى آتشين امام سجاد(ع)و حضرت زينب(س)در كوفه،آنان را از مستى به هوش آورد. امام سجاد(ع)كه همراه كاروان‏اهل‏بيت پيامبر(ص)به اسارت لش(ص)ريزيد درآمده بود، در دروازه‏شهر كوفه خطاب به مردم كوفه گفت:

«هل تعلمون انكم كتبتم الى‏ابى وخدعتموه واعطيتموه من انفسكم‏العهدو الميثاق و البيعه و قاتلتموه.»

آيا مى‏دانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد(و او را به كوفه‏دعوت كرديد)، ولى خدعه كرديد و عهد و پيمان و بيعت‏خود را رهاساختيد و او را به قتل رسانديد؟ حضرت زينب(س)نيز خطاب به مردم‏كوفه، فرياد برآورد:

«يا اهل الكوفه! يا اهل المكر و الغدر و الخيلاء» وقتى حضرت زينب(س)خطابه ايراد كرد، مردم كوفه به ياد خطبه‏هاى‏آتشين امام على(ع)افتادند. زينب دختر على بود و اينك حلقوم‏على(ع). پدرش به كوفيان گفته بود: «يا اشباه الرجال‏» و اينك‏فرياد حضرت زينب(س)، آنان را با طنين فرياد امام على(ع)تداعى‏گرشد.

شيعيان كوفه از پيمان شكنى خود پشيمان بودند. در انديشه‏ى‏جبران گناه و اشتباه خود بودند. آنان مخفيانه با يكديگر صحبت‏مى‏كردند و نقشه‏ى انتقام را مى‏كشيدند.

عصر قيام
حجاز و عراق پس از شهادت امام حسين(ع)دوران پرحادثه‏اى راگذراند. عبدالله بن زبير از احساسات مردم نسبت‏به شهادت امام‏حسين(ع)به نفع خود سود جست و عليه يزيد طغيان كرد. روز به روزبر شمار هواداران او افزوده شد. مردم مكه و مدينه از هواداران‏او بودند. عبدالله بن زبير با تبليغات فراوان توانست محبوبيت‏فراوانى در بين مردم حجاز و عراق پيدا كند. مردم مدينه در سال‏63 ه .ق فرماندار آنجا را كه از سوى يزيد انتخاب شده بود، عزل‏كردند و با عبدالله بن زبير بيعت كردند. اندك اندك دامنه‏ى نفوذعبدالله بن زبير گسترش يافت. بسيارى از كارگزاران يزيد،مخفيانه با او بيعت كردند. عبدالله بن زبير فرماندارانى براى‏شهرهاى حجاز، عراق، يمن، خراسان و مصر گسيل داشت.

يزيد در سال‏63 ه ق، لشكرى تا دندان مسلح را براى بازپس‏گيرى‏مدينه گسيل داشت. لشكر يزيد چنان جنايتى در حجاز انجام دادندكه تاريخ پراست از اعمال وحشيانه آنها. سه روز اموال، ناموس وجان مردم حجاز برلشكر يزيد حلال شد. هزاران نفر كشته و به صدهازن مسلمان تجاوز شد. جنايت‏يزيد به نام واقعه «حره‏» در تاريخ‏مشهور است. فسق و فجور يزيد نيز باعث‏شد تا مردم نفرت بسيارى‏به او پيدا كنند. با مرگ يزيد(64 ه.)و آغاز خلافت مروان،درگيرى‏هاى شديدى بين لشكرهاى مروان و عبدالله بن زبير درگرفت. مرگ يزيد پايه‏هاى حكومت اموى را سست كرده بود. مروان اقتداريزيد را نداشت. عبدالله بن زبير پس از شكست در واقعه‏اى حره به‏دنبال تدارك قوا بود و اين فرصت‏با مرگ يزيدى فراهم شد. مردم‏كوفه شورش كرده بودند و فرماندار آنجا كه از سوى يزيد انتخاب‏شده بود، را عزل كردند.

آغاز قيام
شيعيان كوفه در اندوه شهادت امام‏حسين(ع)و پشيمان از گناه‏بزرگ خويش، چاره جويى مى‏كردند تا بتوانند اشتباه خود را جبران‏نمايند. شمارى از رهبران قبايل و سرشناس‏ترين شيعيان در منزل‏سليمان بن صرد گرد آمدند تا راهى براى انتقام بيابند. سليمان‏بن صرد دراجتماع آنان گفت:

«ما وعده‏ى يارى به اهل‏بيت پيامبر(ص)داديم، ولى ياريشان‏نكرديم و به انتظار فرجام كار مانديم تا آن كه فرزند پيامبرمان‏كشته شد. خدا از ما راضى نخواهد شد مگر اين كه با قاتلان او بجنگيم. شمشيرها را تيز كنيد و هرچه مى‏توانيد نيرو و اسب تهيه كنيد تافراخوانده شويد.»

مسيب بن نجبه پس از حمد و ثناى خداوند، گفت: «ماگرفتار عمرطولانى شديم و در معرض انواع آزمايشهاى الهى‏قرار گرفتيم. از خداوند مى‏خواهيم ما را در زمره‏ى افرادى قرارندهد كه به آنها گفته مى‏شود: مگر شما را به اندازه‏اى عمر ندادم‏كه پندگيريد. اميرمومنان على(ع)هم فرمود: مقدار عمرى كه خداونددر آن بر فرزند آدم اتمام حجت مى‏كند، 60 سال است. در ميان ماكسى نيست كه به اين سن نرسيده باشد. ما به تزكيه‏ى خود مغروربوديم و حال آنكه خداوند ما را در تمام امورى كه مربوط به پسردختر پيامبرش بود، دروغگو يافت.

نامه‏ها و فرستادگان امام حسين(ع)به ما رسيد و برما اتمام حجت‏شد. از ماخواسته شد كه از آغاز تا پايان، در نها و آشكار او رايارى دهيم ولى ما از بذل جان در راه او بخل ورزيد، تا اين كه‏امام حسين(ع)در كنار ما كشته شد. نه با دست‏خود او را يارى‏داديم و نه با زبان خود از او دفاع كرديم و نه با اموال و قوم‏و قبيله خود.

عذر ما در پيشگاه خداوند، به هنگام ديدار پيامبر(ص)چيست كه‏فرزند محبوبش، همراه فرزندان و خاندانش، در بين ما كشت‏شد؟! به‏خدا سوگند، هيچ عذرى نداريم مگر اين كه قاتل او را و كسانى كه‏بر ضد او قيام كردند، را بكشيم و يا آن كه در اين راه كشته‏شويم. شايد خداوند از ما خشنود شود.

من هنگامى كه خداوند را ملاقات مى‏كنم از عقوبت و عذاب او درامان نيستم. اى مردم! از ميان خود فردى را به رهبرى انتخاب‏بكنيد تا قيام را آغاز كنيم.»

رفاعد بن شداد پس از مسيب به سخنرانى پرداخت و گفت: «خداوند تو را به بهترين سخنان راهنمايى كرد. بهترين كار راكردى كه دعوت به جهاد با تبهكاران بود كه راه توبه از گناه‏بزرگ است. اگر خودت رهبرى ما را بپذيرى، ما همه قبول خواهيم‏كرد و اگر نپذيرى، پيرمرد شيعه صحابى رسول خدا(ص)و فردى كه درقبول اسلام پيشگام بود، سليمان بن صرد خزاعى را به رهبرى برمى‏گزينيم كه به شجاعت و دورانديشى مشهور و مورد اعتماد است.»

عبدالله بن وال و عبدالله بن سعد نيز سخنرانى كردند و ازسليمان بن صرد و مسيب بن نجبه به نيكويى ياد كردند. سرانجام سليمان بن صرد خزاعى به رهبرى قيام برگزيده شد.

شيعيان، همگى بر اين باور بودند كه تنها راه پاك شدن لكه‏ى‏ننگ پيمان شكنى آنان، كشتن قاتلان امام حسين(ع)و يارانش است. آنان هم پيمان شده بودند كه اين بار پيمان نشكنند و تا آخرين‏قطره خون، بر سر پيمان خويش بايستند. شيعيان از عملكرد گذشته‏ى‏خويش توبه كرده بودند و آماده‏ى انتقام از قاتلان امام حسين(ع)ويارانش بودند.

اهداف قيام توابين
1- انتقام از قاتلان امام حسين(ع) و ياران او. 2- سپردن خلافت‏به اهل‏بيت پيامبر(ص).

خونخواهى امام حسين(ع)هدف اصلى توابين بود. آنان تنها راه‏براى تاوان اشتباه خويش را در كشتن فرمانده‏هان لشكر يزيد دركربلا مى‏دانستند. آنان همچنين در صدد بودند پس از پيروزى، يزيدرا از خلافت‏خلع كنند و كارگزاران او در شهرها را عزل كنند وسپس خلافت را به اهل‏بيت پيامبر(ص)واگذار كنند.

متاسفانه برخى از نويسندگان در ارزيابى اهداف قيام توابين،دقت لازم را به خرج ندادند. آنها اگر به علت عدم همكارى توابين‏با فرماندار كوفه كه كارگزار عبدالله بن زبير بود، پى مى‏بردند،مى‏يافتند كه توابين تنها در صدد بودند تا خلافت را به اهل‏بيت‏پيامبر(ص)واگذار كنند.

توابين از ابتداى قيام، در صدد بودند تا انتقام شهادت امام‏حسين(ع)و يارانش را از عاملان اصلى اين جنايت‏بگيرند. آنهامى‏خواستند پس از پيروزى، حكومت را به خاندان پيامبر(ص)واگذارنمايند. اين مطلبى است كه بارها توسط توابين بيان شد. درشعارهاى توابين در مراحل مختلف قيام، از نخستين نشست تا آخرين‏روز قيام، بارها عنوان شده است كه حكومت را به اهل‏بيت‏پيامبر(ص)خواهند سپرد. باتوجه به اين كه امام سجاد(ع)تنهابازمانده‏ى خاندان امامت در آن عصر بود، بنابراين مى‏توان گفت‏توابين مى‏خواستند آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند.

عبيدالله بن عبدالله در يكى از سخنرانى‏هايش درجمع توابين‏مى‏گويد:

«من شما را به كتاب خدا، سنت پيامبر(ص)، انتقام خون اهل‏بيت‏و جهاد با منكران دين و مارقين دعوت مى‏كنم. اگر كشته شديم،آنچه خداوند براى نيكان قرار داده است، خير است و اگر پيروزى‏شديم، حكومت را به خاندان اهل‏بيت پيامبر(ص)مى‏سپاريم. »

سالهاى آمادگى براى قيام
شيعيان كوفه هرگاه دركوچه و خيابان همديگر را مى‏ديدند، ازيارى نكردن امام حسين(ع)خجل بودند. آنان همواره پنهانى بايكديگر درباره‏اى قيام صحبت مى‏كردند، زيرا بسيارى از آشنايان‏آنان كه هر روز آنها را در مسجد، بازار، كوچه و... مى‏ديدند،افرادى بودند كه در روز عاشورا، عليه امام حسين(ع)شمشير كشيده‏بودند. جاسوسان حكومت‏يزيد نيز در صدد شناسايى كانون‏هاى مخالفت‏با حكومت‏بودند. شيعيان از سال 61 هجرى، از نخستين ماه‏هاى پس‏از شهادت امام‏حسين(ع)، در جلسات مخفيانه باهم در ارتباط بودندو پنهانى ديگران را به قيام دعوت مى‏كردند.

شيعيان حدود چهارسال انتظار كشيدند تا روز قيام فرار رسد.

جلسات هفتگى توابين كه پنهانى برگزار مى‏شد، با سخنرانى سليمان‏بن صرد و ديگر سران توابين آغاز مى‏شد. شيعيان در اين جلسات‏درباره چگونگى عضوگيرى، تهيه‏ى تداركات نظامى، بررسى شيوه‏هاى‏شروع قيام، تعيين زمان و مكان و بررسى اولويت‏ها در مراحل قيام‏به بحث مى‏پرداختند.

نام قيام
برخى از نويسندگان براين باورند كه اسم قيام توابين ازاين‏آيه الهام گرفته بود:

(فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خيرلكم عندبارئكم‏فتاب عليكم انه هوالتواب الرحيم.

پس توبه كنيد(بازگشت كنيد)به سوى پروردگارتان. پس بكشيدخودتان را. اين كار، نزدخداوند براى شما بهتر است. پس آنهاتوبه كردند و خداوند توبه آنان را پذيرفت. به درستى كه خداوندتوبه‏پذير(قبول كننده توبه)و رحيم است.

اين آيه درباره‏ى قوم بنى‏اسرائيل نازل شده است كه در غياب‏حضرت موسى(ع)، آن هنگام كه آن حضرت براى عبادت به كوه رفته‏بود، به گوساله پرستى روى آورده بودند و از توحيد به شرك‏گراييدند. خداوند به آنان دستور داد كه يكديگر را بكشند تا بااين كار توبه نمايند.

برخى از نويسندگانى كه مى‏گويند نام قيام توابين از اين آيه‏گرفته شده است و به همين خاطر، نيز مى‏گويند توابين، قصد خودكشى‏داشتند; آنان به شان نزول آيه و حكم شرعى آن در اسلام توجه‏نكرده‏اند. شان نزول اين آيه درباره‏ى مت‏يهود بود و خودكشى دراسلام هم حرام است. در بين توابين، بويژه در بين رهبران آنهاافرادى بودند كه جزو حافظان قرآن و راويان احاديث پيامبر(ص)وفقيهان و دانشمندان شيعى بودند. بعيد به نظر مى‏رسد كه آنهابراى جبران گناه خويش، با استفاده از اين آيه، به نوعى خودكشى‏دست‏بيازند.

رهبران قيام توابين، همگى بيش از 60 سال داشتند، يعنى دوران‏جوانى، خامى و احساساتى را پشت‏سرگذاشته بودند و ساليان درازدر مكتب ائمه اطهار(عليهم السلام )با تفسير قرآن، احكام شرعى ومعارف اسلامى آشنا بودند. از آنان تصور نمى‏شود كه براى جبران يك‏گناه بزرگ به گناه بزرگ ديگر روى آورند. علاوه براين كه، اگربپذيريم كه نام قيام از آيات قرآن كه دلالت‏برتوبه مى‏كند، گرفته‏شده باشد، نمى‏توان گفت كه حتما از اين آيه اخذ شده باشد. مهمتراز همه، اين كه در كتب تاريخى نامى براى اين قيام ذكر نشده‏است، بلكه نويسندگان معاصر اين قيام را «قيام توابين‏»ناميده‏اند. بنابراين اگر نام قيام از اين آيه اخذ شده بود، دركتب تاريخى و احاديث اشاره‏اى به آن مى‏شد.

عضوگيرى براى قيام
شيعيان باگردآورى اسلحه و نيرو، پنهانى خود را براى قيام‏آماده مى‏كردند. سالهاى 6461 ه . سالهاى آماده شدن شيعيان‏براى قيام بود. گروهى از توابين، پس از مرگ يزيد(64 هجرى)نزدسليمان بن صرد آمدند و پيشنهاد كردند تا با شورش بر عمروبن‏حريث، فرماندار كوفه، قيام را آغاز كنند. سليمان بن صردپيشنهاد آنان را نپذيرفت و گفت: قاتلان امام حسين(ع)اشراف كوفه‏و دليران عرب هستند.

اگر الان شما قيام را آغاز كنيد، زود كشته خواهيد شد. سليمان‏بن صرد به آنها پيشنهاد كرد كه افرادى را به همه‏ى شهرها وروستاها بفرستند تا مردم را براى قيام فرا خوانند.

شيعيان پيشنهاد سليمان بن صرد را پذيرفتند و شمارى از مبلغان‏ورزيده را به صورت پنهانى به ميان قبايل كوفه و روستاهاى اطراف‏فرستادند. مبلغان توابين گناه بزرگ يارى نكردن امام حسين(ع)،جنايات يزيد و فسق و فجور او و نقشه‏ى خود براى قيام را به مردم‏مى‏گفتند و از آنان مى‏خواستند به آنها بپيوندند. اندك اندك‏دامنه‏ى قيام درازتر شد و شهرهاى ديگر عراق را در برگرفت.

مبلغان هماره مردم را به انتقام از قاتلان امام حسين(ع)فرامى‏خواندند و به آنها مى‏گفتند كه در صورت پيروزى قيام، خلافت رابه خاندان پيامبر واگذار خواهند كرد. بسيارى از شيعيان دعوت‏آنان را پذيرفتند و پنهانى با خريد اسلحه، خود را براى قيام‏آماده‏كردند.

سليمان بن صرد همواره هدف‏هاى قيام را براى توابين بيان مى‏كردو مبلغانى را به مسجدها، بازارها و مراكز عمومى روستاها وشهرها مى‏فرستاد تا آنها را به قيام دعوت نمايند. مبلغان چنان‏خبره بودند و اين تبليغات چنان گسترده و پى درپى بود كه بسيارى‏از مردم، سخنان مبلغان را حفظ كرده بودند.

استقبال مردم از قيام درسال 64 هجرى بسيار چشمگيربود. مرگ‏يزيد را مى‏توان علت اصلى اين امر دانست. زيرا عبيدالله بن‏زياد، حاكم بصره كه عامل اصلى قتل امام حسين(ع)و يارانش دركربلا بود. پس از مرگ يزيد، از ترس از بصره گريخت و به شام‏رفت.

سليمان بن صرد در سال 64 ه. نامه‏هايى به سعدبن حذيفه، رهبرشيعيان مداين و نيز براى مثنى بن مخرمه عبدى، از بزرگان شيعه‏بصره نوشت و آنها را به قيام فرا خواند. در نامه‏ى سليمان بن‏صرد به آنها آمده بود:

«چون برادرانتان فكر كردند و در سرانجام كارهاى خويش دقت‏كردند، فهميدند كه اشتباهى بزرگ انجام داند كه امام حسين(ع)رايارى ندادند و او را در برابر دشمن تنها گذاشتند، اشتباهى كه‏تاوان آن و توبه از آن، تنها با كشتن قاتلان آن حضرت و يا باكشته شدنشان خواهد بود.

برادران شما آماده‏ى قيام هستند، شما نيز بكوشيد آماده شويد.

قرار است كه در اول ربيع الاخر سال 65 ه .، در نخيله، همه‏گردهم آييم تا قيام را آغاز كنيم. مى‏خواهيم شما نيز در اين‏تاريخ، به ما بپيونديد و ما را در خونخواهى امام حسين(ع)يارى‏دهيد. شما همواره يار، برادر و هم فكر ما بوده‏ايد، اكنون نيزبا برادرانتان كه مى‏خواهند با اين كار از گناه يارى نكردن آن‏حضرت، توبه كنند، همراه باشيد. شايسته است كه شماهم در اين‏فضيلت و ثواب سهيم باشيد و بدين وسيله، نزد پروردگار توبه‏نماييد، گرچه قطع گردنها، كشته شدن فرزندان، مصادره‏ى اموال وهلاك عشاير در اين كار باشد.»

سليمان بن صرد در پايان نامه، ياد شهيدان قيام حجربن عدى راگرامى مى‏دارد. شيعيان مداين و بصره دعوت سليمان بن صرد راپذيرفتند و به او اعلام كردند كه خود را براى قيام آماده خواهندكرد.

خريد اسلحه
توابين، پنهانى به خريد اسلحه مى‏پرداختند. آنان از ترس فاش شدن نقشه‏ى قيام، در تهيه‏ى ساز و برگ نظامى‏احتياط فراوان به خرج مى‏دادند. كوفه پس از مرگ يزيد، دوران‏پرتلاطمى را گذراند. سه فرماندار پس از مرگ يزيد، در مدت شش ماه‏به كوفه آمده بودند و زمامدارى آنجا را برعهده گرفته بودند.

فرماندار نخست، كارگزار يزيد بود. مردم كوفه پس از مرگ يزيدسربه شورش گذاشتند و عمروبن حريث را عزل و «عامر بن مسعود»را به فرماندارى كوفه نصب كردند.

همان طور كه قبلا گفتيم، رهبران قيام توابين بااين شورش موافق‏نبودند. سه ماه از اين شورش نگذشت كه عبدالله‏بن‏زبير، فرماندارمنتخب مردم را عزل و «عبدالله بن يزيد» را به جاى او نصب‏كرد.

شيعيان پنهانى با يكديگر جلساتى داشتند و مبلغان توابين نيزفعاليت‏هاى تبليغى خود را ادامه دادند. كوفه در تب و تاب يك‏جنبش بزرگ مى‏سوخت تا اين كه فرماندار جديد، در نخستين عكس‏العمل در برابر اقدامات توابين، موقعيت تازه‏اى براى قيام فراهم‏ساخت.

فرصت طلايى قيام
عبدالله بن زبير مانند پدرش دشمن اهل‏بيت‏بود ولى دشمن مشترك‏باعث‏شد تا در برابر شيعيان نرمى نشان دهد. او داعيه‏ى خلافت‏داشت و دشمنش يزيد و سپس مروان بود. يزيد، يك بار در واقعه حره‏ضربه‏اى سنگين به او وارد كرده بود و اينك پس از مرگ يزيد،بهترين فرصت‏براى او فراهم شده بود تا بدون كمترين هزينه‏اى،بتواند انتقام بستاند; زيرا توابين مى‏خواستند با حكومت‏شام‏نبرد كنند. عبدالله بن زبير با شيعيان امام على(ع)ميانه‏ى خوبى‏نداشت ولى دشمن مشترك سبب شد تا فرماندارش در برابر قيام‏توابين، نرمى به خرج دهد. فرماندار كوفه، عبدالله بن يزيد به مردم گفت:

به من خبر رسيده است كه گروهى از شما مى‏خواهند به خونخواهى‏حسين(ع)قيام كنند. خداوند اين گروه را مورد رحمت‏خود قرار دهد. به خدا سوگند، به من گفتند كه چه افرادى مى‏خواهند قيام كنند وخانه‏هايشان راهم نشان دادند و حتى دستور دادند تا آنها رادستگير كنم; اما من خوددارى كردم و گفتم:

اگر بامن جنگ كردند، با آنان مى‏جنگم ولى براى چه با من جنگ‏كنند؟! به خدا سوگند، من قاتل حسين(ع)نيستم. به خدا سوگند، من‏هم از كشته شدن او كه رحمت‏خدا براوباد. ناراحت‏شدم. به‏هرحال، افرادى كه مى‏خواهند قيام كنند، در امان هستند. آشكاراقيام كنند و به سوى قاتل حسين(ع)به راه بيفتند. من هم پشتيبان‏شما هستم. پسرزياد قاتل حسين(ع)و يارانش است.او در حال لشكركشى‏به عراق است. من ديشب او را در كنار پل «منبج‏» ديدم.

ابراهيم بن محمد بن طلحه(نوه‏ى طلحه)كه سرپرست‏خراج(ماليات)كوفه بود، از سخنان فرماندار بر آشفت و به مردم‏گفت: اى مردم! سخنان اين مرد سست و چرب زبان، شما را غافل‏نكند. هركسى قيام كند، كشته خواهد شد. اگر كسى عليه ما قيام‏كند، او را خواهيم كشت.

مسيب بن نجبه سخنان او را قطع كرد و گفت: اى فرزند پيمان شكنان(ناكثين)! تو با شمشير خود ما را تهديدمى‏كنى! تو زبون‏تراز آن هستى كه ما راتهديد كنى. ما تو را به‏خاطر دشمنى با ما، سرزنش نمى‏كنيم، چون پدر بزرگ و پدرت راكشته‏ايم.

عبدالله بن وال هم گفت: چرا بين ما و فرماندار دخالت مى‏كنى؟! تو حاكم كوفه نيستى، تو تنها مامور دريافت جزيه هستى.

ابراهيم بن محمدبن طلحه، فرماندار كوفه را تهديد كرد كه به‏ابن زبير گزارش خواهد داد. فرماندار كوفه با عذرخواهى از اومانع اين كار شد.

سخنان فرماندار كوفه، توابين را داراى يك فرصت طلايى براى‏شروع قيام نمود. ديگر نيازى به فعاليت‏هاى پنهانى نبود. تبليغات‏و عضوگيرى توابين سرعت گرفت. روز به روز برشمار افرادى كه براى‏خوانخواهى امام حسين(ع)اسم نوشته بودند، اضافه شد.

مختار و قيام توابين
مختار ثقفى، شش ماه پس از مرگ يزيد، به كوفه آمد و با اوج‏فعاليت‏هاى توابين رو به رو شد. توابين آماده‏ى قيام بودند. مختار نسبت‏به قيام توابين نظر مساعدى نداشت. او اين قيام راناكام مى‏دانست. مختار از فرماندهى قيام انتقاد مى‏كرد و مى‏گفت: سليمان تجربه‏اى از جنگ ندارد.

تبليغات مختار عليه سليمان بن صرد خزاعى بسيار مؤثر بود. حدود دو هزار نفر از توابين به مختار پيوستند.

درباره علت مخالفت مختار ثقفى با سليمان بن صرد خزاعى تنهاگفته شده است كه وى كارايى نظامى سليمان بن صرد را قبول نداشت‏اما سليمان بن صردخزاعى در زمان قيام، بيش از 90 سال عمر داشت‏و حداقل پنجاه سال تجربه‏ى نظامى داشت. او درتمام جنگهاى امام‏على(ع)عليه دشمنان اسلام شمشير كشيده بود. بقيه فرماندهان‏توابين نيز جزو دلاوران عرب و پهلوانان كوفه بودند كه سابقه‏ى‏حداقل چهل ساله در جنگ داشتند.

به نظر مى‏رسد علت مخالفت مختار ثقفى با سليمان بن صرد خزاعى،به ارتباط مختار ثقفى و عبدالله بن زبير برمى‏گردد. مختار قبل‏از ورود به كوفه، مدتى به خدمت عبدالله بن زبير در آمده بود. از سوى ديگر گفته شده است كه مختار كه در حادثه‏ى عاشورا دركوفه زندانى شده بود، با وساطت داماد خود كه از طرفداران‏عبدالله بن زبير بود، آزاد شده بود. به نظر مى‏رسد كه عبدالله‏بن زبير، مختار را به كوفه روانه كرده بود تا فرماندهى قيام رابه دست‏بگيرد. فرماندار كوفه كه كارگزار ابن زبير بود، اطلاعات‏كاملى از فعاليت‏هاى توابين را به ابن زبير داده بود و ابن زبيرمختار را از حجاز به عراق فرستاد تا رهبرى قيام را در اختياربگيرد و به اين صورت ابن زبير بتواند از جنبش خونخواهى امام‏حسين(ع)به نفع خويش بهره بجويد.

اكثريت توابين همچنان به پيمان خود وفادار ماندند و فرماندهى‏سليمان بن صرد را پذيرفتند. به هرحال، ماه‏هاى آخر آمادگى براى‏قيام سپرى شد و شيعيان آماده‏ى انتقام از قاتلان امام‏حسين(ع)شدند.

الف- قرارگاه نخيله
نخيله وعدگاه شيعيان براى آغاز قيام بود. شيعيان كوفه، بصره‏و مداين مى‏دانستند كه قيام در روز اول ربيع الاول سال 65 ه. شروع خواهد شد. روز نخست ربيع الاول فرا رسيد. سليمان بن صرد به‏فراخوانى نيروها پرداخت.

سپاه سواره نظام توابين دربازارهاى كوفه مانور دادند و باشعارهاى «يا لثارات الحسين!» مردم را به شركت در قيام فراخواندند. مردم براى پيروزى آن‏ها دعا كردند. توابين از شهر خارج‏شدند و به سمت نخيله حركت كردند.

نخيله منطقه‏اى در نزديكى كوفه بود كه همواره اردوگاه نظامى‏جنگجويان بود. نخيله در مسير شام قرار داشت. انتخاب نخيله به‏عنوان مركز گردهم‏آيى توابين و وعده‏گاه شيعيانى كه از تمام عراق‏آمده بودند تا به جنگ قاتلان امام حسين(ع) بپردازند، مشخص مى‏كردكه هدف اصلى مبارزان، دمشق است.

توابين با بدرقه‏ى مردم كوفه، شبانه به سمت نخيله حركت كردند. سپاه توابين تا روز آخر نبرد، همواره شبانه حركت مى‏كرد. علت‏اين حركت رامى‏توان گرماى سوزان روزهاى عراق و يا ترس از خبرچينان و جاسوسان شام دانست.

نخيله مملو از جمعيت‏شيعيان انتقامجو بود. توابين در منطقه‏ى‏نخيله كه از نظر سوق الجيشى براى تمرينات نظامى، تهيه تداركات‏و استراحت نظاميان مناسب بود، اردو زدند و دركنار بركه‏ها به‏آماده ساختن خود براى جنگ پرداختند.

سليمان بن صرد دستور آماده باش داد. نيروها به صف ايستادندتا سليمان بن صرد از آن‏ها سان ببيند. فرماندهان توابين به‏نظاره ايستاده بودند و توابين رو به روى آن‏ها رژه رفتند. سليمان بن صرد از اين كه همه‏ى افرادى كه براى قيام ثبت نام‏كرده بودند، نيامده بودند، ناراحت‏بود.

چند نفر سواره نظام از سوى فرماندهى قيام توابين به كوفه‏رفتند تا بازماندگان فراخوانى را به نخيله بخوانند. سواران‏توابين در مسجد اعظم، ميان طايفه‏ها و هركجا كه جمعيت موج مى‏زد،رفتند و با شعار «يالثارات الحسين!» مردم را به نخيله فراخواندند. سواران در تمام مدت شب در كوچه‏ها و خيابانهاى شهربزرگ كوفه فرياد «يالثارات الحسين!» سردادند. و آن‏ها را به‏پيوستن به توابين تشويق كردند. يكى از شعارهايى كه سواران دركوچه‏ها و خيابانهاى كوفه سر مى‏دادند، اين بود: «آنان كه‏خواهان بهشت، رضايت‏خداوند و توبه هستند، و از يارى نكردن امام‏حسين(ع)پشيمانند، در نخيله به سليمان بن صرد بپيوندند.»

نخيله شب را به صبح نبرده بود كه بسيارى از توابين كه‏نتوانسته بودند به نخيله بيايند، خود را به آنجا رساندند. تبليغات سواران توابين بسيار مؤثر بود. افرادى كه آن شب كوفه‏را به سوى نخيله ترك كردند، برابر با افرادى بود كه در نخيله‏گرد آمده بودند.

سليمان بن صرد، صبح دوم ربيع الاول، بارديگر از توابين سان‏ديد. هنوز شمار آنان كم بود. سليمان بن صرد درحالى كه به‏اجتماع بزرگ نخيله نگاه مى‏كرد گفت: سبحان الله! از16 هزار نفركه اسم نويسى كرده بودند، تنها 4 هزار نفر آمده‏اند! حميد بن‏مسلم به سليمان بن صرد گفت: سوگند به خدا! مختار ثقفى شيعيان‏را از ملحق شدن به ما باز داشته است. حدود 2 هزار نفر از ياران‏ما به او ملحق شده‏اند. سليمان بن صرد با اندوه و خشم فراوان‏گفت: فرضا كه دو هزار نفر از ما جدا شده، به او پيوستند، چرا10 هزار نفر ديگر نيامدند؟ آيا اينان ايمان ندارند؟! آيا ازخدا نمى‏ترسند؟! آيا خداوند را فراموش كردند؟! آيا پيمانى كه باما بستند تا با قاتلان امام حسين(ع)جهاد كنند، را از يادبرده‏اند؟!

سپاه توابين سه روز در نخيله ماند تا افرادى كه اميد مى‏رفت‏به آن‏ها ملحق شوند، به نخيله بيايند. در اين مدت، سواران ديگرى‏از نخيله به كوفه رفت و بار ديگر شيعيان را به خونخواهى امام‏حسين(ع)فرا خواندند. هزار نفر به توابين افزوده شد. اينك 5هزار نفر در نخيله گردآمده بودند. سليمان بن صرد در اندوه‏بى‏پيمانى و بى‏وفايى كوفيان به سر مى‏برد. كوفيان همواره سست‏اراده و پيمان شكن بودند. كوفيان بارها پيمانهاى خويش را باحضرت على(ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام شكستند و اينك‏پيمانى ديگر را زير پا نهادند.

شيعيان بصره و مداين نيز كه قول شركت در قيام رابه سليمان بن‏صرد داده بودند، نيامده بودند. سليمان بن صرد از آمدن آن‏هامايوس شده بود. كوفيان نيز كه ديگر اميدى به آن‏ها نبود. فرمانده‏ى قيام توابين تصميم مى‏گيرد قبل از خروج از نخيله، براى‏نيروها سخنرانى كند و اهداف قيام را براى آن‏ها بازگو كند تااگر افرادى به نيت‏هاى ديگرى آمده باشند، آنجا را ترك كنند. سليمان در سخنرانى نخيله، در اجتماع 5 هزار نفرى توابين گفت:

اى مردم! هركه با قصد قربت‏به خدا و براى ثواب اخروى به اين‏جا آمده، جزو ماست و ماهم از او هستيم و خداوند او را درزندگانى و مرگ، مورد رحمت‏خويش قرار دهد. هركه خواهان دنياو... است، به خدا سوگند! ما به سوى غنيمت نمى‏رويم، جز رضايت‏خداوند.... طلا، نقره، خز و ديبا همراه ما نيست. تنها شمشيرهابردوش و نيزه‏ها به دست را همراه مى‏بريم. توشه‏اى به اندازه‏ى‏رسيدن به محل نبرد هم همراه خود مى‏بريم. هركسى قصدى ديگر دارد،همراه ما نيايد.

ب- پيشنهاد فرماندار كوفه
سپاه توابين آماده‏ى حركت از نخيله بود كه پيكى از سوى‏فرماندار كوفه به نخيله آمد. فرماندار كوفه خواستار ديدار باسليمان بن صرد شده بود. سليمان پذيرفت تا قبل از حركت، بافرماندار ديدارى داشته باشد. رفاعه‏بن شداد كه از رهبران قيام‏توابين و از مشاوران سليمان بن صرد خزاعى بود به دستور سليمان‏به توابين آرايش نظامى داد تا هنگام ديدار فرماندار از نخيله،آن‏ها در صفوف منظم و منسجم قرار بگيرند. فرماندار كوفه به‏نخيله آمد و با فرماندهان قيام توابين به گفتگو پرداخت.

عبدالله بن يزيد فرماندار كوفه به آن‏ها پيشنهاد كرد كه قيام رابه عقب بياندازند. نظر فرماندار كوفه اين بود كه مدتى صبركنندتا نيروهاى بيشترى جمع شوند، سپس فرماندار كوفه نيز از آنان‏پشتيبانى نظامى خواهد كرد.

به نظر مى‏رسد كه فرماندار كوفه امكانات نظامى زيادى نداشت ونيروهاى نظامى مستقر دركوفه نيز زياد نبود، بنابراين احتمال‏مى‏رود كه طراح به عقب افتادن قيام، عبدالله بن زبير باشد، نه‏فرماندار كوفه. احتمال ديگر اين است كه مختار ثقفى پيشنهاددهنده‏ى اصلى باشد، زيرا مختار نتوانسته بود بيش از دوهزار نفراز توابين را با خود همراه سازد. احتمال نخست قوى‏تر است. ابن‏زبير مى‏خواست‏براى مبارزه با دشمن مشترك با توابين همكارى‏نمايد، زيرا دشمن اصلى ابن زبير و توابين، حكومت اموى بود.

سليمان بن صرد به فرماندار گفت: ما به خدا تكيه داريم و درراه خدا هستيم... ان‏شاءالله به سوى شام حركت‏خواهيم كرد.

فرماندار به رهبران قيام توابين پيشنهاد كرد كه در صورت‏تاخير قيام، ماليات منطقه‏ى «جوخى‏» را به آن‏ها خواهد داد. اما توابين بازهم پيشنهاد او را ردكردند.

علت اصلى نپذيرفتن پيشنهاد فرماندار را مى‏توان در تفاوت دوجريان فكرى آن عصر دانست كه باهم معارض بودند. توابين طرفداراسلام ناب محمدى، يعنى شيعه بودند و زبيرى‏ها طرفدار اسلام بدون‏ولايت و امامت.

رد شدن پيشنهاد همكارى بين توابين و زبيرى‏ها دليل براين است‏كه خط فكرى نهضت توابين، كاملا شيعى بود و در اين راه، حتى به‏خاطر بهره جستن از امكانات نظامى و مالى و حتى پيروزى بردشمنان اهل‏بيت: و كشتن قاتلان‏امام حسين(ع)حاضر عليهم السلام‏بودندبا دشمنان ديگر اهل‏بيت همكارى نمايند.

برخى از فرماندهان قيام و بسيارى از توابين در زمره‏ى‏جنگجويان سپاه امام على(ع)در نبرد با زبير بودند، بنابراين عمق‏كينه‏ى آنان نسبت‏به زبير و خاندان او هويدا بود.

سابقه‏ى درخشان فرماندهان قيام و بسيارى ديگر از نيروهانشانگر اين بود كه آن‏ها در حيات سياسى گذشته خويش نيز نشان‏داده بودند كه از لحاظ فكرى پيرو مكتب ائمه: بودند، گرچه بارهادر مقام عمل سست اراده بودند.

ج- دو نظر در مسير نبرد
گروهى از توابين نزد سليمان بن صرد آمدند و به سرزنش شيعيان‏بصره و مداين كه قول شركت در قيام را داده بودند، پرداختند. سليمان بن صرد به آن‏ها گفت: ملامت آن‏ها زود است... شايد اگر ازحركت ما به سوى شام با خبر شوند، آن‏ها نيز به ما ملحق شوند. من‏احتمال مى‏دهم كه آن‏ها به خاطر نداشتن آذوقه، به اينجانيامده‏اند. شايد در حال جمع آورى اسلحه و تهيه‏ى امكانات سفر ونبرد هستند. ان‏شاءالله پس از آن، با شتاب به سوى ما خواهندآمد.

سليمان بن صرد از ابتداى قيام توابين مصمم بود كه هدف اصلى‏قيام را شام قرار دهد اما برخى از توابين با اين نظر موافق‏نبودند. بسيارى از قاتلان امام حسين(ع) از جمله: عمربن سعد وديگر فرماندهان لشگر يزيد در روزعاشورا، در كوفه مى‏زيستند. جاى‏تعجب اين بود كه آن‏ها از ترس انتقام توابين، به‏دارالاماره(فرماندارى) پناهنده شده بودند و با اين حال،فرماندار كوفه پيشنهاد همكارى باتوابين را ارائه مى‏دهد. بسيارى‏از فرماندهان قبيله‏ها و بزرگان محله‏هاى كوفه نيز جزو فرماندهان‏نظامى لشگر يزيد در سال 61 ه . بودند و در شهادت امام‏حسين(ع)و يارانش سهيم بودند.

سليمان بن صرد براين باور بود كه عامل اصلى در حادثه‏ى كربلا،عبيدالله بن زياد بود كه پس از مرگ يزيد، از بصره گريخت و به‏دربار مروان در شام رفت. سليمان بن صرد در برابر درخواست‏شمارى‏از توابين كه خواستار بازگشت‏به كوفه و شروع قيام از آن‏جابودند، گفت:

كسى كه يارشما(امام حسين(ع‏» را كشت و لشگرها سوى اوفرستاد... اين فاسق...، عبيدالله بن زياد است. اكنون با نام‏خدا، به سوى دشمنان حركت كنيد. اگر با يارى خدا بر او پيروزشديم، اميدواريم دشمنان ديگر و قاتلان ديگر امام حسين(ع) كه‏نيروى كمترى دارند، والان در شهر هستند، تسليم شوند و همه‏ى‏افرادى كه در قتل امام حسين(ع)شركت داشتند را بكشيم. اگر هم به‏شهادت رسيديم كه به وظيفه‏ى خود كه جنگ با فاسقان است، عمل‏كرده‏ايد.

عبيدالله بن زياد درسال 61 ه . فرمانداركوفه بود. اوتوانسته بود با اجراى جنگ روانى، مردم را از حمايت مسلم بن‏عقيل منصرف سازد. او با شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه،لرزه براندام كوفيان انداخته بود. جنگ روانى او بر قريب الوقوع‏بودن ورود لشگر يزيد به كوفه، عامل اصلى پراكنده شدن مردم ازپشتيبانى مسلم بن عقيل شده بود. عبيدالله بن زياد باتطميع وتهديد اشراف و سران قبايل كوفه توانست نه تنهامردم كوفه را ازبيعت‏با امام حسين(ع)منصرف سازد، بلكه از خود آن‏ها لشگرى فراهم‏ساخته، به كربلا آورده و در قتل امام حسين(ع)شركت دهد.

بنابراين، او پس از يزيد، عامل اصلى در به شهادت رساندن امام‏حسين(ع)و يارانش بود.

د- بازرگانان آخرت
سليمان بن صرد خزاعى در آخرين سخنرانى درنخيله گفت:

اى مردم! خداوند آگاه است كه نيت‏شما براى پيوستن به ماچيست...؟ بازرگان آخرت سوى آن مى‏شتابد و در طلب آن مى‏كوشد. آن‏را به هيچ چيز نمى‏فروشد و پيوسته در قيام، قعود، ركوع و سجوداست... در اين سفر، در دل شب بسيار نماز بخوانيد. درهركار و باهركارخيرى كه در توان شماست، به خدا تقرب بجوييد تا با اين‏دشمن ستمكار، منحرف و... جنگ كنيد. شما در پيشگاه خدا، وسيله‏اى‏نداريد كه ثواب آن از جهاد و نماز بزرگ‏تر باشد كه جهاد گل‏سرسبد اعمال است. خداوند ما و شما را در شمار بندگان صالح‏جهادگر خود قرار بدهد تا در سختى‏ها صابر باشيم. امشب از اين جاحركت مى‏كنيم. ان‏شاءالله.

ه - دركربلا
سپاه توابين شامگاه جمعه، پنجم ربيع الاخر 65 ه.، از نخيله‏به سوى دمشق حركت كردند. آن‏ها از بيابانهاى ساحل فرات گذشتند ودر «اقساس مالك‏» اردو زدند. سليمان بن صرد از نيروها سان‏ديد. هزار نفر در بين راه به عقب برگشته بودند. سليمان بن صردگفت: دوست نداشتم آن‏ها كه برگشتند، همراه شما باشند. آن‏ها اگرهمراه شما بودند، جز گرفتارى چيزى نصيب ما نمى‏شد. خداوند دوست‏نداشت آن‏ها در اين سفر همراه باشند و آنان را از ادامه‏ى سفرباز داشت.

توابين پس از استراحت در اقساس مالك، شبانه به سوى دمشق حركت‏كردند و صبحگاه به كربلا رسيدند. توابين وقتى به كربلا رسيدند،از اسب‏ها پياده شدند و خود را به قبر حسين(ع)رساندند و به شدت‏گريستند. برخى از شيعيان، خود را از اسب به زمين مى‏انداختند وناله مى‏زدند و شيون و زارى مى‏كردند. آن‏ها از اين كه امام‏حسين(ع) را دركربلا يارى نكرده بودند، پشيمان بودند. گناه بزرگ‏آن‏ها در دعوت از امام حسين(ع)و تنها گذاشتن آن حضرت، گناهى بس‏بزرگ بود. توابين يك شبانه روز در كنار قبر امام حسين(ع)گريه وزارى كردند و از بى‏وفايى خود توبه كردند و با روح آن حضرت‏پيمان بستند كه تا آخرين قطره‏ى خون، با قاتلان آن حضرت جهادكنند.

سليمان بن صرد در كنار مزار سالار شهيدان كربلا گفت:

خداوندا! حسين‏شهيد، پسر شهيد... را قرين رحمت قراربده. خداوندا! شاهد باش كه ما بر دين و راه آن‏ها و دشمن قاتلان ودوست دوستانشان هستيم.

زيارت قبر امام حسين(ع)موجب شد تا كينه‏ى توابين نسبت‏به‏قاتلان امام حسين(ع) بيشتر شود و آن‏ها در تصميم خود بر انتقام‏از قاتلان آن حضرت مصمم‏تر شوند.

سپاه توابين به دستور سليمان بن صرد آماده‏ى حركت از كربلا به‏سوى شام شد. تمام شيعيان قبل از خروج از كربلا، بر سر قبر امام‏حسين(ع)گرد مى‏آمدند و بر او رحمت مى‏فرستادند. گفته شده است كه‏ازدحامى كه در كنار قبر آن حضرت به وجود آمده بود، بيشتر ازازدحام برحجرالاسود بود.

وداع جانسوز توابين با امام حسين(ع)با دعاى آنان از خداوندبراى طلب پيروزى همراه بود. توابين در كنار قبر امام حسين(ع)باچشمانى گريان از خداوند مى‏خواستند كه گناه بزرگ آن‏ها را ببخشدو شهادت را نصيبشان گرداند. سليمان نيز در كنار قبر آن حضرت‏گفت: حمد خدايى را كه اگر خواسته بود، به ما نيز افتخار شهادت‏همراه حسين(ع)نصيب مى‏كرد. خداوندا! اكنون كه ما را از شهادت دركنار آن حضرت محروم داشتى، از شهيد شدن پس از او محروم مدار.

و - پيشنهاد دوباره‏ى فرماندار كوفه
سپاه توابين صبحگاه، از كربلا به سوى شام‏حركت كرد و از «حصاصه‏» گذشت و به «قياره‏»رسيد در قياره، نامه‏اى از فرماندار كوفه رسيدكه خواستار بازگشت توابين به كوفه بود.عبدالله بن يزيد بار ديگر از توابين خواسته‏بود كه قيام را به تاخير بياندازند تا با فراهم‏آوردن نيروها و امكانات بيشتر، در كناريكديگر به نبرد با قاتلان امام حسين‏عليه السلام‏بپردازند. سليمان پيشنهاد فرماندار كوفه رابار ديگر نپذيرفت و خطاب به يارانش گفت:

«... وقتى در شهرمان... بوديم، اين پيشنهادرا نپذيرفتيم. اينك كه... دل برجنگ نهاده‏ايم‏و به سرزمين دشمن نزديك شده‏ايم، تصميم‏درست، بازگشت نيست.... نظر من اين است‏كه هيچ گاه مانند امروز به يكى از اين دونيكويى پيروزى; يا شهادت، نزديك نشده‏ايم.

اين‏ها(فرمانداركوفه) اگر پيروز شوند، ما رادعوت مى‏كند كه همراه ابن زبير جهاد كنيم وجهاد همراه ابن زبير را گمراهى مى‏دانم. اگر ماپيروز شديم، كار را به اهلش مى‏سپاريم و اگركشته شديم، به وظيفه‏ى خود عمل كرده‏ايم واز گناهان توبه كرده‏ايم. ما را راهى است و ابن‏زبير را راهى ديگر...» (1)

سليمان بن صرد همكارى با ابن زبير راضلالت ناميد و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراين او حاضر نبود به هيچ قيمتى، بازبيرى‏ها همكارى كند. او شكست و شهادت‏را سزاوارتر مى‏دانست تا همكارى با ابن زبير،پيروزى و كشتن قاتلان امام حسين‏عليه السلام را.

سليمان بن صرد براين باور بود كه تنها بايدبه وظيفه انديشيد و فرجام عمل هرچه‏خواهد باشد.

در قرقيسياء
سپاه توابين به شهر «قرقيسياء» نزديك شدو در بيرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازه‏هاى شهر را ببندند.همه‏ى مردم از ترس به داخل قلعه پناه برده‏بودند. مردم شهر قرقيسياء گمان كردند كه‏سپاهى كه از دور نمايان بود، قصد حمله به‏شهر آن‏ها را دارد. زفربن حارث كلابى‏فرماندار شهر بود. وى به همه‏ى سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالاى‏ديوار قلعه‏ها نگاهبانى مى‏دادند.

توابين كه پشت دروازه‏هاى شهر اردو زده‏بودند به استراحت پرداختند. سليمان بن‏صرد دستور داد تا مسيب بن نجبه با فرماندارقرقيسياء ملاقات كند و به او بگويد كه به هيچ‏وجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسيب بن‏نجبه به ديدار فرماندار رفت و به او گفت كه‏آن‏ها براى جنگ با شام بسيج‏شده‏اند.فرماندار قيسياء وقتى از قصد توابين آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابين‏آذوقه‏ى خود را از بازار شهر خريدارى كردند وخود را آماده‏ى ادامه‏ى حركت كردند.

فرماندار قرقيسياء استقبال گرمى از توابين‏نمود و به آن‏ها كمك مالى كرد. زفربن حارث‏به سليمان بن صرد گفت: لشگر عبيدالله بن‏زياد در «رقه‏» هستند و پيشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوى عراق در حركتند. فرمانداربه سليمان بن صرد پيشنهاد كرد كه از ادامه‏ى‏سفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهيه‏ى نيرو و امكانات بيشتر، با كمك‏سربازان او و مردم شهر، با يكديگر، به جنگ باعبيدالله بن زياد بروند. سليمان بن صردخزاعى پيشنهاد او را نپذيرفت و به سپاه‏دستور حركت داد.

فرماندار قرقيسياء جزو فرماندهان لشگرمعاويه در جنگ صفين بود، يعنى در اين‏جنگ رو به روى سليمان بن صرد خزاعى بود.سليمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهان‏سپاه امام على‏عليه السلام بود. زفربن حارث در زمان‏حكومت‏يزيد، فرماندار «قنسرين‏» و «عوام‏» بودو با عبدالله بن زبير بيعت كرده بود. وى درزمان حكومت مروان، در جنگ مروان باضحاك، فرماندار دمشق كه او نيز با عبدالله بن‏زبير بيعت كرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاك بود و پس از شكست ضحاك، به‏قرقيسياء گريخت.

فرماندار كه ساليان دراز در جنگ‏هاى‏فراوان شركت كرده بود و تجربه‏ى نظامى‏زيادى داشت و از همه مهمتر با منطقه به‏خوبى آشنا بود، به سليمان بن صرد پيشنهادكرد:

1 - پيش از لشگر عبيدالله بن زياد، خود رابه «عين الورده‏» برسانند.

2 - موقعيت‏خود در عين الورده را طورى‏قرار دهد كه شهر قرقيسياء پشت‏سر آن‏هاباشد تا بتوانند از عقبه، تداركات لازم را تهيه‏كنند.

3 - جنگ را در دشت قرارندهند، زيرانيروى دشمن آن‏ها بيشتر است و امكانات‏محاصره‏ى آن‏ها وجود دارد.

4 - جنگ را به ميان خرابه‏هاى عين الورده‏بكشانند تا بتوانند در پناه ديوارها قرار داشته‏باشند.

5 - تاكتيك نظامى را به صورت جنگ وگريز قرار دهد، چون تعداد نيروهاى آن‏هابسيار كمتر از لشگر عبيدالله بن زياد است.

توابين با بدرقه‏ى فرماندار قرقيسياء به‏سوى عين الورده حركت كردند. سليمان بن‏صرد از ميهمان نوازى فرماندار تشكر كرد و به‏توابين دستور داد تا با سرعت‏به سوى محل‏نبرد حركت كنند. سپاه توابين از «سانح‏»گذشت و به عين الورده رسيد. (2)

جنگ در عين الورده
سپاه توابين پيش از لشگر شام به عين‏الورده رسيد و در غرب آن‏جا اردو زد. سليمان‏بن صرد كه داراى تجربه‏ى فرماندهى نظامى‏بود، موقعيت‏سوق الجيشى منطقه را بررسى‏كرد و محل اردو را طورى قرار داد كه تنها ازيك طرف مى‏توانست مورد حمله‏ى دشمن‏قرار بگيرد و از سه طرف ديگر، موانع طبيعى‏مانع نفوذ دشمن به اردوى آن‏ها مى‏شد.

پنج روز گذشت و توابين به‏استراحت پرداختند. تمرينات نظامى‏توابين هر روز ادامه داشت. سرانجام‏طليعه‏ى نيروهاى لشگر شام به عين‏الورده رسيد. سليمان بن صرد نيروهارا جمع كرد و براى آن‏ها سخنرانى‏كرد. در بخشى از سخنان او آمده‏است:

خداوند دشمن را كه روزها و شبها،سوى او رهسپار بوديد، سوى شماآورده است... در جنگ با آن‏ها با تمام‏توان بجنگيد و صابر باشيد كه خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نكنيدمگر اين كه اين كار يك تاكتيك نظامى‏باشد. فرارى‏ها و مجروحان را نكشيد.اسير مسلمان رانكشيد، مگر اين كه‏پس از اسارات، بخواهد به شما حمله‏كند و يا اگر جزو قاتلان برادران شمادر كربلا باشد كه رحمت‏خداوند برشهيدان كربلا باد. روش اميرمؤمنان على‏بن‏ابى‏طالب‏عليه السلام در جنگ اين بود.

اگر من كشته شدم، فرمانده‏ى سپاه مسيب‏بن نجبه است و اگر او كشته شد، عبدالله بن‏سعدبن نفيل و اگر اوكشته شد، عبدالله بن‏وال و اگر او هم كشته شد، رفاعة‏بن شدادفرمانده‏ى سپاه خواهد بود. خداوند رحمت‏كند كسى را كه به پيمان خود وفا كند.

چهارصد نفر از توابين به فرماندهى مسيب‏بن نجبه مامور شدند تا در يورشى برق آسا،نخستين ضربه را به دشمن وارد سازند.سليمان به جانشين اول خود گفت: به دشمن‏حمله كنيد، اگر پيروز شديد كه ما به شماملحق خواهيم شد و اگر شكست‏خورديد،سريع عقب نشينى كنيد. در هر صورت، هيچ‏يك از نيروها را تنها مگذار. بكوش كه همه‏نيروها برگردند.

گردان خط شكن توابين يك شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسيب بن نجبه‏دو گروه شناسايى را پيشاپيش نيروها به‏سمت دشمن فرستاده بود. نيروهاى گشتى‏توابين در بين راه، از يك صحرا نشين درباره‏ى لشگر عبيدالله بن زياد سؤال كردند.صحرانشين به آن‏ها گفت: نزديك‏ترين اردوى‏آن‏ها، نيروهاى ابن ذوالكلاع است كه بين او وحصين بن نمير بر سر فرماندهى اختلاف‏است. نيروهاى ابن ذوالكلاع يك ميل با شمافاصله دارند.

نيروهاى خط شكن توابين در يك حمله‏ى‏غافلگيرانه بر طلايه داران لشگر شام يورش‏بردند و آن‏ها را تارومار كردند. بسيارى ازنيروهاى دشمن كشته، زخمى و اسير شدند وبقيه آن‏ها عقب نشينى كردند. توابين نيز به‏عقب برگشتند و به استراحت پرداختند.

در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنيروى تازه نفس كه به كمك نيروهاى حصين‏بن نمير آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفرى توابين صف كشيدند. سليمان بن‏صرد به نيروها آرايش نظامى داد و خود درقلب سپاه ايستاد و فرماندهى جناح ميانى رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرمانده‏ى‏جناح راست و مسيب بن نجبه فرمانده‏ى‏جناح چپ توابين بود.

لشگر شام قبل از نبرد، به توابين پيشنهادصلح و بيعت‏با عبدالملك بن مروان (×) را دادند.توابين هم به آن‏ها پيشنهاد كردند كه‏عبدالملك را از خلافت عزل و عبيدالله بن زياد را به آن‏ها تسليم كنند و در مقابل، توابين‏هم كارگزاران عبدالله بن زبير در عراق را ازحكومت عزل مى‏كنند و حكومت را به خاندان‏پيامبر واگذار مى‏كنند.

در 22 جمادى الاول 65 ه . نبرد سهمگين‏بين توابين و لشگرشام آغاز شد. نيروهاى‏توابين چون كمتر از لشگر شام بودند به‏صورت جنگهاى چريكى (جنگ و گريز) بادشمن مى‏جنگيدند. ضربه به دشمن و عقب‏نشينى، تاكتيك نظامى توابين بود.دسته‏هاى كوچك توابين در حملات برق آسابه صفوف فشرده‏ى دشمن حمله مى‏كردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقب‏مى‏نشستند و سپس دسته‏اى ديگر از توابين‏به قسمتى ديگر از لشگر دشمن حمله‏مى‏كردند. عمليات سپاه توابين باعث ايجادترس، دلهره و شكاف در صفوف به هم‏پيوسته‏ى لشگر شام شد. پيروزى ابتدايى‏جنگ با توابين بود. تاريكى شب اعلان پايان‏نبرد و آغاز ستراحت‏بود.

توابين و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداواى مجروحان مشغول‏بودند. روزهاى نخست، پيروزى با توابين بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نيروى كمكى‏دشمن وارد عين الورده شد. جنگى بسيارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ مى‏شستند. رفاعة‏بن شداد و دو نفرديگر از توابين، در طول نبرد و در هنگام‏استراحت در شب، با سخنرانى‏هاى حماسى‏خويش، نيروها را به مقاومت فرا مى‏خواندند.

گرچه شمار نيروهاى دشمن بسيار بيشتراز توابين بود ولى ايمان و شجاعت توابين‏توانست‏باعث‏برترى آن‏ها در روزهاى نخست‏جنگ شود. ساز و برگ نظامى دشمن هم‏بسيار بهتر و بيشتر از توابين بود. نيروهاى‏سواره نظام لشگر شام، شمار تيراندازان وشمار اسلحه‏ى دشمن به مراتب بيشتر ازتوابين بود.

سرانجام ورق جنگ برگشت و پيروزى‏هاى‏لشگر شام آغاز شد. ده هزار نيروى تازه نفس‏به فرماندهى «ابن نمير» و «ادهم بن محرزباهلى‏» در برابر نيروهاى خسته و مجروح‏توابين قرار گرفتند. سواره نظام توابين به سه‏نفر رسيده بود. بسيارى از توابين شهيد وزخمى شده بودند. تيراندازان دشمن درپيروزى آن‏ها نقش مؤثر داشتند.

بالاخره توابين در محاصره‏ى لشگر شام‏قرار گرفتند. بيشتر توابين در چهار روز نبردسهمگين به شهادت رسيده بودند. شمارمجروحان نيز فراوان بود. سليمان بن صردبراى شكستن حلقه‏ى محاصره از اسب پايين‏آمد و بانگ برآورد:

اى بندگان خدا! هركه مى‏خواهد زودتر به‏پيشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه كند و به‏پيمان خود وفا نمايد; نزد من بيايد. اى‏شيعيان اهل‏بيت محمدصلى الله عليه وآله! اى افرادى كه‏خواهان خونخواهى فرزند شهيد فاطمه‏عليها السلام‏هستيد، مژده باد برشما به كرامت‏خداوند!سوگند به خدا! بين شما و شهادت و بهشت وآسودگى از اين دنيا، فاصله‏اى نيست مگرجدايى جان‏ها، توبه و وفاكردن به پيمان.

توابين شمشيرها را از نيام كشيدند وشمشيرهاى لخت را به دست گرفته دورتا دورسليمان بن صرد حلقه زدند و به دشمن‏يورش بردند. شمارى از لشگر دشمن را كشته‏و زخمى كردند و شجاعانه پيش رفتند.تيراندازان دشمن، توابين را تيرباران كردند.حلقه‏ى محاصره تنگ‏ترشد. يزيد بن حصين‏نيزه‏اى به سوى سليمان بن صرد پرتاب كرد وسليمان بن صرد را نقش برزمين كرد.سليمان بن صرد در حالى كه غرق به خون‏بود، آرام گفت: «فزت و رب الكعبه‏»; به‏خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم.

سليمان بن صرد خزاعى از شيعيان‏مخلص امام على‏عليه السلام بود. در آخرين لحظات‏عمر به يادآورد كه امام على‏عليه السلام در جنگ‏صفين به او فرموده بود: سليمان! تو از افرادى‏هستى كه به انتظار شهادت به سر مى‏برند وهرگز تغييرى در عهد و پيمان خود نمى‏دهى.

سليمان بن صرد چنان شيفته مولاى‏خويش بود كه هنگام وصال به آرزوى خويش،همان جمله‏اى را بر زبان آورد كه مولايش درلحظه‏ى وصال گفته بود.

مسيب بن نجبه پس از شهادت سليمان بن‏صرد، فرماندهى توابين را برعهده گرفت و به‏جنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بن‏سعد فرماندهى توابين را عهده‏دار شد. در اين‏زمان، سه نفر اسب سوار از سوى قرقيسياء به‏كمك توابين آمدند. آن‏ها پيك شيعيان بصره‏و مدائن بودند كه براى كمك به توابين در بين‏راه بودند. پيك شيعيان بصره و مدائن به‏توابين خبر دادند كه شيعيان بصره و مدائن‏در نزديكى قرقيسياء هستند و به زودى به‏كمك آن‏ها خواهند آمد.

عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بن‏سعد فرماندهى توابين را به عهده گرفت و پس‏از شهادت او، رفاعة‏بن شداد فرمانده‏ى توابين‏شد. آخرين روز نبرد نيز به پايان رسيد. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بيشتر زنده‏نمانده بودند. رفاعة‏بن شداد ادامه‏ى نبرد رابى‏فايد دانست و شبانه دستور عقب نشينى راء;ءداد. توابين شبانه عقب نشينى كردند و به‏قرقيسياء برگشتند. فرماندار قرقيسياء به‏گرمى از آن‏ها پذيرايى كرد و دستور داد تاپزشكان به مداواى مجروحان بپردازند.

توابين پس از استراحت در قرقيسياء، به‏سوى كوفه حركت كردند و به روستاى‏«صندوداء» كه نزديك «هيت‏» واقع شده بود،رسيدند و در آنجا با شيعيان بصره و مداين كه‏به كمك آن‏ها آمده بودند، مواجه شدند.شيعيان بصره و مداين وقتى از شهادت‏توابين آگاه شدند، به همراه بازماندگان قيام‏در صندوداء به عزادارى براى شهيدان قيام‏پرداختند. روز بعد، توابين به كوفه برگشتند.هنگامى كه توابين به كوفه رسيدند، مختارثقفى در زندان بود. مختار ثقفى از زندان براى‏توابين پيغام داد و به تعريف از سليمان بن‏صرد و شهداى قيام پرداخت و به آن‏ها نويدداد كه پس از آزادى، به خونخواهى امام‏حسين‏عليه السلام قيام خواهد كرد.

شاعر معاصر نهضت توابين، «اعشى‏همدان‏» قصيده‏اى در باره‏ى قيام توابين‏سرود كه تا مدتها، مردم پنهانى آن رامى‏خواندند. در قسمتى از سرودهاى او آمده‏است:

هرچند من روزگار عشق و جوانى رافراموش نمى‏كنم، ولى بيشتر ازآن به يادمصيبت آن بزرگوار هستم.

او به تقوا و پرهيزگارى، از روى صدق نزدخداوند توسل و تقرب جست. خداپرستى وپرهيزگارى بهترين كالاى كاسب است.

او دنيا را ترك كرد. به دنيا اعتنا نكرد. نزدخداوند بلند مرتبه توبه كرد.

او از بار دنيا سبك شد و گفت: من اين دنيارا ترك كرده‏ام و تا زنده هستم به دنيا دل‏نخواهم بست و از عقيده‏ى خود بر نمى‏گردم.

من مانند مردمى كه بر فقدان دنيا افسوس‏مى‏خورند و براى به دست آوردن آن‏مى‏كوشند، نخواهم بود و غبت‏به آن وبرگشت‏به سوى آن نخواهم داشت.

او با مردمى پرهيزگار، خردمند، برگزيده ونجيب روانه شد...

آن‏ها روانه شدند در حالى كه بعضى از آن‏هاتقوا را طالب و برخى از گناه گذشته، توبه‏كردند.

آن‏ها در عين الورده، با لشگر جنگجو رو به‏رو شدند كه آن‏ها را با شمشيرهاى برنده‏دروكردند...

... كسى از آن‏ها نجات نيافت جز جماعتى.

رئيس آن‏ها كه خزاعى بود كشته و به خون‏آغشته شد...

همچنين رئيس بنى شمخ (مسيب بن‏نجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبدالله بن سعد)و فرمانده‏ى ديگر كه تيمى بود (عبدالله بن‏وال)...

از هرقومى رئيس و پيشواى بزرگى كشته‏شد...

آن‏ها ابا داشتند كه چيزى جز جنگ كه‏سرها را مى‏شكافد، قبول كنند...

اى بهترين لشگرهاى عراق! اى‏پرهيزگارترين و پاك‏ترين مردم عراق! ابرهاى‏رحمت‏شما را سيراب كند...

آن‏ها كشته نشدند مگر زمانى كه جمعى ازتبهكاران و روادارندگان حرام را كشتند و خودمانند شيران شرژه، پس از دليرى جان‏دادند. (3)


پى‏نوشت‏ها:
1 - تاريخ طبرى، ج 7، ص 327 - 3229 ; تاريخ الاسلام،ج‏5، ص‏47.
2 - همان، ص 3231 - 3234; كامل تاريخ اسلام و ايران، ج‏6، ص 22 و 23; مروج الذهب، ج 3، ص 108; تاريخ الاسلام، ج‏5، ص 47; الفتوح، ج 6، ص 78; تذكرة‏الخواص، ص 283.
× در هنگام جنگ خبر رسيد كه مروان مرد و پسرش،عبدالملك به خلافت رسيد.
3 - تاريخ طبرى، ج 7، ص 3234 - 3248; كامل تاريخ‏برزگ اسلام و ايران، ج 6، ص 23 - 331; تاريخ الاسلام، ج 5،ص 48; تذكرة‏الخواص، ص 283 و 284; ذوب النضار فى‏شرح‏الثار، ص 87 و 89; انساب الاشراف، ج 5، ص 210; تجارب‏الامم، ج 2، ص 109 - 112; الفتوح، ج 6، ص 82; مروج الذهب،ج 3، ص 108 - 110; طبقات الكبرى، ج 4، ص 292; تاريخ‏مختصرالدول، ص 111 و 112; التنبيه و الاشراف، ص 269;شذرات الذهب، ج 1، ص 73.


منبع: كوثر , شماره‏هاى  41, 39, 38, 36 ؛ از طر يق شبكه al-shia