داستان مباهله

يعقوب جعفرى


 
«اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرينَ* فَمَنْ حآجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَكُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبين»(1).

«بى‏شك داستان عيسى نزد خدا مانند داستان آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او گفت: باش پس موجود شد. حق از سوى پروردگار توست پس، از شك‏كنندگان نباش. پس هر كس با تو درباره او (عيسى) پس از دانشى كه بر تو آمده ستيز كند، پس بگو: بياييد فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و جانهاى ما و جانهاى شما را بخوانيم سپس مباهله (دعا و زارى) كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار بدهيم».

گروهى از مسيحيان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهايشان مانند «عاقب» و «سيد» براى تحقيق پيرامون حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و مباحثه و مناظره با او به مدينه آمدند. آنها به خدمت پيامبر رسيدند و مناظره را شروع كردند، آنها ضمن سخنان خود عيسى عليه‏السلام را پسر خدا معرفى نمودند و دليل آنها همان تولد عيسى بدون پدر بود.

خداوند در پاسخ آنها اظهار مى‏دارد كه داستان عيسى نزد خداوند همچون داستان آدم است كه او را از خاك آفريد، يعنى اگر عيسى پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد كه عيسى را به خاطر آن ويژگى پسر خدا بدانند، بايد درباره آدم نيز چنين عقيده‏اى داشته باشيد، بلكه آدم اولى است. درحالى كه هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غير معمول آفريده است.

من قيافه‏هايى را مى‏بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوه را از جاى خود بكَند، كوه كنده مى‏شود، با آنان مباهله نكنيد كه هلاك مى‏شويد و تا روز قيامت يك نصرانى در روى زمين پيدا نمى‏شود. و پيامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله مى‏كردند، به صورت ميمون و خوك مسخ مى‏شدند و در ميان آتش مى‏سوختند و سالى نمى‏گذشت مگر اينكه تمام نصارى هلاك مى‏شدند.

خداوند پس از بيان اين مطلب مهم، جهت آرامش خاطر پيامبر اسلام، او را به اين خطاب مفتخر مى‏سازد كه حق از جانب پروردگار توست و تو از شك‏كنندگان نباش. البته پيامبر در حق و حقيقت شك نداشت واين خطاب تنها براى آرامش دل او و داشتن اطمينان بيشتر نازل شده است تا هرگز در برابر مسيحيان نجران كه با آن حضرت مباحثه و مناظره مى‏كردند، كم نياورد.

وفد نجران اين پاسخ را كه واقعاً مستدل و منطقى بود نپذيرفتند و لذا پيامبر به دستور خداوند، آنها را به «مباهله» دعوت كرد. به اين صورت كه آنها عزيزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهايشان را بخوانند و اينها نيز چنين كنند و روبروى هم قرار بگيرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پيشگاه خدا تضرع و زارى نمايند و طرف ديگر را نفرين كنند و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار بدهند.

اين عمل را «مباهله» مى‏گفتند و اگر با شرايط خاص خود انجام مى‏گرفت، طرفى كه ناحق بود گرفتار نفرين مى‏شد و عذاب الهى بر آنان نازل مى‏گشت و مسلم است تنها كسانى به مباهله حاضر مى‏شوند كه به عقيده خود اطمينان كامل داشته باشند.

وقتى پيامبر آنها را به مباهله دعوت كرد و آنها اطمينان خاطر و ثبات قدم پيامبر را ديدند از او يك شب مهلت خواستند تا در اين‏باره بينديشند. آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پيشنهاد پيامبر با همديگر مشورت كردند. اسقف بزرگ آنها گفت:

فردا بنگريد اگر محمد با نزديكان و خانواده خود براى مباهله آمد، از مباهله با او خوددارى كنيد ولى اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله كنيد.

فرداى آن روز حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را ديدند كه همراه با حسن و حسين عليهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا عليهاالسلام به عنوان زنان؛ و على عليه‏السلام به عنوان جان پيامبر براى مباهله مى‏آيد. نصارى از تركيب اين گروه پرسيدند، به آنها گفته شد آن مرد على‏بن‏ابيطالب است كه داماد پيامبر و عزيزترين شخص پيش اوست و آن دو كودك حسن و حسين نوه‏هاى پيامبر هستند و آن زن دختر پيامبر است كه بسيار دوستش مى‏دارد.

ابوحارثه اسقف وفد نجران كه اين منظره را ديد، گفت:

به خدا قسم كه همانند پيامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند كه مباهله را شروع كند گفت:

من در برابر اين چهره‏ها جرئت مباهله ندارم و مى‏ترسم راستگو باشد كه در اين صورت اگر مباهله كنم يك سال نمى‏گذرد مگر اينكه در دنيا هيچ نصرانى پيدا نمى‏شود. آنگاه خطاب به پيامبر اسلام گفت: اى ابوالقاسم ما با تو مباهله نمى‏كنيم و با تو مصالحه مى‏كنيم.

اين بود كه صلحنامه‏اى ميان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصاراى نجران متعهد شدند كه هر سال دوهزار دست لباس كه هر يك به قيمت تقريبى چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و نيز اگر جنگى اتفاق افتاد سى عدد زره جنگى و سى عدد نيزه و سى رأس اسب به عنوان امانت در اختيار مسلمانان قرار بدهند كه پس از جنگ به خودشان عودت داده شود.

روايت شده است كه اسقف نجران گفته بود:

من قيافه‏هايى را مى‏بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوه را از جاى خود بكَند، كوه كنده مى‏شود، با آنان مباهله نكنيد كه هلاك مى‏شويد و تا روز قيامت يك نصرانى در روى زمين پيدا نمى‏شود. و پيامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله مى‏كردند، به صورت ميمون و خوك مسخ مى‏شدند و در ميان آتش مى‏سوختند و سالى نمى‏گذشت مگر اينكه تمام نصارى هلاك مى‏شدند.

و نيز روايت شده كه گروه نصارى به نجران برگشتند. چندى نگذشت كه عاقب و سيد خدمت پيامبر رسيدند و مسلمان شدند و هدايايى به آن حضرت تقديم كردند.

در اينجا به ذكر چند نكته مى‏پردازيم:

1. مباهله، مخصوص پيامبر نبود و در هر زمان كسى كه به مرام و عقيده‏خود اطمينان كامل دارد، مى‏تواند مباهله كند و البته در موضوعات كوچك نبايد مباهله كرد، بلكه مباهله مخصوص موارد مهمى است كه اساس دين در خطر باشد.

2. هر چند كه در آيه شريفه، «نسائنا» و «انفسنا» به صورت جمع آمده ولى به اجماع مفسران، پيامبر خدا فاطمه زهرا عليهاالسلام را به عنوان مصداق «نسائنا» و على بن ابيطالب عليه‏السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» آورد و اين منقبتى عظيم و فضيلتى بزرگ براى حضرت على عليه‏السلام است كه پيامبر از او به عنوان جان خود ياد مى‏كند و هيچ كس جز على اين فضيلت را ندارد.

اين منقبت براى اهل بيت علاوه بر منابع شيعى، در بيشتر روايات اهل سنت هم نقل شده است كه دو نمونه آن نقل مى‏شود:

عامربن سعد مى‏گويد: وقتى اين آيه (آيه مباهله) نازل شد، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام را خواند و گفت:

«خدايا اينها اهل بيت من هستند» 2

از سُدِّى در تفسير آيه (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم) نقل شده كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دست حسن و حسين و فاطمه عليهم‏السلام را گرفت و به على عليه‏السلام گفت: تو هم با ما بيا او هم با آنها خارج شد ولى نصارى در آن روز نيامدند و گفتند ما مى‏ترسيم كه اين شخص پيامبر باشد و دعاى پيامبر مانند ديگران نيست و لذا آن روز نيامدند و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: اگر مى‏آمدند، آتش مى‏گرفتند. پس با پيامبر مصالحه كردند... 3

3 ـ نجران نام شهرى در يمن بود كه مركز مسيحيان آن منطقه بود و در آنجا معبدى داشتند كه مورد احترام همه مسيحيان بود و به آنجا كعبه نجران مى‏گفتند و راهبان واسقفهاى بزرگ نصاراى منطقه در آنجا بودند و هيئتى كه به مدينه براى ديدار با حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد از علماى همانجا بودند و به طورى كه ديديم، حاضر به مباهله نشدند و با پيامبر مصالحه كردند.

نپذيرفتن واقعيت و خيالپردازى افسردگى را به دنبال دارد

على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

«واقعيت را بپذير و از خيالپردازرى و دلواپسى پرهيز كن كه نااميد مى‏شوى و از تلاش باز مى‏مانى و افسردگى تو را فرا مى‏گيرد».

«ايّاك والجَزَع فانّه يقطعُ الأمل و يضعف العمل و يورث الهمَّ» 4

پى‏نوشتها:
1. سوره آل عمران آيات 59 - 61 .
2. حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 3 ص 150 .
3. تفسير طبرى (جامع البيان) ج 3 ص 300 .
4.ميزان الحكمة، ترجمه سيد رضا شيخى، ج3، ش 3773 .


منبع: نشريه ‏درسهايى از مكتب اسلام ، شماره 10