معنا و ضرورت تبليغ از ديدگاه پيامبر(ص)

نسرين صالحي رزوه


 
مقدمه
رشد و شكوفايي فرهنگها به تناسب گستره اوجي است كه از حصارها و مرزهاي تنگ جغرافيايي مي گيرند و يك مكتب و ايد ئولوژي به همان ميزان مي تواند بيشتر عمر كند كه بتواند با مردمان بيشتري از جوامع بشري بوسيله تبليغ رابطه برقرار كند. اسلام با خصلت جاودانگي رسالتش، همگاني بودن دعوت و تبليغ را طلب ميكند، زيرا معارف و تعاليم زنده و والاي اين آيين جاودان اگر نشر و ابلاغ نشود و درست تفسير بيان نگردد،نه تنها مكتب و دين مهجور گشته و انسان مسام بعنوان يك مكلف بايد پاسخگوي آن در پيشگاه خدا باشد،بلكه بر بشريت هم ستم شده است كه انسانهاي مستعد رشد و شكوفايي، گرفتار جهل و اسير زنجيرهاي استكبار و رهسپار راه شقاوت گرديده اند.
همچنان كه پيامبر اسلام(ص) همانند ديگر پيامبران الهي با درك اهميت و ضرورت تبليغ در اسلام بنيانگذار تبليغ و هدايت كننده ان بودند.همانگونه كه از روايات بدست مي آيد،شايع ترين ابزار تبليغ كه بيان و خطابه، قلم و نگارش و شعر و نثر در همه اعصار بوده است، بوسيله پيامبران بويژه پيامبر اسلام (ص) تاسيس و تكميل و هدايت شده است.

يكي از نويسندگان عرب در اين باره مي‌نويسد: (با ظهور اسلام، تبليغ وارد مرحله جديدي شد،بدينگونه كه تبليغات علني با تبليغات سري اميخته گشت و از حالت خود سري و نوسان به صنعت منظم تخصصي درآمد و از انحصار برخي افراد مثل حكام يا قشرها مثل سياسيون يا تجار، خارج و به كليه افراد شايسته وبا صلاحيت در هر زمان و مكان ارتقاء يافت و از سلطه مطلق يل هرج و مرج مطلق به آزادي انديشه و آزادي انسانيت راه گشود و ابزارهاي قديم متحول شد و در سايه تبليغ جهاني به كل بشريت سرايت كرد. ...شعر متحول گرديد... وسايل و ابزارهاي ديگري پا به عرصه اجتماع نهاد، كه سابقه نداشت مانند منبر، وقوف به عرفه و ديگر وسايل و كه همواره از مترقي‌ترين و مؤثر ترين وسايل تبليغ بوده و خواهد بود.)(الاعلام في ضوء الاسلام،دكتر عماره نجيب، صص26-27)
از سوي ديگر خصلت انعطاف پذيري انسان در برابر عوامل تحريك كننده يا بازدارنده، كه زمينه دگرگوني گرايشات فكري، اعتقادي و عملي اوست، همواره با شيوه هاي تبليغاتي مورد استفاده مثبت و منفي بوده است.
و در اين راستا دستگاههاي تبليغاتي بين المللي با استفاده از اين فرصت و با زمينه سازيهاي رواني و اجتماعي برآنند تا تمايل و گرايش انسلنها را در راستاي اهداف مورد نظر خويش برانگيزانند.
در چنين شرايطي ضرورت بهره گيري صحيح از تكنيك پيشرفته تبليغ و سايرا مكانات با استفاده از تعاليم پيامبر اكرم(ص) در جهت اهداف الهي و انساني، بيش از پيش احساس مي گردد.
اين نوشتار درصدد است تا با ارائه تعريف‌هاي متفاوتي از تبليغ به لحاظ لغوي، اصطلاحي، جامعه شناسي،روانشناسي و ديني ضرورت تبليغ را در اسلام و ديدگاه پيامبر اسلام (ص) بيان نمايد.

معني لغوي تبليغ
"تبليغ، بلاغ و ابلاغ"سه واژه اند ازيك ريشه به معني "رسانيدن" راغب در المفردات في غريب القرآن گويد:"البلوغ و البلاغ، الانتها الي اقصي المقصد و المنتهي، مكانا كان او زمانا او امرا من الامور المقدره... و يقال بلغته الخبر و ابلغته: مثله،و بلغته اكثر، قال تعالي:"ابلغتكم رسالات ربي..." (المفردات في غريب القرآن،ماده دعا)
ديگر لغت نامه هاي عرب نيز تبليغ را بدين گونه توضيح داده اند. نكته قابل ذكر اينكه، در تبليغ رساندن يك امر فكري و نظري و به عبارت ديگر يك پيام در مورد رسانيدن،يك شيي خارجي و عيني استعمال دارد.

مفهوم تبليغ
"تبليغ در مفهوم كلي آن عبارتست از:رساندن پيام به ديگري از طريق برقراري ارتباط بمنظور ايجاد دگرگوني در بينش و رفتار او و بر سه عنصر اصلي پيام دهنده، پيام گيرنده و محتواي پيام مبتني است."(پژوهشي در تبليغ، محمد تقي رهبر، ص 80)
برخي از تحليل گران اين رشته، "ابزار تبليغ" و برخي ديگر "هدف" را نيز جزء عناصر تبليغ دانسته اند كه در جاي خود قابل تامل و بررسي است.
اگر بخواهيم تعريف فوق را تحليل و تفكيك كنيم شايد بتوانيم بگوييم "رساندن" مفهوم كلي است و "رساندن پيام " كلي محدودتر و اين دو وجه مشترك بين انواع پيام رساني است كه طبيعتا همه اين موارد، مصداق تبليغ با مفهوم اصطلاحي آن را ندارد.
مثلا: رساندن پيام به قلب پيامبران از طريق وحي و يا انتقال افكار از طريق "تله پاتي" را نمي توان تبليغ اصطلاحي ناميد. بدينسان وقتي "ايجادارتباط" و كاربرد ابزار به تعريف افزوده مي شود، كلي يادشده را باز محدود كرده و تنها شامل مواردي ميشود كه نوعي ارتباط طبيعي:"شفهي، سمعي، بصري" ميان پيام دهنده و پيام گيرنده، برقرارشود تا عنوان تبليغ مصداق پيدا كند.
بدينسان وقتي قيد بعدي را مي افزاييم و اهتمام به هدف "دگرگوني فكر و اعتقاد و رفتار پيام گيرنده" رادر تعريف مي گنجانيم، باز هم كلي محدودتر گشته و مواردي را كه صرف رساندن پيام منظور است، مانند پيك ونامه رسان، خارج مي كند و تنها شامل مواردي مي گرددكه پيام دهنده با هدف دگرگون سازي افكار و رفتار و گرايشات مخاطب، ابلاغ پيام نمايد.اگر چنين تعريفي را بپذيريم شايد بتوان ادعا كردتعريف فوق چيزي شبيه "اجناس و فصول" است كه براي يك شيي مي آوريم.
نكته اي كه تاكيد برآن بي مورد نيست اين است كه): در تبليغ صرف رسانيدن يك ايده منظور نيست؛بلكه "اقناع يا ترغيب" در تبليغات نهفته است. اگر موارد مختلف تبليغات، خواه ديني يا سياسيو يا اقتصادي و غيره را،در نظر بگيريم، بدون ترديد بدينجا مي رسيم كه هدف پيام رسان تنها اداي يك پيام نيست، بلكه مبلغ مي كوشد؛ مخاطب خويش را قانع ساخته و به هدف مورد نظر مايل گرداند و احساس و گرايش او را برانگيزاند، خواه عنصر تبليغ گر، به آن محتوا مومن باشد يا نباشد.)(پژوهشي در تبليغ، محمدتقي رهبر، ص 81)
جميع اقدامات موثر در عقيده، تصور و تصميم گيري فرد فرد انسانها يا گروهي از انسانها يا گروهي از انسانها را مي توان تبليغ گفت بشرطي كه انسان يا انسانها مشتاقانه بسوي هدفهايي كه براي آنها تبليغ شده است كشانيده شوند.(تبليغات بازرگاني، عزيز سلاحي،عباس تكيه،ص 21)

به عبارت ديگر در يكي از تعاريف:

"تبليغ عبارت است از روش يا روش‌هاي بهم پيوسته (در غالب يك مجموعه) براي بسيج و جهت دادن نيروهاي اجتماعي و فردي از طريق نفوذ در شخصيت، افكار و عقايد و احساسات آن‌ها جهت رسيدن به يك هدف مشخص كه اين هدف ممكن است سياسي، نظامي، فرهنگي و ... مشروع و نامشروع باشد." (مباني تبليغ، ص 8)

برخي از تحليل‌گران دين بحث بر آنند كه تبليغ نوعي كار آموزشي است و اين را بهترين نوع تبليغ برشمرده‌اند كه البته چندان دور از واقعيت به نظر نمي‌رسد، گرچه ماهيت تبليغ با آموزش تفاوت روشن دارد.
در اين خصوص تعريف ذيل قابل ملاحظه است:
"تبليغ در بهترين و اصولي‌ترين شكل آن يك فعاليت آموزشي است كه به منظور نشر دانش و آگاهي‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي بشر ارزش‌ها و سجاياي اخلاقي صورت مي‌گيرد ... در تبليغات،‌گذشته از انتقال پيام از پيام دهنده به پيام گيرنده كه در حقيقت يك حركت آموزشي وجود دارد، مسأله‌ي تعميق پيام در جامعه‌ي پيام گيرندگان و در نتيجه بسيج افكار عمومي نيز مطرح است كه تحت عنوان "تنفيذ" مورد دقت قرار خواهد گرفت." (مباني تبليغ، ص 18)

تبليغ در حيطه‌ي جامعه‌شناسي
در اصطلاح امروزي، واژه‌ي تبليغ كاربرد و معنايي وسيع و پيچيده به خود گرفته است. زماني، تبليغ در حد برانگيختن احساسات و عواطف مخاطبان و آماده ساختن آن‌ها براي پذيرش انديشه، سليقه، روش و يا كالاي مادي به شيوه‌ي تلقيني بود. اما امروزه، تبليغ از محدوده‌ي ارتباط يك‌سويه و تلقيني فراتر رفته و به يك فرآيند دوسويه و تعاملي بين "گيرنده" و "فرستنده" تبديل شده است؛ تا آن‌جا كه امروزه مقوله‌ي تبليغ در يك فضاي بين رشته‌اي و متأثر از رويكردهاي نوين در پهنه‌ي فن‌آوري، ارتباطات، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، مردم‌شناسي و ... گسترده و كاركرد خود را توسعه داده است.
تاكنون تعريف‌هاي مختلفي از كاركرد، روش‌ها و اهداف تبليغ به عمل آمده است؛ اما وجه مشترك همه‌ي آن‌ها در اين است كه تبليغات "فن تحت تأثير قرار دادن رفتار و نگرش مخاطب از طريق دستكاري تصورات يا بازنمود آن‌هاست." (راهبردهاي روان‌شناختي تبليغ، دكتر عبدالعظيم كريمي، ص 12)

از اين ميان، تعريف "ركيمبال يونگ" از جامعيت و عمق بيشتري برخوردار است. او تبليغ را اين‌گونه تعريف مي‌كند:

"بهره‌گيري كم و بيش عمدي، سيستماتيك و طراحي شده از سمبل‌ها و محرك‌ها كه به طور عمده توسط تلقين و تكنيك‌هاي رواني مناسب انجام مي‌شود و با هدف تغيير و كنترل افكار عقايد، ارزش‌ها و در نهايت تغيير رفتار آشكار افراد به سوي سير تعيين شده همراه است. (به نقل از مقاله‌ي "آموزگاري به نام تبليغ" بنفشه پور صدرا، روزنامه‌ي ايران، شماره‌ي 1340)"

هرچند در اين تعريف، نقش تلقين پررنگ‌تر است، اما مي‌توان با رهيافتي تعقلي آن را جهت‌دهي كرد.

جان‌مايه‌ي اصلي فرآيند تبليغات در هر شكل و روش آن برخورداري از اصل "ارتباط" است. "ارتباط"، هسته‌ي مركزي تبليغات را از نظر نوع اثرگذاري و كيفيت كاركرد آن تشكيل مي‌دهد. درواقع، ارتباط به معناي كلي آن يعني، "انتقال مفهوم به ياري استفاده از نماد". در اين فرآيند، شخص يا گروهي مي‌كوشد به ياري نمادهاي كلامي يا غيركلامي شخص يا گروه ديگري را از احساساتش درباره‌ي موضوعي آگاه كند، در اين معناي گسترده، ارتباط از راه‌هاي بسيار گوناگوني صورت مي‌گيرد؛ از راه تصاوير، موسيقي، نمادهاي رياضي و .... ولي رايج‌ترين شكل ارتباط در جامعه‌ي بشري، نظام نمادهاي "گفتاري" يا "نوشتاري" است كه ما آن را "زبان" مي‌ناميم. (ارتباط سياسي و پويايي جامعه، محمدرضا جواهري حقيقي، انتخاب، شماره‌ي 471)

رابطه‌ي تبليغ و ارتباط
رابطه‌ي تبليغ و ارتباط زماني به خوبي تبيين مي‌شود كه بتوان جايگاه تبليغ را با حفظ ضوابط و اصول آن به دور از استعمار و استثمار فكري و عاطفي روشن كرد و از هرگونه سوء استفاده و مسخ افكار مخاطب اجتناب كرد. زيرا، مخالفان و موافقان زيادي در رشته‌هاي مختلف علوم اجتماعي وجود دارند كه هريك به تناسب انتظاري كه از "كاركرد تبليغ" دارند به گونه‌اي متفاوت آن را تفسير مي‌كنند و حتي بعضي از مخاطبان، تا آن‌جا پيش مي‌روند كه تبليغ را مغاير با اصول دموكراسي و جامعه‌ي مدني تلقي مي‌كنند.

بدين معني كه، عده‌اي از پيشروان جامعه‌ي مدني و پايبند به اصول دموكراتيك اساساً مخالف اين‌گونه شيوه‌ي تبليغي براي ترويج انديشه و يا ايده‌ي خاصي هستند و بر اين باورند كه "تبليغ به گونه‌اي كه معمول است، عمدتاً در جهت تلقين افكار عمومي بكار مي‌رود." و نگاهي بسيار تحقيرآميز به انسان دارد زيرا در تبليغ، مبلغ خود را در مرتبه‌اي فراتر از مخاطب قرار مي‌دهد و فرض مي‌كند كه مخاطب منفعل، نادان، كم‌ارزش و شايد هم جانورخوست كه بايد با ارشاد و هدايت او از اين مقام پست نجات پيدا كند. به زبان روانكاوي رابطه‌ي مبلغ و مخاطبش رابطه‌ي والد ـ كودك است. اما در بيان خويشتن رابطه‌ي بالغ ـ بالغ يا حداكثر كودك ـ كودك است.

(در غير اين‌صورت ...، مجيد محمدي، گفتار روابط انساني، تبليغ يا بيان خويشتن، ص 123، انتشارات قطره، سال 1377)

درواقع بايد از مفهوم ايستا و يا نگاه قيم‌مآبانه‌ي تبليغ در فرآيند آموزشي پرده‌برداري كرد تا تمايز بين تبليغ آگاهي بخش و تبليغ تحريف‌گونه در نظام آموزشي آشكارتر و عميق‌تر شود. زيرا آن‌چه كه در تبليغ به معناي مصطلح انتظار مي‌رود نوعي نسخه‌پيچي همگاني و القايي است كه متضمن تصور كليشه‌اي و شيء‌گونه‌ي مبلغ نسبت به مخاطب است.

تبليغ فرآيندي است كه محتوا، روش، ابزار و چيستي و چگونگي آن در تعامل با دو قطب سيال "گوينده" و "شنونده" تعيين مي‌شود.

پاره‌اي جامعه‌شناسان و متخصصان علوم ارتباطات عناصر تبليغ را به گونه‌اي ديگر نام‌گذاري و بيان كرده‌اند. به عنوان مثال، در مقاله‌ي "ارتباط سياسي و پويايي جامعه" (روزنامه‌ي انتخاب، مورخ 1/9/1379، محمدرضا حقيقي جواهري) نويسنده، اين عناصر را در قالب پيام‌دهنده، پيام‌گيرنده و پيام مورد نظر و بالاخره واكنش و منظور خواسته شده از سوي پيام‌دهنده به شرح ذيل نام‌گذاري كرده است:

1- پيام‌دهنده
2- پيام
3- رسانه
4- دريافت‌كننده‌ي پيام

همان‌گونه كه ملاحظه مي‌شود ديدگاه‌‌هاي مختلف و رويكردهاي متنوعي در فرآيند تبليغ و چگونگي انتقال پيام وجود دارد اين ديدگاه‌ها در عصر جديد و در جهان كنوني از ژرفنا و فرخناي بيشتري برخوردار شده است.

امام خميني(قدس‌سره) درخصوص تبليغات مي‌فرمايد: "تبليغات كه همان شناساندن خوبي‌ها و تشويق به انجام آن و ترسيم بدي‌ها و نشان دائن راه گريز از آن است از اصول بسيار مهم اسلام عزيز مي‌باشد." (صحيفه‌ي نور، ج 21، ص 113)

تعريف تبليغ در اسلام
با توجه به آيات تبليغ و هدايت و با در نظر داشتن روايات و سيره‌ي صالحين در دعوت براي تبليغ از اين ديدگاه تعاريفي شده است. اين تعاريف متأثر از فرهنگ حاكم بر انديشه‌ها و اهدافي است كه از پيام‌رساني در اسلام مورد نظر قرار مي‌گيرد. در نظام حقيقت‌گراي اسلام، كه تكيه روي حقايق و واقعيات است و اهداف متعالي تعقيب مي‌شود، تبليغات مفهوم خاص خود را دارد و براساس عقيده و بينش حاكم بر جو تفكر جامعه‌ي اسلامي، صورت خارجي پيدا مي‌كند.

رئيس دانشكده‌ي تبليغ اسلامي قاهره در تعريف تبليغ اسلامي مي‌گويد:

العلم الذي به تعرف كافة المحاولات الفنية المتعددة الرامية الي تبليغ الناس الاسلام بماحوي من عقيدة و شريعة و اخلاق (احمد، احمد غلوش، الدعوة الاسلامية، ص 10)

دانشي كه به وسيله‌ي آن كليه‌ي تلاش‌هاي هنري در جهت ابلاغ محتواي اعتقادي و تشريعي و اخلاقي اسلام به مردم شناسايي مي‌شود.

نتيجه آن‌كه تبليغ اسلامي عبارت است از رساندن پيام الهي به شيوه‌ي روشنگرانه از طريق ايجاد ارتباط و تشويق به پذيرش محتواي مورد نظر با استفاده از ابزارهاي مشروع هر عصر. (پژوهشي در تبليغ، محمدتقي رهبر، ص 98)

در تبليغ اسلامي، انگيزه‌هاي الهي و معنوي و تكليف شرعي و از روي عشق به هدايت انسانيت است.

در تبليغ الهي پيام‌رسان از خود چيزي بر پيام نمي‌افزايد و بدون كم و كاست محتواي پيام را براي پيام‌گيرندگان نقل و بيان مي‌كند و بر پذيرش آن اصرار مي‌ورزد.

در اين نوع تبليغ از ابزارها و وسيله‌هاي نامشروع و ترفندها و حيله‌ها كمك گرفته نمي‌شود بلكه ابزار همانند هدف بايد مشروع باشد.

ضرورت و اهميت تبليغ
در جهان امروز كه بحران‌هاي فرهنگي درصدد تهي كردن انسان از معنويت مي‌باشند، تبليغ دين و ارزش‌هاي نشأت گرفته‌ي از آن به جهت مقابله‌ي اين بحران‌ها ضرورت ويژه‌اي پيدا مي‌كند. در اين‌جا، ضرورت تبليغ را از دو منظر عقل و دين به اختصار بيان مي‌كنيم:

الف: از نظر عقل: انبياء و اولياي الهي با تبليغ دين و ارزش‌هاي ديني هدايت و سعادت انسان را به ارمغان آورده‌اند، در عصر خاتميت اقتضا مي‌كند كه اين جايگاه رفيع انبياي الهي حفظ و در جهت تبليغ دين و دعوت مردم اقدام شود چراكه در غير اين‌صورت آثار اين حركت عظيم الهي از ميان مردم رخت برمي‌بندد.

امام خميني(ره) درخصوص اهميت تبليغات مي‌فرمايد: مسأله‌ي تبليغات يك امر مهمي است كه مي‌شود گفت در دنيا در رأس همه‌ي امور قرار گرفته است و دنيا بر دوش تبليغات است. بالاتر چيزي كه مي‌تواند اين انقلاب را در اين‌جا به ثمر رساند و در خارج صادر كند، تبليغات است. (صحيفه‌ي نور، ج 14، ص 41 و 44)

ب: از منظر دين: اگر رسالت يك مكتب محدوده‌ي خاصي را در برگيرد، قهراً شعاع پيام‌رساني و تبليغ آن نيز محدود خواهد بود اما از ان‌جا كه رسالت مكتب اسلام جهاني و جاويد مي‌باشد، گستره‌ي پيام‌رساني آن نيز نامحدود مي‌باشد. از اين‌رو در دين اسلام امر تبليغ از جايگاه بسيار والايي برخوردار مي‌باشد به گونه‌اي كه اساسي‌ترين وظيفه‌ي انبياء در قرآن، تبليغ دانسته شده است.

طبرسي در ذيل آيه‌ي "وَ مَنْ أحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَي الله وَ عَمِلَ صالِحاً" (فصلت، 33) مي‌فرمايد: "و في هذه الآية دلالة علي ان الدعا الي الدين من اعظم الطاعات و الواجبات" اين آيه دلالت دارد بر اين‌كه دعوت به سوي دين از بزرگ‌ترين عبادات و واجبات مي‌باشد. (ترجمه‌ي تفسير مجمع‌البيان، ج 22، ص 59)

در تفسير نمونه، ذيل آيه‌ي مذكور آمده است: آيه مفهوم وسيع و گسترده‌اي دارد كه تمام مناديان توجيد را كه واجد اين صفات‌اند، فرا مي‌گيرد، هرچند برترين مصداقش شخص پيامبر(ص) و ائمه‌ي معصومين(ع) هستند. (تفسير نمونه، ج 20، ص 297)

جايگاه تبليغ در قرآن و سيره‌ي نبوي
همان‌گونه كه از روايات به دست مي‌آيد شايع‌ترين ابزار تبليغ كه بيان و خطابه، قلم و نگارش و شعر و نثر در همه‌ي اعصار بوده است، به وسيله‌ي پيامبران به ويژه پيامبر اسلام(ص) تأسيس، تكميل و هدايت شده است. پيامبر مكرم اسلام تمام زندگي بابركت خويش را صرف تبليغ مكتب رهايي‌بخش اسلام نمودند به طوري‌كه نه تنها كلام ايشان بلكه تمامي حركات و سكنات ايشان هم داراي پيام‌هاي تبليغي بود.

ارزش و اهميت تبليغ
"يكي از آموزش‌هاي لازم از سيره‌ي مقدس رسول اكرم(ص) آموزش نحوه‌ي دعوت به حق و نحوه‌ي تبليغ و رساندن پيام حق به مردم است. شايد در ابتدا براي افرادي كار كوچكي به نظر برسد، اين‌كه انسان بخواهد مردم را به حق و به سوي پروردگار دعوت كند و پيام الهي را به آن‌ها برساند؛ فكر كنند كه اين دعوت و ابلاغ پيام چه فرقي مي‌كند با ساير دعوت‌ها و ابلاغ پيام‌ها. اول، برداشت خود قرآن را در اين زمينه عرض بكنم كه قرآن تا چه اندازه اين كار را مهم و سخت و دشوار مي‌داند، و بعد توضيح بدهم كه چه تفاوتي هست ميان اين دعوت و ابلاغ اين پيام با ساير دعوت‌ها و ابلاغ پيام‌ها."

قرآن در سوره‌ي مباركه‌ي طه در مورد موسي بن عمران(ع) مطلب را طرح مي‌كند كه به حسب ظاهر، جريان ديگري هست: موسي حركت كرده كه برگردد به مصر، زنش درد زايمان مي‌گيرد و او به دنبال آتش براي آتشگيره‌اي مي‌رود كه همسر خودش را در اين سرما گرم بكند، در وادي مقدس مواجه با وحي الهي مي‌شود، براي اولين بار وحي به او مي‌رسد و بعد هم مأموريت براي رساندن پيام الهي به فرعون و فرعوني‌ها.

موسي رسيده است به مقامي كه نايب نبوت است؛ پس يك آدم عادي نيست كه چنين سخني گفته باشد. وقتي‌كه به او مي‌گويند: برو پيام خدا را به فرعون و فرعوني‌ها ابلاغ كن، احساس مي‌كند بار بسيار سنگين و رسالت فوق‌العاده مشكلي به دوش او گذاشته شده است. با اين جمله‌ها يك سلسله تقاضاها مي‌كند:

رب اشرح لي صدري؛ پروردگارا! به من شرح صدر بده. (طه، آيه‌ي 24-25)

"شرح صدر" خلاصه‌ي معنايش اين است: "ظرفيت روحي بسيار وسيع و تحمل فوق‌العاده زياد." خدايا! بر ظرفيت روحي من بيفزا. و يسرلي امري؛ كار مرا بر من آسان گردان. پس احساس مي‌كند كه كاري است ثقيل و سنگين. و احلل عقدة من لساني؛ گرهي را (يا گره را) از زبان من باز كن. بعضي چنين فكر مي‌كنند كه مقصود از اين‌كه "گره را از زبان من باز كن." اين است كه موسي اندكي زبانش مي‌گرفته و مثلاً "سين" را خوب تلفظ نمي‌كرده است. حتي گفته‌اند: آن وقتي‌كه بچه بود و فرعون مي‌خواست امتحانش بكند و آتش سرخ شده به دهانش گذاشت [زبانش دچار لكنت شد.] خيال نمي‌كنم اين‌ها اساسي داشته باشد. "گره را از زبان من باز كن." ظاهراً همان است كه قرآن مكرر روي آن تأكيد مي‌كند كه پيغمبر ابلاغش بايد ابلاغ مبين، و پيام رساندنش بايد روشن و آشكار و آشكاركننده و راهنمايانه باشد، چون بعدش هم مي‌فرمايد: "يفقهوا قولي؛ تا سخن مرا درك بكنند" من بتوانم پيام تو را وارد فهم مردم بكنم و مردم بفهمند. فهم كردن، يعني روشن شدن، درك كردن، واضح شدن مطلب براي شخص.

و اجعل لي وزيراً من اهلي، هارون اخي، اشدد به ازري، و اشركه في امري، كي نسبحك كثيراً، و نذكرك كثيراً.

پروردگارا! اين بار خيلي سنگين است، براي من كمك بفرست. انساني را كه خودش پيشنهاد مي‌كند، برادرش هارون است: پروردگارا! برادرم هارون را وزير ـ كه معناي لغوي‌اش معاون است ـ و كمك من قرار بده، و او را در اين كار با من شريك گردان؛ چرا؟ براي اين‌كه به اصطلاح، راندمان كار ما بيشتر باشد، ‌نه اين‌كه من مي‌خواهم ـ العياذ بالله ـ امتناع كرده باشم، كي نسبحك كثيراً، و نذكرك كثيراً.

و در جاي ديگر، قرآن خطاب به رسول اكرم(ص) ـ ولي نه به صورت سؤال رسول اكرم(ص) از خدا، بلكه به صورت بيان الهي ـ يك كار انجام شده را ذكر مي‌فرمايد. در سوره‌ي مباركه‌ي الم نشرح مي‌فرمايد: الم نشرح لك صدرك؛ آيا ما به تو شرح صدر نداديم؟

موسي تقاضاي شرح صدر مي‌كند، ولي نسشبت به پيغمبر اكرم به صورت يك امر داده شده، قرآن مي‌فرمايد: آيا ما به تو شرح صدر نداديم؟ ظرفيت فراوان نداديم؟ يعني ظرفيت فراوان شرط اين كار است، و ما اين شرط را به تو داده‌ايم.
و وضعنا عنك وزرك؛ اين بار سنگين را از دوش تو نهاديم.

آن‌جا موسي مي‌گفت: و يسرلي امري؛ اين بار سنگين را براي من آسان و سبك كن. اين‌جا قرآن به پيغمبر اكرم مي‌فرمايد كه اين بار سنگين را از دوش تو برداشتيم.
الذي انقض ظهرك؛ اين خيلي حرف است. اين بار سنگين كه آن‌چنان سنگين بود كه داشت پشت تو را مي‌شكست. مخاطب، خاتم الانبياء است، بار هم جز بار دعوت و تبليغ و مواجه شدن با مردم نيست، مردمي كه قصد هدايت و راهنمايي، بلكه كشاندن آن‌ها به سوي پروردگار را دارد. آن‌چنان اين كار، ستگيت است كه تعبير قرآن اين است كه: داشت پشت تو را مي‌شكست. انقض ظاهراً معنايش اين است: اگر ما سقفي داشته باشيم و بار بسيار سنگيني، ‌مثلاً عده‌ي زيادي انسان يا يك شيء سنگين روي آن باشد كه اين چوب‌ها صدايش دربيايد و به اصطلاح معروف جرق و جرق بكند، مي‌گويند: انقض يا نقض، و يا نظير اين تعبير. وقتي مي‌خواهد بگوبد: اين بار آن‌چنان سنگين بود كه گويي صداي مهره‌هاي پشت تو داشت شنيده مي‌شد، مي‌فرمايد: انقض ظهرك.
و رفعنا لك ذكرك؛ ما نام تو را در همه جا بلند كرديم. (انشراح، آيه‌ي 4)
باز سخن از سختي كار است:فان مع العسر يسراً، ان مع العسر يسراً، فاذا فرغت فانصب، و الي ربك فارغب. (انشراح، آيات 5-8)

پيغمبر! سخت است كار، اما اگر انسان سختي‌ها را تحمل بكند، با سختي، سستي هست، يعني سستي‌ها در شكم سختي‌هاست، هر سختي در درون خودش سستي دارد. معنايش اين است: صبر كن، استقامت بورز. فان مع العسر يسراً، بار ديگر تأكيد كرد: ان مع العسر يسراً، كه پيغمبر از اين آيه چنين احساس كرد كه همراه هر سختي دو آساني خواهد بود، كه چهره‌ي مباركش شكفته شد و بعد هي تكرار مي‌كرد، مي‌فرمود كه يك سختي با دو سستي چه خواهد كرد. خداي من به من وعده‌ي آساني و وعده‌ي سستي همراه اين سختي‌ها داده است.
فاذا فرغت فانصب، و الي ربك فارغب.
اگر اين آيه را يك مقايسه‌اي با آيه‌ي موسي كرده باشيد و بعد اين جمله‌ي متواتر ميان شيعه و سني را در نظر بگيريد كه پيغمبر راجع به علي فرمود:
انت مني بمنزلة هارون من موسي؛ تو نسبتت به من، نسبت هارون به موسي است. (ادامه‌ي حديث به اين صورت است: الا انه لا نبي بعدي. "شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 583 و 584")

يعني هم‌چنان‌كه هارون معاون و شريك موسي در اين كار بود، تو هم يكي از از آن دو پدر امت هستي؛ در اين صورت مي‌بينيد اين‌كه در تفاسير شيعه آمده و روايات هم ظاهراً تأييد كرده است كه فاذا فرغت فانصب ناظر به مقام خلافت اميرالمؤمنين علي(ع) است، خيلي خوب به دل مي‌چسبد ـ كه بايد هم چنين باشد نه چيز ديگر ـ ولي فعلاً بحث ما روي مطلب ديگري است.
آيه‌ي ديگر در قرآن، كه باز اهميت فوق‌العاده و سنگينيِ ضديدِ امر دعوت به حق و پيام‌رساني الهي را بيان مي‌كند، آيه‌اي است كه در سوره‌ي مباركه‌ي يا ايها المزمل آمده است كه مي‌دانيد يا ايها المزمل و يا ايها المدثر از سوره‌هاي هستند كه در اول بعثت نازل شدند. مي‌فرمايد: انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً؛ ما عن‌قريب سخن سنگيني به تو القا مي‌كنيم.

سخن يعني چه كه سنگين باشد؟ خود سخن از آن‌جهت كه سخن است كه سبكي و سنگيني ندارد. محتواي سخن و اجراي مدلول سخن است كه ممكن است سخت و دشوار باشد، و ممكن است آسان باشد. خود ما گاهي مي‌گوييم: فلان كس به فلان كس سخن سختي گفت؛ يعني سخني كه تحمل معناي آن براي او شديد بود. يا مي‌گوييم: مأموريت سنگيني به ما داده شده است. شخصي كه از طرف يك مقامي مأمور مي‌شود، مي‌گويد: مأموريت سنگيني به ما داده شد. يك ابلاغ صادر شده است، به او گفته‌اند: برو فلان كار را انجام بده، مي‌گويد: مأموريت سنگيني به ما داده شده، مأموريت يعني چه كه سنگين باشد؟ مأموريت، آن ابلاغ و آن كاغذ و آن سخن و آن نامه و غيره كه سبكي و سنگيني ندارد. بحث در اين‌ها نيست. وقتي‌كه محتواي آن مأموريت كاري باشد فوق‌العاده دشوار، مي‌گوييم: مأموريت سنگين.

آيه‌ي قرآن مي‌فرمايد: انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً؛ ما عن‌قريب سخن سنگيني به تو القا مي‌كنيم، كه جز همان دعوت و هدايت مردم چيز ديگري نيست.
ممكن است افرادي بپرسند: چرا قرآن اين همه امر دعوت و تبليغ را كار دشواري تلقي كرده است؟
بعضي از مسايل هست كه ما به حق، ارزش آن مسايل را درك كرده‌ايم، چون ارزشش را، يعني سطحش را درك كرده‌ايم، قهراً آن را در سطح خودش مي‌شناسيم؛ مثلاً امر افتا و فتوا دادن. خوشبختانه تا حد زيادي، لااقل 95% جامعه‌ي ما مي‌شناسند كه افتا كاري است سنگين و در سطح بسيار بسيار بالا. نه افرادي زود جرأت مي‌كنند كه چنين ادعايي بكنند و نه اگر افراد خوش‌اشتهايي اين ادعا را كردند، جامعه زود مي‌پذيرد. جامعه اين احساس را كرده كه سطح اين كار الاست، ولي مسأله‌ي دعوت مردم به سوي حق، مسأله‌ي تبليغ مردم، مسأله‌ي ارشاد و هدايت مردم، مسأله‌ي حركت دادن مردم به سوي خدا، كه سخن، سخن حركت دادن است [سطح آن شناخته نشده است.] گفت:

در ايـن ره انبيـا چون ساربانند
دلـيــل و راهـنـمـاي كارواننـد
وز ايشـان سيـد مـا گشته سالار
همـو اول همـو آخر در اين كار
جمال جانفزايش شمع جمع است
مقام دلگشايش جمع جمع است
روان از پيش و دل‌ها جمله از پي
گـرفتـه دست جان‌ها دامـن وي

حركت دادن بشر است، آن ها به كجا؟ به سوي آخور؟ نه. خيلي مكتب‌ها هستند كه بشر را حركت مي‌دهند، خوب هم حركت مي‌دهند، اما به سوي چه؟ به سوي آخور، به سوي منافعش. كمي مقام مقدس‌تر هم بگوييم: به سوي حقوقشان كه بالاخره منافعشان در حقوقشان است و تا اين‌جا ما هم موافقيم، پيغمبرها هم مردم را سوق مي‌دهند به سوي احقاق حقوقشان. جزء برنامه‌ي پيغمبران، يكي اين حركت دادن است، ولي اين، آن حركت كوچكي است كه پيغمبران مي‌دهند كه محروم را سوق مي‌دهند به سوي اين‌كه اي محروم! برو حق خودت را استيفا كن؛ اي مظلوم! برو حق خودت را از ظالم بگير. اين هم جزء حركت‌هايي است كه انبياء دارند، ولي كوچك‌ترين حركت‌هاست، چون حركتي است كه منافع و ميل طبيعي انسان هم آن را تأييد مي‌كند. "رنجبران! متحد بشويد، حق خودتان را از زورگويان بگيريد."

در اين مسير، حركت دادن البته كاري است، نمي‌خواهم بگويم: كار كوچكي است، اما در برنامه‌ي انبياء، اين، آن كار كوچك انبياء است كه انجام داده‌اند و از ديگران هم بهتر انجام داده‌اند. آن حركت بزرگي كه انبياء مي‌دهند، حركتي است كه انسان را از منزل نفس به سوي حق سوق مي‌دهند. گفت:

صــلاي بــاده زد پـــيــر خـرابـات
بده ساقي كه في التأخير آفات
سلوك راه عشق از خود رهايي است
نه طـي منـزل و قطـع مسافات

بشر را از خودي رهاندن و به حق رساندن؛ يعني بشر را از درون خودش عليه خودش برانگيختن. نه تنها شماي مظلوم را عليه منِ ظالم برانگيزد، منِ ظالم را هم احياناً و در خيلي موارد عليه خودم برانگيزد كه اسمش مي‌شود توبه، بازگشت، حركت دادن انسان‌ها از خودي و از نفس‌پرستي به سوي حقيقت‌پرستي؛ كار مشكل اين است. هركس در اين كار با انبياء رقابت كرد، آن‌وقت مي‌توانيم برايش حساب باز بكنيم. فلان رهبر انقلابي، مردم را در جهت منافعشان حركت داده است ولو به نام احقاق حقوقشان، به نام هم نمي‌گوييم، واقعاً براي به دست آوردن حقوقشان، تعبير مقدس هم مي‌كنيم. كار بزرگي است، اما كار كوچك انبياء است. كار انبياء كه رقيب ندارد و هر داعي الي الله و هر مبلغ و رساننده‌ي پيام خدا بايد آن را تعقيب كند. به دنبال پيغمبر و علي برود، و كاري مشكل است. اين است حركت دادن انسان‌ها از خودي، خودخواهي، نفس‌پرستي و نفع‌پرستي، به سوي حق‌پرستي و حقيقت‌پرستي؛ اين است كه كار، بسيار كار دشواري است.
گفتيم: ما ارزش بعضي از كارها را، بعضي از شؤون را در سطح خودش تا حدي درك كرده‌ايم و بجا درك كرده‌ايم و بايد هم همين‌جور درك بكنيم، اما بايد اعتراف بكنيم كه ارزش بعضي از كارها را در سطح خودش درك نكرده‌ايم.

يَرَي النّاسُ دُهْناً فِي الزُّجاجَةِ صافِياً

وَ لَمْ يَدْرِ ما يَجْرِ عَلي رَأسِ سِمْسِمِ

يعني مردم روغن صاف شده‌ي كنجد را در يك شيشه مي‌بينند، اما نمي‌دانند به سر آن دانه‌ي كنجد بيچاره چه آمد كه حالا آن‌ها روغن صاف شده‌اش را مي‌بينند. تبليغِ صاف‌شده و پاك و پاكيزه‌اش را مردم مي‌بينند، ولي نمي‌دانند چه بر سر آن بيچاره آمده است كه امروز آن‌ها دارند روغن صافش را مشاهده مي‌كنند.
به هرحال، قرآن اين مطلب را در سطحي بسيار بسيار بالا برده؛ چرا؟ خدا مي‌توانست فقط به پيغمبر بگويد: انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً يا الم نشرح صدرك، ولي همه‌ي اين‌ها براي امت، آموزش است. اين حقيقت را چرا خدا با پيغمبر خودش بازگو مي‌كند و در اختيار همه‌ي امت مي‌گذارد؟ خيلي مسايل بين خدا و پيغمبر هست، ولي چون مربوط به كار عمومي نيست، خدا مي‌داند و پيغمبر، و براي غير طرح نشده. وقتي‌كه مسأله‌اي طرح مي‌شود، علامت اين است كه بايد آن را آموخت. كار دعوت است، كار تبليغ است، كار آساني نيست. پس ما از قرآن مي‌آموزيم كه اولين شرط در امر دعوت و پيام‌رساني، شرح صدر است، دل وسيع، ظرفيت وسيع به اندازه‌ي دنيا. (مرتضي مطهري،‌سيري در سيره‌ي نبوي، ص 178-188)

خلاصه:
باتوجه به اين مطلب كه يك مكتب و ايدئولوژي اگر براي رابطه‌گيري با مردم پرش نكند و اوج نگيرد در برابر موج تهاجم فرهنگهاي مسلط سرانجام فراموش و نابود خواهد شد و حتي در همان خاستگاه خويش خواهد مرد، و با توجه به اين‌كه پيامبر اسلام در ادامه و تكميل راه پيامبران الهي تمامي شيوه‌هاي تبليغ را براي هدايت بشريت به احسن وجه اعمال مي‌فرمود و با توجه به استفاده و درواقع سوء استفاده‌هايي كه از تبليغات در عرصه‌هاي سياسي و بين‌المللي از كاركردهاي مختلف تبليغاتي مي‌شود به‌طوري‌كه تبليغات به عنوان آسان‌ترين و رايج‌ترين حربه در دست نظام حاكم تلقي شده، تبيين مفهوم صحيح تبليغ، درك ضرورت آن والگوگيري از شيوه‌ي تبليغي پيامبر مكرم اسلام مي‌تواند گامي مؤثر در راه معرفي و عرضه‌ي آيين رهايي‌بخش باشد. به ويژه اهتمام پيامبر اسلام(ص) براي هدايت و ارشاد جامعه بشري آن‌چنان است كه ما در هيچ زاويه‌اي از زندگاني حضرت، ايشان را فارغ از تبليغ نمي‌بينيم.
شايد مسأله‌ي تبليغ در ابتدا به نظر افراد كوچك جلوه كند اما هرچه ژرفاي انديشه‌ي انسان زيادتر شود، عظمت كار برايش مشخص‌تر و هدفها براي او بلندتر جلوه مي‌نمايد .

موسي(ع) براي انجام مأموريت تبليغ از خداوند طلب مي‌نمايد كه:
"رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي"
در صورتي‌كه خداوند اين نعمت را خود به خاتم پيامبرانش عطا مي‌فرمايد:
"الم نشرح لك صدرك،..."
و در ادامه مي‌فرمايد:
" ان مع العسر يسراً، فان مع العسر يسراً"
سختي، عظمت و اهميت كار تبليغ چنان است كه پيامبر(ص) در اين‌جا لبخند زده و مي‌فرمايد:
پس با هر سختي دو آساني است.آري:
"ما انزلنا عليك القرآن لتشقي الا تذكرة لمن يخشي" (طه آيه 3-1)
اي هادي خلق، اي رسول، قرآن را از براي آن بر تو نازل نكرديم كه خويشتن را به رنج درافكني. فرض از نزول قرآن آن است كه مردم خداترس را متذكر و بيدار سازي.
اميد است كه مبلغان ما با درك اهميت تبليغ صحيح دين، فطرت سعادت‌خواه بشر را بيدار نموده، ارزش‌هاي ديني را در سرتاسر عالم گسترش دهند.
 


منابع
1- پژوهشي در تبليغ، محمدتقي رهبر، نشر مركز چاپ سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، تابستان 1371
2- راهبردهاي روان‌شناختي تبليغ، دكتر عبدالعظيم كريمي، نشر ستاد اقامه نماز، چاپ اول، بهار1381
3- تبليغات بازرگاني، عزيز سلاحي، عباس تكيه
4- مباني تبليغ، محمد حسين زورق
5- ارتباط سياسي و پويايي جامعه، محمدرضا جواهري حقيقي، روزنامه انتخاب، شماره471.
6- صحيفه نور، ج 21
7- صحيفه نور ج 14
8- گفتار روابط انساني تبليغ يا بيان خويشتن، مجيد محمدي، انتشارات قطره، 1377
9- ترجمه تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 22
10- سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، چاپ هفدهم، 1376
11- دعوة الاسلاميه، احمد، احمد غلوش
12- تفسير نمونه، ج20
13- آموزگاري به نام تبليغ، بنفشه پور صدرا، روزنامه ايران، شماره 134


منبع: سايت سازمان تبليغات اسلامي