اشاره
طبيعت با عناصر گونه گونه، زيبا و دلربايش در نگاه اهالى زمين كه هماره
چشمى به آسمان و گوشى به نجواى رازناك اين عناصر داشتهاند مايه آرامش، نشاط،
شادمانى و زمينهساز ترقى، پيشرفت و ثروت بوده است. در اين ميان، توجه به نگاه
عرشى رسول خداصلى الله عليه وآلهبه اين عناصرِ مخلوقِ خداىِ زيبايى آفرين،
بىگمان براى ما بسى شيرين، درسآموز و رازگشا خواهد بود.
حيوانات
نخستين «جمعيت حمايت از حقوق حيوانات، در سال 1824 ميلادى در انگلستان
تأسيس شد. اما اسلام 1200 سال پيش از غربيها، حمايت از انواع حقوق حيوانات را
در صدر فرمانهاى خود به مسلمانان قرار داد.
گروههاى حامى حقوق حيوانات، بر اساس مسائل اخلاقى و
انسانى دست به اين كار ارزشمند زدند؛ اما اسلام، افزون بر اينها، قوانينى حقوقى
نيز براى آن تنظيم كرده است كه بر اساس آن، كسى كه اين حقوق را رعايت كند، ثواب
(پاداش) و فردى كه آن را انجام ندهد، كيفر (جزاى) اين جهانى و آن جهانى دارد.
سخن ما يك ادعاست و براى اثبات آن كافى است تا آشنايان به مسائل حقوقى، نگاهى
به كتابهاى فقهى اسلامى بيفكنند تا درستى سخن ما را دريابند.
نكته ديگر، «جايگاه ارزشمند حيوانات» در اسلام است. قرآن آن قدر براى آنها ارزش
قائل شده كه بلندترين و دومين سوره خود را به نام يكى از سودمندترين حيوانات
كرده است: بقره [= گاو ماده]. نامگذارى ديگر سورهها نيز به اسامى: انعام [=
چارپايان]، نحل [= زنبور عسل]، نمل [= مورچه]، عنكبوت، عاديات [= اسبان
دونده] و فيل، دليلى ديگر بر اين ادعاست.
در قرآن كريم بيست بار از پرندگان سخن به ميان آمده است. از حشرات و آبزيان نيز
بارها سخن گفته شده است.
در روايات، با بيان ارزشهاى حيوانات توجه مسلمانان به لزوم مهربانى با آنها جلب
شده است.
اينك به نمونههايى توجه فرماييد كه در آنها حقوق حيوانات بسى فراتر از قوانين
غربى حمايت از حقوق حيوانات مطرح شده است.(1)
حضرت رسولصلى الله عليه وآلهمردم را از به جان هم انداختن جانداران باز
مىداشت.(2)
از نخستين كسانى در جهان بود كه «احترام» به حيوانات را مطرح كرد: كسى كه
چارپايى مىگيرد، بايد آن را گرامى دارد.(3)
مىفرمود: پروردگار نيكى را بر هر چيزى نوشته است، پس هرگاه مىخواهيد حيوانى
را سر ببُريد، به نيكى سر آن را ببُرّيد(4)... آلت قتاله را تيز كنيد تا قربانى
راحت كشته شود.(5)
در فتح مكه، هنگام آمدن از مدينه به مكه، در كنار آبى سگى ماده را ديد كه عوعو
مىكرد و به تولههايش شير مىداد. به يكى از يارانش دستور داد كه در برابر آن
سگ بنشيند تا كسى از سپاهيان اسلام متعرض سگ و تولههايش نشود.(6)
روزى از كنار الاغى گذشت كه صورتش را داغ كرده بودند، فرمود: آفريدگار لعنت كند
كسى را كه اين حيوان را داغ كرده است.(7) همچنين هر كسى را كه اعضاى حيوان را
بِبُرد، نفرين كرده است.(8) نهى فرمود كه سه نفر بر يك مركب سوار شوند.(9)
فرمود: مردى از راهى مىگذشت. تشنه شد. چاهى يافت. وارد آن شد و آب نوشيد وقتى
بيرون آمد، سگى را ديد كه [از تشنگى] له له مىزد و خاك [مرطوب] را مىخورد.
با خويش گفت: او هم مثل من تشنه است! پس دوباره وارد چاه شد. كفشش را از آب پر
كرد، آن را به دندان گرفت و از چاه بيرون آمد و سگ را سيراب كرد. خداوند نيز از
وى سپاسگزارى كرد. پرسيدند: مگر سيراب كردن چارپايان نيز پاداش دارد؟ فرمود:
سيراب كردن هر تشنهاى پاداش دارد.
در روايت ديگر فرمود: سپاسگزارى خدا از آن مرد آن بود كه وى را وارد بهشت
كرد.(10)
خداوند خجسته و والا، نرمخويى را دوست دارد و به آن كمك مىكند؛ پس هرگاه سوار
چارپايان گرسنه شديد،... اگر زمين [محل عبور شما] بى گياه است، با سرعت از آن
بگذريد؛ و اگر سر سبز است، بايستيد.(11)
چارپا بر صاحبش [حقوق و] بهرههايى دارد:
هنگامى كه فرود مىآيد، ابتدا او را علف بدهد؛
از آبى مىگذرد، آب را بر او عرضه كند؛
بر صورتش نزند؛ چرا كه او هم خدايش را به پاكى ياد مىكند؛
جز در راه خدا، وقتى حيوان متوقف است، بر پشتش ننشيند؛
بيش از توانش بر او بار نكند؛
بيش از قدرتش او را ندوانَد.(12)
پيامبر روزى شتر مادهاى را ديد كه ايستاده و بر پشتش بار بود. فرمود: صاحبش
كجاست؟ خود را براى بازخواست در فردا [ى رستاخيز] مهيا كند.(13)
نهى مىفرمود كه عضوى از حيوان را آتش بزنند.(14)
مردمان را از كشتن مورچه، زنبور عسل، شانه به سر و صُرَد(15) باز مىداشت.(16)
پشت چارپايان را جاى نشستن خود [براى گفتوگو] قرار ندهيد؛ چه بسيار مركبى كه
از سوار خود بهتر و به پروردگار مطيعتر است و ذكر خداوند بيشتر مىگويد.(17)
بارها را در انتهاى كمر و پشت حيوان قرار دهيد؛ زيرا دستان حيوان آويزان
[=لرزان] است و دو پاى او محكم.(18)
اجازه نمىداد براى كشتن حيوانى، او را به جايى ببندند و سنگبارانش كنند.(19)
اجازه نمىداد براى كشتن حيوان، او را از جاى مرتفعى پرتاب كنند.(20)
كشتن حيوان با چيزى غير از آهن [مانند سنگ تيز] را اجازه نمىداد.(21)
خوش نمىداشت حيوان شيرده و حامله را بى ضرورت سر بِبُرّند.(22)
دستور داده بود پيش از جان دادن كامل و آرام گرفتن حيوان حلال گوشتى كه ذبح شده
است، سرش را يكباره قطع نكنند و پوستش را نكنند.(23)
از همين روى است كه فقيهان شيعه بى هيچ اختلافى فتوا به وجوب تغذيه حيواناتى
دادهاند كه انسان در اختيار دارد. كرم ابريشم و زنبور عسل نيز در زمره آنها
قرار دارد؛ چه آن حيوانات حلال گوشت باشند، و چه حرام گوشت. و چه انسانها از
آنها نفعى ببرند و چه نبرند.(24)(25) آرى، غذا دادن به حيواناتى كه در اختيار
ماست، واجب است.
اسب
خير، تا روز رستاخيز در پيشانى اسب است.(26) مىفرمود: كسى كه جو را
براى اسبش پاكيزه سازد و سپس آن را به حيوان بخوراند، پروردگار براى هر دانه
جو، پاداشى براى او مىنويسد.(27) يال اسب را نچينيد؛ زيرا اسب با يال خود گرم
مىشود.(28) خداوند لعنت كند كسى را كه يال اسب را بكند يا بچيند.(29)
چلچله
درباره چلچله نيك انديشى كنيد؛ چرا كه او مأنوسترين پرنده به انسان
است.(30) از آشيانهسازى چلچله در خانههايتان جلوگيرى نكنيد.(31)
خروس
حضرت در خانهاش خروس سپيدى نگه مىداشت.(32) مىفرمود: به خروس دشنام
مدهيد كه بيدارگر نماز [صبح] است.(33) به جنگ انداختن خروسها را حرام
شمرد.(34)
سگ
مىفرمود: [شب معراج] وارد بهشت شدم، صاحب سگى را ديدم كه حيوان را
سيراب كرده بود.(35) زن بدكارهاى را بخشيدند؛ زيرا از كنار سگى گذشت كه كنار
چاه آب [كم عمقى] از تشنگى لهله مىزد. سگ، در آستانه مردن بود. زن كفش را
درآورد و آن را به روسرىاش بست و با آن آب از چاه برآورد [و به سگ داد] و به
خاطر همين بخشيده شد.(36) هرگز عضوهاى جاندارى را نبُريد؛ گرچه آن حيوان سگى
درنده باشد.(37)
شتر
شتر مايه ارجمندى صاحبان خويش است.(38) مردى در حضور ايشان شتر مادهاى
را دوشيد. پيامبر به او فرمود: مقدارى شير [در پستان شتر براى فرزندش
]بگذار.(39)
كبوتر
هماره از ديدن كبوتر سرخ، لذت مىبُرد.(40) در خانهاش جفتى كبوتر قرمز
بود.(41) نگه داشتن كبوتر و گرامى داشتن آن را مستحب شمرد.(42) مردى به نزد او
آمد و از تنهايى شكايت كرد. حضرت فرمان داد براى خودش جفتى كبوتر تهيه كند.(43)
گاو
پس از گوسفنددارى، گاودارى را بهترين ثروت اعلام كرد.(44) نگهدارى گاو
را در منزل مستحب(45) و بركت(46) شمرد.
گربه
[در شب معراج] صاحب گربهاى را در دوزخ ديدم، كه گوشتهاى پس و پيش او
را مىكندند. او زنى بود كه گربهاى را جايى بسته بود، نه به او غذايى مىداد و
نه رهايش مىكرد تا گربه براى سير كردن شكمش از حشرات و ديگر خزندگان زمين بهره
گيرد.(47) مىفرمود: گربه را گرامى بداريد! او از جانورانى است كه دور و بر شما
پرسه مىزند(48) [و چشم اميد به شما دارد].
امام علىعليه السلامنقل كرده است: هنگامى كه پيامبر مشغول وضو گرفتن بود،
گربهاى خانگى به او پناه آورد. حضرت دريافت او تشنه است. كاسه [ى آب وضو] را
كج كرد و گربه از آن نوشيد. از باقى مانده آب، وضو گرفت.(49)
گنجشك
كسى كه بيهوده گنجشكى را بكشد، [اين پرنده] روز قيامت جيغ كشان نزد
آفريدگار خواهد آمد و مىگويد: خداوندگارا! اين فرد مرا بيهوده كشت، از كشتن من
سودى هم نبرد و زندهام نگذاشت تا از حشرات زمين تغذيه كنم(50) [پس او را كيفر
ده].
گوسفند
بر شما باد به گوسفند [دارى] و كشاورزى.(51) پس از كشاورزى، بهترين
ثروت را گوسفنددارى اعلام كرد.(52) بهترين ثروت را گوسفند [دارى] شمرد.
مىفرمود: گوسفند، روغنش گذران زندگى و پشمش جامه است.(53) يك گوسفند يك بركت،
دو گوسفند دو بركت و سه گوسفند سود است.(54) نگهدارى گوسفند شيرده در خانه و
گرامى داشتن آن را مستحب شمرد.(55)
نگهدارى گوسفند در خانه، هفتاد درِ بينوايى را مىبندد.(56) مىفرمود: آب بينى
گوسفندان را از صورتشان پاك كنيد.(57) آغل آنها را پاكيزه نماييد.(58)
روزى مردى را ديد كه گوسفندى را خوابانده بود و كاردش را تيز مىكرد بدو فرمود:
مىخواهى او را دو بار بكشى؟ چرا پيش از خواباندنش كارد را تيز نكردهاى؟(59)
مرغ
روزى از جايى مىگذشت. ديد گروهى مرغى را جايى بستهاند و از هر سو به
سمتش تير [يا سنگ] پرتاب مىكنند. پرسيد: آنها كىاند؟ خدايشان لعنت كند.
نگهدارى مرغ را مستحب دانست.(60) مىفرمود: حيوانات اهلى زيادى را در خانه
نگهداريد؛ زيرا شياطين كارى به كار كودكانتان نخواهند داشت.(61) و اين گونه نقش
سرگرميهاى مفيد را در پُر كردن اوقات فراغت فرزندان يادآورى مىكرد.
مرغ در خانه، باعث بركت است.(62)
درختكارى و باغدارى
آب پاشى به ريشههاى درخت هنگام كاشتن و پيش از ريختن خاك را مستحب
برشمرد.(63) اگر قيامت دارد برپا مىشود و در دست يكى از شما نهالى هست، اگر
فرصت آن را دارد، بايد آن را بكارد.(64)
ابى سعيد خدرى از ايشان نقل كرده است: كسى كه درخت طلحه(65) يا سدرى را آب دهد،
گويا دين باور تشنهاى را سيراب كرده است.(66) هيچ مسلمانى درختى نمىكارد كه
انسان، چارپا يا پرندهاى از [ميوههاى] آن بخورد، جز آن كه برايش در روز
رستاخيز صدقه محسوب مىشود.
درختان استوار و بلند خرما كه در گِل مىرويند و درختانى كه در بيابانهاى خشك و
تفتيده ميوه مىدهند، بهترين ثروتاند.(67) بهترين دارايى، رديفهاى طولانى،
زيبا و منظم خرما و درختان ميوهدار است.(68) پس از كشاورزى و دامدارى، نخلدارى
را بهترين ثروت اعلام كرد و فرمود: نخل خوب چيزى است. [هرگاه] كسى كه آن را
بفروشد، پولش به سان مشتى خاكستر بر قلهاى رفيع در روزى طوفانى است؛ مگر آن كه
نخلى ديگر بكارد يا بخرد.(69) حضرت هسته خرما را مرطوب مىكرد و مىكاشت.(70)
گُل
برترين رستنيها را گل سرخ و بنفشه مىدانست.(71) مىفرمود: عطر حورالعين
بوى آسَة(72) است و فرشتگان بوى گل سرخ مىدهند.(73) مىفرمود: كسى كه مىخواهد
بوى خوش مرا استشمام كند، گل سرخ را ببويد.(74) مىفرمود: هرگاه به يكى از شما
گلى دادند، پس آن را ببويد و بر چشمانش گذارد، كه آن از بهشت است.(75) و هرگاه
به شما گلى [هديه] دادند، آن را رد نكنيد.(76)
امام علىعليه السلاممىفرمايد: رسول گرامى با دو دستش به من گل سرخ هديه داد،
چون آن را به بينىام نزديك كردم، حضرت فرمود: آگاه باش كه گل سرخ، بعد از
«آسَة»، سرور گلهاى بهشتى است.(77) بر شما باد به «مرزنگوش». آن را ببوييد كه
براى [بهبود] گرفتگى بينى خوب است.(78)
ميراث بازمانده
پس از چشم فرو بستن از جهان، اين بود ميراث مردى كه هزاران سكه طلا را
ميان بينوايان تقسيم كرده بود:
دو قطعه پارچه، از نوع «بُرد»؛ دو جامه؛ دو پيراهن بلند؛ يك پيراهن [كوتاه]؛
يك بالا پوش يمنى؛ دو عدد خيمه؛ يك حوله؛ يك عباى سپيد؛ يك چادر شب؛ مسواك؛
قيچى؛ سرمهدان؛ آينه؛ سه قَدَح؛(79) يك كاسه؛ تغار سنگى؛ كوزه آب؛ كاسه بزرگ
براى ميهمانان؛ عصاى يك مترى؛ بيل، پيمانه، و پلاسى براى تقسيم زكات فطره.
وقتى از جهان رفت، زرهش به خاطر سى صاع جو - كه به خاطر خانوادهاش قرض كرده
بود - در گرو يك يهودى بود.(80)
سوگ سرود
امام علىعليه السلام: پدر و مادرم فداى تو باد؛ اى فرستاده خدا!
اگر به شكيبايى امر نمىكردى، و از بىتابى نهى نمىفرمودى، آن قدر اشك
مىريختم تا اشكهايم تمام شود؛ و اين درد جانكاه هميشه در من مىماند و اندوهم
جاودانه مىشد؛ كه همه اينها در مصيبت تو ناچيز است!(81)
همانا شكيبايى نيكوست جز در غم از دست دادنت؛ و بىتابى ناپسند است جز در اندوه
مرگِ تو؛ مصيبت تو بزرگ، و مصيبتهاى پيش از تو و پس از تو [در برابر فقدانت
]ناچيزند.(82)
پىنوشتها:
1) عبداللطيف عاشور در كتاب موسوعة الطير و الحيوان فى الحديث النبوى، 680
حديث را درباره پرندگان و جانداران فقط از زبان پيامبر گرامى اسلام [نه
سيزده معصوم ديگر] آورده است.
2) اصول كافى، ج 6، ص 553 ؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 557 ؛ محاسن، ج 2، ص 628
؛ مستطرفات السرائر، ص 563.
3) دعائم الاسلام، ج 2، ص 158 ؛ قرب الاسناد، ص 70 ؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص
164.
4) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1058 ؛ سنن نسائى، ج 7، ص 229 ؛ شرح المسلم
(نووى)، ج 13، ص 106 ؛ المصنف، ج 4، ص 492.
5) بحارالانوار، ج 62، ص 315 ؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 174 ؛ سنن ابن ماجه،
ج 2، ص 1058 ؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 643 ؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 431 ؛ سنن
نسائى، ج 7، ص 227 ؛ صحيح مسلم، ج 6، ص 72 ؛ مسند احمد، ج 4، ص 123.
6) كنزالعمال، ج 13، ص 429 ؛ مسند احمد، ج 4، ص 35.
7) تحفة الاحوذى، ج 5، ص 300 ؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 578 ؛ صحيح مسلم، ج 6،
ص 163 ؛ فتح البارى، ج 9، ص 551 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 297 ؛ المصنف، ج 4، ص
458.
8) بحارالانوار، ج 61، ص 282 ؛ سنن دارمى، ج 2، ص 83 ؛ سنن نسائى، ج 7، ص
238 ؛ صحيح ابن حبّان، ج 12، ص 434 ؛ صحيح بخارى، ج 6، ص 228 ؛ فتح البارى،
ج 9، ص 529.
9) خصال، ص 99 ؛ علل الشرايع، ج 2، ص 583 ؛ محاسن، ج 2، ص 627.
10) صحيح بخارى، ج 3، ص 77 ؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 44.
11) بحارالانوار، ج 61، ص 213 ؛ مكارم الاخلاق، ج 1، ص 557 ؛ من لا يحضره
الفقيه، ج 2، ص 290.
12) مكارم الاخلاق، ج 1، ص 558.
13) همان.
14) بحارالانوار، ج 30، ص 515 ؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 307 ؛ من لا يحضره
الفقيه، ج 4، ص 5.
15) صُرَد، پرندهاى است بزرگتر از گنجشك با شكمى سفيد و پشتى سبز و سر و
منقارى بزرگ كه معمولاً حشرات و گنجشك را شكار مىكند.
16) بحارالانوار، ج 61، ص 291.
17) بحارالانوار، ج 61، ص 210 ؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 347 ؛ مسند احمد، ج
3، ص 441 ؛ المصنف، ج 6، ص 166 ؛ نوادر، ص 121.
18) بحارالانوار، ج 2، ص 292 ؛ بحارالانوار، ج 61، ص 215.
19) دعائم الاسلام، ج 2، ص 175 ؛ بحارالانوار، ج 62، ص 328 ؛ سنن ابن ماجه،
ج 2، ص 1063 ؛ شرح مسلم (نووى)، ج 13، ص 107 ؛ مسندأبى داود، ص 275 ؛
المصنف، ج 4، ص 453 ؛ موارد الضمان، ص 263 ؛ اسباب ورود الحديث، ص 65.
20) جامع الصغير، ج 2، ص 687 ؛ بحارالانوار، ج 45، ص 152 ؛ خصال، ص 137 ؛
سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1064 ؛ صحيح ابن خزيمه، ج 4، ص 146 ؛ صحيح مسلم، ج 6،
ص 73 ؛ الفائق فى غريب الحديث، ج 2، ص 228 ؛ كنزالعمّال، ج 13، ص 363 ؛
مسند أبى يعلى، ج 4، ص 163 ؛ معجم الكبير، ج 12، ص 37 ؛ اللمع فى اسباب
ورود الحديث، 65.
21) بحارالانوار، ج 62، ص 329 ؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 176.
22) الاحاد و المثانى، ج 4، ص 99 ؛ بحارالانوار، ج 62، ص 316 ؛ سنن ابن
ماجه، ج 2، ص 1058 ؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 643 ؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 431 ؛
سنن نسائى، ج 7، ص 227 ؛ شرح مسلم (نووى)، ج 13، ص 107 ؛ صحيح ابن حبّان، ج
13، ص 199 ؛ مسند ابن جعد، ص 192 ؛ مسند احمد، ج 4، ص 123 ؛ المنتقى من
السنن المسندة، ص 226 ؛ المصنف، ج 4، ص 492.
23) دعائم الاسلام، ج 2، ص 177.
24) خوانندگان فرزانه براى آشنايى با قطرهاى از درياى معارف دينى درباره
حقوق حيوانات، مىتوانند بنگرند به مقاله «حقوق حيوان از ديدگاه صاحب
جواهر»، در فصلنامه فرهنگ جهاد، شماره 30، ص 102 - 110.
25) فصلنامه فرهنگ جهاد، شماره 30، ص 105.
26) اصول كافى، ج 5، ص 48 ؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 345 ؛ محاسن، ج 2، ص 631
؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 283.
27) بحارالانوار، ج 61، ص 177 ؛ مسند احمد، ج 4، ص 103 ؛ مسند الشاميين، ج
1، ص 315.
28) بحارالانوار، ج 61، ص 173 ؛ مكارم الاخلاق، ج 1، ص 450.
29) بحارالانوار، ج 61، ص 174 ؛ نوادر، ص 174.
30) سنن ابى داود، ج 2، ص 214 ؛ سنن كبرى، ج 7، ص 281.
31) مكارم الاخلاق، ج 1، ص 280.
32) بغية الحارث، ص 268 ؛ سنن النبى، ص 188 ؛ فيض القدير، ج 3، ص 740 ؛
مكارم، ج 1، ص 282.
33) بحارالانوار، ج 62، ص 3 ؛ عون المعبود، ج 14، ص 5 ؛ المعجم الكبير
(طبرانى)، ج 5، ص 240 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 5.
34) بحارالانوار، ج 62، ص 10.
35) بحارالانوار، ج8، ص317؛ دعائمالاسلام، ج2، ص468؛ صحيح ابنخزيمه،
ج2، ص323؛ نوادر، ص 159.
36) جامع الصغير، ج 2، ص 201 ؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 100 ؛ مسند احمد، ج 2، ص
510.
37) ارواء الغليل، ج 6، ص 74 ؛ اختصاص، ص 150 ؛ ذخائر العقبى، ص 116 ؛
بحارالانوار، ج 42، ص 246 ؛ روضة الواعظين، ص 137 ؛ شرح اصول كافى، ج 6، ص
150 ؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 249 ؛ معجم الكبير، ج 6، ص 100.
38) اصول كافى، ج 5، ص 48 ؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 345 ؛ محاسن، ج 2، ص 631
؛ من لا يحضر الفقيه، ج 2، ص 283.
39) الاحاد و المثانى، ج 2، ص 298 ؛ بحارالانوار، ج 61، ص 149 ؛ جامع
الصغير، ج 1، ص 248 ؛ سنن دارمى، ج 2، ص 88 ؛ صحيح ابن حبّان، ج 12، ص 90 ؛
كنزالعمال، ج 15، ص 419 ؛ المعجم الاوسط، ج 4، ص 112 ؛ معانى الاخبار، ص
284 ؛ موارد الضمان، ص 490.
40) بحارالانوار، ج 62، ص 26 ؛ معجم الكبير، ج 22، ص 340 ؛ مجمع الزوائد، ج
4، ص 67.
41) السيرة النبوية (بدرى)، ص 373.
42) اصول كافى، ج 6، ص 546 ؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 128 ؛ من لا يحضره
الفقيه، ج 3، ص 349 ؛ مسند الشاميين، ج 1، ص 239.
43) همانها.
44) بحارالانوار، ج 100، ص 64.
45) اصول كافى، ج 6، ص 545 ؛ بحارالانوار، ج 61، ص 130 ؛ محاسن، ج 2، ص
641.
46) همانها.
47) بحارالانوار، ج 8، ص 317 ؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 468 ؛ صحيح ابن
خزيمه، ج 2، ص 323 ؛ نوادر، ص 159.
48) عوالى اللئالى، ج 4، ص 6 ؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 303.
49) بحارالانوار، ج 16، ص 293 ؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 191.
50) بحارالانوار، ج 61، ص 4.
51) بحارالانوار، ج 61، ص 120 ؛ خصال، ص 45 ؛ محاسن، ج 2، ص 643.
52) بحارالانوار، ج 100، ص 64.
53) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 281 ؛ نزهة الناظرص 34.
54) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 282.
55) اصول كافى، ج 6، ص 545 ؛ بحارالانوار، ج 61، ص 130 ؛ محاسن، ج 2، ص
641.
56) مكارم الاخلاق، ج 1، ص 280.
57) بحارالانوار، ج 61، ص 150 ؛ كنز العمال، ج 7، ص 340 ؛ محاسن، ج 2، ص
642.
58) بحارالانوار، ج 61، ص 150 ؛ محاسن، ج 2، ص 641 ؛ وسائل الشيعه (چ
آلالبيت)، ج 11، ص 513.
59) كنزالعمال، ج 6، ص 262 ؛ نصب الراية، ج 6، ص 46.
60) بحارالانوار، ج 16، ص 124 ؛ سنن النبى، ص 188.
61) بحارالانوار، ج 60، ص 74.
62) كشف الخفاء، ج 2، ص 16 ؛ كنزالعمال، ج 12، ص 327.
63) وسائل الشيعه (چ اسلاميه)، ج 13، ص 192.
64) جامع الصغير، ج 1، ص 409 ؛ كنزالعمال، ج 3، ص 892 ؛ منتخب مسند عبد بن
حميد، ص 366.
65) درخت بلندِ سايه دار. برخى آن را درخت موز يا خار مغيلان ترجمه
كردهاند.
66) بحارالانوار، ج 9، ص 212 ؛ وسائل الشيعه (چ اسلاميه)، ج 12، ص 25.
67) طبيعت و كشاورزى از ديدگاه اسلام، ص 116.
68) بحارالانوار، ج 5، ص 185 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 468 ؛ معانىالاخبار، ص
292.
69) بحارالانوار، ج 100، ص 64.
70) اصول كافى، ج 5، ص 74 ؛ بحارالانوار، ج 17، ص 388 ؛ حلية الابرار، ج 1،
ص 329.
71) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 434.
72) آسة، گياهى هميشه سبز با ميوه گرد و سفيد و سياه و برگهاى خوشبو.
73) همان.
74) بحارالانوار، ج 76، ص 147 ؛ كشف الخفاء، ج 1، ص 259.
75) اصول كافى، ج 6، ص 524.
76) همان.
77) وسائل الشيعه (چ اسلاميه)، ج 1، ص 461.
78) بحارالانوار، ج 59، ص 299 ؛ جامع الصغير، ج 2، ص 171 ؛ مكارم الاخلاق،
ج 1، ص 107.
79) كاسه، پيمانه، جام.
80) بحارالانوار، ج 100، ص 144 ؛ قرب الاسناد، ص 91 ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص
123 ؛ معجم الكبير، ج 11، ص 215 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 300 ؛ المصنف، ج 5، ص
10.
81) نهجالبلاغه، خطبه 235.
82) نهجالبلاغه، حكمت 292.
منبع:
فصلنامه فرهنگ جهاد ، شماره 40