هزاردستان فكر و كمیته هوشیاری

حسن رحیم پور ازغدی


«از اسلام فقط با یك نیرو می‌شود پاسداری كرد و آن علم است و آزادی دادن به افكار مخالف به شرط مواجهه صریح و روشن با آنها». با این سخن استاد مطهری دو گروه موافق نیستند. یكی آن‌هایی كه گمان می‌كنند با سكوت، تعداد موافقین زیاد می‌شود و ساكت شدن را با قانع شدن اشتباه می‌گیرند و گروه دوم كسانی كه از تبدیل معاند و مخالف به موافق بحث می‌كنند، اما بدون انتظار تغییر مواضع از ناحیه مخالفان و معاندان. یعنی از آزادی دادن به افكار مخالف بحث می‌شود، اما بدون آن قیدی كه استاد مطهری آورده است كه عبارت بود از مواجهه صریح و شفاف با آن‌ها.

مطهری در عصری به عرصه آمد كه در آن عصر یك گرایش قوی در جامعه فرهنگی ایران، دین را به مثابه عنصری فانتزی و به عنوان دكور صحنه وارد بحث‌ها می‌كرد و از ادبیات مذهبی یك حاشیه امنیتی و توجیهی برای نشر دكترین غیردینی می‌ساخت كه این بیماری و عوارض بالینی‌اش هنوز ادامه دارد. شاید به همین علت است كه اتحادیه‌های معرفتی‌ای كه در همان سال‌ها علیه خط مطهری تشكیل شد، اتحادیه‌های خیلی معنی‌داری بود.

مطهری در برابر خط تحریف دین خاكریزی زد كه از آن خاكریز نمی‌توانستند عبور كنند. یا باید او را از پا در می‌آوردند یا راهشان را كج می‌كردند و برمی‌گشتند و آن‌ها شق اول را برگزیدند. مطهری خط تحریف دین را بر سر تضادهای دوگزینه‌ای و سؤال‌های گریزناپذیر قرار داد و نگذاشت به اجمال و ابهام بگذارنند و عبور كنند. مطهری نشان داد كه در سطح محور جناح‌های ماركسیستی یا لیبرالی كه در بدنه روشنفكری دینی نفوذ می‌كردند چه كسانی حضور دارند یا چه اتفاقاتی دارد می‌افتد.

ما نمی‌خواهیم با پیش كشیدن قصه مطهری كه با خون دل او شروع شد و با خون سر او پایان پذیرفت، گذشته را عوض كنیم و به تاریخی كه سپری شده دستور بدهیم. ما می‌خواهیم به خودمان دستور بدهیم كه تجربه مطهری را كه تجربه مهمی بود و برای ما خیلی گران تمام شد دوباره تكرار نكنیم. باید گلوله‌ای كه بر سر او خورد، از جمجمه‌اش بیرون آورده شود و درست مطالعه بشود كه از چه اسلحه‌ای و با چه استدلال‌هایی شلیك شد؟ باید روشن شود كه نقطه عزیمت خشونت در صحنه گفت‌وگوی فرهنگی در این كشور در نیم قرن اخیر چه كسانی بوده‌اند؟ مطهری در دوران انفعال و اغفال دینی، یك كمیته هوشیاری تشكیل داد.

وقتی لیبرال‌ها و ماركسیست‌ها كه آن دوران، فضای حاكم بر محافل روشنفكری دینی و لائیك ما در قبضه آن‌ها بود، ذهن بچه‌ها را در دانشگاه‌ها شرطی می‌كردند كه با شنیدن نام دین به یاد خرافات بیفتند و از كلمه جهاد به كلمه خشونت منتقل بشوند و از عرفان تخدیر و از كلمه تكلیف بوی تجاوز به حقوق بشر به مشامشان برسد و از آزادی به نفی شریعت منتقل شوند و اسلام را تكه‌تكه می‌كردند و هر تكه‌ای را متحجرین و روشنفكر مآب‌ها با رویكردی ماركسیستی و لیبرالی در سردخانه‌های جناحی و خصوصی خود می‌گذاشتند تا یك وقتی مصرف كنند، در این شرایط مطهری سر رسید تا این كدها را یكی‌یكی بشكند و شكست.

مطهری اهل جدل‌های مدرسی نبود ولی نمی‌گذاشت كسانی به نام نواندیشی محتوای معرفتی ایمان را در هم بریزند، اما در عین حال هیچ وقت نمی‌خواست كه به هر بهانه‌ای در درست‌كیشی دیگران تشكیك كند و تعداد مرتدها را تكثیر كن. مطهری از سطح جماعت روشنفكر و مقدس‌مآب یك گام فراتر گذاشت و یك تنه رستاخیز به پا كرد. البته آخوندهای قشری و كم‌دانی هم بودند كه روزگارش را سیاه می‌كردند، كسانی كه هر اجتهادی را بدعت و هر عتیقه‌ای را سنت می‌دانند و اصول‌گرایی را با طالبان‌گری و تحجر اشتباه می‌كنند.

این‌كه محافل روشنفكری دینی در دهه‌های چهل و پنجاه چرا شدیداً درگیر تأویل دین و تفسیر به رأی دین و سهل گرفتن امر تفكر در دین شدند فقط یك علت نداشت، اما یكی از اهم علل آن كم آوردن محافل روشنفكری دینی ما در مقابل گفتمان لیبرالی و ماركسیستی بود؛ یعنی سر میز گفت‌وگو با ماركسیست‌ها و لیبرال‌ها كم آوردند و وا دادند. فقدان تئوریسین‌های صالح دینی و روشنفكر، بحرانی است كه هنوز هم روشنفكری دینی ما را رنج می‌دهد. فقر تئوریك در جامعه روشنفكری دینی باعث فقر نظریه‌پردازی شد و این باعث شد تا دستشان را برای تكذیب به مكاتب دیگر دراز كنند و امروز به طور خاص به طرف لیبرالیزم، آن هم از نوع قرن هجدهمی نه لیبرالیزم آغاز قرن 21 رو آورده‌اند.

نسل دهه‌های 40 و 50 كه امثال بنده جوان‌ترین آن‌ها بودیم و حالا نسبت به شما پیرمرد محسوب می‌شویم، در آن محافل كه علقه خانوادگی و شخصی به دین داشتند، اما سرشان با دلشان همراه نبود، هرچه هم در شبكه واژگانی وارداتی درگیرتر و آكادمیك‌تر می‌شدند سرشان سنگین‌تر و دلشان خالی‌تر می‌شد، یعنی سر از دل بیشتر فاصله می‌گرفت. غافل از این‌كه نمی‌شود سوار ترن هگل و ماركس شد یا سوار ترن جان لاك و پوپر شد و به مدینه فاضله اسلام و مدینه‌النبی رسید.

در یك چنین عصر و عرصه‌ای بود كه دو پدیده از خراسان ظهور كردند و تأثیراتی عمیق بر روشنفكری دینی گذاشتند. یكی مطهری بود كه خدای دقت و انضباط فكری است (و به صراحت می‌گفت به رغم بعضی تشابهات یك جایی راه اسلام از لیبرالیزم جدا می‌شود یك جایی راه اسلام از ماركسیسم و از فاشیزم جدا می‌شود و آن‌جا دیگر نباید از ترس متهم شدن به املی با كسی تعارف كرد) و دیگری شریعتی است كه صدای ناقوس بیداری مذهبی بود، گرچه عاری از دقت اما توأم با صداقت و نقدپذیری بود. امثال ما البته بیشتر در زمان با ذهن و زبان شریعتی محشور بودیم قبل از این‌كه با مطهری و عظمت‌های او آشنا بشویم. برای ما خیلی جالب بود كه علی شریعتی و جلال‌آل‌احمد با چه شجاعتی دارند برخلاف مسیر رودخانه روشنفكری كه از غرب سرازیر شده است حركت می‌كنند، دگم‌های روشنفكری را یكی‌یكی می‌شكنند و جلو می‌آیند. دگم‌هایی كه غالباً دفاع از غرب و غربی‌گرایی بود، پرستش مدرینته بود، تحقیر ملت خود و تفكیك دین از سیاست بود و شما بدانید علت تهاجم مجددی هم كه الان در محافل روشنفكری دینی با لائیك (ولی هر دو لیبرال) ما علیه شریعتی و آل‌احمد شروع شده همین است. الان آقایان می‌گویند و می‌نویسند كه آل‌احمد غرب را نمی‌شناخت كه علیه غرب و غرب‌زدگی كتاب نوشت و بحث كرد و به نقد روشنفكری پرداخت و از خدمت‌ها و خیانت‌های روشنفكری بحث كرد و همین سالِ پیش در سالگرد شریعتی در دانشگاه تهران گفتند.

شریعتی البته با خیلی از كسانی كه امروز خودشان را میرات‌دار او می‌دانند متفاوت بود. او قصد تقویت دین را داشت. گرچه شتاب‌زده. اما مطهری، كاری كرد كه قابل مقایسه با هیچ‌كس نه شریعتی نه آل‌احمد و نه هیچ‌كس دیگر نیست. مطهری (كه بعدها او و افكار او ذهن ما را به هم ریخت) بار دو غم را بر دوش داشت. از طرفی غم دفاع از اسلام در برابر ماركسیست‌ها و لیبرال‌های ارتدوكس را كه در محافل روشنفكری آن دوران شلتاق می‌كردند و امروز بعضی از پیرمردهای آنها هنوز هستند و جزء منادیان اصلاح‌طلبی ویژه‌ای در ایران می‌باشند و كسی هم آن موقع جلوگیر نبود داشت و از طرفی هم غم سنگین‌تر و غریبانه‌تر تبیین اسلام پیش بچه مذهبی‌هایی كه ماركسیستی فكر می‌كردند و همین طور پیرمردهایی كه ادبیات مذهبی مصرف می‌كردند، نماز هم می‌خواندند ولی ذهنشان با گاو آهن لیبرالیزم شخم و شیار خورده بود و هر آیه و روایتی كه می‌خواندند یا می‌شنیدند فوری باید وارد پارادایم لیبرالی می‌شد، با محتوای لیبرالی ویراستاری می‌شد یا تأیید و یا رد می‌شد یا تفسیر به رأی و تأویل می‌شد و دچار تحریف می‌گردید، چون محكماتشان در لیبرالیزم بود نه اسلام. مطهری می‌دانست كه چون حوزه به قدر كافی اجتهاد نمی‌كند بنابراین عملاً روشنفكری دینی به التقاط می‌افتد تحجر و التقاط در یك سیكل مشدد همدیگر را تقویت می‌كنند. وقتی اجتهاد نشد و تحجر دامن پیدا كرد زمینه برای التقاط ایجاد می‌شود و وقتی التقاطها افراط شد زمینه برای تحجر آماده می‌شود.

مطهری شهید نبرد تأویل دین است. كسانی هنگام تنزیل دین یا تأسیس یك انقلاب برای دفاع از موجودیت انقلاب شهید می‌شوند، كسانی هم لازم است هنگام تأویل و تفسیر به رأی و تحریف یك دین یا یك نهضت برای دفاع از اصالت ـ نه موجودیتش ـ شهید شوند و فحش بشنوند چون به محض اینكه موجودیت یك نهضت تثبیت شد تحریفش شروع می‌شود. كار مطهری به این دلایل از شریعتی و آل‌احمد به نظر پیچیده‌تر و سخت‌تر بود و به همین دلیل هم مطهری بیشتر تنها ماند. من به یاد می‌آورم محافل روشنفكری دینی آن دوره در مشهد را كه نام مطهری را واقعاً با عصبانیت به زبان می آورند. مطهری را سمبل یك آدم متحجر و امل كه تاب قرائتهای جدید از دین را ندارد، می‌شمرند. عیناً در جلسات املها مطهری متهم می‌شد به وهابی‌گری و گرایشهای روشنفكری، برای اینكه می‌خواست یك خط سومی بین التقاط و تحجر باز كند و این كار را به قیمت خون خودش كرد و از دو طرف خورد. از مطهری عصبانی بودند چون مطهری در فكر كردن و حرف زدن دقیق بود. برای دین یك هویت فكری مستقل قائل بود صریحاً می‌گفت خط مرزی اسلام و ماركسیسم را معلوم كنید. خط مرزی اسلام و لیبرالیزم را معلوم كنید. مشابهات كدامهاست؟ محكمات كدامهاست؟ تا كجا می‌شود پا داد و در عالم نظر، با دكترینهای لیبرالی یا ماركسیستی و فاشیستی تسامح كرد و از كجا به بعد دیگر نمی‌شود؟ تا كجا شما حرف بزنید، دارید تفسیر دین و قرائت دین می‌كنید و از آنجا به بعد تكذیب و تحریف دین است، قرائت دین نیست.

مطهری تحمل نمی‌كرد كه دین تبدیل بشود به مضمون تأویل یا ریشخند كسانی كه از نقطه عزیمت غیردینی نگاه می‌كنند منتهی ادبیات دین را نیز مصرف می‌كنند برای اینكه مخاطبانشان بچه مسلمان هستند. البته آن دوره در محافل روشنفكری به جای كلمه‌ی قرائت كلمه برداشت رایج بود. در محافل روشنفكری دینی كه جوانترها زمین خورده ماركسیسم بودند و پیرمردها تمایلات لیبرالی داشتند، بحث این بود كه مطهری برداشت امروزی از دین ندارد. منظورشان چه بود؟ منظورشان این بود كه مطهری تأویلات ماركسیستی از دین را پس می‌زند. تأویلات لیبرالیستی از دین را هم پس می‌زند. بالاخره هم یكی از همین محافل روشنفكری دینی این چنینی بود كه اسلحه برداشت و مطهری را ترور كرد. گروه فرقان برای شما شاید ناشناخته باشد. گروه فرقان خودشان را به عنوان یك جریان نواندیش دینی جریان روشنفكری دینی مطرح می‌كردند و معتقد بودند قرائتی مدرن از دین دارند و قرائت مطهری قرائت آخوندی سنتی و واپس‌گرا است و درست روشنفكرترین آخوندهایی كه در این مملكت بودند، مطهری و بهشتی و اینها در لیست ترور اینها قرار گرفتند و اولین گلوله خشونت، گلوله در جواب فكر و اندیشه از همین محافل به اصطلاح نواندیشی دینی شلیك شد و به سمت یك آخوندی كه نه اهل تحجر است و نه اهل التقاط و آمده دین را بیان می‌كند، با استدلال بیان می‌كند و كارهای ژورنالیستی هم بلد نیست، حقه‌بازی هم بلد نیست. دست به خشونت علیه او زدند و او را از سر راه دین برداشتند. اما بعد از اینكه او را زدند تازه مطهری مطرح شد. گروه فرقان دارای گرایشات تفسیر به رأی قرآن با گرایشات چپ روشنفكری مذهبی بود هركس این را نداند بدیهیات تاریخ دوساله اول انقلاب را نمی‌داند و به صراحت در جزوه‌هایشان آوردند كه ما قرائت جدیدی از دین آوردیم و این قرائت، قرائت امروزی و مدرن است. با دین مطهری نمی‌شود امروز جامعه را اداره كرد، حكومت تشكیل داد و انسان ساخت.

البته خود مطهری قبلاً گفته بود كه این قرائتهای جدید كه بدون متدولوژی، بدون اصول صورت‌بندی می‌شود اینها همان اندیشه‌های مادی چپ یا ماتریالیزم راست هستند كه وارد پوست دین می‌شوند، با ادبیات مذهبی حرف می‌زنند برای اینكه از بین بچه مسلمانها، در دانشگاه یا غیر دانشگاه سربازگیری كنند. خود مطهری در مقدمه كتاب علل گرایش به مادیگری، بحث ماتریالیزم، بحث ماتریالیزم در ایران و شگرد جدیدش را به عنوان یك معضل مطرح می‌كند. از الحاد نقاب‌دار حرف می‌زند و غلط‌گیری می‌كند و بدون استفاده از ادبیات چپ یا لیبرالی و خارج از پارادایم غربی و شرقی از ارزش‌های اسلامی دفاع می‌كند در آن سالها كم‌كم نام مطهری به عنوان تئورسینی برجسته در ذهن ما حك شد و به این نتیجه رسیدیم كه باید به مطهری نگاه كرد و به او توجه نمود و حرفهای مطهری در آن وانفسای جوسازی محافل روشنفكری ارزش شنیدن را دارد. مطهری خیلی هو شد، این چیزهایی كه امروز شما در بعضی از روزنامه‌ها علیه بعضی افراد می‌بینید یك دهم آن غوغاهایی است كه علیه مطهری یا بهشتی در آن سال‌ها می‌شد. به یاد می‌آورم جلسه‌ای را كه بعضی از سران سازمان مجاهدین خلق كه آن موقع مالك تمام‌عیار فضای روشنفكری دینی در ایران بودند، در آن دوران هر كسی به اینها انتقاد می‌كرد، به گفتمان اینها كه مدعی نواندیشی دینی بودند، انتقاد می‌كرد واقعاً در فضای نواندیشی دینی دانشگاه و روشنفكری هو می‌شد. نمی‌شد جلوی اینها در آن شرایط ایستاد. مارك مرتجع و فاشیست جزو ابتدایی‌ترین ماركهایی بود كه آدم می‌خورد. در جلسه‌ای در مشهد كه بعضی از مهم‌های اینها بودند و الان خارج از كشور هستند، در عراق هستند، تمام اصول اصلی ماركسیسم را در همان جلسه از قرآن استخراج كردند و با خوشحالی می‌گفتند كه ما داریم به قرآن خدمت می‌كنیم و می‌گفتند این قرائت جدید از قرآن و دین است. در جلسات مشابه دیگری هم كه پیرترها بودند قرائتهای لیبرالی از قرآن و دین سرهم می‌كردند. هرچه در قرآن جهاد بود، شهادت بود، آیات قتال بود، امر به معروف و نهی از منكر بود، آیات مربوط به تعزیر و قصاص بود، می‌گفتند نمی‌شود اینها را كه از قرآن بیرون كشید، یك جوری باید اینها را ماست‌مالی كرد. اینها مربوط به قرائت سنتی دین است. آنها كه گرایشات چپ داشتند، قرائت جدیدشان از دین این بود كه هرجا صحبت از عبادت و تقوا و معرفت و آگاهی و قیامت و غیب و معاد بود، تأویل می‌كردند، می‌گفتند اینها نیست، دین فقط سیاست است، اسلام یك فرقه سیاسی است. اصلاً اسلام دین شمشیر و خشونت است؛ در محافل لیبرالی می‌گفتند اصلاً اسلام ربطی به سیاست ندارد آن شمشیر و تازیانه‌هایی هم كه دست پیامبر و علی بوده است بیخود بوده است.

مطهری می‌گفت: اسلام هم جهاد دارد، هم عبودیت و تقوا، هم مراعات ظریفترین حقوق بشر، حقوق كودك، حقوق زن، در حق و حرمت حیوانات و اشیاء و گیاهان ظریف‌ترین دقتها را دارد و در عین حال اگر لازم باشد برای دفاع از حقیقت و برای عقب زدن خشونت دست به خشونت مشروع و قانونی به نام جهاد می‌زند كه تازه آنجا هم حساب و كتاب دارد. خشونت افسارگسیخته حیوانی نیست. خوب اینها در همین محافل تحت همین عناوین سربازگیری می‌كردند. شخصیتهای دینی مثل حافظ و خیام را تحریف كردند و بعد به سراغ تحریف مفاهیم دینی آمدند. آقای مطهری رهبران این جریان را صریحاً ماتریالیزم منافق و بدنه آن را ماتریالیزم اغفال شده می‌نامد. عین این تعبیر را در مقدمه كتاب علل گرایش به مادیگری دارد. ایشان می‌گوید من قبول دارم برداشتها و قرائتها هراندازه بی‌غرضانه باشد همیشه یك جور از آب درنمی‌آید. توجه هم دارم كه تدبر در قرآن حق هر مسلمانی است، مخصوص آخوندها نیست در انحصار فرد و گروهی نیست اما بحث تحریف و تفسیر به رأی تحت عنوان قرائت جدید چه می‌شود؟

آقای مطهری می‌گوید خیلی از افاضاتی كه تحت عنوان برداشتهای جدید و مدرن ارائه می‌شود مسخ و تحریف است، برداشت و تفسیر نیست. ایشان می‌گوید من فعلاً فرض را بر این می‌گذارم كه اینها خائن نیستند و اغفال شده‌اند و با همین زبان شروع می‌كند با اینها مخاطبه كردن. می‌گوید چرا ایمان به غیب را ایمان به مبارزه مخفی می‌دانید. می‌گویید قرائت جدید از ایمان به غیب. چرا دنیا را می‌گویید زندگی پست‌تر، آخرت را می‌گویید نظام برتر در همین دنیا؟ چرا الله را می‌گویید تكامل مطلق. كلمات معنی دارند. با هم مرز دارند. چرا باید با ادبیات لیبرالی یا ماركسیتی حرف بزنیم تا به ما بگویند روشنفكر، چرا؟ ایشان می‌گفتند اینها قرائت دین نیست، اینها قرائت بازی با دین است. این عین تعبیری كه ایشان می‌گفتند نیست، مضمون آن است. می‌بینیم كه مطهری خیلی مصر و دقیق می‌ایستد. ایشان هم از جریانات چپ روشنفكری كه منافقین در آن دوره سردمدارش بودند، شدیداً انتقاد می‌كند، هم از جریان لیبرالی و راست در روشنفكری دینی كه در رأس آن امثال مرحوم مهندس بازرگان است. مطهری با اینكه رفاقت دیرینه‌ای با مهندس بازرگان داشت در بعضی از كتابهایش شدیداً از او انتقاد می‌كند و می‌گوید داری از منظر پوزیتویسم و از منظر ساینتیزم به دین نگاه می‌كنی. اگر هم قصدت خدمت به دین است این روش درستی نیست. این دفاع از دین نیست، این سپر انداختن در مقابل مهاجمین به دین است. مطهری در مقابل هر دو جناح ایستاد. غیر از اینكه در مقابل جریان متحجر هم ایستاد. در عین حال ایشان از سلسله جنبانان اجتهاد در عصر جدید است. منتقد صریح‌الهجه اخباری‌گری و طالبان‌گری در جهان تشیع بود. این گرایش طالبان‌گری هم متأسفانه عین آن گرایش نواندیشی دینی هنوز در بین ما حضور دارد و فعال است. بعضی می‌گویند همه قرائات درست است یا یك كم كوتاه بیاییم همه قرائات محترمند. آقای مطهری اصالت‌الحقیقتی است، اصالت القرائتی نیست. كسانی كه شك را نه تنها به عنوان ایدئولوژی بلكه حتی به عنوان متدولوژی برگرفته بودند مطهری را در تفسیر دین انحصارطلب می‌دانستند. برای اینكه فهم خودش را فقط درست می‌داند و برداشت اینها را التقاطی، ماركسیستی و لیبرالیستی می‌داند با نقاب اسلام. مطهری درباره‌ی برداشت یا قرائت می‌گوید: دین یك محكمات و نصوصی دارد و یك ظنیات و متشابهاتی، در محكمات آن جای قطع است و یك قرائت بیشتر نیست. اینجا هركس بگوید قرائتهای مختلف است و من هم یك قرائت دارم، می‌خواهد تحریف یا تفسیر به رأی یا تكذیب كند. در قطعیات دین و عقل، آنجایی كه نص و محكمات است یك قرائت بیشتر امكان ندارد. مخصوص دین هم نیست بلكه در تمام علوم یك محكمات و اصولی است كه اگر كسی خلافش را بگوید، نمی‌گویند كه او عالمی در این علم است، اما در متشابهات و ظنیات، مطهری قبول دارد كه اینجا اختلاف قرائت و تكثر برداشت وجود دارد. هم یك نفر می‌تواند، تجدیدنظر كند و فتوایش عوض شود و هم متفكرین دینی با هم اختلاف داشته باشند. این در حوزه ظنیات و متشابهات است نه قطعیات. تازه در این حوزه نیز او شرط می‌گذارد، شرط عقلایی و آن این است كه اینجا هم هر قرائتی حجت نیست هركس شب خوابید و صبح بیدار شد نمی‌تواند بگوید من یك قرائت جدید از دین پیدا كرده‌ام، او باید در این فن كار كرده باشد در هیچ حوزه علمی هیچ یك از عقلا این اجازه را نمی‌دهند. چرا باید در حوزه معرفت دین این اجازه را داد؟ این جواب، پاسخی است كه مطهری به بحث قرائات می‌دهد. حال اگر كسی در این حوزه آمد و نظراتی را مستدل و با متدولوژی درست ارائه داد بله همه آن قرائات محترم و مأجور است. چنانچه كه الان فقها با اینكه اختلاف دارند هم خودشان و هم مقلدین آنها مأجورند. باز معنی این نیست كه همه آنها درست می‌گویند یا یكی درست می‌گوید و بقیه غلط می‌گویند یا اصلاً هیچ كس درست نمی‌گوید. اما همه محترم و مأجور هستند برای اینكه از راه درست و معقول آمده‌اند. اگر كسی این مرزی را كه مطهری كشیده است قبول نداشته باشد یعنی قرائت بازی، یعنی هرج‌ومرج یعنی استبداد، یعنی من و قرائت من ملاك است و نه حقیقت. اگر وارد قرائت‌بازی بدون متدولوژی شدی معنی آن این است كه به مستبدین هم اجازه داده‌ای كه قرائت خود را برداشته باشند و آن را علیه تو اعمال كنند، آن وقت دین و قرآن و اخلاق و همه چیز پادر هواست.

 

منبع:  پایگاه خبری- تحلیلی شریف نیوز  SharifNews.com