اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما
خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله في
العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله.
ابعاد علمي و عملي شخصيت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها)
شهادت صديقهٴ كبرا فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) را به پيشگاه بقية الله
(ارواح من سواه فداه) تعزيت عرض ميكنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم
تولّي عموم علاقهمندان به قرآن و عترت، مخصوصاً ولايتمداري شما برادران و
خواهران بزرگوار را ذخيره دنيا و آخرت همه قرار بدهد و همگان را مشمول عنايت
ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار بدهد.
درباره فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از دو محور بايد سخن گفت: يك محور، مربوط
به تحقيقات علمي است كه براي ما ثمره علمي دارد و نتيجه اعتقادي دارد و پشتوانه
مسائل اخلاقي، فقهي، حقوقي ما، هم هست. محور دوم، آن بخشي است كه مستقيماً به
ما مربوط است، ما بايد تأسي كنيم، او را اسوه قرار بدهيم، الگو بدانيم، پيروي
كنيم و مانند آن.
آن بخشي كه مربوط به مسائل اعتقادي است و ثمره علمي دارد بررسي مقام منيع آن
بانو (سلام الله عليها) است كه او همتاي قرآن كريم است، همتاي نبوت است، همتاي
رسالت است، همتاي ولايت است؛ چيزي از ولي الله مطلق كم ندارد، اينها يك نورند و
مانند آن. اين گونه از مباحث به هر نتيجهاي كه منتهي بشود براي ما ثمره
اعتقادي دارد، ثمره علمي دارد، اما نتيجه عملي ندارد؛ زيرا ما نه آن توان را
داريم كه آن حضرت را در ولايت مطلقه [و] همتايي قرآن، الگو قرار بدهيم؛ نه چنين
مأموريتي داريم. بخش دوم مربوط به سيره و سنت آن حضرت است كه ما هم موظفيم
بررسي كنيم و هم مأموريم پيروي كنيم.
فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) همتاي قرآن در مقام حدوث و بقاء
آن بخش اول به طور اجمال اينجا مطرح ميشود؛ نه به طور تفصيل براي اينكه
پشتوانه علمي بخش دوم خواهد بود، سرّ اينكه اين بانو (سلام الله عليها) حجت بر
ائمه (عليهم السلام) است و اگر عليبنابيطالب (سلام الله عليه) نبود، احدي
همتاي آن حضرت نبود «آدم و من دونه» اين است كه او [فاطمه] مثل خود قرآن كريم
در مقام حدوث و بقاء شكل گرفت؛ قرآن از زمين برنخاست (از فكر كسي تدوين نشد،
هيچ عالم بشري اين قرآن را تدوين و تنظيم نكرد. سورش، آياتش، معارفش [و]
مفاهيمش را بررسي و انشا نكرد) مستقيماً از جهان غيب نازل شد و در طي 23 سال
ماند و براي ابد جاي خود را تثبيت كرد، اين سه كار را قرآن كرد يعني از زمين
برنخاست [بلكه] از آسمان نازل شد اولاً و نزولش هم 23 سال طول كشيد، ثانياً و
ماند كه براي ابد بماند، ثالثاً. اين طور نيست كه _معاذالله_ قابل زوال باشد،
از بين رفتني باشد: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ
خَلْفِهِ﴾ . انسان كامل مخصوصاً فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هم، وقتي هويت آن
حضرت را ارزيابي ميكنيم ميبينيم در همين مثلث خلاصه ميشود: او از زمين
برنخاست [بلكه] از آسمان نازل شد و تقريباً همسفر قرآن كريم بود تا قرآن آياتش
سورش نازل ميشد، او هم روزانه متكامل ميشد ترقي ميكرد و تا قرآن به پايان
رسيد، عمر اين بيبي هم به پايان رسيد و براي ابد ماند؛ گرچه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ
وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾ شامل همه انسانها هست. آن مثلث درباره قرآن روشن است؛
همه ما ميدانيم كه اين كتابي است از ذات اقدس الهي نشئت گرفته [و] هيچ فكري او
را تدوين نكرده [است] از آسمان غيب نازل شده، 23 سال به تدريج اين كتاب نازل
شده؛ بعد از اينكه ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ و ساير آيات نازل شد اين كتاب؛ نه يك
كلمه كم نه يك كلمه زياد «الي يوم القيامة» ماندني است. پس از آسمان نازل شد،
از غيب نازل شد، اولاً در طي 23 سال به تدريج متكامل شد، ثانياً. تا به
﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ و مانند آن رسيد و ماند براي ابد، ثالثاً. جريان فاطمه
زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) هم همين طور است.
طليعه آسماني پيدايش حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها)
وقتي وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به مقام شامخ
نبوت بار يافتند [و] به معراج رسيدند، در معراج غذايي ميل كردند وقتي از معراج
نازل شدند به زمين آمدند ديگر تماسي نداشتند، مگر اينكه آن غذا به صورت نطفه در
بيايد، آن ميوه آسماني و غيبي و بهشتي. آن ميوه غيبي و بهشتي وقتي در صلب مطهر
رسول اكرم [صلّي الله عليه وآله وسلّم] به صورت نطفهٴ فاطمه (سلام الله عليها)
درآمد در قرار مكين خديجه (سلام الله عليها) مستقر شد؛ پس وجود مبارك اين بانو
نظير افراد ديگر (نظير مردها يا زنهاي عادي نيست) كه نطفه آنها محصول آب و غذا
و ميوهٴ زمين باشد [و] از زمين برخاسته باشد. همان طوري كه قرآن نظير كتابهاي
بشري نيست كه محصول فكر بشر باشد، نطفه وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) هم
محصول آن ميوهٴ غيب است (ميوه بهشت است) از زمين برنخاست، منتها اين چند سالي
كه طول كشيد تا اين نطفه مستقر بشود، اين مقدمه انعقاد نطفه است. بايد وحي نازل
بشود، بايد پيامبر به آن مقام وحييابي برسد، بايد آن انقطاع وحي به عنوان
آزمون فرا برسد، بايد نوبت معراج فرا برسد، بايد پيغمبر به معراج برود، بايد در
معراج آن ميوهٴ بهشتي را ميل كند بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتي هم كه
از معراج آمدند يك سال يا كمتر طول كشيد تا وجود مبارك فاطمه (سلام الله
عليها) متكونه بشود، اين طليعه پيدايش و تجلي آن بانو در عالم طبيعت است.
همراهي حضرت زهرا (سلاماللهعليها) با قرآن در نشئه دنيا
ضلع دوم اين مثلث آن است كه حالا چون 23 سال اين قرآن به تدريج نازل شد؛ اين
پنج سال اول تقريباً مقدمه بود براي پيدايش چنين معراجي و چنان ميوهاي و چنين
نطفهاي. همراه با نزول آيات و سور و معارف قرآن كريم اين بانو ترقي ميكرد.
اگر دو ساله بود در شعب ابيطالب، با آن آيات و مشكلاتي كه نازل ميشد ترقي
ميكرد و اگر چند سال در مكه تشريف داشتند، با آيات مكي مترقي ميشدند و اگر
چند سال در مدينه تشريف داشتند، با آيات مدني مترقي ميشدند.
راههاي ارتباط حضرت زهرا (سلاماللهعليها) با قرآن
وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) از چندين راه با قرآن رابطه داشت (گاهي
مستقيم، گاهي غير مستقيم) مستقيمش هم دو نحو بود يك نحو مستقيمش اين بود كه از
وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)، آيات را، تلاوت آيات
را، تعليم كتاب و حكمت را، تزكيه را (اين چهار كار را) كه وظيفه رسمي پيغمبر
بود فرا ميگرفت ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهَ﴾ ، ﴿يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ
وَالحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِم﴾ ؛ اين چهار برنامه را مستقيماً از مشهد و مكتب و
محضر پدر بزرگوارش استفاده ميكرد و هر روز اين دو شاگرد را به پيشگاه رسول
گرامي ميفرستاد يعني حسن و حسين [عليهما السلام] سفيران فاطمه بودهاند. اينكه
در آن قصه هست وجود مبارك امام حسن [عليه السلام] گزارش ميداد بعد عرض كرد
مادر امروز گويا يك بزرگواري مرا ميبيند «قَلّ بياني و كلّ لساني لعل سيداً
يرعاني» اين قضية في واقعه نبود كه يك روز گزارش داده باشد، هر روز گزارش
ميدادند، منتها آن روز وجود مبارك عليبنابيطالب (سلام الله عليه) از پشت در
يا پرده، ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) حسنين
[عليهما السلام] را به مشهد و به محضر و به مكتب پيغمبر ميفرستاد، بعد از آنها
استنطاق ميكرد كه امروز چه آيهاي نازل شد؟ پيغمبر چه فرمود؟ آيه را چنين معنا
كرد، چنان معنا كرد اين آيه را با آن آيه چگونه هماهنگ كرد؟ اينها هم را گزارش
ميدادند. در تكميل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره ميكرد. سفير سومي كه وجود
مبارك فاطمه (سلام الله عليها) داشت عليبنابيطالب بود كه باب مدينه علم بود
. آن هم مرتب گزارش ميداد؛ امروز اين آيه نازل شد [و] پيغمبر اينچنين معنا
كرد، اينچنين تفسير كرد و مانند آن. اين سه راه را كه يكي مستقيم و دوتا غير
مستقيم وجود مبارك بيبي (سلام الله عليها) داشت. راه ديگري كه غير مستقيم است
و هر كسي ميتواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تكوين هر فيضي كه به
انسان عادي ميرسد به وسيله آن انسان كامل است كه «بيمنه رزق الوري وَبوجوده
ثبتت الارض وَالسماء» ، ولي به حسب ظاهر انسان يك راه مستقيمي هم با ذات اقدس
الهي دارد. آن راه را هم خدا وعده داد كه ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ
اللّهُ﴾ . در سوره «انفال» بالاتر از اين را وعده داد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ
يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾ ؛ شما را به فرقان نائل و متبرك ميكند كه بالاتر
از علم است. خب اينكه فرمود: تقوا پيشه كنيد از يك سو، خداوند معلم شما ميشود
از سوي ديگر ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ﴾. اين بيبي (سلام الله
عليها) در اثر آن تقواي كامل شاگرد مستقيم ذات اقدس الهي بود معارفي را از آنجا
فرا ميگرفت و از اينكه در سوره «انفال» خدا وعده داد: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ
يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾ اين بيبي (سلام الله عليها) مثل أعلاي تقوا بود،
ذات اقدس الهي فرقان بين حق و باطل را به او عطا كرده است.
اين مجموعه اينقدر ادامه داشت تا قرآن به پايان برسد. همين كه در اواخر عمر
مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) قرآن به پايان رسيد و ديگر
آيهاي نازل نشد طولي هم نكشيد كه اين پدر و آن دختر هر دو رحلت كردند. بيبي
(سلام الله عليها) بيش از 75 روز يا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامي (سلام الله
عليهما) نماند. تقريباً وقتي نازل شدن قرآن تمام شد، عمر اين بيبي هم تمام شد.
او با قرآن نفس ميكشيد، با قرآن كامل ميشد، با قرآن مترقي بود، با قرآن مأنوس
بود، منتها قرآن آمد كه بماند اين بيبي هم آمد كه بماند، بدنش البته رحلت كرده
است و اما جان او همچنان زنده است. اين بخش اول كه پشتوانه مسائل بخش دوم است.
همتايي حضرت زهرا (سلاماللهعليها) با قرآن در زوال ناپذيري
اما آنچه كه ما موظفيم به اين بانو اقتدا كنيم و وظيفه داريم، مأمور هستيم و
راهش هم ممكن است آن است كه اين بانو (سلام الله عليها) هم در اعتقادات، هم در
اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراواني را فرمودند و عمل كردند و تعليم
دادند و دستور عمل كردن را هم به ما دادند.
سرّ اينكه در پايان بخش اول به اين نتيجه رسيديم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه
بماند؛ نه آمد كه برود؛ نظير افراد ديگر نيست كه ميآيند و ميروند بلكه او آمد
كه بماند و اگر اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) درباره عالمان دين فرمود:
«العلماء باقون ما بقي الدهر» مصداق كامل و بالذات اين علما خود معصوميناند و
چون فرمود: «نحن العلماء وَشيعتنا المتعلمون وَسائر الناس غثاء» و اگر علما
شامل غير معصوم بشود بالعرض و بالتبع است. آن عالمي كه ارتباطش به اهل بيت كامل
است آن ميماند؛ آن عالمي كه بهره ولايياش كم است كم ميماند؛ آن كه بيولايت
است «ذلك ميت الاحياء» مانند ديگران از بين ميرود و از ياد ميرود.
سوره «كوثر» گواه بر زوال ناپذيري حضرت زهرا (سلاماللهعليها)
اما اينكه زهرا (سلام الله عليها) آمد كه بماند تحليل بخش پاياني سوره «كوثر»
ميتواند سند اين بحث باشد. در جريان سوره «كوثر» يعني ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ
الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾
، مستحضريد كه غالب مفسران شيعه و سني گفتند كه عدهاي از صناديد قريش، مشركان،
بدخواهان [و] معاندان براساس همان سنتهاي باطلي جاهليت گفتند: پيغمبر بعد از
مردن نام او و مكتب او و ياد او از بين ميرود؛ براي اينكه او كه پسر ندارد .
درباره دختر باورشان اين بود كه.
بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد ؛
اين شعر شعار رسمي جاهليت بود ميگفتند كه پسران ما و نوههاي پسري ما اينها
فرزندان ما هستند، اما نوههاي دختري ما فرزند ما نيستند؛ اينها فرزند مردان
ديگرند «… و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد» اينها براي زن حرمتي قائل
نبودند؛ براي فرزندهاي دختر حرمتي قائل نبودند ميگفتند به ما مربوط نيست و
ميگفتند: چون پيغمبر پسرش قبلاً مُرد و اكنون پسري ندارد و در اواخر عمر به سر
ميبرد و جز دختر چيزي از او نمانده است، با مردن او مكتب او و نام او و دين او
سپري ميشود و از بين ميرود. آنها چنين شنائتي و چنين سرزنشي داشتند.
ذات اقدس الهي فرمود به اينكه تو براي هميشه ميماني براي اينكه من به تو چيزي
دادم كه هيچ كسي نميتواند آن را از بين ببرد و به تو فرزندي دادم كه حافظ و
مجري آن چيز است. آن چيزي كه به تو دادم قرآن است و آن كسي هم كه حافظ قرآن،
مفسر قرآن، مبيّن قرآن، معلم قرآن، مجري احكام و حدود قرآن است فرزندان همين
دخترند، فرمود: ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾؛ اين كوثر مصاديق فراواني
دارد دين است قرآن است و ولايت است ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ
لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾ ؛ يعني آنهايي كه تو
را شماتت ميكردند بدي تو را ميخواستند، انقطاع نسل تو را ميخواستند، ابتر
بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند؛ نه تو ابتري. اين ابتر اين وصف چون در
مقام تحديد است مفهوم دارد. اگر بگويند فلان شخص ابتر است، معنايش اين نيست كه
ديگري ابتر نيست؛ چون مفهوم ندارد، ولي اگر در لسان تحديد باشد (در ارزيابي حد
گزاري باشد) در مرزبندي باشد در تفكيك باشد، اين مفهوم دارد. ﴿إِنَّ شانِئَكَ
هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾؛ يعني تو ابتر نيستي، آنها أبترند. آنها منقطع النسلاند تو
منقطع النسل نيستي نام او و نام آنها و ياد آنها از بين ميرود و نام تو و ياد
تو هميشه ميماند.
پيامهاي سورهٴ «كوثر»
خب، تحليل ذيل اين سورهٴ مباركهٴ «كوثر» نشأنهٴ آن است چون در مقام تحديد است
دوتا پيام دارد: يكي اينكه دشمنان تو منقطع ميشوند و از بين ميروند؛ يكي
اينكه تو از بين نميروي تو ابتر نيستي تو متصل و پيوستهاي. اگر وجود مبارك
پيغمبر دختر ميداشت و لا غير، بر اساس گمان باطلي و ظن جاهلي جاهليت آن را
ابتر ميپنداشتند، يك. و اگر پسر ميداشت پسرش نظير پسر نوح بود باز او ابتر
بود، دو. چون اين پسر نه تنها سبب دوام دين پدر نميشد، بلكه مايه انقراض دين
پدر بود، سه. اگر فرزند ميداشت فرزند بيتفاوت، كاري به دين نداشت، نه معاند
بود، نه مخالف بود، نه مؤالف، باز هم اين شخص ابتر بود. قرآن كريم فرمود:
اينچنين نيست كه تو فرزند طالح داشته باشي يا بيتفاوت داشته باشي، فرزند صالح
داري و مصلح داري و اهل قرآن داري و همتاي قرآن داري و از بين نميرود و از
همين دختر هم هست. هم به دختر بها ميدهد هم او را حافظ قرآن ميداند و از نسل
او مجريان و مفسران قرآن به بار ميآورد كه باعث دوام نبوت و بقاي وحي و مكتب و
رسالت باشد كه تو ابتر نيستي تو مستدام و مستمري [و] آنها ابترند: ﴿إِنَّ
شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾.
بنابراين اين بانو توانست حافظ قرآن باشد چون خودش هم همتاي با قرآن از غيب به
زمين آمد اولاً. تا قرآن ادامه داشت او هم تدريجاً متكامل بود ثانياً، وقتي
قرآن منقطع شد او هم رحلت كرد ثالثاً، قرآن آمد كه براي ابد بماند اين بانو هم
نازل شد كه براي ابد بماند رابعاً ماندنش هم به همين است.
عصمت، محور حجيّت حضرت زهرا (سلاماللهعليها)
اينكه گاهي گفته ميشود اين بانو حجت بر ائمه (عليهم السلام) است؛ براي اين جهت
است كه در حجيت، نبوّت يا رسالت يا امامت لازم نيست؛ آنچه كه محور حجيت است.
عصمت است اگر يك انساني معصوم بود. ما يقين داريم حرف او فعل او تقرير او سكوت
او و قيام او و قعود او حجت خداست. اينكه در زيارت «آليس» به پيشگاه ولي عصر
(ارواحنا فداه) سلام عرض ميكنيم، به تك تك حالات او سلام عرض ميكنيم؛ براي
اينكه تك تك حالات او معصومانه است «السلام عليك حين تقوم، السلام عليكم حين
تقعد، السلام عليك حين تقرأ وَتبين، حين تركع وَتسجد»؛ آن وقتي كه برميخيزي،
آن وقتي كه مينشيني، آن وقتي كه سخن ميگويي، آن وقتي كه تقرير ميكني، آن
وقتي كه ركوع داري، آن وقتي كه سجود داري. جامع همه اينها همان است كه در سورهٴ
مباركهٴ «انعام» آمده است كه ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ
وَمَمَاتِي﴾ خب اگر كسي معصوم بود، حيات و مماتش اين است، شئون حيات و ممات اين
است [و] ما به تك تك اين شئون معصومانهٴ معصوم عرض ادب ميكنيم.
معيار حجيت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون اين بانو (سلام الله
عليها) معصومه است، حجت خداست.
سرّ حجيت حضرت زهرا (سلاماللهعليها) بر ائمه
اينكه گاهي عليبنابيطالب (سلام الله عليه) به سخنان بيبي استشهاد ميكند كه
فاطمه چنين گفته است اين استدلال به قول حجتالله است ؛ اما سر اينكه او حجت بر
معصوم هم هست، اين است كه ائمه (عليهم السلام) عالم غيباند «بما كان وبما يكون
وَبما هو كائن الي يوم القيامة»؛ اما منابع علمي اينها گاهي از رسول اكرم
(صلّي الله عليه وآله وسلّم) شنيدهاند، گاهي از باطن قرآن كمك ميگيرند و
گاهي از مصحف فاطمه [است] وقتي امام معصوم (سلام الله عليه) دارد خبر غيب
ميدهد؛ از او سؤال ميكنند كه اين خبر غيب را از كجا گرفتهاي. ميگويد: در
مصحف مادرمان [است] خب، اين مصحف فاطمه چيست؟ همان است كه جبرئيل (سلام الله
عليه) نازل ميشد و اين معارف را ميفرمود و وجود مبارك فاطمه (سلام الله
عليها) تلقي ميكرد؛ بعد به اميرالمؤمنين ميفرمود [و] اميرالمؤمنين املاي او
را نوشته و كتابت ميكرد (كاتب اين بخش از وحي هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحي
تشريعي بود كه با انقطاع عمر مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و
الثناء) به پايان رسيد.
انقطاع وحي تشريعي و باقي بودن وحي تسديدي
اگر در نهجالبلاغه آمده است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين درباره رحلت پيغمبر
(سلام الله عليهما) فرمود: «لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوّة
والانباء من أخبار السماء» آن ناظر به وحي تشريعي است، وگرنه وحي تسديدي،
تعريفي، انبائي (انحا و اقسام وحي) كه «الي يوم القيامة» مخصوصاً در شبهاي قدر
نازل ميشود، اين دوام دارد. اين گونه از وحيها در شبهاي جمعه در ليالي قدر بر
ائمه (عليهم السلام) نازل ميشد و وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) هم نازل
ميشود. اين وحي قطع نشده است؛ اينگونه از معارف غيبي به وسيله جبرئيل (سلام
الله عليه) نازل ميشد، فاطمه (سلام الله عليها) تلقي ميكرد و اينها را حفظ
ميكرد و براي اميرالمؤمنين املا ميفرمود، وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله
عليه) اينها را مينوشت، شده مصحف فاطمه و اين مصحف الآن در نزد وجود مبارك ولي
عصر (ارواحنا فداه) هست. اين از منابع علم غيب ائمه (عليهم السلام) است كه وقتي
از يك امام معصومي سؤال ميكردند يا گاهي خود آنها بلا واسطه و قبل از سؤال و
مستقيم ميفرمودند: در مصحف جده ما (در مصحف فاطمه) چنين آمده است. اين ميشود
حجت خدا بر خلق اجمعين، مخصوصاً در معارف غيبي نسبت به ائمه اطهار (سلام الله
عليهم اجمعين).
ضرورت تأسي به حضرت زهرا (سلاماللهعليها)
حالا اين بانو كه براي همه ما اسوه است در اين بخش ما موظفيم مثل آن حضرت حركت
كنيم منتها او در حد آفتاب [و] ما در حد شمع او فضاي كل جهان را روشن ميكند
منتها ما در زندگي خاص خودمان مثل شمع نور ميدهيم و فضاي زندگي خود را روشن
كنيم.
والاترين مصلحت، محصول خالصانهترين عبادت
اين است كه فرمود: «من أصعد الي الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إليه أفضل
مصلحته» ؛ فرمود: اگر كسي عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص
را به پيشگاه ذات اقدس الهي ببرد، ذات اقدس الهي بهترين و والاترين مصلحت او را
به او عطا ميكند و نازل ميكند. يك وقت انسان كار خوب انجام ميدهد و ديگر به
اين فكر نيست كه من اين كار خوب را حفظ بكنم. اين مثل يك باغباني است كه يك
نهالي را غرس كرده است و ديگر به فكر آبياري او نيست. ممكن است او ديم يعني
آنچه كه به وسيله باران در بيابانها رشد ميكند، مستدام هم هست. اينها را
ميگويند ديم و واژه عربي هم هست. اگر كسي ديمي كار كرد گاهي محصول ميگيرد،
گاهي نميگيرد و مانند آن. ما مأموريم كه مثل يك باغباني كه در كنار منزلش يك
گلي يا نهالي را غرس كرده؛ مثل فرزند از او نگهداري كنيم. دائماً مواظب او
باشيم حدوثاً و بقائاً. پس يك وقتي كسي كار خير انجام ميدهد به اين فكر نيست
كه آن را حفظ بكند؛ گاهي آن [كارخير] را ميگويد، گاهي آن را با منت ذكر ميكند
گاهي مثلاً خوشش ميآيد كه ديگران بازگو كنند يا از آن بهرهبرداري كنند
(بهرهبرداري تبليغي و سياسي) اين شخص كار خوب كرده است و اما آن كار خوب زميني
است همين جا ماند. برخيها كار خوب انجام ميدهند براي ضبط و نگهداري او هم تلاش
و كوشش ميكنند اما تا يك مدت محدودي. برخيها تلاش و كوشششان زياد هست اما آن
قدرت را ندارند كه بالا ببرند. وجود مبارك بيبي (سلام الله عليها) نفرمود اگر
كسي كار خوب بكند، خدا بهترين مصلحت را به او ميدهد فرمود: كار خوب بكن، اين
را نگه بدار، اين را هديه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نميتواند يك
هديهاي را به پيشگاه ذات اقدس الهي اهدا بكند، فرمود: «من أصعد الي الله خالص
عبادته أهبط الله عزّوجلّ إليه أفضل مصلحته» اگر يك كسي كار خوب كرد و اين كار
را حدوثاً و بقائاً طاهر نگه داشت (آلوده نكرد) و همراه كار خوب رفت؛ چون
﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ ، بالا رفتن كار هر كسي نيست؛ بالا
برود و اين بار را هم به همراه داشته باشد تا به «لدي الله» برسد و به خدا
تقديم بكند. اگر كسي به جايي رسيد كه خودش كار خير خود را به خدا تقديم كرد
خودش بالا برد؛ نه ملائكه بالا ببرند؛ كار خير را ملائكه ميبرند گزارش ميدهند
بالأخره جواب را هم آنها ميآورند؛ آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است،
بهرهاش هم كم است، ولي اگر كسي خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه
بالا برود و اين كار خير خود را به پيشگاه ذات اقدس الهي تقديم بكند؛ خودش
اصعاد كند، خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضلترين مصلحت او را ذات اقدس
الهي نازل ميكند؛ خود خدا؛ نه به فرشتهها بگويد: «أهبط الله عزّوجلّ إليه
أفضل مصلحته» خب، اين دستوري است كه وجود مبارك بيبي به ما داده است فرمود اين
كار شدني است [و] اين كار را انجام بدهيد و مانند آن.
عظمت شخصيت حضرت زهرا (سلاماللهعليها)
همتايي با اميرمؤمنان علي (عليهالسلام)
بخشي كه مربوط به جريان روز است و ما همه ما بايد از اين وضع به عنوان بزرگداشت
اين بيبي مخصوصاً نسل جوان استفاده كنيم اين است كه زنها در عالم ـ زنهاي كامل
برجسته، بزرگ و بزرگوار ـ خيلياند؛ مثل اينكه مردان خيلياند، اما كسي مثل
عليبنابيطالب بشود كم است. زنهاي بزرگ و بزرگوار هم زيادند، اما كسي مثل
بيبي فاطمه بشود كم است. يك وقتي امام (رضوان الله عليه) ميفرمود: جبرئيل
براي هر پيغمبري كه نازل نميشد، براي انبياي خاص نازل ميشد. اين است كه مرحوم
كليني (رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف اصول كافي نقل ميكند: جبرئيل بر
وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) نازل ميشد ؛ اين نشانه آن است كه مقام آن
حضرت نسبت به برخي از انبيا بزرگتر و برجستهتر است. اين نه براي آن است كه
زنهاي بزرگ در عالم كماند. اگر از عليبنابيطالب تجليل بشود، اين نه براي آن
است كه مردان بزرگ در عالم كماند. مردان بزرگ در عالم خيلياند اما علي خيلي
بزرگ است. زنهاي بزرگ هم در عالم خيلياند، اما فاطمه خيلي بزرگ است. همين ابن
ابيالحديد معتزلي كه به حسب ظاهر سني است در شرح نهجالبلاغه ميگويد: تاريخ
قبل از طوفان در دسترس نيست. ما نميتوانيم درباره قبل از طوفان سخني بگوييم
ولي از طوفان به بعد تاريخش مدون است (تاريخ كافران، مسيحيان، زرتشتيان،
يهوديان، مسلمانها، مردان، بادين، مردان بيدين همه مشخص است) نه در بين
بيدينها مردي به بزرگي علي آمد، نه در بين يهوديها، نه در بين مسيحيها، نه در
بين زرتشتيها، نه در بين مسلمانها ؛ ميگويد: ما علي را از منظر جهاني
ميبينيم، از نظر انساني ميبينيم، كاري كرد كه نه مسلمان، نه يهودي، نه مسيحي،
نه زرتشت، نه بيدين و نه بادين كرد. علي، علي است. در جريان علي چنين حرفي است
كه از طوفان نوح به بعد كسي همتاي علي نيامد (در هيچ ملتي) و اين علي همسنگ و
همتراز با فاطمه است. اگر كسي خواست ببيند فاطمه چقدر مقام دارد، بايد بگويد
همتاي علي است. اگر درباره اين بيبي سخن مطرح است، براي آن است كه او خيلي
بزرگ است جبرئيل براي هر پيغمبري نازل نميشود.
همتايي در مراتب علمي
اين بيبي وقتي مقام علمي او روشن ميشود كه ين دوتا خطبهاي كه يكي در مسجد و
يكي در منزل ايراد كردهاند؛ آن خطبهها را ببينند، بعد خطبههاي نهجالبلاغه
را ببينند. خطبههاي نهجالبلاغه هم يكسان نيستند، بعضيها عرشياند، بعضي
متوسطاند. آن خطبههاي عرشي نهجالبلاغه را هم ببينند، عميقترين جملههاي
خطبههاي عرشي نهجالبلاغه را ببينند، آنگاه ميفهمد آن بخشهاي عرشي خطبههاي
عميق نهجالبلاغه قبل از اينكه عليبنابيطالب (سلام الله عليه) اين خطبهها
را بگويد و بفرمايد لااقل 25 سال قبلش همين بانو فرمود. يك خطابهاي دارد كه
قابل درك است براي خيليها، يك خطبهاي دارد كه آن به اين زوديها درك شدني نيست.
خطبهاي كه اينها ميخواندند به اين فكر نبودند كه مردم بفهمند؛ خطبه را كه
براي مردم نميخوانند؛ مثل دعا اينها يك ارتباطي با خدا داشتند [و] يك ارتباطي
با جامعه و خلق. آن بخشي كه به خطبه برميگردد، به حمد برميگردد، به توحيد
برميگردد، به ثنا برميگردد آنجا كاري با مردم ندارند؛ حالا مردم ميخواهند
بفهمند. يا نفهمند دعا عرفه سيدالشهداء را مردم ميخواهند بفهمند، يا نفهمند
اما اين بيست جلد وسائلالشيعه و امثال اين اينها براي مردم است [و] فهميدنش هم
سخت نيست. فهميدن اين مطالب بيست جلد وسائلالشيعه و مستدركالوسائل و اينها
چون براي بيان مردم، هدايت، راهنمايي، اخلاق، حقوق و فقه مردم است، فهميدني
است، منتها حالا يك سي چهل سال درس ميخواهد، اما آن يك درسي نيست كه انسان با
اين ده بيست سي سال حل بشود نشانهاش اين است كه خيليها رفتند و ماندند. دعاها
حسابشان جداست، خطبهها حسابشان جداست، آنجايي كه ائمه با خدا سخن ميگويند
حسابشان جداست، آنجا كه با خلق خدا سخن ميگويند حسابشان جداست.
پاسخ به شبههٴ ملحدان در خطبهٴ اميرمؤمنان و فاطمه زهرا (سلاماللهعليهما)
يك اشكال معروفي است آن اشكال معروف را مرحوم ميرداماد در قبسات اشاره كرده و
آن اشكال به وسيله خطبههاي نهجالبلاغه حل شده و 25 سال قبل از
عليبنابيطالب همين بيبي (سلام الله عليها) حل كرده [است] عصاره آن اشكال
اين است كه ملحدان و متفكران مادي آنهايي كه به ازليت عالم فتوا دادهاند،
گفتند: خدا كه جهان را خلق كرده است، از چه خلق كرده [است]؟ اگر خداوند جهان را
از يك ذراتي خلق كرد، پس آن ذرات قبل از خلقت خدا بودند، قديم بودند [و] خدايي
نداشتند. اگر خداوند، عالم را «من شيء» خلق كرد، خب پس آن شيء بود آن مواد
اوليه بود خدا عالم را از شيء خلق كرد، پس آنها نيازي به خدا ندارند. اگر «من
لا شيء» خلق كرد، «لا شيء» كه معدوم است [و] معدوم كه نميتواند مواد خام باشد،
از عدم كه نميشود چيز آفريد؛ و شيء هم كه از دو طرف نقيض بيرون نيست؛ «من شيء»
باشد يك اشكال دارد، «من لا شيء» باشد اشكال ديگر دارد [و] غير از اين دو نقيض
چيز ديگري نيست. اين شبهه از دير زمان بود مرحوم ميرداماد در قبسات اين شبهه را
نقل ميكند، بعد ميگويد: اين شبهه با خطبههاي اهل بيت حل ميشود و آن نكته
اين است، آن جواب اين است كه نقيض «من شيء»، «من لا شيء» نيست نقيض «من شيء»،
«لا من شيء» است نه «من لا شيء» ؛ و خيليها اين را از خطبه اميرمؤمنان جواب
دادند كه اميرالمؤمنين در اصول كافي دارد كه عالم را از «لا من شيء» خلق كرد؛
يعني سابقه عدم وجود ندارد، جزء منشئات است، چيزي نبود و با اراده الهي يافت
شد. هيچ دليلي هم بر بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممكن هم هست، ولي اين
بزرگواران عنايت نكردند قبل از اينكه عليبنابيطالب [عليه السلام] آن را در
خطبهٴ توحيدي [بيان كند] چون خطبههاي اميرالمؤمنين [بلافاصله] بعد از رحلت
پيغمبر نبود؛ وقتي كه به خلافت رسيدند بود، چون آن حضرت ديگر بعد از آن مدت
ساكت شدند و به كشاورزي و كارهاي عبادي پرداختند تا بعد از 25 سال كه بالأخره
خلافت به سراغ آن حضرت رفت، حضرت شروع كردند به خطبه خواندن در آن خطبهها
فرمودند كه عالم را «لا من شيء» خلق كرد. اين نقطه نوراني كه ميرداماد در قبسات
به آن اشاره كرده، قبل از عليبنابيطالب همين بانو (سلام الله عليها) در
مقدمهٴ خطبه مسجد ايراد كرده كه فرمود عالم را خدا «لا من شيء» خلق كرد؛ نه «من
شيء» و نه «من لا شيء» . نقيض «من شيء»، «لا من شيء» است؛ نه «من لا شيء»؛ هم
نقيض را فهماند هم ثابت كرد يك طرف نقيض باطل است [و] طرف ديگر حق است. آن
مشكلي كه وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) به پاس او به ميدان آمد به مبارزه
برخاست؛ هم در خطبه مسجد هم در خطبه منزل؛ در اين دو خطبه گلايه كرد، اعتراض
كرد، از ولايت دفاع كرد براي اينكه جامعه به آن گرفتاري «ناكثين و مارقين و
قاسطين» مبتلا نشوند…