امام على(ع):
((لاتكثرن من اللئيم, فانه ان صحبتك نعمه حسدك و ان طرقتك نائبه قذفك))
(غرر الحكم, ج2, ص814, ح189)
با ناكس و آدم پست, بسيار دوستى و رفاقت نكن, زيرا اگر نعمتى به تو برسد او بر
تو رشك برد و اگر مصيبتى به تو راه يابد تو را بيندازد[ و شادى كند].
درآمد:
على(ع) نور خداست. همان طورى كه قرآن داراى محكمات و متشابهات مى باشد و
آيات متشابه آن بايد در كنار آيات محكم معنا و تفسير و تحليل شود; هم چنين است
زندگى امام على(ع), كه زندگى امام از محكمات و متشابهات برخوردار است و در
تحليل و تفسير شخصيت امام, بايد متشابهات را به كمك محكمات تفسير كرد.
قرآن شريف به اين نكته اشاره زيبايى دارد, مى فرمايد: ((او كسى است كه اين كتاب
(آسمانى) را بر تو نازل كرد; كه قسمتى از آن, آيات ((محكم[ ((صريح و روشن] است;
كه اساس اين كتاب مى باشد; (و هرگونه پيچيدگى در آيات ديگر, با مراجعه به
اينها, برطرف مى گردد.) و قسمتى از آن, ((متشابه)) است[ آياتى كه به خاطر بالا
بودن سطح مطلب و جهات ديگر, در نگاه اول, احتمالات مختلفى در آن مى رود; ولى با
توجه به آيات محكم, تفسير آنها آشكار مى گردد]. اما آنها كه در قلوبشان انحراف
است, به دنبال متشابهانند, تا فتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند); و
تفسير (نادرستى) براى آن مى طلبند; در حالى كه تفسير آنها را, جز خدا و راسخان
در علم, نمى دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو
علم و دانش الهى) مى گويند: ((ما به همه آن ايمان آورديم; همه از طرف پروردگار
ماست.)) و جز صاحبان عقل, متذكر نمى شوند (و اين حقيقت را درك نمى كنند).(1) با
توجه به اين تشبيه زيبا در بر داشت, بين قرآن و زندگى امامان(ع) كه در واقع
قرآن ناطق هستند و برادران قرآن, آيا اگر محكمات و متشابهات زندگى امام على(ع),
كنار هم قرار بگيرند و متشابهات زندگى حضرت, مانند تصدق انگشتر به سائل در حال
ركوع نماز, به كمك محكمات زندگى حضرت, همانند بيرون كشيدن تير از پاى حضرت در
حال نماز, تفسير گردد و قلب هاى فتنه انگيزان, باعث فتنه انگيزى نگردد و ((عقل
سليم)) و ((قلب سليم)) ميدان دار قضاوت باشد, باز هم, زندگى امام على(ع) و
اخلاص ((امير اخلاص)) مورد شبهه قرار مى گيرد؟!
اخلاص در آيينه مخلص
((منظور از ((اخلاص)) همان خلوص نيت است, و منظور از خلوص نيت, اين است كه
انگيزه تصميم گيرى تنها خدا باشد و بس.))(2)
حق اين است كه, اخلاص را در كلام مخلص بزرگ, على(ع) جستجو كنيم. و نوشتار و نثر
را نورانى كنيم با كلام امام.
لازم به يادآورى است كه, بحث اخلاص, دامنه دار و گسترده است و در آيات و روايات
فراوانى بدان پرداخته شده است كه بررسى و جستجوى همه آن, تحقيق و تإليف مستقلى
را طلب مى كند كه جا دارد مخلصين بدان بپردازند.
اين عنوان بحث, در اين نوشتار, زمينه ساز بحث هاى بعدى است و از اين جهت, فقط
به كلام امام على(ع) بسنده مى كنيم.
اما كلام امام:
اخلاص, رمز تقرب به حق است.
از اين جهت مى فرمايند بى گمان برترين وسيله پيوستگى, پيوستگان به خداى سبحان
عبارت است از:
1ـ ايمان به خدا و رسولش,
2ـ جهاد در راه خدا كه بلنداى اسلام است,
3ـ كلمه اخلاص كه همان سرشت انسانى است,
4ـ برپا نمودن نماز به عنوان آيين امت اسلام... (3)
در جاى ديگر مى فرمايند:
((قد اخلص لله فاستخلصه...))
چون بنده خدا خويشتن را براى خدا خالص مى كند و خدا در اخلاص ورزيدنش او را
يارى مى دهد. چنين است كه او از كانهاى دين, و از كوههاى ريشه دار زمين است. و
خود را به اجراى عدالت پايبند كرده, نخستين گامش در اين راه زدودن هوى و هوس از
درون خويش است.(4)
على(ع) مرد مخلص تاريخ است, دوست و دشمن, اميرالمومنين(ع) را به ((اخلاص)) مى
شناسند. براى على بزرگ, عبادت و شهادت, سفر و حضر, محراب و منزل, دوست و دشمن,
خانواده و اجتماع و خلوت و جلوت, يكسان بوده است, يعنى تمام كارهاى امام, براى
خشنودى خداوند و رسيدن به لقإ حق بوده است همان خلوص كه در محراب عبادت داشت,
در ميدان جنگ و جهاد هم داشت.
به گفته مولوى:
او خدو انداخت بر رويى كه ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه(5)
در مورد نماز خون بپا داشتن امام حسين(ع) شاعر مى گويد:
در ميان بارش تير بلا
عاشقانه بر سر سجاده شد
پس براى مردان مخلص خدا, خطاب ((ارجعى الى ربك راضيه مرضيه))(6) مهم است و غير
از رضايت خداوند منان, دنبال هيچ چيز ديگر نبودند.
على(ع) در مورد نشانه هاى خلوص مى فرمايند:
1ـ اولين نشانه خلوص, يكرنگى است, چه در خلوت و چه در جلوت.
((در اسرار سياست و جنبه هاى پنهانى كارهايش, تا آنجا كه گواه و نماينده اى جز
خدا حضور ندارد, او را به تقواى الهى فرمان مى دهم. و نيز فرمانش مى دهم كه
مبادا در ظاهر, خدا را اطاعت كند و در خلوت بدان كار ديگر بپردازد! كه هر آن كه
پيدا و پنهان و گفتار و كردارش دوگانه نباشد از عهده اداى امانت برآيد و در
عبادت توفيق اخلاص يابد.))(7)
2ـ يكى ديگر از نشانه هاى خلوص, پاسدارى از امانت ها است. امام على(ع) به يكى
از كارگزاران مى نويسد:
((اما بعد, بى ترديد من تو را در امانت خويش شريك كردم و همراز خود گرفتم, به
گونه اى كه هيچ يك از يارانم را در مواسات ويارى متقابل و اداى امانت و تعهد
بدان مطمئن تر از تو نمى شناختم. اما تو, همين كه ديدى روزگار بر عموزاده ات
پارس كرد, دشمن به اوج خشونت رسيد, امانت مسلمانان را شكوه و ارجى نماند و امت
به گستاخى گراييد و پراكنده شد, چهره ديگر كردى و همراه و هماهنگ با ياران نيمه
راه, بى تفاوتها و خيانتكاران, به كناره گيرى و بى تفاوتى گراييدى و خيانت
كردى. ))(8)
3ـ يكى ديگر از نشانه هاى خلوص, از منظر ((امير اخلاص)), پذيرش سختى هاست.
حضرت مى فرمايد:
1 ـ ((خداوند براى پاكسازى از شرك, ايمان را رقم زد,
2 ـ براى وارستن از كبر, نماز را,
3ـ براى رويش روزى, زكات را,
4ـ و براى آزمايش اخلاص مردمان, روزه را,
5 ـ براى تقويت دين, حج را,
6 ـ براى عزت اسلام, جهاد را,
7 ـ براى مصلحت توده هاى ناآگاه, امر به معروف را,
8ـ براى مهار سبك مغزان, نهى از منكر را,
9ـ براى رشد نسل, صله رحم را,
10ـ براى پاسدارى خونها, قصاص را,
11ـ براى بزرگداشت محرمات الهى, اجراى حدود و كيفر را,
12 ـ براى حفظ خرد, ترك مى گسارى را... .))(9)
اگر با معرفت كودكانه, به هر كدام موارد فوق نگريسته شود, سخت و ثقيل است, اما
اگر با ديده دقيق و عميق, به هر يك از موارد فوق نگريسته شود, در درون هر يك از
موارد فوق ((حكمت هاى بزرگ)) خوابيده است, كه براى كشف هر كدام, بايد همت كرد.
به عبارت ديگر, انسانها, در محاصره امتحان و آزمايش الهى قرار دارند, تا در
ميدان امتحان, مخلص از غير مخلص, مرد از نامرد و ديندار از بى دين, مشخص گردد.
به هر حال, بحث در اين زمينه دامنه دار است ولى به علت اختصار, به همين مختصر
اكتفا مى شود.
شبهه اى در آيينه آيات:
علل و عوامل زيادى دخيل است, كه برخى در بعضى از آيات الهى, شبهه مى كنند.
به يك اعتبار, شبهه, داراى دو شاخه مى باشد:
1 ـ شاخه اول آن, شبهه ممدوح است.
2 ـ شاخه ديگر آن, شبهه مذموم است و شيطانى.
عده اى خود شبهه دارند و شبهه مى كنند.
عده اى ديگر, شبهه افكنى مى كنند و شبهه سازى مى نمايند.
شبهه توليد مى نمايند و به دنبال آن, به عرضه آن دست مى زنند, تا جايى كه جامعه
بشرى را, ((بمب بارانى)) از شبهات مى نمايند و سلامت جامعه را, از جهت فرهنگى و
فكرى, با خطر مواجه مى سازند...
يكى از آيات الهى, كه دوست و دشمن, در آن شبهه نمودند و يا شبهه سازى كردند,
عبارت است از:
((انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و
هم راكعون)).
((سرپرست و رهبر شما تنها خدا است, و رسول او, و آنها كه ايمان آورده اند و
نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.))(10)
در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن, روايات متعددى دائر بر اين كه آيه
فوق در شإن على(ع) نازل شده, نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مسإله
بخشيدن ((انگشتر)) در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده, و تنها به نزول آيه
درباره على(ع) قناعت گرديده است. ولى جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه
ايرادهاى متعددى به نزول اين آيه در مورد على(ع) به تفسير ((ولايت)) به عنوان
((سرپرستى و تصرف و امامت)) بنمايند.(11)
در اين نوشتار كوتاه, فقط به دو شبهه مربوط به موضوع, پرداخته مى شود و درصدد
بررسى كليه ايرادات مطرح شده در ارتباط با اين آيه نيستيم.
يكى از داستانهاى معروف و معتبر, پيرامون زندگى ((امير اخلاص)) اين است كه در
جنگ صفين, تيرى بر ران حضرت اميرالمومنين(ع) وارد شد. هر چه كردند در مواقع
عادى خارج نمايند نتوانستند. خدمت امام حسن(ع) جريان را عرض كردند. فرمود: صبر
كنيد تا پدرم به نماز بايستد, زيرا در آن حال چنان از خود بيخود مى شود كه به
هيچ چيز متوجه نمى گردد. به دستور حضرت مجتبى(ع) در آن حال تير را خارج كردند,
بعد از نماز امير اخلاص, على(ع) متوجه شد, خون از پاى مقدسش جارى شد, پرسيد:
چه شد؟ عرض كردند: تير را در حال نماز از پاى شما بيرون كشيديم.(12)
داستان ديگر در همين راستا:
در روايتى از ابو دردإ آمده:
((شبى اميرالمومنين(ع) را ديدم كه از مردمان كنار گرفته و در مكان خلوتى مشغول
مناجات با پروردگار و گريه و زارى است و مى فرمود:
بارالها چه بسيار گناهانى كه با بردبارى از عقوبتش درگذشتى و چه بسيار جرايمى
كه به كرم و بزرگوارىات آن را آشكار نساختى! بارالها... ناگاه ديدم صدا خاموش
شد. گفتم: حتما حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم, چون
ايشان را حركت دادم, ديدم همچون چوب خشك شده اى است. گفتم: ((انا لله و انا
اليه راجعون)) با خود گفتم كه اميرالمومنين از دنيا رفت و به خانه آن حضرت رفتم
و فاطمه(س) را از اين امر آگاه ساختم. فرمود: اين حالتى است كه از ترس خدا هر
شب بر او عارض مى شود. پس اندكى آب بر چهره او پاشيدم تا به هوش آمد.))(13)
از اين نمونه قصه هاى شيرين در زندگى امام على(ع) بسيار فراوان است.
دعاى كميل حضرت امير(ع), خود داستان ديگرى است در همين راستا. از جمله دعاهايى
كه فرياد امير اخلاص, به عرش مى رسد, آنجايى است كه مى فرمايد:
((الهى و سيدى و مولاى و ربى, صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك و هبنى صبرت
على حر نارك فكيف اصبر عن النظر الى كرامتك)).
((آه خداى من! اله و سرور و پروردگار من! گرفتم صبر آرم بر عذاب تو, چگونه صبر
دارم بر فراق تو؟! و يا چونان ميان شعله ها آسوده درمانم! كه عفوت را
اميدوارم؟!))(14)
سراسر دعاى كميل, فريادهاى عرفانى امير اخلاص است كه درد فراق را بالاترين
دردها مى داند و صبر بر آن را ناروا.
به هر تقدير, داستان عرفان امير عارفان, دامنه گسترده دارد و براى تحقيق عميق
تر, به كتابهاى معتبر در همين راستا مراجعه شود.
اما دو داستان ديگر, با صورت و سيرت ديگر:
يكى از داستانهاى معروف و معتبر, كه هم ريشه قرآنى دارد و هم ريشه روايى, اين
است كه اميرالمومنين در حال ركوع نماز, انگشتر خود را تصدق داد.(15)
اين داستان, در روايات متعدد و معتبر نقل شده است.
((در كتاب تفسير برهان و كتاب غايه المرام, صدوق(ره) روايت مى كند كه او در ذيل
آيه ((انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا)) از ابى الجارود از حضرت ابى
جعفر(ع) روايت مى كند كه فرمود: طايفه اى از يهود مسلمان شدند از آن جمله
عبدالله بن سلام, اسد, ثعلبه, ابن بامين و ابن صوريا بودند كه همگى خدمت رسول
خدا(ص) عرض كردند يا نبى الله حضرت موسى وصيت كرد به يوشع بن نون و او را
جانشين خود قرار داد, وصى شما كيست يا رسول الله؟ و بعد از تو ولى و سرپرست ما
كيست؟ در پاسخ اين سوال اين آيه نازل شد: ((انما وليكم الله و رسوله... و هم
راكعون)). آنگاه رسول خدا فرمود برخيزيد, همه برخاسته و به مسجد آمدند, مردى
فقير و سائل داشت از مسجد به طرف آن جناب مىآمد, حضرت فرمود: اى مرد آيا كسى به
تو چيزى داده؟ عرض كرد: آرى, اين انگشتر را يك نفر همين اكنون به من داده, حضرت
پرسيد چه كسى؟ عرض كرد آن مردى كه مشغول نماز است, پرسيد در چه حالى به تو داد؟
عرض كرد در حال ركوع, حضرت تكبير گفت. اهل مسجد همه تكبير گفتند, حضرت رو به آن
مردم كرد و فرمود: پس از من على(ع) ولى شماست, آنان نيز گفتند ما به خداوندى
خداى تعالى و به نبوت محمد(ص) و ولايت على(ع) راضى و خشنوديم.))(16)
به هر حال, در اين روايت, به داستان امير اخلاص, در مورد تصدق انگشتر, در حال
ركوع نماز هم اشاره شد كه در اين نوشتار, اين بخش از داستان مورد نظر ماست.
داستان ديگر در همين راستا:
((براى رسول خدا(ص) دو شتر بزرگ هديه آوردند. حضرت به ياران خود نگريست و
فرمود: ((آيا در ميان شما كسى هست كه دو ركعت نماز به جاى آورد و در آن هيچ فكر
دنيايى به خود راه ندهد تا يكى از دو شتر را به او بدهم.)) حضرت على(ع) به پا
خاست و مشغول نماز شد. هنگامى كه سلام نماز را داد, جبرئيل نازل شد و به پيامبر
عرض كرد يكى از دو شتر را به حضرت على(ع) بدهيد.
رسول خدا(ص) پرسيد: على(ع) در تشهد كه نشسته بود, انديشيد كدام يكى از دو شتر
را بردارد؟ جبرئيل پاسخ داد: انديشيد كه شتر چاق تر را بگيرد و آن را بكشد و در
راه خدا به فقرا بدهد, پس انديشه اش براى خدا بود, نه براى خود و براى دنيا.
حضرت رسول خدا(ص)نيز هر دو شتر را به او داد و فرمود: بنده اى نيست كه دو ركعت
نماز گزارد و در آن انديشه چيزى از دنيا نكند, مگر آن كه خداوند از او خشنود
شود و گناهانش را بيامرزد.))(17)
پاسخ به شبهه همراه با تحليل عقلى:
آيا بين دو دسته داستان اول يعنى:
1 ـ بيرون كشيدن تير از پاى حضرت امير(ع) در حال نماز..
2 ـ و بيهوش گشتن حضرت از ترس خدا, در حال نماز;
با دو داستان ديگر يعنى:
1ـ تصدق كردن انگشتر در حال ركوع نماز و
2ـ به جا آوردن دو ركعت نماز از روى اخلاص و دريافت هديه ـ شتر ـ از دست
پيامبر(ص), نوعى تقابل و تضاد وجود دارد, تا زمينه ساز شبهه و يا شبهات باشد كه
از جمله آن شبهات اين باشد كه:
آيا تصدق و انفاق على(ع) در حال ركوع, با حضور قلب منافات دارد؟
عده اى از قدما از جمله فخر رازى بر اين نكته ايراد گرفتند كه على(ع) هميشه در
حال نماز آن چنان از خود بى خود بود كه توجه به اطراف پيدا نمى كرد, چگونه شما
مى گوئيد در حال ركوع نماز, انگشتر به سائل فقير تصدق كرد؟
شهيد مطهرى(ره) در كتاب امامت و رهبرى, در پاسخ به اين شبهه و سوال, دو جواب
داده اند كه خلاصه آن چنين است:
1ـ پيامبر اكرم(ص) و ائمه هدى(ع) حالاتشان در تمام زمانها يكسان نبوده؟ گاهى
ديده مى شود خود پيغمبر(ص), وقتى نماز مى خواندند, حسن و حسين(ع) بر دوش او
سوار مى شدند و حضرت سجده را طولانى مى كردند تا اين كه طفل بلند شود و گاهى
تير از پاى اميرالمومنين(ع) در مىآوردند, چون حالت ((جذبه)) و ((محو)) قوى است,
متوجه نمى شدند, پس همه حالات معصومين همچنين اوليإ خدا مشابه نبوده و شدت و
ضعف داشته است.
2ـ از ديدگاه عارفان وقتى حالت انجذاب كامل شد, در آن حالت, برگشت است; يعنى
شخص در عين حال كه با خدا هست با ماورإ هم هست, اين همانند خلع بدن مى باشد,
بعضى در همه احوال در حال خلع بدنند و بعضى لحظاتى خلع بدن مى كنند; در اين
صورت, نزد عرفا حالت هنگام بيرون كشيدن تير از بدن, ناقصتر و پايين تر از حالت
به فقير صدقه دادن مى باشد. چرا كه به قدرى توجه اش به خدا كامل است كه در آن
حال, تمام عالم را مى بيند.(18)
به هر تقدير, با توجه به جواب دوم شهيد مطهرى, مى توان گفت, شنيدن صداى سائل و
به كمك او پرداختن, توجه به خويشتن نيست, بلكه عين توجه به خداست, على(ع) در
حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا, و مى دانيم بيگانگى از خلق خدا, بيگانگى
از خدا است, و پرداختن زكات در نماز, انجام عبادت در ضمن عبادت است. نه انجام
يك عمل مباح, در ضمن عبادت.(19) و اين يكى از آثار بزرگ نماز است.
براى اوليإ خدا و معصومين(ع), حالت غفلت تصور ندارد. تمام آفات و لحظات براى
آنها ذكر است و ذكر.
خود حضرت مى فرمايند:
((ما رإيت شيئا الا رإيت الله فيه و معه))(20)
چيزى را نديدم, مگر آن كه خدا را در آن و با آن ديدم.
به صحرا بنگرم صحرا تو ببينم
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بينم(21)
اميرالمومنين(ع) در تمام آنات و حالات زندگى از خود بى خود و توجه به خود و
دنيا نداشته است. البته معناى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان بى
اختيار احساس خود را از دست بدهد و همچون يك بيمار, بيهوش و از خود بى خود شود
بلكه با اراده خويش توجه خود را از آن چه در راه خدا و براى خدا نيست برمى
گيرد.
ريشه شبهه و مشكل در اين است كه برخى براى اوليإ الله و معصومين, همان تصورى را
دارند كه در حق يك فرد معمولى چنين مى انديشند. غافل از اينكه, رفتار و كردار,
امير اخلاص, فراتر از اين حرفهاست. مگر على(ع) در زمين كشاورزى و باغبانى به
فكر خود بود؟
مگر على(ع) درآمدهاى كلان كشاورزى و باغبانى خود را بالسويه بين فقرا تقسيم نمى
كرد؟
اگر در حق على(ع) تصور درست نداشته باشيم, بايد بگوئيم:
چرا على(ع) درآمدهاى كلان خود را, مصرف زندگى شخصى نكرد؟
چه اشكال داشت على(ع) در رفاه زندگى مى كرد؟
مگر خود زحمت نكشيده بود؟
آيا حضرت ديدى اقتصادى نداشت؟
به هر حال, هر كس مى خواهد, شخصيت اوليإ الله و معصومين را در ابعاد مختلف مورد
بررسى و قضاوت قرار دهد, اول بايد تصور و تلقى خود را درست كند و سپس وارد
ميدان قضاوت گردد.
حافظ مى گويد:
در ضمير ما نمى گنجد به غير دوست كس
هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
به هر حال, همان طورى كه :
1 ـ على(ع) هنگام بيرون كشيدن تير از پاى مباركش, در نماز, از خود بى خود بود,
2 ـ و در سجده شكر و عبادت بيهوش مى شد,(22)
همين سان:
3 ـ هنگام تصدق و انفاق انگشتر در ركوع نماز,
4 ـ و به فكر شتر چاق, براى انفاق به فقرا, به هنگام نماز هم, از خود بى خود
بود و رضايت حق و خدمت به خلق, مد نظر امام(ع) بوده است.
در حديث قدسى است مى فرمايد:
((لايسعنى إرضى و لا سمائى, بل و يسعنى قلب عبدى المومن.))(23)
هيچ موجودى, آيينه جمال محبوب نيست, مگر قلب مومن. متصرف در قلب مومن, حق است
نه نفس. كار كن در وجود او محبوب است. قلب مومن خود سر نيست. هرزه گرد نيست.
))(24)
پس قلب امام على(ع) آيينه الهى بود و آيينه جمال محبوب, و در نماز به طريق اولى
بايد به حضرت, امير اخلاص لقب داد.
شبهه ديگرى كه در همين راستا مطرح است عبارت است از اينكه:
آيا براى تصدق و انفاق يك انگشتر, ارزش داشت آيه اى پيرامون آن نازل گردد؟ از
اين كه مردم گمان كرده اند نازل شدن يك آيه به خاطر يك انگشتر به خاطر آن بوده
كه انگشترش قيمتى بوده, لذا گفته قيمت انگشترش به مقدار خراج و ماليات شامات و
سوريه بوده است چنانكه در اشعار فارسى هم اين مطلب آمده است:
برو اى گداى مسكين در خانه على زن
كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را
در حالى كه انگشترى چنين قيمتى, هرگز با زهد على(ع) سازگار نيست, چنانكه با عدل
على(ع) هم نمى سازد كه او چنين انگشترى در دست كند و برخى در فقر و ندارى
باشند.(25)
آنچه در اين مسئله مهم بود و مهم است, كيفيت كار است نه كميت, به خاطر كيفيت
كار بود كه آيه اى پيرامون آن نازل شد و براى همه زمانها و مكانها پيام آفرينى
مى كند. وگرنه, قيمت يك انگشتر, به اندازه كل كره كيهانى هم ارزش پيدا كند, باز
هم محدود مى گردد به زمان خاص و افراد خاص.
((امير اخلاص, على(ع), در مورد ارزش كيفيت كار مى فرمايند:
((اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه, فان رواه العلم كثير, و رعاته قليل)).
چون خبرى را شنيديد, به آيين پاسداران فرهنگ ـ و نه روايت گران سطحى ـ ژرف در
آن بينديشيد, زيرا كه روايت گران دانش بسياراند و رعايت كنندگانش اندك.(26)
در آيين اسلام, كيفيت هر كارى, مهم تر از كميت آن است. از اين روى, تصدق يك
انگشتر, از جانب على(ع), جهانى از انديشه ها را تكان مى دهد و آيه اى پيرامون
آن نازل مى شود و داراى شإن نزول پيدا مى كند, در تاريخ ثبت مى گردد و بزرگ
نمايى مى نمايد و براى تمام بشريت در تمام اعصار و امصار پيام آفرينى مى كند.
دوست و دشمن بدان مشغول گشتند...
در قرآن مجيد, پيروزى معجزه بر سحر, نمونه اى از برترى كيفيت است. بحث معجزه و
سحر, دامنه گسترده اى دارد ولى به علت موضوعيت نداشتن با موضوع بحث, از طرح آن
صرف نظر مى كنيم.
جالب و عجيب ((اينكه فخر رازى كار را به جايى رسانيده كه اشاره على(ع) را به
سائل براى اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند, ((مصداق فعل
كثير)) كه منافات با نماز دارد, دانسته است در حالى كه در نماز, كارهايى جايز
است انسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عين حال ضررى
براى نماز ندارد تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند عقرب[ پرداختن قرض هنگام نماز] و
يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتى شير دادن بچه شيرخوار را جزء ((فعل كثير))
ندانسته اند, چگونه يك اشاره جزء فعل كثير شد, ولى هنگامى كه دانشمندى گرفتار
طوفان تعصب مى شود, اين گونه اشتباهات براى او جاى تعجب نيست!))(27)
خلاصه ((عقل سليم)) و ((قلب سليم)) چه حكم مى كند؟
آيا اين شبهه و قضاوت پذيرفته است كه عده اى بگويند, على(ع) يك وقت, طورى در
نماز از خود بى خود مى شد كه در حال نماز تير از پايش بيرون مى كشيدند و متوجه
نمى شد, همين شخص, در جاى ديگر, در نماز, مرتكب ((فعل كثير)) كه منافات با نماز
دارد مى شده است و يا حداقل كارى مى كرد كه با حضور قلب در نماز, سازگارى
نداشته است؟!
آيا اين كار امام, يعنى تصدق هنگام ركوع نماز, زيبا و بزرگ نبود و وجدان ها را
بيدار نمى كند؟
صاحبان انصاف و وجدان بيدار, چگونه داورى مى كنند؟
آيا اوج اخلاص و حضور قلب را نمى طلبد كه شخصى تا به اين حد به فكر خدمت به خلق
الله باشد و در نماز هم به فكر خدمت و دستگيرى محرومان باشد؟
كجاى تاريخ سراغ داريد كه على(ع) به سائل جواب رد گفته باشد, تا در نماز چنين
كند؟
مگر على(ع) به سائل يتيم, اسير و فقير در ماه رمضان جواب رد گفت,(28) تا در جاى
ديگر چنين كند؟ فضاى حاكم بر زندگى امامان(ع) و اوليإ الله دو چيز بود:
1 ـ عبادت و رضايت پروردگار مهر گستر.
2ـ خدمت به خلق خدا. و رضاى در نماز و غير نماز, يكسان است.
فاطمه زهرا(س) در نماز شبش فقط براى همسايه ها دعا مى كرد. امام حسن(ع) سوال مى
كند, مادرجان, براى خودت دعا نمى كنى؟ فاطمه زهرا(س) جواب مى دهند: ((الجار ثم
الدر; اول همسايه, سپس خانه)).
عطار مى گويد:
گذشته زين جهان وصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سه نانش
معناى ((سير من الحق الى الخلق)) همين است كه بيان گشت.
و اين از نشانه هاى اخلاص و از آثار بزرگ نماز است.
خلاصه و نتيجه:
پيروى از محبوب, محبوبيت مىآورد, چنانكه خداى سبحان مى فرمايد:
((بگو: اگر خدا را دوست مى داريد, از من پيروى كنيد تا خدا (نيز) شما را دوست
بدارد.))(29)
شرط اساسى محبوب شدن اخلاص است. پيروى از خدا و رسول خدا(ص), هم محبوبيت الهى
مىآورد و هم محبوبيت مردمى. على(ع) اولين كسى بود كه به دوستى خدا دل بست و به
پيروى از رسول خدا(ص) پيوند خورد...
قضاوت در ابعاد مختلف زندگى على(ع) بسيار سخت و حساس است. تا تلقى و تصور, درست
نشود و تا معرفت عميق حاصل نگردد و به دنبال آن, شخص از انصاف, وجدان بيدار و
عقل سليم وقلب سليم برخوردار نباشد, يقينا به اشتباه مى افتد و به قضاوت نادرست
دست مى زند. چون گفتار و كردار حضرت امير(ع), همسان قرآن داراى شإن نزول است و
بايد درست تفسير گردد. بطور مثال, قصه تصدق انگشتر در حال ركوع نماز, چون تفسير
به رإى شده, عده اى به اشتباه افتاده و عده اى به قضاوت ناحق دست زدند. وگرنه,
زندگى امامان و اوليإ خدا, سراسر حضور است و جذبه و محو شدن و در پايان به فكر
خدمت خلق بودن. اگر متشابهات زندگى امام, به كمك محكمات معنا گردد, چنين شبهه
اى پيش نمىآيد و كسى در باتلاق شبهه گير نمى كند.
پى نوشت ها:
1- آل عمران: 3 / 7.
2- مكارم شيرازى, ناصر, و ديگران, ((اخلاق در قرآن)), قم: مدرسه الامام على ابن
ابيطالب, ج1, ص269.
3- نهج البلاغه, خ109.
4- همان, خ86.
5- مثنوى معنوى.
6- فجر: 89 / 28.
7- نهج البلاغه, نامه26.
8- همان, نامه41.
9- همان, حكمت244.
10- مائده: 5 / 55.
11- تفسير نمونه, ج4, صص424 ـ 426.
12- انوار النعمانيه, ص342.
13- اسرار الصلوه, صص214 و 215.
14- دعاى كميل.
15- الميزان, ج6, ص26.
16- همان.
17- محمد بن شهر آشوب, مناقب آل ابى طالب, دار الاضوإ, بيروت ـ لبنان, 1412,
ج2, ص27.
18- مطهرى, مرتضى, ((امامت و رهبرى)), قم: صدرا, چهارم, 1365, صص180 ـ 181.
19- تفسير نمونه, ج4, ص428.
20- علم اليقين, ج1, ص49.
21- بابا طاهر.
22- جامع الاحاديث, ج5, ص459.
23- احيإ العلوم, ج3, ص12.
24- چهل حديث امام خمينى(ره), ص37.
25- قرائتى, محسن, ((تفسير نماز)) تهران, ستاد اقامه نماز, چهارم, 74, صص 64 ـ
65.
26- نهج البلاغه, حكمت 94.
27- تفسير نمونه, ج4, ص428.
28- اشاره به آيه 8 و 9 سوره انسان.
29- آل عمران: 3 / 31.
منبع: مجله پاسدار اسلام ـ شماره
238 ـ مهر 1380