بازتاب انوار وحى درگفتار پيشواى هشتم

عبدالكريم پاك نيا


رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در ضمن سفارشات خويش براى امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند ياد كرده و فرمود: «اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْن كِتابَ اللّه‏ِ وَعِتْرَتى وَلَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْض؛ (1) من در ميان شما دو امانت گرانسنگ مى‏گذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هيچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».

طبق اين گفتار مهم رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، قرآن و عترت تا روز قيامت با هم بوده و تفكيك ناپذيرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائيها و هدايتهاى اهل بيت عليهم‏السلام راه به جايى نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهاى هدايت به سوى انوار معنوى قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكته‏هاى ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زيارت جامعه مى‏خوانيم: «السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه‏ِ وَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه‏ِ وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه‏ِ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه‏ِ وحَمَلَةِ كِتابِ اللّه‏ِ؛ سلام بر آنانكه [دلهايشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهاى الهى و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصيده‏اى كه براى امام رضا عليه‏السلام قرائت كرد به اين حقيقت اشاره دارد:

مُطَهَّرُونَ نَقيّاتٌ ثيابُهُمُ تَجْرى الصَّلوةُ عَلَيْهمْ اَيْنَما ذُكِرُوا

«آل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دامنشان از هر گناه و آلودگى پاك و مطهر است و هرگاه نامى از آنان به ميان آيد، درود و سلام بر آنان فرستاده مى‏شود.»

فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلى وَعِنْدَكُمُ عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ(2)

«شمائيد آن ملأ اعلى و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سوره‏ها آمده است.»

بر اين اساس فهميدن كلام خدا و راز و رمز آيه‏هاى قرآن، بدون رهنمودهاى ائمه اطهار عليهم‏السلام كارى دشوار، بلكه ناممكن است. در اين راستا به سراغ رهنمودهاى حضرت رضا عليه‏السلام در زمينه آيات وحيانى كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحى را در سيره و سخن آن حضرت به نظاره مى‏نشينيم.

دلداده آيات وحى

با مرورى اجمالى به زندگانى پربركت امام رضا عليه‏السلام روشن مى‏شود كه قرآن، در سيره و سخن آن گرامى جايگاه ويژه‏اى داشته و امام عليه‏السلام ، زندگى روزمرّه خود را با آيه‏هاى وحى آنچنان عجين كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگيش پرتو افشانى مى‏كرد. ابراهيم بن عباس يكى از همراهان حضرت رضا عليه‏السلام در اين زمينه مى‏گويد: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجيد وَكانَ يَخْتِمُهُ فى كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ يَقُولُ لَوْ اَنّى اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فى اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّى ما مَرَرْتُ بِآيَةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فيها فى اَىّ شَى‏ءٍ اُنْزِلَتْ؛ (3) همه سخنان، پاسخها و مثالهاى آن حضرت، برگرفته از قرآن مجيد بود. هر سه روز يكبار قرآن را ختم مى‏كرد و مى‏فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مى‏توانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آيه‏اى را تلاوت نمى‏كنم، مگر اينكه در آن مى‏انديشم كه در باره چه چيزى نازل شده است.»

حضرت رضا عليه‏السلام در مورد پيروى از آيات الهى مى‏فرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه مى‏شويد.» (4)

برترى عترت در قرآن

مأمون عباسى در مهم‏ترين جلسه علمى كه با حضور انديشمندان و برجستگان اديان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتى خويش ترتيب داده بود، از امام رضا عليه‏السلام پرسيد: آيا خداوند متعال عترت را بر ساير مردم برترى داده است؟ امام با اشاره به آياتى از قرآن، چنين فرمود: خداوند عزوجل فضيلت و برترى عترت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بر ساير مردم در كتاب محكم خويش، به طور واضح بيان كرده است. مأمون پرسيد: اين فضائل در كجاى قرآن است؟ امام رضا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ضمن تلاوت آيات متعددى از قرآن و بيان دلالت صريح و روشن آن آيات بر برترى اهل بيت عليهم‏السلام و توضيحات لازم در آن موارد، اين آيه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه‏ ومَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبىِّ يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليما»؛ (5) «خداوند و فرشتگان او بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صلوات مى‏فرستند و شما هم اى اهل ايمان! بر او صلوات بفرستيد و تسليم فرمان او شويد». آنگاه امام عليه‏السلام در توضيح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنيدن اين آيه، به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گفتند: يا رسول اللّه‏! ما معنى تسليم را فهميديم كه بايد تسليم فرمان شما باشيم، امّا چه گونه صلوات بگوئيم؟ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: مى‏گوئيد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّيْتَ عَلى اِبْراهيمَ وَآلِ اِبْراهيم اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ؛ بر اين اساس، خداوند متعال آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در كنار پيامبر قرار داده است.

حضرت بعد از بيان اين سخن، از حاضرين جلسه سؤال كرد كه آيا در اين سخن خلافى هست؟ گفتند: نه. در اين هنگام مأمون گفت: اين سخن اجماعى است و هيچ اختلافى در ميان امت اسلام در اين زمينه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا مى‏كنم در مورد برترى آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سخنى صريح‏تر و شفاف‏تر از اين، از كلام خداوند بفرمائيد! پيشواى هشتم عليه‏السلام فرمود: به نظر شما در اين آيه شريفه: «يسآ وَالْقُرانِ الْحَكيمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلين عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (6) ؛ «يس! قسم به قرآن حكيم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستى و بر راهى مستقيم قرار دارى» مقصود از يسآ چيست؟ علماى مجلس گفتند: معنى يس، محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و كسى در آن شك ندارد. امام رضا عليه‏السلام فرمود: در اين آيه شريفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضيلتى عنايت كرده است كه كسى نمى‏تواند حقيقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خويش، به غير از انبياء عليهم‏السلام بر هيچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمين!» (7) ؛ «سلام بر نوح در ميان جهانيان». و فرمود: «سَلامٌ عَلى اِبْراهيم»؛ (8) «سلام بر ابراهيم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَهاروُن»؛ (9) «سلام بر موسى و هارون» و در هيچ جاى قرآن نفرموده است: «سلام على آل نوح و سلام على آل ابراهيم و سلام على آل موسى و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلى آلِ ياسين» (10) ؛ «يعنى آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ». مأمون با شنيدن اين تفسير دلنشين و ارتباط آيات با بيان عالى حضرت رضا عليه‏السلام ، رو به حاضرين جلسه كرده و گفت: اكنون فهميدم كه شرح اين آيات و بيان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بيت عصمت عليهم‏السلام مى‏باشد.

حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خويش به آيه‏اى ديگر استناد كرده و برترى عترت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بر ديگران اثبات كرد. امام آيه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (11) «اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر [آگاهان[ بپرسيد.» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستيم، اگر نمى‏دانيد از ما خانواده (اهل بيت عليهم‏السلام ) بپرسيد. برخى از انديشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علماى يهود و نصارى هستند كه به برخى از مسائل آگاهى دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه‏! اگر ما پرسيديم و آنها هم به دين خود دعوت كردند و گفتند: دين ما بهتر از دين اسلام است، آيا چنين كارى بر ما جايز است؟!

مأمون گفت: اى اباالحسن! آيا ممكن است اين سخن را بيشتر شرح دهيد تا خلاف ادّعاى اينها ثابت شود. حضرت فرمود: بلى، «ذكر» رسول اللّه‏ است و ما نيز اهل [و خانواده [آن حضرت هستيم. اين معنا در كتاب خداوند بيان شده است، آنجا كه مى‏فرمايد: «فَاتَّقُوا اللّه‏َ يااوُلىِ الالْبابِ الَّذينَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه‏ُ اِلَيْكُمْ ذِكْرا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّه‏ِ مُبَيِّناتٍ»؛ (12) «تقواى الهى پيشه كنيد اى خرد مندانى كه ايمان آورده‏ايد! زيرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولى كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت مى‏كند». پس ذكر، رسول اللّه‏ است و ما هم اهل ذكر هستيم. (13)

ولايتعهدى چرا؟

شخصى به امام رضا عليه‏السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولايتعهدى را پذيرفته و در دستگاه طاغوتى مأمون وارد شديد؟ در حالى كه شما اهل بيت، انسانهاى پاك و مطهر و از ستمگران بيزار هستيد! امام رضا عليه‏السلام فرمود: آيا شأن پيامبر بالاتر است يا شأن جانشين پيامبر؟ گفت: شأن پيامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: يك پادشاه مشرك بدتر است يا يك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آيا جرم كسى كه همكارى با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است يا كسى كه با زور وادار به همكارى اش كنند؟ گفت: آن كسى كه خود درخواست كند. امام رضا عليه‏السلام بعد از اين پاسخها فرمود: يوسف صدّيق پيامبر بود و عزيز مصر كافر مشرك.

حضرت يوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكارى كند، قرآن در اين زمينه از زبان آن نبى والا مقام مى‏فرمايد: «اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّى حَفيظٌ عَليمٌ»؛ (14) «مرا به سرپرستى خزينه‏هاى سرزمين [مصر [بگمار كه پاسدارى دانا هستم». [البته حضرت يوسف با اين عمل خود مى‏خواست مقامى را اشغال كند كه از آن بهترين استفاده را بكند.] عزيز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. يوسف عليه‏السلام پيامبر بود و من وصى پيامبرم. يوسف پيشنهاد همكارى با حكومت داد ولى مرا به اين كار مجبور كرده‏اند. (15)

به اين ترتيب حضرت رضا عليه‏السلام به مرد پرسشگر فهمانيد كه من كارى كرده‏ام كه يك پيامبر الهى انجام داده است و آن هم مورد رضايت الهى بود.

شريك در عبادت

حسن بن وشاء مى‏گويد: روزى محضر حضرت رضا عليه‏السلام شرفياب شدم.

ديدم در مقابل آن جناب آفتابه‏اى هست و مى‏خواهد وضو بگيرد و براى نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روى دستان مباركش بريزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نمى‏دهيد آب بر دست شما بريزم، آيا مايل نيستيد من به ثوابى برسم؟ فرمود: تو ثواب مى‏برى ولى من گناه! پرسيدم: چرا؟ فرمود: مگر اين آيه قرآن را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: «فَمَنْ كانَ يَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلايُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (16) ؛ «پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت خداى خود كسى را شريك نكند.» من اكنون مى‏خواهم وضو بگيرم و نماز اقامه كنم، اين خود عبادتى است، مايل نيستم كسى در عبادتم شريك شود. (17)

نيرنگ طاغوت

در طول تاريخ، ستمگران زيادى كوشيده‏اند تا با فرهنگ اهل بيت عليهم‏السلام مقابله كرده و نور الهى را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگير شدن معارف اهل بيت عليهم‏السلام در سر تا سر گيتى قرار گرفته است و كسى را توان آن نيست كه به مقابله با انوار درخشان هدايت برخاسته و نور آنان را به سوى خاموشى بكشاند، چرا كه: «يُريدُونَ اَنْ يُطْفِئُوا نُور اللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللّه‏ُ اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون» (18) ؛ «آنان مى‏خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولى خدا جز اين نمى‏خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند.»

كرامت زير يكى از نمونه‏هاى الطاف خداوندى بر ائمه اهل بيت عليهم‏السلام و مصداق بارزى از اين حقيقت قرآنى است.

هرثمة بن اعين، معروف به خواجه مراد، از ياران ويژه و شيفتگان حضرت رضا عليه‏السلام است. او در اين مورد مى‏گويد: در دربار مأمون شايع شده بود كه امام رضا عليه‏السلام از دنيا رفته است. براى آگاهى از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد اين خبر، از يكى از خدمتكاران ويژه مأمون كه شخص مورد اعتمادى بود پرس و جو كردم و او براى من چنين توضيح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خويش طلبيده و به ما گفت: مرا به شما حاجتى است كه اگر آنرا بر آوريد، به هر يك از شما يك هميان پر از طلا و ده ملك مستقل مى‏دهم. و تا زنده‏ام شما از مقربان من خواهيد بود. آيا حاضريد حاجت مرا برآوريد؟ همه گفتند: اطاعت خليفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر يك از ما يك شمشير زهرآلود دادند و گفت: همين ساعت به منزل على بن موسى الرضا عليه‏السلام مى‏رويد و دور او را مى‏گيريد و با اين شمشيرها او را قطعه قطعه مى‏كنيد و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط مى‏كنيد و اين دستور را پنهان كنيد و به هيچ كس نگوييد. ما طبق دستور به طور ناگهانى به منزل حضرت رضا عليه‏السلام رفتيم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابيده بود و كلماتى را زمزمه مى‏كرد كه ما نفهميديم. دورش را گرفتيم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشيرهاى خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتيم و خبر كشتن امام را به او داديم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصى داد.

چون صبح زود نزد مأمون رفتيم، ديدم لباس سياه عزا در بر كرده و با سر و پاى برهنه قصد دارد از منزل بيرون آمده و به عزادارى بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتى كه نزديك حجره امام رضا عليه‏السلام رسيديم، صداى آن حضرت به گوش ما رسيد، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبرى برايم بياور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتى ديدم آن حضرت در كمال سلامتى، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود: اى صبيح! «يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَاللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه‏ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ» (19) «آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خدا جز اين نمى‏خواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نيايد.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نيرنگ آنها به ما ضرر نمى‏رساند تا وقتى كه اجل فرا رسد.»

هنگامى كه به سوى مأمون بازگشتم و خبر سلامتى امام را به او اطلاع دادم، صورتش تيره و تار شده و با كمال ناراحتى و شرمندگى لباس عزا را از تن بيرون آورد. هرثمه مى‏گويد: بعد از شنيدن اين خبر، خداوند را بسيار شكر كرده و به حضور امام عليه‏السلام رفتم. حضرت فرمود: اين راز را به هيچ كس مگو؛ مگر به كسى كه قلبش سرشار از ايمان و ولايت ما اهل بيت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه‏ها و نقشه‏هاى آنان تا خدا نخواهد هيچ آسيب و گزندى به ما نمى‏رساند. (20)

بس تجربه كرديم در اين دير مكافات با آل على هر كه درافتاد برافتاد
 

هشدار به متوليان بيت المال

حضرت رضا عليه‏السلام گاهى براى دفاع از سخنان حق، از آيات قرآن دليل مى‏آورد و به اين وسيله حقانيّت موضع‏گيريهاى خود را به اثبات مى‏رسانيد.

شيخ صدوق مى‏نويسد: مأمون در خراسان روزهاى دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومى داشت، در يكى از اين ملاقاتها ـ كه حضرت رضا عليه‏السلام نيز حضور داشت ـ مردى صوفى را به اتهام دزدى دستگير كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وى نظرى انداخته و با ديدن آثار عبادت در پيشانى‏اش، با عصبانيت فرياد زد: چه كار زشتى انجام داده‏اى، با اين سيماى به ظاهر معنوى كه دارى! آيا تو دزدى كرده‏اى؟!

متهم گفت: من از روى ناچارى و اضطرار به اين كار دست زده‏ام و اختيارى نبوده است، زيرا تو حق مرا از خمس و غنيمت نداده‏اى و فقر و فلاكت مرا به دزدى كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقى در خمس دارى؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسيم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى‏ءٍ فَاِنَّ للّه‏ِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى واَلْيَتامى وَالْمَساكينِ وابْنِ السَّبيلِ» (21) «بدانيد هر چه از غنيمت بدست آورديد، خمس آن براى خدا و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نزديكان آن حضرت و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است». همچنين در سوره حشر «فَى‏ء» را به 6 قسمت تقسيم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه‏ُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَللّه‏ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالمَساكينِ وابن السَّبيلِ كَىْ لايَكُونَ دَوْلَةً بَيْنَ الاَْغْنِياءِ مِنْكُمْ» (22) ؛ «آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»

اى مأمون! يكى از مستحقين خمس و غنيمت، ابن سبيل و درمانده در راه است و من از آنهايم. مستمندى هستم كه راه به جائى ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاريان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشيده و گفت: به خيال تو، من با اين ياوه سرائيها حدّى از حدود الهى را ترك كنم و حدّ سرقت را جارى نسازم؟!

مرد متهم پاسخ داد: اول اجراى حدود الهى را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد ديگرى را... .

مى‏زنى خود، پشت پا بر راستى راستى از ديگران مى‏خواستى؟
حد به گردن دارى و حد مى‏زنى؟ گر يكى بايد زدن صد مى‏زنى؟

مأمون با شنيدن اين كلمات افشاگرانه كه با گستاخى تمام ادا مى‏شد، رو به حضرت رضا عليه‏السلام كرده و گفت: اين مرد چه مى‏گويد؟ امام رضا عليه‏السلام فرمود: او مى‏گويد قبل از من دزدى شده و من هم دزدى كرده‏ام.

خليفه شديدا ناراحت شد و متهم را تهديد كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بى‏واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع مى‏كنى، با اينكه بنده و غلام حلقه بگوش منى؟! مأمون گفت: واى بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائى كه مادر تو كنيز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خريده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستى! مگر اينكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من يكى نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكرده‏ام. با اين همه، تو پول خمس را مى‏بلعى و حق آل رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و من و امثال مرا نمى‏دهى؟! گذشته از اينها شخص ناپاك هرگز نمى‏تواند مانند خودش را پاك كند.

ذات نايافته از هستى، بخش كى تواند كه شود هستى بخش

اى مأمون! انسانهاى پاك مى‏توانند حدود الهى را جارى كنند، كسى كه در گردن او حدّ باشد چگونه مى‏تواند حد الهى را اجرا كند، مگر اينكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر اين آيه را نشنيده‏اى كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (23) ؛ «آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد امّا خودتان را فراموش كرده‏ايد با اينكه شما كتاب خدا را مى‏خوانيد؟ آيا نمى‏انديشيد؟»

مأمون دوباره متوجه حضرت رضا عليه‏السلام شده و گفت: يا اباالحسن! درباره اين شخص چه مى‏فرمائيد؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «فَللّه‏ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ» (24) ؛ «دليل رسا و قاطع براى خداست.» دليلى كه براى هيچكس بهانه‏اى باقى نمى‏گذارد. چنان دليلى كه جاهل با تمام نادانى اش آنرا متوجه مى‏شود، همان طورى كه دانا به وسيله علم خويش آن دليل را درك مى‏كند و دنيا و آخرت به وسيله دليل و برهان پايدار مانده است. اين مرد براى تو استدلال و دليل اقامه كرد.

مأمون وقتى وضع را چنين ديد، با در طول تاريخ، ستمگران زيادى كوشيده‏اند تا با فرهنگ اهل بيت عليهم‏السلام مقابله كرده و نور الهى را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگير شدن معارف اهل بيت عليهم‏السلام در سر تا سر گيتى قرار گرفته است

آشفتگى تمام، ملاقات عمومى را تعطيل كرده و دستور آزادى آن مرد را صادر كرده و از اينجا به فكر از ميان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا عليه‏السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. (25)

جلوگيرى از تفسيرهاى نادرست

امام هشتم عليه‏السلام در فرصتهاى مناسب، از تفسيرهاى نادرست قرآن كريم جلوگيرى كرده و معناى صحيح آيه را بيان مى‏كرد. در اينجا دو مورد را با هم مى‏خوانيم:

1. حضرت رضا عليه‏السلام در يكى از جلسات علمى كه در دربار مأمون تشكيل شده بود، حسن بن موساى وشاء ـ از دانشمندان بغدادى كه به نمايندگى از سوى علماى عراق در آن جلسه حضور يافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق اين آيه قرآن را چگونه قرائت مى‏كنند؟! «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»؛ (26) [اى نوح]! او از اهل تو نيست، او عمل غيرصالحى است.» او پاسخ داد: «يابن رسول اللّه‏! بعضى طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحى است.» قرائت مى‏كنند، اما بعضى ديگر بر اين باورند كه خداوند هرگز پسر پيامبرى را مشمول قهر و غضب خود قرار نمى‏دهد و آيه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَيْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدى است؛ فرزند تو نيست.» قرائت مى‏كنند و مى‏گويند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: اى نوح او از نسل تو نيست. اگر از نسل تو مى‏بود من به خاطر تو او را نجات مى‏دادم. امام عليه‏السلام فرمود: ابدا اينطور نيست؛ او فرزند حقيقى نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصيان كرد، پيوند معنوى‏اش با نوح بريده شد و به نوح گفته شد: اين فرزند تو ناصالح است، از اين رو نمى‏تواند در رديف صالحان قرار گيرد. (27)

2. امام هشتم عليه‏السلام گاهى با دانشمندان علم كلام و اهل حديث و انديشمندان اهل سنت به گفتگو مى‏نشست و درباره آيات الهى و صفات ربوبى با آنان به جدال احسن و مناظره منطقى مى‏پرداخت. گزارش يكى از اين جلسات را با هم مى‏خوانيم:

ابو قرّه محدث از صفوان بن يحيى يار ديرين امام هشتم عليه‏السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئى را با امام رضا عليه‏السلام ترتيب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائى در مورد احكام دين و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحيد كشانيده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وى از امام رضا عليه‏السلام پرسيد: به ما روايت كرده‏اند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسى عليه‏السلام و ديدار خود را به حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عطا كرده است! آيا چنين است؟ امام فرمود: اى ابو قرّه! به من بگو، اين آيات را چه كسى بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَْبْصار»؛ «ديده‏ها او را درك نمى‏كنند»، «وَلايُحيطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمى‏كند.» «وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ»؛ «چيزى مانند او نيست.» آيا به غير از محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كسى ديگر اين آيات را به ما رسانده است؟

ابو قرّه گفت: درست است؛ اين آيات را حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورده است.

امام فرمود: چگونه ممكن است فردى به سوى تمام مخلوق بيايد و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمده‏ام و مردم را با فرمان خدا به سوى خدا بخواند و اين آيات را بر آنان تلاوت كند، سپس همين مرد الهى برخلاف آيات وحيانى كه از سوى خدا آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خدا جز اين نمى‏خواهد كه نور خود را كامل كند

آورده است، بگويد: من به چشم خود خدا را ديدم و به او احاطه علمى پيدا كردم و او به شكل انسان است!! آيا شما خجالت نمى‏كشيد؟! زنديقها نتوانستند چنين نسبتى به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بدهند كه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از جانب خدا چيزى آورد و سپس از راه ديگر، خلاف آن را گفت.

ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش مى‏فرمايد: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرى»؛ (28) «و بار ديگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد.»

امام عليه‏السلام در جواب فرمود: در همين سوره آيه ديگرى است و آنچه را كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ديده توضيح مى‏دهد. خداوند در آنجا مى‏فرمايد: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى»؛ (29) «دل آنچه را ديد دروغ نشمرد.» يعنى دل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آنچه را كه چشمش ديد، دروغ ندانست. سپس در همين سوره، خداوند آنچه را كه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ديده است خبر مى‏دهد و مى‏فرمايد: «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى»؛ «پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از آيات و نشانه‏هاى بسيار بزرگ پروردگارش ديد.» ديدن آيات خداوند غير از ديدن خود اوست. و باز هم خداوند مى‏فرمايد: «مردم احاطه علمى به خدا پيدا نمى‏كنند». در صورتى كه اگر ديدگان او را ببينند علمشان به دريافت و شناخت او احاطه پيدا كرده است.

ابو قره گفت: پس روايات را تكذيب مى‏فرمائيد؟

حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: بلى! هرگاه روايات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذيب مى‏كنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند اين است كه احاطه علمى به خدا نمى‏توان يافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چيزى مانند او نيست. (30)

پى‏نوشت‏ها:

1. عيون اخبارالرضا عليه‏السلام ، ج1، ص68.
2. عيون اخبارالرضا عليه‏السلام ، ج2، ص322.
3. كشف الغمه، ج2، ص315.
4. مسندالرضا عليه‏السلام ، ص294.
5. احزاب/56.
6. يس/4 ـ 1.
7. صافات/79.
8. صافات/109.
9. صافات/120.
10. صافات/130.
11. انبياء/7.
12. طلاق/10 و 11.
13. عيون اخبارالرضا عليه‏السلام ، ج1، ص493.
14. يوسف/55.
15. عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، ج2، ص137.
16. كهف/110.
17. كافى، ج3، ص69.
18. توبه/32.
19. صف/8.
20. دلائل الامامه، ص361؛ عيون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21. انفال/41.
22. حشر/7.
23. بقره/44.
24. انعام/149.
25. علل الشرايع، علت شهادت امام رضا عليه‏السلام .
26. هود/ 46.
27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28. النجم/ 13.
29. همان/ 11.
30. اصول كافى، كتاب التوحيد، باب فى ابطال الرؤية، حديث 2.


منبع: تاريخ اسلام-شماره 8