خردورزى و مناظره در سيره پيشوايان

محمد محمدى اشتهاردى


عقلانيت و خرد ورزى در اسلام
بدون شك يكى از بزرگترين نعمت‏هاى خداوند به بشر، عقل و ادراكات عقلى است، بلكه نعمتى براى انسان فراتر از نعمت عقل وجود ندارد، تا آنجا كه امام سجّاد (ع) خطاب به خداوند عرض كرد: «آن كس را كه عقل دادى چه ندادى، و آن كس را كه عقل ندادى چه دادى؟» و رسول خ دا(ص) فرمود: «قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ، وَلادِين لِمَن لاعَقلَ لَهُ؛ استوارى و راست قامتى انسان از ناحيه عقل او است، و كسى كه عقل ندارد، دين ندارد.»(1)

به طور كلى برترى انسان نسبت به ساير موجودات به داشتن گوهر عقل او است، عقل حجت و امام باطن است، و همچون چراغى فروزان براى روح مى‏باشد، چنان كه اميرمؤمنان على(ع) فرمود: «مَثَلُ العَقلِ فِى القَلبِ كمَثَلِ السِّراج فِى وَسَطِ البَيت؛ مثل عقل در روح و روان انسان، همانند چراغ روشن در وسط خانه (تاريك) است»(2) و رسول اكرم(ص) در سخنى فرمود: «ما قسّم للعباد شيئاً افضل من العقل؛ خداوند نعمتى را بين بندگانش تقسيم نكرده كه برتر از نعمت عقل باشد.»(3)

امام كاظم (ع) فرمود: «خداوند بر مردم دو حجّت دارد، حجّت آشكار و حجّت پنهان، حجّت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان هستند، و حجت پنهان عقل مردم است.»(4) بر همين اساس فقهاى اسلام، عقل را يكى از مبانى و سند اصلى براى استخراج احكام اسلام، در كنار قرآن و سنّت قرار داده‏اند.

به هر حال گروهى در گفتار و رفتار پيشوايان و امامان(ع) براى عقل و خرد ورزى، و تفكر و بصيرت و معرفت، بسيار اهميت داده شده، و آن را اساس، بلكه قوى‏ترين اركان و پايه زندگى دانسته‏اند، تا آنجا كه عدم آن را فاجعه و مصيبتى بزرگ معرفى كرده‏اند، چنان كه امام باقر(ع) فرمود: «لا مصيبة كعدم العقل؛ مصيبتى مانند بى خردى نيست.»(5) با كمال تأسف گروهى در بيان شيوه زندگى درخشان پيشوايان و امامان (ع) به امورى كه با عقلانيت و برهان و خردورزى سرو كار دارد، كمتر توجّه كرده و بيشتر به امورى پرداخته‏اند كه - گرچه حق باشد - از شيوه استدلال و برهان به دور است، با اين كه در فرازى از زيارت جامعه خطاب به امامان (ع) مى‏گوييم: «السَّلامُ على...ذوى النُّهى و اولى الحجى...و معادن حكمة اللّه؛ سلام بر دارندگان عقل و خرد، و معدن‏هاى حكمت الهى.»(6)

بر همين اساس مراجع و بزرگان علم به طور مكرر تذكّر مى‏دهند كه گويندگان و سرايندگان تنها به جنبه‏هاى احساسات و عواطف تكيه نكنند، و مسائل عقلانيت و برهان‏هاى امامان (ع) را نيز مطرح نمايند، و در همين ايّام يكى از مراجع تقليد به مناسبت بيان مسايل مهدويّت در اين راستا فرمود: «برخى فرهنگ مهدويت را به گونه‏اى بيان مى‏كنند كه عقلانيّت در آن كم اهميت نشان داده مى‏شود، اين‏ها برخى از افراد را كه در طول عمرشان كار بزرگى نكرده‏اند، مطرح كرده، ولى كسانى كه خدمات بزرگى براى اسلام داشته‏اند، گمنام مى‏مانند... خطبايى كه به منبر مى‏روند بايد به مباحث علممى توجه كنند...بايد مردم را آگاه كرد، و حقايق مهدويّت را بر اساس عقلانيت به صورت مستدل بيان نمود.»(7)

توضيح اين كه منتظران و زمينه سازان ظهور حضرت ولى عصر(عج) بايد به ويژگى‏هاى حكومت آن حضرت توجه كنند، و در اين راستا به فرهنگ سازى بستر سازى بپردازند، از ويژگى‏هاى حكومت جهانى امام عصر(عج) اين است كه امام باقر (ع) فرمود: «هرگاه قائم ما قيام كند، خداوند دس ت رحمتش را بر سر بندگان گذارد، و خردهاى آنها را با آن كامل، و افكارشان را تكميل نمايد.»(8)

و امام صادق(ع) فرمود: «علم و دانش، داراى بيست و هفت شعبه است، تمام آن‏چه پيامبران الهى تاكنون آورده‏اند دو شعبه بيش نبود، و مردم تاكنون جز آن دو شعبه را نشناخته‏اند، هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج شعبه ديگر علم را آشكار نموده، در ميان مردم منتشر نمايد، و دو شعبه ديگر را به آن ضميمه مى‏كند، تا بيست و هفت شعبه تكميل و منتشر شود.»(9) تعقّل و تفكّر از نظر قرآن و روايات اسلامى‏

قرآن به مسأله برهان و انديشيدن و خرد ورزى و خرد گرايى، اهميت فراوان داده، و بر همين اساس حضرت على(ع) در وصف قرآن مى‏فرمايد: «وَ فُرقاناً لايُخمُدُ بُرهانُهُ؛قرآن جدا كننده حق و باطلى است كه درخشش برهان و استدلالش خاموش نگردد.»(10) به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از دعوت قرآن به تعقّل و خردورزى جلب مى‏كنيم:

خداوند در قرآن خطاب به پيامبر(ص) در برابر دعاى يهود و نصارى مبنى بر اينكه جز آنها كسى وارد بهشت نمى‏گردد، مى‏فرمايد: «قُل هاتوا بُرهانَكُم اِن كُنتُم صادِقين؛بگو اگر راست مى‏گوييد برهان و دليل خود را بياوريد.»(11)

اين آيه بيانگر آن است كه براى اثبات امور، بايد دليل و برهان آورد، و نبايد هرچيزى را بدون دليل پذيرفت.

و در آيه ديگرى مى‏خوانيم: «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُم آياتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ؛ خداوند اين گونه آياتش را براى شما تبيين مى‏كند تا عقل خود را به كار گيريد و بينديشيد»(12) و نيز مى‏فرمايد: «قُل هَل يَستَوِى الاَعمى وَالبَصِيرُ اَفَلا تَتَفَكَّرو ُن؛بگو آيا نابينا و بينا (نادان و دانا) يكسان هستند؟ آيا نمى‏انديشيد؟.»(13)

امام كاظم(ع) به يكى از شاگردان دانشمندش به نام هشام بن حكم مى‏فرمايد: «اى هشام! خداوند در قرآن، صاحبان عقل و فهم را مژده داده و مى‏فرمايد: «آن بندگانم را كه سخنان را مى‏شنوند، و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند مژده بده كه خداوند هدايتشان كرده، و همين‏ها خردمندان هستند.»(14)

در قرآن به طور مكرّر سخن از تفكّر، تدبّر، تعقّل، تدكّر، برهان، نظر، شور و واژه‏هاى مرادف آن به ميان آمده، و انسان‏ها را با تأكيد به خرد ورزى و واقع گرايى دعوت نموده تا آنجا كه با صراحت از قول دوزخيان نقل مى‏كند كه در قيامت به خدا عرض مى‏كنند: «لو كنّا ن سمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السّعير؛اگر ما گوش شنوا داشتيم، يا از عقل خود پيروى مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.»(15)

و در گفتار پيشوايان بيش از آنچه تصور شود، به تعقل و خرد ورزى بها داده شده، به عنوان نمونه:

1- پيامبر(ص) فرمود: «لكلّ شى‏ءٍ آلةٌ وعدّةٌ و آلة المؤمن وعدّته العقل...؛ براى هر چيزى ابزار و وسائلى است، و ابزار و وسايل مؤمن عقل است، و براى هر چيزى مركبى است، و مركب راهوار انسان، عقل است، و براى هر چيز هدفى است، و هدف از عبادت، خردمندى است.»(16)

2- امير مؤمنان على(ع) فرمود: «العقول ائمة الافكار، و الافكار ائمّة القلوب، و القلوب ائمّة الحواس، و الحواسّ ائمّة الاعضاء؛ عقل‏ها پيشوايان انديشه‏هايند، و انديشه‏ها پيشوايان دل‏هايند، و دل‏ها راهنمايان عواطف و حس هايند، و عواطف و حس‏ها پيشواى اعضاء مى‏ب اشند.»(17)

نيز فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ اَقرَبُهُم مِنَ اللّهِ؛ عاقل‏ترين انسان‏ها، نزديك‏ترين آنها در پيشگاه خدا هستند.»(18)

امام صادق(ع) فرمود: و كسى كه عاقل و خردمند باشد، دين دار است، و كسى كه دين دار باشد وارد بهشت مى‏گردد.»(19) نيز فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه از شخصى نزد شما تعريف و تمجيد شد، بنگريد عقل و فكر او چگونه است، چرا كه انسان‏ها بر اساس اندازه درجه عقلشان حساب‏رسى مى‏گردند.»(20)

از اين روايات و روايات بى‏شمار ديگر استفاده مى‏شود كه جايگاه عقل در اسلام، بسيار بلند و رفيع است، و انسان در وهله اول در رابطه با عقل و ادراكات عقلى و تفكّر سنجيده مى‏شود، هر كس كه در اين راستا گوى سبقت را ربوده، برتر و پيشقدم‏تر خواهد بود. بر همين اساس پيامبر(ص) و امامان معصوم (ع) نسبت به ديگران از از نظر عقل و علم، برتر بودند، و عقل و علم هيچ كس به درجه عقل و علم آنها نمى‏رسيد. در ماجراى ايثار بى‏نظير امام على(ع) در ليلة المبيت، هنگامى كه در آن شب خطير، پيامبر(ص) از مكه به سوى مدينه هجرت كرد،. حضرت ع لى(ع) با خوابيدن در رختخواب او جانش را فداى آن حضرت نمود، كفار قريش اطراف بستر را محاصره نمودند، وقتى كه على(ع) را در آنجا يافتند ابوجهل نسبت جهل به على (ع) داد، حضرت على(ع) در ضمن گفتارى به او فرمود: «يا اَبا جَهلُ بَلِ اللّهُ قَد اَعطانى مِنَ العَقلِ م ا لَو قُتيم عَلى جَميع حُمَقاءِ الدُّنيا وَ مَجانِينها لَصارُوا بِهِ عُقَلاءً؛ اى ابوجهل! بلكه خداوند از مقام عقل به قدرى به من عنايت فرموده كه اگر آن را بر همه احمق‏ها و ديوانگان دنيا تقسيم كنند، همه آنها از عاقلان و خردمندان خواهند شد.»(21)

امام على(ع) در مورد خردورزى و خردگرايى آل محمّد(ص) فرمود: «هم عيش العلم و موت الجهل...عقلوا الدّين عقل وعاية و رعايةٍ، لا عقل سماعٍ و روايةٍ، فانّ رواة العلم كثيرٌ، ورعاته قليلٌ؛ آن‏ها زنده كننده دانش، و نابود كننده جهالت مى‏باشند...آنها دين را در حوزه عقل و انديشه دريافته‏اند، و از كژى نگه داشته‏اند، نه اينكه تنها شنيده و روايت كرده باشند، چرا كه روايت كنندگان بسيارند، ولى دريابندگان حقايق اندك مى‏باشند.»(22)

چند نمونه از مناظرات پيشوايان
بر اين اساس مى‏بينيم پيشوايان راستين دين در هر عصر و زمانى، با تشكيل مجالس مناظره با مخالفان و معاندان و شبهه افكنان، به ميدان مى‏آمدند و با براهين قاطع و مطرح كردن مطالب دقيق علمى و عقل پسند، آنها را محكوم و مبهوت مى‏نمودند، و خود به پيروان و شاگر دانشان شيوه استدلال هاى عقلى و راه دفاع از حريم حق، و مرز دارى فرهنگى را مى‏آموختند، و آنها را تشويق مى‏كردند كه حتماً در عرصه‏هاى علمى و برهانى حاضر شده و به دفاع علمى و فرهنگى برخيزند، امام باقر(ع) در اين راستا فرمود: «علماء شيعتنا مرابطون فى التعز الّ ذى بلى ابليس و عفاريته...؛ دانشمندان پيروان ما همانند مرز دارانى هستند كه در برابر ابليس و لشگرهايش صف كشيده‏اند، و از حمله كردن آنها به افرادى از شيعيان ما كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى‏كنند، و نيز از تسلّط ابليس و پيروان ناصبى او بر آنها جلوگير ى مى‏نمايند، آگاه باشيد! ارزش آن دانشمندان شيعه‏اى كه چنين با تجهيزات استدلالى، خود را درمعرض دفاع قرار داده‏اند، هزار هزار بار بالاتر از سپاهيانى است كه در برابر هجوم دشمنان اسلام از كفّار روم و ترك و خزر، پيكار مى‏نمايند، زيرا آنها (دانشمندان شيعه) نگه بانان عقايد و فرهنگ اسلام، و مدافع دين دوستان ما هستند، در حالى كه مجاهدان حافظ مرزهاى جغرافيايى مى‏باشند.»

پر واضح است كه ارزش نگهبانى از مرزهاى عقيدتى و فرهنگى، برتر از ارزش پاسدارى از مرزهاى جغرافيايى است.(23)

براى روشن شدن بيشتر از خردورزى امامان (ع) نظر شما را به چند نمونه از مناظرات برهانى و استدلالى آنها جلب مى‏كنيم:

1- روزى گروهى به محضر پيامبر(ص) آمده و گفتند براى مناظره آمده‏ايم، و به قرآن اشكالى داريم. پيامبر (ص) فرمود: اشكال چيست؟ گفتند: «اشكال ما اين است كه در قرآن (آيه 98 سوره انبياء) مى‏خوانيم: «انّكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنّم؛ شما و آنچه (از معبودانى كه) جز خدا مى پرستيد هيزم دوزخ مى باشيد.» اشكال ما اين است كه طبق اين عبارت، بايد حضرت مسيح(ع) نيز اهل دوزخ باشد، زيرا مسيح(ع) را نيز عدّه‏اى مى‏پرستند؟ پيامبر (ص) با كمال آرامش گفتار آن‏ها را گوش كرد، آنگاه به آنان چنين پاسخ داد: «قرآن بر طبق متعارف كلام و ادبيات عرب نازل شده است، و در كلام عرب واژه «مَن» نوعاً براى ذوى‏العقول (افراد صاحب عقل) استعمال مى‏شود، ولى واژه «ما» نوعاً براى افراد غير ذوى العقول (مانند حيوانات و جمادات و گياهان) به كار مى‏رود، در آيه مورد اشكال شما، واژه «ما» آمده است ، بنابراين منظور از آن، معبودانى است كه صاحب عقل نيستند، مانند بتهايى از چوب و سنگ و گل و...مى‏ساختند و مى‏پرستيدند، در نتيجه معنى آيه چنين مى‏شود: «جايگاه شما غير خدا پرستان، و معبودهايى كه از بت‏هاى مختلف ساخته‏ايد در دوزخ است» آن گروه از پاسخ معقول پيامبر(ص) قانع شده و او را تصديق نموده و سپس برخاستند و رفتند.(24)

2- عبداللّه ديصانى از منكران خدا بود، روزى با وساطت هشام بن حكم (يكى از شاگردان امام صادق عليه السلام) به محضر امام صادق(ع) رسيد، و پرسيد: مرا به معبودم راهنمايى كن، امام(ع) به او فرمود: بنشين. او نشست، در همين هنگام كودكى تخم مرغى در دست داشت از آنجا عبور كرد، امام (ع) به آن كودك فرمود: آن تخم مرغ را به من بده، كودك اطاعت كرد، امام(ع) آن تخم مرغ را به دست گرفت و به عبداللّه فرمود: اى ديصانى! اين تخم مرغ را نگاه كن كه سنگرى (پوست و...) آن را پوشانده است، و اين سنگر از چند چيز تشكيل شده است: 1- پوست ضخيم 2- پوست نازك در زير آن پوست روئين 3- سفيده مايع نقره‏اى روان در زير آن پوست نازك 4- مايع طلايى روان در درون آن سفيده، كه اين دو مايع سفيد و زرد با هم مخلوط نمى‏شوند. به همين وضع باقى است، نه سامان دهنده‏اى از ميان آن بيرون آمده كه بگويد من آن را ساخته‏ام و نه تباه كننده‏اى از بيرون به درونش رفته كه بگويد من آن را تباه ساخته‏ام، و روشن نيست كه براى توليد فرزند نر يا ماده درست شده، ناگاه پس از مدتى شكافته مى‏شود، و پرنده‏اى مانند طاووس رنگارنگ از آن بيرون مى‏آيد. آيا به نظر تو چنين تشكيلات (ظريف و حس اب شده) داراى تدبير كننده‏اى نيست؟ عبداللّه در همين هنگام در برابر سؤال امام (ع) مدتى سر به زير افكند و در فكر فرو رفت، سپس (در حالى كه نور ايمان به قلبش تابيده بود) سر بلند كرد و گفت: گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست، و او يكتا و بى همتاست، و گواهى مى‏دهم كه محمّد (ص) بنده و رسول خدا است. و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستى و من از عقيده باطل خود برگشتم و توبه كردم و پشيمان هستم.»(25)

3- عبداللّه ديصانى (منكر خدا) توسط هشام بن حكم از امام صادق پرسيد: «آيا خداى تو مى‏تواند همه دنيا را در ميان تخم مرغ بگنجاند، بى آن كه دنيا كوچك شود، و درون تخم مرغ وسيع گردد؟» امام توسط هشام به او پيام داد: «انسان داراى پنج حس است كه عبارتند از: حس بينايى، حسّ شنوايى، حسّ بويايى، حسّ چشايى و حس بساوايى (لامسه)، وسيله بينايى به اندازه يك عدس يا كوچك تر است، انسان به وسيله همين وسيله كوچك بخش وسيعى از آسمان و زمين و كوه‏ها و درخت ها را مى‏نگرد، همان خداوندى كه قادر است آن همه وسعت را در ميان عدسى كوچك قرار دهد، مى‏تواند همه جهان را در درون تخم مرغ بگنجاند... عبداللّه با شنيدن اين سخن تصميم گرفت به محضر امام صادق(ع) برسد، او به محضر امام صادق(ع) رسيد، و پس از طرح چند سؤال و دريافت پاسخ آنها، قانع شده و مسلمان شد.(26)

مناظرات امامان(ع) با منكران و ملحدان و...بسيار است، و همه اينها حاكى است كه مسأله خردورزى و برهان و عقلانيت از تكيه گاه‏هاى مهم امامان (ع) در برخورد با مردم مختلف بوده است، تا آنجا كه ابن ابن العوجا يكى از منكران سرشناس و دانشمند عصر امام صادق(ع) در شأ ن آن حضرت مى‏گويد:

«آن حضرت با ما برخورد بسيار متين و نيك داشت، گفتارهاى ما را با كمال آرامش مى‏شنيد، هيچگاه به ما ناسزا نگفت، و در پاسخ به ما از مرز انصاف خارج نشد، او انسان خود دار و باوقار است، و داراى انديشه محكم و استوار مى‏باشد، تندى و سستى رأى ما و سبكى‏هاى ما او ر ا خسته نمى‏كند، او گفتار ما را خوب مى‏شنود و گوش فرا مى‏دهد، به طورى كه ما خيال مى‏كنيم او را محكوم كرده‏ايم، بعد كه نوبت به او مى‏رسد، با كمال متانت يك يك از استدلال‏هاى ما را بررسى كرده و با گفتارى اندك رد مى‏كند، به گونه‏اى كه هرگونه بهانه در بحث بر روى ما بسته مى‏شود.»(27)


پى‏نوشت‏ها:
1. بحارالانوار، ج 1، ص 94.
2. همان، ج 1، ص 99.
3. اصول كافى، ج 1، ص 12.
4. همان، ص 16.
5. بحار، ج 78، ص 165.
6. مفاتيح الجنان.
7. خبرنامه شماره 857، ص 8، به نقل از آيت اللّه صافى گلپايگانى مدّ ظله.
8. اصول كافى، ج 1، ص 25.
9. بحارالانوار، ج 52، ص 336.
10. نهج البلاغه، خطبه 198.
11. سوره بقره، آيه 111.
12. آل عمران، آيه 190.
13. سوره انعام، آيه 50.
14. (سوره زمر - آيه 18) اصول كافى، ج 1، ص 13.
15. سوره ملك، آيه 10.
16. بحار، ج 1، ص 95.
17. بحار، ج‏1، ص 96.
18. غررالحكم، ج‏2، ص 211.
19. اصول كافى، ج‏1، ص 11.
20. همان.
21. ناسخ التواريخ حضرت على(ع)، ج‏1، ص 16 و 17.
22. نهج البلاغه، خطبه 239.
23. احتجاج طبرسى، ج‏1، ص 155.
24. بحارالانوار، ج‏9، ص 282.
25. اصول كافى، ج‏1، ص 79 و 80 - به طور اقتباس.
26. همان، به طور اقتباس.
27. بحار، ج 3،ص 58.


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام