سفرنامه ها
نخستين بازتاب هادر مواجهه با غرب جديد

تقـى صـوفى نياركـى


اشاره

نخستين رويارويى هاى ايران و غرب، بيشتر جنبه اقتصادى و نظامى داشته است و اصولا اروپا از اين دو طريق در ايران به مقاصد خود مى رسيد و همين روابط، زمينه ساز آشنايى ايرانيان با فرهنگ و تمدن غرب بود. با اين وصف در انتقال تفكر جديد، تنها روابط اقتصادى و نظامى دخيل نبوده; بلكه عوامل ديگرى نيز دخالت داشته اند كه سفرنامه ها يكى از آن موارد است.

نويسنده مقاله با پرداختن به سفرنامه هاى «تحفة العالم»، «حيرت نامه» و «گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى» سعى دارد نخستين بازتاب هاى ايرانيان را در برابر غرب جديد به تصوير بكشد.

درآمد

بحث درباره فرهنگ غرب و چگونگى ورود آن به ايران از مباحثى است كه محققان متعددى با زاويه نگرش هاى كاملا متفاوت به آن پرداخته اند و مسأله مهم در طرح اين گونه مباحث، توجه و اهتمام به پرسش هاى بنيادين زير مى باشد:

آيا ايرانيان در مواجهه با فرهنگ جديد غرب به شناختى بنيادين از ماهيت آن دست يافته بودند؟ آيا كسانى كه خواهان غربى شدن در تمام حوزه هاى فكرى و اجتماعى بودند، بر لوازم گفته هاى خود آگاهى داشتند يا اين كه صرفاً شيفتگى نسبت به ظواهر تمدن جديد، آنها را به تقليد و الگوبردارى سطحى وادار مى كرد؟ آيا پذيرش فرهنگ جديد با تأمل و تفكر در مبانى فكرى و نظرى آن همراه بود يا اين كه فقط خواستار اخذ ظواهر آن بودند؟ سرانجام آيا بين مبانى نظرى تمدن جديد و فرهنگ سنتى ايران سازگارى وجود دارد و آن دو با هم قابل جمع هستند؟

چنان كه ملاحظه مى شود، پرداختن به مقوله هاى بالا و يافتن جواب هاى مقبول و منطقى، نيازمند ارزيابى و نقد دوره هاى مختلف در حوزهاى عملى و نظرى در ايران و غرب مى باشد; اما از طرفى بررسى و ارزيابى آنها به جهت گسترده بودن بحث و از طرف ديگر خارج بودن آن از موضوع مقاله، جايگاه ديگرى مى طلبد.

در اين نوشته، جستارى كوتاه به يكى از راه هاى ورود تفكر جديد به ايران به صورت گذرا اشاره مى شود تا در مقام بررسى و ارزيابى ريشه هاى ورود غرب گرايى در تاريخ ايران معاصر، افق هاى تازه اى پيش ِ روى ما گشوده شود و بسترى مناسب براى طرح مباحثى; همچون «مدرنيسم» «سنت و تجدد»، «دين و دنيا» و موضوع هاى ديگر آماده گردد.

كارويژه سفرنامه ها

سفرنامه ها قديمى ترين منابعى هستند كه به وسيله اشخاص متعدد از پايگاه هاى اجتماعى مختلف نوشته شده اند و از ابزارى هستند كه ما را با فرهنگ جديد به صورت ملموس آشنا مى كنند كه همزمان عهده دار امورى چند هستند:

1. واردكردن افكار تازه به جامعه سنتى ايران و ترويج آنها در بين طبقه هاى مختلف مردم;

2. شكل دهى آغازين آشنايى ايرانيان با فرهنگ غرب بر اساس اين گزارش ها: هر چه گزارش گرى واقع بين و به دور از تحليل هاى قشرى باشد، مى تواند در انعكاس چهره واقعى آن جا مؤثر باشد.

3. ستايش گرى نسبت به فرهنگ غرب و سرزنش و تحقير فرهنگ ايرانى: احساس عقب ماندگى از غرب و در مواردى احساس بى هويتى ملى در نزد سفرنامه نويسان، باعث دل دادگى و دل سپردگى نسبت به غرب مى گرديد. خواننده اين گونه نوشته ها، همواره بايد به اين نكته ها توجه داشته باشد.

پايگاه اجتماعى سفرنامه نويسان

سفرنامه ها را به لحاظ پايگاه اجتماعى نويسندگان و رويكرد آنان به فرهنگ غرب مى توان به چند دسته تقسيم كرد:

الف) سفرنامه هايى كه به وسيله صاحبان مناصب دولتى نوشته مى شدند. اين افراد به عنوان ديپلمات براى مأموريت هاى ديپلماتيك به كشورهاى متعدد مسافرت مى كردند و در ضمن سفر، خاطره هاى خود را به صورت سفرنامه مى نگاشتند. به عنوان مثال مى توان به «حيرت نامه يا سفرنامه ميرزا ابوالحسن خان ايلچى» اشاره كرد.

هم چنين سفرنامه هايى كه به وسيله منشيان حرفه اى نوشته مى شد كه آنان به سِمَت نويسنده و محرر، همراه مقام عالى رتبه به سر مى بردند; مانند «مخزن الوقايع» كه سفرنامه مردى مهم، يعنى «فرخ خان امين الدوله» مى باشد كه بهوسيله «حسين بن عبدالله سرابى» تأليف شده است. وى در كنار فرخ خان امين الدوله بود و به مجامع عمومى كمتر راه پيدا مى كرده و صرفاً در پيشگاه او انجام وظيفه مى نموده است.

ب) سفرنامه هايى كه به وسيله ايرانيان تحصيل كرده در كشورهاى غربى به نگارش درآمده است; مانند «گزارش سفر ميرزاصالح شيرازى». اين قبيل آثار از سفرنامه هاى ديگر مى تواند مهم تر و كاراتر باشد; چرا كه نويسندگان آن از پايگاه اجتماعى بالا و سطح علمى قابل قبولى در زمان خود برخوردار بودند و در شمار نخبگان علمى جامعه قلمداد مى شدند. هرچند كه اين گونه سفرنامه ها در اقليت هستند; ولى با اين حال قابل دقت و تأمل مى باشند.

ج) سفرنامه هايى كه توسط سياحان و تجار ايرانى به رشته تحرير درآمده است; مانند مسير طالبى يا سفرنامه ميرزا ابوطالب1 و تحفة العالم.

در اين نوشته به علت محدوديت هاى خاص، تنها به چند نمونه از اين سفرنامه ها كه از اولين منابعى است كه ايرانيان را با افكار جديد آشنا ساخته، اشاره مى شود. نويسندگان اين سفرنامه ها عموماً ستايشگر و دل داده غرب بوده اند; با اين وصف، به اين نكته نيز اشاره كرد كه در ميان سفرنامه ها، منابعى هر چند محدود نيز يافت مى شود كه به شكل انتقادى به غرب مى نگريستند و همين تعداد كم در آن زمان به اندازه خود با اهميت و در خور توجه مى باشد و جاى دارد در تحقيقى مستقل به آنها پرداخته شود. در اين نوشته مختصر به اجمال به چند سفرنامه متفاوت از هم بسنده كرده و اطاله كلام را به نوشتارى ديگر واگذار مى كنيم.

1. سفرنامه عبداللطيف شوشترى

عبداللطيف شوشترى در سال 1172 قمرى در شوشتر در خانواده اى متولد شد كه سال ها شيخ الاسلامى آن ولايت را به عهده داشتند. او از نواده سيد نعمت الله جزايرى2 مى باشد.3 مقدمات علوم را در شوشتر نزد عمويش و تنى چند از علماى آن جا فرا گرفت4 و پس از آموزش ابتدايى به آموختن هيئت، نجوم و شيوه استخراج تقويم ها سرگرم شد5; سپس براى ادامه تحصيلات خود در شهرهاى مختلف ايران، عراق و برخى از كشورهاى خليج فارس پرداخت و در كربلا از درس «آقا محمدباقر بهبهانى» بهره گرفت.6 وى بعد به مشهد رضوى رفت و از آن جا به موطن خود باز گشت. پس از اين تاريخ (1995) وى تحصيل علوم دينى را به اتمام نرساند و سفر هند و فكر تجارت، او را از ادامه تحصيل منصرف ساخت و ديگر به مباحثه و تحصيل ادامه نداد و تا سال 1216 هـ. ق كه در هندوستان مشغول نگارش «تحفة العالم»7 بود، چيزى از دروس رسمى تحصيل نكرده بود. وى در هندوستان در روز يك شنبه پنجم ماه ذى القعده از سال 1220 هـ. ق هنگام غروب آفتاب در حيدرآباد دَكَن درگذشت.8

صاحب «مرآت الاحوال جهان نما» كه خود از نزديك با عبداللطيف آشنا بوده است، درباره ويژگى هاى وى اين گونه مى نويسد:

«به غايت خجسته گفتار و نيكو اطوار و آرميده9 و بزرگ منش و مبادى آداب بود...، در تحرير و تقرير نيز سليقه تامه داشت و در بدو امر فى الجمله از مراتب علميه را نيز تحصيل كرده بود...، و چيزى كه در هنگام فوتش موجب حيرت و عبرت من شد اين بود كه از مفارقت آن مرحوم، دوست و دشمن و خويش و بيگانه همه نالان و گريان بودند... . خار مفارقتش بر دل دوستان نشست، اعزه و اعيان بر جنازه اش حاضر شدند و با دستگاه تمام تشيع كرده و در دايره مير10 مدفون كردند.»11

لازم به يادآورى است كه وى به فرنگ مسافرت نكرده بود و تنها از طريق تماس با انگليسى هايى كه در هندوستان به سر مى بردند، با آداب و رسوم آنان آشنا شده و در كتاب خود در پى وصف و توضيح آنها برآمده است.

الف. تحفة العالم و دگرگونى هاى بنيادى در مغرب زمين
هر چند كه كتاب «تحفة العالم» يك سده پيش از مشروطيت ايران به نگارش در آمده است، شايان توجه مى باشد كه برخى از مفاهيم انديشه مشروطيت را مى توان در آن پيدا كرد و به احتمال اين كتاب، نخستين نوشته فارسى باشد كه در آن از مشروطيت و نهادهاى سلطنت مشروطه سخن به ميان آمده است.

شوشترى با توصيفى كه از انگلستان و ديگر كشورهاى بعد از دوره نوزايش (رنسانس) شنيده بود، كوشيده است تا به برخى از ويژگى هاى تجدد اشاره كند كه از سه سده پيش از زمان او، دگرگونى هاى بنيادينى در مغرب زمين در پى داشت.

شوشترى، خاستگاه دگرگونى ها در سامان مغرب زمين را در تحول رابطه دولت و كليسا و استقلال نهادهاى آن از بند فرمان روايى دنيوى پاپ و دستگاه كليسا در اروپا مى داند و آن عامل را عاملى مهم در فروپاشى دستگاه كليسا قلمداد مى كند.12

ب. تحفة العالم گزارش آگاهى هاى عبداللطيف از جهان غرب
كتاب تحفة العالم اثرى ماندگار از يك ايرانى آگاه به زمان خود و جهان پيرامونى مى باشد. تحفة العالم درست زمانى به نگارش در آمد كه از يك سو دانش و صنعت غرب و از سوى ديگر رويه استعمارى بورژوازى اروپا پا به پاى يكديگر، اوج خود را آغاز كرده بود. آن چه در واپسين سال هاى سده هيجده در امريكا و اروپاى باخترى مى گذشت و مى توانست در چارچوب سياست و سوداگرى كمپانى هند شرقى انگليس در سرزمين هند و در حوزه فرمان روايى انگليسيان بازتاب يابد; عبداللطيف آن را با انديشه اى كنجكاوانه و با بهره جويى از پيوند خود با بلندپايگان سياسى و اجتماعى هند دريافت و در تحفة العالم منعكس كرد.

تحفة العالم از اهميت تاريخى فراوانى برخوردار است. او به كشف هاى تازه جغرافيايى در سراسر كره زمين; علل به وجود آمدن جزاير، معادن، رودخانه ها; پيدايش «ارض جديد» امريكا و برخى از ويژگى هاى آن13; و شهر لندن و بعضى از ويژگى ها و فعاليت هاى خدماتى دولت در آن، مانند فراهم كردن آب، روشن ساختن خيابان ها، اقدام هاى عمرانى دولت انگليس در امر «راه سازى»، «مدارس» و «دارالشفا»هاى افزون از شمار نيز سخن رانده است.14

ستيز كليسا و حكومت، تبليغات خرافه آميز پاپ و پادريان و اين كه «اكنون تمام فرنگيان پيروى حكما كنند و در امر مذهب پرده اى دارند»15 امورى است كه او را به خود متوجه كرده است.

ج. آزادى بيان و مطبوعات در تحفة العالم
آزادى مطبوعات و بيان كه از مباحث مهم و بنيادى تمدن جديد غرب تلقى مى شود، نظر وى را به خود جلب و در اين مقوله هرچند مختصر به آن اشاره مى كند و به طور كلى وجود مطبوعات آزاد را باعث مصالح فراوانى مى داند. وى درباره مطبوعات و كارايى آنها مى نويسد:

«اخبار مملكت را هر هفته در يك جزو كاغذ... نويسند و از آن پانصد ـ ششصد جزو قالب زنند و به اطراف مملكت و به خانه هاى هريك از اعاظم جزوى فرستند تا جميع مردم از حوادث مملكت آگاه شوند و... اگر امرى قبيح از يكى از بزرگان يا رئيس... كه بر تمامى مملكت فرمان فرماست، سر زند بنويسد و احتياط نكند. گويند در اين كار مصالح بسيارى است... يكى از آن جمله اين است كه امرو مستحدثه، درست به قيد تاريخ به ضبط درآيند و ثبت گردند; نه مثل تواريخ سلف كه در امور عظيمه، چون ولادت عيسى و رفع او به آسمان به سبب اندراس و فراموشى آن قدر اختلاف كرده اند كه تحرير در نيايد.»16

او يكى از زمينه هاى تحريف تاريخ را نبود آزادى در «نگارش» و «بيان» مى داند و معتقد است كه بعضى از تاريخ نگاران به سبب ترس از پادشاه و نبود «مصونيت سياسى» تاريخ را همان طورى نگاشته اند كه آنان مى خواستند.

تحفة العالم كه يك سده پيش از انقلاب مشروطيت ايران نگاشته شده است، براى نخستين بار در آن به بسيارى از مباحث جديدى كه در ادبيات حاكم آن وقت يافت نمى شد; مانند برابرى، مساوات، حاكميت در چارچوب قانون، مسلوب الاختيار بودن پادشاه17، انتظام سلطنت،18 عدالت خانه19 و تعهد به عهد و پيمانى كه شهروندان در قبال هم دارند، توجه شده است به صورتى كه بارورى اين انديشه ها را در انقلاب مشروطه شاهد هستيم.

د. كاستى هاى تحفة العالم
هرچند تحفة العالم از معدود نوشته هايى مى باشد كه توانسته است تا حدودى دگرگونى وقايع پيرامونى را به دور از تعصبات كليشه اى به تصوير بكشد و مسائل مهم زمان خود را براى ايرانيان به يادگار گذارد; ولى اين باعث نمى شود كه از ديده انتقاد به دور ماند، از اين رو به برخى از اين كاستى ها اشاره مى شود.

ـ عدم انعكاس چهره استعمارى غرب
آن چه در اين نوشته و ديگر نوشته هاى همگون به چشم مى خورد، عدم توجه به روش استعمارى غرب مى باشد; روشى كه استعمارگران در مقاطع مختلف، تاكتيك هاى متفاوتى را اتخاذ مى كردند: زمانى استعمار اقتصادى و گاهى ديگر استعمار سياسى ـ فرهنگى. بر اين اساس، وى نه تنها به اين راهبرد اشاره نمى كند، حتى در مواردى سعى مى كند به آن سرپوش گذارد. تمام توجه او به دانش و ترقى اروپا معطوف مى باشد; در حالى كه در همان زمان، خاورميانه و به خصوص كشور خودش از ستم استعمارگرانِ به ظاهر مترقى در امان نبودند. پيشرفت علوم و تكنولوژى باعث مى شود كه اين گونه افراد به واقع نتوانند غرب را با همه ويژگى هايش در يابند. او غرب را مهد پيشرفت مى داند; ولى به اين نكته توجه ندارد كه علت عقب ماندگى كشور خود و ديگر كشورها امثال خود چه مى تواند باشد؟

ـ عدم توجه به مبانى معرفت شناختى غرب
تحفة العالم بدون توجه به مبانى نظرى و معرفت شناختى غرب، نه تنها آن را مورد نقد قرار نمى دهد; بلكه به ايران «سنتى» نيز تجويز مى كند و بدون در نظر گرفتن مشترك ها و تمايزها به تقليد و اقتباس و دريافت تكنولوژى بدون انديشه و متدد علمى را در راستاى سفارش هاى خود قرار مى دهد.

بى توجهى به مبانى انديشه اى موجب شده است تا تحفة العالم نيز، مانند گزارش هاى ديگرْ سفرنامه نويسان ايرانى به صورت ِ جُنگى از داستان هاى عجيب تبديل شود; زيرا شوشترى، اگر چه بر پايه ديده هاى خود از شيوه فرمان روايى انگليسى ها در هند و شنيده هايش از سامان نو آيين انگلستان وصفى كمابيش سازگار با واقعيت به دست مى دهد; اما از آن جا كه نمى تواند شالوده نظرى دگرگونى هاى غرب را توضيح دهد، ناچار نوشته او از محدوده يك گزارش فراتر نرفته است و در تحليل چرايى آنها چندان موفق به نظر نمى رسد.

نگاه شوشترى به غرب، در صنعت و تكنولوژى خلاصه مى شود; در حالى كه صنعت و تكنولوژى ظواهر تمدن غرب بوده و هستند. آن چه فرهنگ غرب را از ديگر فرهنگ ها به ويژه فرهنگ ايران اسلامى متمايز مى كرد، اين بود كه آن فرهنگ بر مبانى هستى شناختى و انسان شناختى خاصى، يعنى بر پايه هاى اومانيسم و ليبراليسم استوار بود; مبانيى كه نه تنها در فرهنگ اسلام جايگاهى نداشت; بلكه در چالشى جدى قرار داشت.

ـ مستندهاى ضعيف
روايت هاى او از مغرب زمين يا تنها به شنيده ها مستند مى باشد يا در بعضى موارد، خود از نحوه سلوك انگليسيان مقيم در هند اين مطالب را برداشت كرده است. به هر صورت، در مقابل ديگر سفرنامه ها، كه نويسندگان آن از نزديك شاهد اعمال و رفتار غربيان بوده و طبق مشاهده هاى خود گزارش كرده اند، ارزش كمترى دارد; البته بدان معنا نيست كه ارزش تاريخى كتاب را زير سؤال برده باشيم.

2. حيرت نامه ابوالحسن خان ايلچى

2.1. نگاهى اجمالى به زندگانى ايلچى
«ميرزا ابوالحسن خان شيرازى»، معروف به «ايلچى» پسر ميرزا محمدعلى از اهالى توابع اصفهان و خواهرزاده «حاج ابراهيم خان اعتمادالدوله شيرازى»، صدر اعظم آغامحمدخان و فتحعلى شاه و پدرش در عهد كريم خان زند به سَر رشته دارى سپاه مأمور بود.

ميرزا ابوالحسن خان، اين فرزند متلون ايران20 به واسطه وابستگى به اعتمادالدوله در زمان صدارت او، مدتى حاكم شوشتر بود و بعد از گرفتارى و كشته شدن صدراعظم و بستگانش به هندوستان رفت و در حيدرآباد توقف كرد و سپس به ايران بازگشت و در شيراز به منصب يساولى حسين على ميرزا فرمان فرما تعيين شد; ولى به علت آبرومند نبودن آن شغل از آن كناره گيرى و به وسيله امين الدوله ترقى كرد و ثروتى جمع نمود.21

نامبرده در سال 1224 قمرى براى مأموريت به لندن رفت و نزديك به يك سال و نيم در آن خطه زيست و سپس به ايران بازگشت و ديده ها و آموزه هاى خويش را كه سراسر با حيرت همراه بود در سفرنامه اش به نام «حيرت نامه» به نگارش در آورد.22 وى در 25 جمادى الثانى سال 1229 قمرى، براى تغييراتى در عهدنامه گلستان و تجديد نظر در مواد آن و سپس به امضا رسانيدن معاهده مزبور با هداياى بسيار به عنوان مأمور فوق العاده سفارت به دربار روسيه رفت.23 گزارش آن سفر از سوى مردى به نام «محمدهادى علوى شيرازى» نوشته شده است كه رويدادهاى گوناگون تاريخى در چارچوب پيوند ايران با روس و انگليس را در بر دارد.24

وى در سال 1233 قمرى، دوباره به سمت سفارت، مأمور لندن شد و در اين منصب تا آخر وفادار بود و به گفته يكى از ديپلمات هاى انگليسى «تا آخرين روز زندگى خود، دوست خوبى براى دولت بهيّه انگليس» باقى ماند.25 نام برده ضمن عهده دار بودن سفارت انگليس; سفارت عثمانى، اتريش و فرانسه را نيز برعهده داشت و پس از سه سال اقامت در ممالك اروپا در سال 1236 قمرى به ايران بازگشت. در سال 1240 قمرى در جايگاه نخستين وزير در وزات امور خارجه تعيين شد.26

2.2. ويژگى هاى برجسته حيرت نامه
او دانش و كارشناسى نوين و نوگرايى را در حد خود به تصوير كشيده است به گونه اى كه سخنان شايان توجهى را مى توان در سفرنامه او يافت. به هنگام درنگ در لندن يا در گيرودار سفر از بنيادهاى فراوان علمى، صنعتى، اجتماعى، فنى، و سياسى انگليس ديدن كرده و بسيارى از شيوه هاى مرسوم در آن كشور را مورد بررسى قرار مى دهد.27

يتيم خانه ها، مدارس، كارخانه ها و ديگر ابنيه ها از نكته هايى مى باشد كه اين ايرانى شيفته ظواهر را به خود جلب كرده است.

سراسر حيرت نامه پر از شرح مهمانى ها، گشت و گذار، تفرج، ديدار از مزارع، باغ ها و منازل مى باشد. داستان ها، زيورگرايى ها، شب نشينى ها، خوشگذرانى ها، زن بارگى ها و عشق بازى هاى وى صفحه هاى زيادى را در بر مى گيرد، به گونه اى كه گويى اين فرد، فقط براى وصف زنان و دختران و كيفيت رقص و دلبرى آنان به اين سفر مأمور بوده است.28 البته ناگفته نماند كه اين مسافرِ فرنگ، نسبت به بعضى از مفاسد اخلاقى آن جا اظهار نارضايتى مى كند:

«چون به گرمابه درآمديم پشيمان شديم. نعوذ بالله، اهل آن جا كه به صورت آدمى و از اشراف شهر مذكور محسوب مى شدند، هم چو دَد و حيوان برملا با بچه گان ارامنه لواط مى كردند. پس معلوم شد كه خاص و عام اين شهر به اين كار شنيع مشغولند و به هيچ وجه پروايى ندارند; متحير شده از حمام بيرون آمده، به تفرج شهر طوف نموديم.»29

نوع نگاه ايلچى به مظاهر تمدن غرب، مى تواند سرآغاز غرب گرايى روشنفكران دوره هاى بعدى باشد. فرهنگ برهنگىِ غرب را در اوج برهنگى فرهنگى به تصوير مى كشد، هر چند كه خود، چه بسا به آن توجه ندارد.

2.3. حيرت هاى حيرت نامه
همان گونه كه از نام آن تداعى مى شود، ديده ها و شنيده هاى نويسنده سراسر عجيب و غريب بوده است; از اين رو نام «حيرت نامه» بر آن مى نهد و ما فقط به نمونه هايى از اين حيرت ها اشاره مى كنيم:

ـ ديدن تصاوير، مناظر، ابنيه ها و صنايع به گفته خود، هوش از سر او ربوده است:

«...از مشاهده آن عمارات بديع كه نقاشان ارژنگ نژاد در و ديوار آن را به تركيبات خوب و تصويرات مرغوب به رنگ هاى الوان ترصيع نموده بودند، هوش از سرم پرواز نمود و در نزد رفعت آن عمارت، طاق كسرى پستى نمود... . اگر خواهم شمه اى از اوصاف صنايع آن كليسا را به قلم و زبان تحرير نمايم، هر آينه لب به عجز گشايد.»30

ـ مهمانى ها و چگونگى برگزارى آن و آداب و رسوم حاكم بر فرهنگ عمومى از مواردى مى باشد كه وى را مجذوب كرده است. او در يكى از اين مهمانى ها، صحنه هايى مشاهده مى كند كه به گفته خود بر حيرت هاى وى مى افزايد.31

ـ عشق بازى ميان افراد كه او به «عشق حقيقى» تعبير مى كند از ديگر مقوله هايى است كه او را حيرات زده مى كند32 و... .

2.4. حيرت نامه در نگاه تأمل
الف . غرب زدگى و فرنگى مآبى
ايلچى در ضمن گزارش ِ ديده ها و آموزه هاى خود، خوانندگان را به پيروى راهى فرا مى خواند كه فرنگيان مبتكر و طلايه دار آن هستند. او در ضيافتى حضور مى يابد كه نزديك به 920 نفر از وزيران، اميران و شاهزادگان همراه با زنانشان گرد آمده بودند. در آن مجلس كه صداى نوشانوش اهل محفل بر افلاك مى رسيد و هر كس خود را به وضع خوشى پيرايه كرده بود، مى گويد:

«طرفه شهرى است كه شاهزادگان عظيم الشأن و وزرا و امرا و بزرگان به اين مهربانى، نسبت به هم با زنان آفتاب طلعتان ايشان به اين كوچك دلى و بى ساختگى دست هم را گرفته در سماع رود و سرود كامرانى كنند و غم روزگار از دل بيدلان زدايند. كاش اين شيوه اعيان و اشراف انگريز در مملكت ما نيز متداول مى گشت.»33

در جاى ديگر پا را فراتر گذاشته و عفت زنان انگليسى را تا جايى مى ستايد كه آرزو مى كند تا زنان ايرانى نيز از اين ره توشه ها بهره مى بردند. ايلچى، هنگامى كه درباره خود و نحوه معاشرتش با زنان انگليسى مى شنود برآشفته شده و مى گويد:

«حق تعالى شأنه عليم و خبير است كه مكرر من آرزو از خدا كرده ام كه كاش نسوان ايران را به عفت و عصمت زنان انگريز بهرهور گرداند، چنان چه آزاد و مختارند و كسى را بر ايشان تسلطى نيست.»34 و «كاش زنان ايران از اين زنان تعليم مى گرفتند و محبت شوهران را بر خود لازم مى شمردند و قدر شوهران خود را به اين مقدار مى دانستند.»35 يا «آرزو كردم كه كاش، اهل ايران نيز انصاف از مردم انگريز كسب مى نمودند تا روزگار ايشان هم به خوشدلى و فراغت مى گذرانيدند.»36

اين موارد حاكى از عدم درك روح مكتب اسلام و خودباختگى فرهنگى به تمدن غرب مى باشد.

ب . خودباختگى فرهنگى
ايلچى در وصف يكى از ميهمانى ها كه زنان و مردان از اعيان و اشراف، بدون هيچ محدوديتى بر سر يك ميز نشسته اند، تعجب مى كند به گونه اى كه اين وضعيت، حيرت او را بر مى انگيزد و در سؤال «ميس پرسول» كه مى پرسد:

«چنان مى فهمم كه از اكل نمودن مرد و زن به جمعيت، تو را حيرت دست داده; خود انصاف ده كه شيوه ما بهتر است يا شيوه شما كه زنان را مستور داريد؟ در جواب مى گويد: طريقه شما بهتر است، از رهگذر اين كه زن مستوره، چشم بسته و هم چو مرغى كه در قفس حبس شود و چون رهايى يابد، قوت پرواز به طرف گلشن ندارد.»37

همان گونه كه ذكر شد، اعتراف ايلچى به برترى فرهنگ معاشرت فرنگيان از «خودباختگى» به «فرهنگ بيگانه» و «بى اعتمادى» به فرهنگ اسلامى ـ سنتى ايران حكايت مى كند.

ج . سطحى انگارى و تقليد كوركورانه
هرچند حيرت نامه ايلچى بعضى از روش هاى دانش و كارشناسى را به تصوير مى كشد; ولى با نگاه سطحى و خام، تقليد كوركورانه از غرب را سفارش مى كند. او علت پيشرفت و تحول در كشورهاى مسافرت كرده را بررسى نكرده و فقط جلوه هاى ظاهرى ترقّى، او را به حيرت در آورده است. درست است آگاهى هاى نوينى كه ايلچى در اختيار مخاطبان خود مى گذارد، براى آنها سودمند بودند; ولى در مجموع، آموزش هاى مورد نياز آن روزگار را درست در اختيار ايرانيان نگذاشت و تمدن غرب را به شيوه هاى همه سويه نشناساند. به عبارت ديگر، وى فقط حكايت گر ابنيه ها، اماكن و صنعت بود; اما چگونگى دست يافتن و مترقى شدن را ارائه نداد و در مواردى هم كه به اخذ تمدن سفارش مى كند، سراسر با غرب زدگى همراه بوده است. از همه مهم تر اين كه او با بدآموزى هايى كه در نوشته خود به جاى مى گذارد به آسانى يكى از ريشه هاى غرب زدگى سده بيستم در ايران را به خود اختصاص مى دهد.

ابوالحسن خان در مقابل تكنولوژى مغرب زمين، راهى جز «اقتباس از كار اهل انگليس» نمى بيند:

«عقل معاش اهل آن سرزمين به سرحدّ كمال است و ناتمامى ندارند. به اعتقاد خاطر و محرّر اين دفتر آن كه اگر اهل ايران را فراغت حاصل شود، اقتباس از كار اهل انگليس نمايند، جميع امور روزگار ايشان بر وفق صواب گردد.»38

اين سفارش در آينده اى بسيار نزديك به وسيله «ميرزا ملكم خان» و بعد از او بهوسيله «سيد حسن تقى زاده» به صورت خيلى جدى در ايران پى گيرى شد. تقى زاده در يكى از نوشته هايش، نسخه فرنگى براى ايران مى پيچد و نجات ايران و ايرانيان را در «قبول و ترويج تمدن اروپا بلاشرط و قيد و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتيب و علوم و صنايع و زندگى و كل اوضاع فرنگستان بدون هيچ استثنا (جز زبان) و كنار گذاشتن هر نوع خودپسندى و ايرادات بى معنى كه از معنى غلط وطن پرستى ناشى مى شود و آن را وطن پرستى كاذب توان خواند» دانسته و معتقد است كه «ايران بايد ظاهراً و باطناً، جسما و روحاً فرنگى مآب شود و بس.»39

با اين نگاه، حيرت نامه را مى توان جزء نخستين منشور غرب زدگى در دوره اقتباس40 محسوب كرد.

د . تحليلى سطحى از ساختار سياسى و فعاليت سياستمداران در انگليس
ايلچى در مواردى كه به بنيادهاى حكومت و ساختار آن در غرب اشاره مى كند، بسيار سطحى و با نگاهى خوش بينانه تحولات پيرامونى خود را تحليل مى نمايد. براى نمونه، بحثى را درباره وكلاى مجلس و چگونگى قانون گذارى در غرب ارائه مى دهد كه اين تحليل را در هيچ منبعى نمى توان يافت. وى معتقد است پارلمان در آن جا دستگاهى است كه حق فقرا و رعيت پايمال نمى شود و آنان به رعايت رعيت موظف مى باشند و در وضع قوانين، همواره بايد طرف رعيت در نظر گرفته شود.

در اين روند، نايب شاه بايد «ملاحظه كثرت كند; چنان چه هر طرف جمعيت ايشان به شماره بيشتر است قولشان اقوى و رجحان دارند و در خصوص داد و ستد ايام گذشته در هر امرى دقت كنند و ملاحظه جمع و خرج ممكلت نمايند كه مبادا دينارى بر رعيت نقصان رسد و تا همگى وزراى متفق نگردند، دينارى از رعيت نگيرند و نه بر رعيت رسانند و خاصيت وكلا اين است كه همواره جانب رعيت را از دست ندهند و از راه صداقت و خيرخواهىِ شاه و رعيت سخن گويند و شاه تواند كه هر وقت خواهد پارلمان را موقوف دارد.»41

وى از پيشگامانى مى باشد كه مباحثى مانند اعتبار رأى اكثريت را مورد بحث قرار داده است. او گويد در هنگامى كه موضوع رأى مردم مطرح مى گردد، جانب اكثر اقوى و رجحان دارد.

هـ . حيرت نامه، مظهر شخصيت خوش گذران و شهوت پرست ايلچى
آن چه در اين نوشته آمده است، نشان گر حاكميت ِ روحيات ايلچى مى باشد. هرچند وى مى خواهد به گونه اى خود را صادق و به دور از بسيارى انحراف هاى اجتماعى نمايان سازد; ولى روح حاكم بر اين نوشته، عبارت از خوش گذرانى و شهوت پرستى حيرت انگيز اين مسافر فرنگ مى باشد.

سرتاسر نوشته، وصف عيش و نوش ها، رقص ها و آوازه خوانىِ مه رويان فرنگ مى باشد كه هم چنان به حيرت ايلچى مى افزايد. اين ايرانى متلون، شب هاى بسيارى را در سرگرمى ها مى گذراند و كسى نبود به او بگويد كه آيا او به جز شركت در مهمانى ها و تماشاى صحنه هاى مهيجانه، وظيفه ديگرى نداشته است؟ چقدر تأسف انگيز است كه رجال سياسى ايران در هنگام كار و انجام وظيفه با تمام هزينه هايش، خود را به چه كارهايى مشغول مى كردند.

3. گزارش سفير ميرزا صالح شيرازى

ميرزا صالح شيرازى، فرزند حاجى باقرخان كازرونى است: از تاريخ تولد و مرگ او اطلاع چندانى در دست نيست; ولى مى دانيم كه وى پيش از آن كه در سال 1815 م براى تحصيل به انگليس رود، در دستگاه عباس ميرزا در تبريز به كار دست نگارى مشغول بوده است.42

ميرزا صالح نه تنها از پيشروان انديشه نوآورى در ايران به شمار مى رود; بلكه در زمينه نوسازى ايران به طور مستقيم نيز در تكاپو بوده است. او پس از آموزش زبان هاى انگليسى و فرانسه و فراگرفتن برخى ديگر از دانش ها و هنرها از جمله فن چاپ در لندن، نخستين چاپ خانه دولتى ايران را در تبريز به كار انداخت و براى اولين بار روزنامه اى به نام «كاغذ اخبار» را در تهران منتشر كرد.43

ميرزا صالح مردى پركار، باهوش و كوشا بود و گرايش فراوانى به آموختن دانش ها و فنون نوين غرب داشت و تا آن جا كه سفرنامه وى نشان مى دهد، به آشنا ساختن ايران با آن دانش ها و فنون سخت دل بسته بود. وى از نوگرايى ها، نوآورى ها و نوسازى هاى جهان غرب به ويژه روسيه و انگليس به طور گسترده سخن مى گويد و درباره بسيارى از آنها گرايش هايى هواخواهانه از خود نشان مى دهد. وى از پيشرفت هاى انگليس در دانش، امور ادارى، كشوردارى و در زمينه هاى گوناگون ياد مى كند. صنعت چاپ، علم شيمى، نظام پارلمانى، اهميت حكومت قانون، لزوم آزادى براى مردم، شركت مردم در حكومت از طريق انتخابات عمومى، اخذ آرا و محدود بودن قدرت و اختيارهاى شاه از مسائلى است كه ميرزا صالح در زمينه نوگرايى مورد بحث قرار داده و به شيوه اى آگاهانه به هم ميهنان خويش شناسانده است.

3.1. جايگاه سفرنامه ميرزا صالح در ميان سفرنامه ها
گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى از ديگر سفرنامه هاى كه قابل توجه مى باشد. «او كه در زمره نخستين منور الفكران ايرانى است»، «جزء دومين دسته از محصلان ايرانى بود كه به دستور عباس ميرزا وليعهد، براى تحصيل علوم جديد به انگليس اعزام شد»44. همين امتياز، سفرنامه ى او را از ديگر سفرنامه ها متمايز كرده است. او در سفرنامه خود به طور جدى براى درك غرب جديد مى كوشد. به نظر مى رسد او نخستين ايرانى مى باشد كه با پشتوانه نوعى خردورزى به سفر غرب رفته است و از اين حيث، سفرنامه او داراى جايگاه ويژه اى در ميان متونى مى باشد كه براى شناخت مغرب زمين در اختيار داريم. ويژگى ديگر اين است كه آن را مى توان در شمار اولين تاريخ انگليس به زبان فارسى دانست. گزارش سفر ميرزا صالح، صرف ديده ها و شنيده ها نيست; بلكه او با تكيه بر مطالعه كتاب هاى متعدد به دانش خود مى افزايد. و در اين گزارش شمه اى از تحولات مغرب زمين را مى نويسد كه از اهميت ويژه اى برخوردار است.

3.2. تحولات سياسى، نقطه اوج سفرنامه
چنين مى نمايد كه آن چه در ميان دگرگونى ها و نوآورى هاى تاريخ انگلستان بيشتر از همه، نظر ميرزا را به خود جلب مى كرد، تحولات سياسى اين كشور بود كه سبب مى شد انگلستان «از حالت جهالت»، چنان كه «ولايت عربستان و غيره» گرفتار آن بوده اند، به «ولايت آزادى» تبديل و به مرتبه كمال برسد.

«و چون تاريخ انگلند را مفصلا خوانده و طريقه شرع و آيين ولايت دارى اين ولايت را خواندم و آن چه استنباط نمودم، اين ولايت هم مثل ساير ولايات، عربستان و غيره، مردم شرير و مفسد و خون ريز بوده. از چهارصد قبل الى حال، مردم روى به طريقى نموده اند. بالفعل اين را بهتر از همه ممالك ساخته اند و هر يك از پادشاهان به وسيله از وسايل، در صدد تربيت و ترقى مردم برآمده اند و ديگرى بعد از آن در انجام و اتمام بنيادى كه پادشاه سابق گذرانده بود.»45 «اهالى انگلند در صدد تحصيل علوم و كسب هنر و ترقى خود بوده، چنان كه به اندك وقتى از حالت جهالت به مرتبه كمال آمده.»46

3.3. نهادهاى دموكراتيك و ميرزاصالح شيرازى
وى بعد از آن كه تاريخ نسبتاً مفصلى درباره تحولات مغرب زمين به دست مى دهد، نكته هايى نيز پيرامون نهادهاى دموكراتيك جديد آن سامان يادآور مى شود. در ميان مباحث او از نهادهاى مدرن، نهاد قانون گذارى و عملكرد آن، به صورت مهم ترين نهاد سلطنت مشروطه و حكومت قانون خودنمايى مى كند.

«او با تأكيد بر قدرت مجلس عوام و جايگاه ويژه آن در نهادهاى سياسى نظام مشروطه بر آن است كه هماهنگى ميان سه نهاد سلطنت، مجلس عوام و مجلس اعيان را به تصوير كشيده است. وى معتقد است كه اين سه نهاد سبب شده است تا انگلستان به "ولايت آزادى" تبديل شود.»47

«... و هيچ حكمى جارى نمى شود اعم از كلى و جزئى، مگر به رضاى هر سه فرقه. فرضاً اگر پادشاه حكمى كند كه موافق مصلحت ولايتى نباشد، وكيل رعايا مقاومت و ممانعت در جريان حكم مزبور نموده، مطلقاً تأثيرى نمى بخشد و جارى نخواهد شد. و هم چنين اگر خوانين و پادشاه متفق شوند و وكيل رعايا راضى نبوده، ايضاً حكم آنها، اگر چه مقرون به مصلحت بوده، جارى نخواهد شد. و اگر پادشاه و وكيل رعايا اراده در انتظام مهمى نمايد و خوانين قبول نكنند، مهم مزبور بدون تأثير مى ماند. بالجمله، دولت انگريز را مثل دستگاهى قياس كرده اند، سه گوشه...»48

3.4. تناقض در رفتار و آيين اربابان كليسا
ديدگاه انتقادى وى به آيين كليسا از نكته هايى است كه ميرزا صالح به آن توجه داشته و در موارى چند به آن اشاره مى كند. براى نمونه، وى هنگامى كه مى خواهد درباره دين مسيح و چگونگى برخورد حاكمان كليسا با مردم تحقيق كند به نكته هاى جالب و قابل توجه دست مى يابد. ميرزا صالح اظهار مى دارد كه كليساييان، افسارى بر گردن مردم نهاده اند و آنان را به هر طرف كه خود مى خواهند مى كشند. وى اساس دين و ديندارى را كالايى مى داند كه در ميان اربابان كليسا يافت نمى شود.

«... اعتقاد ايشان را گرچه قابل نوشتن نيست و بالجمله، اساسى كه ايشان در پاى كار آورده اند مختصراً افسارى به گردن جهال ارامنه بستن و در اين بين اساس بزرگى به جهت خود چيدن و عوام را به قصه و داستان فريب دادن بوده است و ذره در دين دارى و رويه عبادات از اشخاصى كه در اين كليساى معبد عام به عبادت مشغولند مشاهده نكردم. بلى، اساسى است كه عوام الناس، اين طايفه صورت صليب ديده حبهه سا شوند و كشيشان آنها را فريب دهند.»49

از اين رو تصميم مى گيرد تا درباره پاره اى از مطالب آن دين تحقيق كند و سؤال هايى از كشيشان آن جا داشته باشد. ميرزا صالح در پايان اين سؤال و جواب به اين نتيجه مى رسد:

«الحق اين نحو عبادت با بت پرستى مطلقاً تفاوتى در نظر بنده ندارد. به علت اين كه در بت خانه ها بت پرستان سجده به بت كرده، صورت پرستند و در كليسا سجده به اشكال متعدد كرده و حال اين كه هيچ كدام موافق متن واقع درست نيست.»50 بنابراين انعكاس به واقعيت به دور از تعصب، از روشن بينى اين ايرانى روشنفكر حكايت دارد و از نقاط قوت گزارش سفر وى مى تواند باشد.

3.5. صورت پرستى، نمادى از بت پرستى
ميرزا صالح، هنگامى كه آيين كليسا و آداب و رسوم آنان را مى بيند، در ذهن او اين سوال نقش مى بندد كه تفاوت بت پرستى و آداب و رسوم كليساييان كه نمادى از بت پرستى مى باشد در چيست؟ چون «صورت بعضى از علماى اديان آنها و حوريان حضرت عيسى را كشيده اند و به آنها نيز احترام مى نمايند و به تدريج صورت پرست هستند. در اصل علاوه بر صورت مريم و حضرت عيسى كه در هر طرف به صورت و هيأت عليحده كشيده اند با صليب و غيره كه هميشه عيسويان سجده به صورت ها مى نمايند. در بالاى هر كليسايى كه صورتى از سنگ و يا صورت هاى متعدد از سنگ است از علماى دين و حواريان و غيره مى باشد.»51

بعد از اين تحليل، رفتار و منش عامه مردم را نيز نقد مى كند و معتقد است منش و رفتار آنان گونه اى از بت پرستى است; چرا كه «عامه مردم هنگام عبور به محض رويت به آنها ايستاده احترام و تعظيم به آنها نموده، بعد از آن مى گذرد. اگر اين طريق عبادت را شرك ندانم پس كدام يك شرك خواهد بود»52!

3.6. ناقوس كليسا نماد دين دارى
ميرزا صالح در اين سفر از اماكن قديم به ويژه از كليساها نيز ديدن مى كند. وى در يكى از اين ديدارها به نكته جالبى اشاره مى كند كه عقل وى نمى تواند آن را بپذيرد.

«از جمله چيزهايى كه به نظر بنده عجايب آمد، ناقوس اين كليساها است. در ولايت روس، هر يك از بزرگان كه اظهار ديندارى مى كند ناقوسى به جهت كليسا مى سازد و هر كه را ارادت و اخلاص به دين عيسوى زياده است، ناقوس آن بزرگ تر است. او را اعتقاد زياده و شهرت آن در ميانه مردم، بيشتر و عامه مردمان او را بيشتر احترام مى كنند.»53

3.7. كاستى هاى گزارش سفر ميرزا صالح
بايد اذعان كرد كه وى، همانند بسيارى ديگر از پيشروان انديشه نوگرايى در ايران از پيوند جدايى ناپذير «دانش» و «كارشناى غرب» با روش «استعمارى» آن و خطرى كه اين دو عامل هم ساز، نيرومند و فراگير، جهان واپس مانده از جمله ايران را سخت مورد تهديد قرار مى داد، هرگز سخنى هشدار دهنده به ميان نياورده و براى رويارويى ايران با آن خطر، راه حلّى سودمند و عملى پيشنهاد نكرده است; چون وى در انگليس، عضو «انجمن فراماسون گرى» شد. آيا روى گردانى وى از سخن درباره استعمار بورژوازى غرب، زاييده سرسپردگى وى بدان سازمان نبوده است؟54 آيا عضويت وى همانند ديگر دوستانش در «انجمن فراماسونرى» دليلى بر اين روى گردانى نمى تواند باشد.

بحث از دگرگونى هاى حكومتى مغرب زمين، همه جاى اين سفرنامه را پر كرده; ولى درباره مبانى آنها بحث نشده و تنها به روند تحولات بسنده شده است. ميرزا صالح با تأكيد بر اين نكته كه نظام حكومتى و نهادهاى انگلستان «مخصوص است به خود انگلند»; از بحث در مبانى با اين بيان كه «سال ها جان ها كنده و خون ها ريخته اند» طفره مى رود يا شايد بر اين تصور بوده است كه با جان فشانى و خون ريختن مى توان «به آن پايه رسيد»55. وى مى نويسد:

«قواعد دولت دارى و قوانين مملكت انگلند مخصوص است به خود انگلند. به اين معنى كه هيچ كدام از ممالك دنيا نه به اين نحو منتظم است و نه به اين قسم مرتب. سال ها جان ها كنده و خون ها ريخته اند تا اين كه به اين پايه رسيده است.»56

4. نتيجه گيرى

با اين مختصر، بحث سفرنامه ها را به پايان مى بريم و معتقديم كه واقعيت هاى غرب آن گونه كه بايد انعكاس مى يافت، نه منعكس شد و نه اينها توانايى درك واقعيت ها و اصول تمدن غرب را داشتند تا در بازگويى آن بكوشند. اگر هم گاهى پرتوى بسيار ضعيف از آن را مشاهده مى كردند، قدرت تحليل و انطباق با فرهنگ ايرانى را نداشتند و در اين ميان، آن چه از آنها دلبرى مى كرد در حد صنعت و تكنولوژى بود كه با تحقير فرهنگ خودى به اخذ و اقتباس آن سفارش مى نمودند.

نكته ديگرى كه بايد يادآور شد اين كه ملاحظه هاى اكثر سياحان اوليه ايرانى به جامعه اروپايى و فهم آن ها از ساختار و كاركرد آن جامعه، تنها از ديد طبقه هاى بالاى آن سرزمين مايه مى گيرد; چرا كه عموماً برخورد و گفتمان آنان با اين طبقه ها بوده، و كمتر در مجامع عمومى و سطوح پايين جامعه ظاهر مى شدند.

نكته هايى مثل آزادى، مساوات، قانون، مشاركت سياسى، مشاركت اجتماعى زنان، نوجويى، تجملات ظاهرى، اين سياحان را شيفته خود كرده است; چيزهايى كه به ظاهر در جامعه سنتى ايران يافت نمى شد. هر آن چه كه به نوعى در غرب وجود داشت و در جوامع سنتى يافت نمى شد از اين سياحان دلبرى مى كرد.

در پايان بايد به اين نكته توجه داشت كه حساب اين افراد با متفكرانى كه در پى اعتلاى ملى ايران بودند جدا است; چرا كه افرادى مثل اميركبير، اگرچه كارهايشان خالى از اشتباه نبود، ولى در پى انحلال فرهنگ ملى و بومى ايران نبودند و در مقابل فرهنگ خودى سر تعظيم داشتند و اين در حالى است كه اكثر متجددان غرب گرا در اولين گام برخورد با تمدن بيگانه، فرهنگ خودى را زير سؤال برده و آن را انحطاط آفرين قلمداد مى كردند.

4.1. مجامع فرماسونرى، حلقه اتصال سفرنامه نويسان
در آغاز اوج استعمار بورژوازى غرب، نخستين سفيران ايران در اروپا; مانند عسكرخان ارومى، ميرزا ابوالحسن خان ايلچى و ميرزا صالح شيرازى، يكى پس از ديگرى و به آسانى در جرگه فرماسونى انگليس در آمدند و انگليس را «ولايت آزادى» ناميدند، بى آن كه با صداقت بگويند «آزادى» مورد درخواست آنها با آن چه ايرانيان آن روزگار در مى يافتند و به آن نياز داشتند چه تفاوتى وجود دارد.57فراموسونرى ويژگى عمده اين سفرنامه نويسان بود، هرچند كه عضويت تنها در اين مجامع، دليلى بر نفى آنان نمى شود، ولى به هرحال يك علامت سؤال جدى در مقابل اين افراد قرار مى گيرد.

ميرزا ابوالحسن خان در لندن به وسيله «سرگور اوزلى» به عضويت لژ فراموسونى در مى آيد و خيلى سريع مراحل آن را مى گذراند و به «برادر بسيار ارجمند» ملقب مى گردد. در اين باره نشريه هاى فراماسونرى انگلستان در آن دوران چنين مى نويسند: «بنا بر معتقدات و مراسم تاريخى فراماسونرى، روز 15 ژوئن 1810 عالى جناب "ميرزا ابوالحسن خان" به عضويت لژ فراماسونرى در آمد. روزى كه او فراماسون شد، 35 نفر از اعضاى اصلى لژ و پنج مهمان عالى قدر از لژهاى معروف انگلستان كه «لرد مويرا» و «دوك سوسكس» نيز جزو آنها بودند با شكوه و جلال زيادى مراسم را انجام دادند.»58

ميرزا صالح نيز هنگامى كه در لندن به سر مى برد، همانند ايلچى به حلقه فراماسونرى انگليس مى پيوندد59 و آن گونه كه از عبارت هاى او برمى آيد به درجاتى نيز مى رسد. ميرزا صالح شيرازى در اين باره مى گويد:

«در صحن كليسا "مستر هريس" نامى را كه بزرگ خانه فراموشان بود و بنده را به دو مرتبه از مراتب مزبوره رسانيده، مرا ديده مذكور ساخته كه يك هفته ديگر عازم ايران هستيد و فردا "فراموشخانه" باز است; اگر فردا شب خود را به آن جا رساندى، مرتبه "استادى" را به تو مى دهم و اگر نه، ناقص به ايران مى روى.»60

4.2. سفرنامه ها بازتاب دوره اقتباس و تقليد مدرنيته تك بعدى
اقتباس از غرب به طور پراكنده در ايران، سال ها پيش از مشروطه آغاز شده بود كه نمونه كامل آن را در اخذ تكنولوژى نظامى و اقتصادى در اواخر دوره صفويه و اوايل دوره قاجاريه مى توان ديد; ولى به طور منظم با گسيل محصلان و افراد سياسى به اروپا و استخدام مستشاران نظامى از كشورهاى بيگانه براى بهبود بخشيدن به روند رو به انحطاط كشور، پس از شكست هاى پى درپى ايران از روسيه شروع شد و تا مشروطه ادامه يافت. اين بدان معنا نيست كه بعد از مشروطه، اقتباس از غرب وجود نداشت; بلكه فراتر از آن نيز مشاهده مى شود كه به طور طبيعى تكنولوژى هم جزء آن بود.

نخستين سفرنامه ها در اين دوره به نگارش در آمده است. كه از مهم ترين منابع آشنايى ايرانيان با انديشه هاى اقتباسى از غرب مى تواند باشد; البته نبايد انتظار داشت كه در اين دوره، اينان آشنا به مبانى و اصول حاكم بر تمدن غرب باشند; چرا كه آنها در بهترين نگاه و با حسن نيت شيفته ظواهر بودند و بس.

در بعضى از سفرنامه ها تحولات سياسى ـ اجتماعى غرب، مورد كاوش و توجه جدى قرار گرفته است; ولى بدون درنگ در پيش فرض ها و تحليل ِ چگونگى و چرايى اين تحولات، صرفاً به بيان تاريخ تحولات بسنده شده است و البته در مواردى، پشتوانه علمى قابل اعتمادى ندارند.

اقتباس و تقليد، تنها مشخصه اصلى اين سفرنامه ها نيست; بلكه رگه هاى غرب زدگى را نيز در بعضى از آنها مى توان ديد و در واقع اين سفرنامه ها در بعضى از موارد، الگوهايى براى دوره بعدى كه همان غرب زدگى است، مى باشند.

دوره غرب زدگى از عصر مشروطه شروع شد و در دوره پهلوى به اوج خود رسيد. اين دوره از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامى را در بر مى گيرد كه هم زمان با تلاش براى يافتن راه حل هاى متناسب با اوضاع و احوال اجتماعى و نيز گسترش آگاهى جمعى در جهت لزوم انجام تغييرات در ساختارهاى درونى كشور مى باشد. در اين دوره، هرچند كه سنت در رويارويى با تجدد خود را منفعل يافت; ولى سرآغاز نوينى در بازانديشى آن شد و اگر بخواهيم با ديد منطقى به قضاياى مشروطه بنگريم، مى بينيم كه اگر در اين دوره سنت در سازگارى با مقتضيات زمان و مكان محك نمى خورد، عالمان دينى در انقلاب ايران هم، شايد دچار ترديدها و توقف هايى در ارائه چارچوب هاى نظرى و راهكارهاى عملى در رويارويى با اين انديشه ها مى شدند.


كتاب نامه

1. ايلچى، ميرزا ابوالحسن خان; حيرت نامه، سفرنامه ميرزا ابوالحسن خان ايلچى به لندن; به كوشش حسن مرسلوند; تهران: رسا، 1364ش .
2. ـــــــــــــــــــــ; تحفة العالم ذيل التحفة; به كوشش صمد موحد; تهران: بى نا، 1363ش.
3. حائرى، عبدالهادى; نخستين رويارويى هاى انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازى غرب; چ 3، تهران: اميركبير، 1378 ش .
4. دنيس رايت; ايرانيان در ميان انگليسى ها، صحنه هايى از مناسبات ايران و بريتانيا; ترجمه كريم امامى; تهران: نشر نو، 1368 ش .
5. روزنامه كاوه، دوره جديد، سال اول، شماره يك، 1299 ش .
6. زرشناس، شهريار; اشاراتى درباره ليبراليسم در ايران; تهران: كيهان، 1377 ش .
7. شوشترى، عبداللطيف; تحفة العالم; هندوستان، حيدرآباد: بى نا، 1294 ق .
8. شيرازى، ميرزا صالح; سفرنامه ميرزا صالح شيرازى; به كوشش غلامحسين ميرزا صالح; تهران: نشر تاريخ ايران، 1364 ش .
9. شيرازى، ميرزا صالح; گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى; ويرايش ديباچه و پانوشت از همايون شهيدى; چ 1، تهران: مؤسسه انتشاراتى راه نو، 1362 ش .
10. طباطبايى، جواد; ديباچه اى بر نظريه انحطاط ايران; تهران: نگاه معاصر، 1380 ش .
11. كرمانشاهى، آقااحمد; مرآت الاحوال جهان نما: سفرنامه و تراجم احوال معاصران; مقدمه و تصحيح حواشى از على دوانى; چ 2، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1375 ش .
12. مجله يادگار; سال اول، شماره 3.
13. ميرزا ابوطالب خان; مسير طالبى يا سفرنامه ميرزا ابوطالب خان; به كوشش حسين خديو جم; چ 3، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى 1373 ش .

پى‌نوشت‌ها

1. ميرزا ابوطالب خان، مسير طالبى يا سفرنامه ميرزا ابوطالب خان، به كوشش حسين خديو جم.
2. سيدنعمت الله جزايرى از فقهاى نامدار و پرآوازه دوره صفويه مى باشد.
3. آقا احمد كرمانشاهى، مرآت الاحوال جهان نما; سفرنامه و تراجم احوال معاصران، مقدمه و تصحيح حواشى از على دوانى، ص 15ـ17 و جواد طباطبايى، ديباچه اى بر نظريه انحطاط ايران، ص 243.
4. آقا احمد كرمانشاهى، همان، ص 17.
5. عبداللطيف شوشترى، تحفة العالم، ص 91ـ188.
6. همان، ص 195ـ214.
7. كتاب تحفة العالم، يك بار در هندوستان در سال 1294 قمرى و بار ديگر در تهران سال 1363 خورشيدى با عنوان «تحفة العالم ذيل التحفة» به كوشش صمد موحد به چاپ رسيده است. در اين باره آقا احمد كرمانشاهى از مير عبداللطيف مى خواهد كه حوادث بعد از سال 1216 را نيز كه تحفة العالم تا آن موقع خاتمه مى يابد بنويسد; يعنى بين سال هاى 1216 و 1120 را نيز نوشته و به تحفة العالم اضافه كند. شوشترى نيز آن را مى پذيرد و ذيل التحفة را به كتاب ملحق مى كند. (آقا احمد كرمانشاهى، همان، ص 19)
8. آقا احمد كرمانشاهى، همان، ص 236ـ237.
9. فروتن و متواضع.
10. «دايره مير» قبرستانى در حيدرآباد مى باشد كه به وسيله سيد بزرگوارى خريدارى و وقف شده است. در اواخر تنها شيعيان اثنى عشرى را در آن دفن مى كردند. همان ص 237.
11. آقا احمد كرمانشاهى، همان.
12. عبداللطيف شوشترى، تحفة العالم ذيل التحفة، به كوشش صمد موحد، ص 251ـ269.
13. همان، ص 328ـ392 به بعد.
14. همان، ص 294.
15. همان، ص 253.
16. همان، ص 298.
17. همان، ص 315.
18. همان، ص 276.
19. «از جمله قوانين عظيمه، وضع عدالت خانه است كه به حهت رفع مناقشات و مخاصمات بين الناس موضوع است.» (همان، ص 281)
20. ميرزاصالح شيرازى، گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى، ص 15.
21. ميرزا ابوالحسن خان ايلچى، حيرت نامه، سفرنامه ميرزا ابوالحسن خان ايلچى به لندن، به كوشش حسن مرسلوند، ص 35ـ36.
22. عبدالهادى حائرى، نخستين رويارويى هاى انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازى غرب، ص 280.
23. ميرزا ابوالحسن خان ايلچى، همان، ص 37.
24. عبدالهادى حائرى، همان.
25. دنيس رايت، ايرانيان در ميان انگليسى ها، صحنه هايى از مناسبات ايران و بريتانيا، ترجمه كريم امامى، ص 140.
26. ميرزاابوالحسن خان ايلچى، همان، ص 37.
27. به عنوان مثال مى توان به آموزش كودكان براى يادگيرى صفت از دوران كودكى اشاره كرد. (همان، ص 264)
28. ر.ك، ايلچى، حيرت نامه، ص 249، 250، 259، 260، 266، 297، 300 و 311.
29. همان، ص 65. اين عبارت مى تواند گوياى اين باشد كه «فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى» از زمان هاى قديم نيز در اروپا رواج داشته است; از اين رو جاى تعجب نيست كه عمل هاى منافى عفت به عنوان قانون در بعضى كشورها به مرحله اجرا گذاشته مى شود.
30. همان، ص 291.
31. همان، ص 311.
32. همان، ص 298.
33. همان، ص 231.
34. همان، ص 194.
35. همان، ص 315.
36. همان، ص 232.
37. همان، ص 162.
38. ايلچى، حيرت نامه، ص 221.
39. روزنامه كاوه، دوره جديد، سال اول، ش 1، 1299 ش، ص 2.
40. بعضى بر اين باورند كه در روند آشنايى ايرانيان با تمدن جديد مغرب زمين، مى توان به دوره هاى مشخصى اشاره كرد، دوره اقتباس و تقليد مدرنيته تك بعدى، دوره قبول مدرنيته ايدئولوژيك و در آخر دوره نقد مدرنيته كه با انقلاب اسلامى سمت و سوى ويژه اى به خود گرفته است.
41. ايلچى، ص 168.
42. عبدالهادى حائرى، نخستين رويارويى هاى انديشه گران ايران با دور رويه تمدن بورژوازى غرب، ص 312.
43. «روزنامه طليعه كاغذ اخبار» روز دوشنبه بيست و پنجم محرم الحرام سال 1253 ق انتشار يافت كه هر ماه يك بار چاپ مى شد. مجله يادگار; سال اول، شماره 3، ص 50.
44. در سال 1230 قمرى، عباس ميرزا دومين دسته از محصلان ايرانى را روانه انگليس كرد كه اسامى آنان به قرار زير است: ميرزا رضا صوبه دار، براى تحصيل توپخانه; ميرزا جعفر، براى مهندسى; ميرزا صالح، براى تحصيل زبان انگليسى و محمدعلى چخماق ساز، براى ياد گرفتن قفل و كليد سازى. (ميرزا صالح شيرازى، گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى، ص 23)
45. همان، به كوشش غلامحسين ميرزا صالح، ص 193.
46. همان، ص 229.
47. سيدجواد طباطبايى، ديباچه اى بر نظريه انحطاط ايران، ص 272.
48. ميرزا صالح شيرازى، همان، ص 298.
49. همان، ص 66.
50. همان، ص 67.
51. همان، ص 87.
52. همان.
53. ميرزا صالح شيرازى، گزارش سفر ميرزا صالح شيرازى، ص 86.
54. عبدالهادى حائرى، همان، ص 313.
55. سيدجواد طباطبايى، همان، ص 274.
56. ميرزا صالح شيرازى، همان، ص 294.
57. عبدالهادى حائرى، همان، ص 409.
58. نشريه هاى فراماسونرى كه در آنها جريان عضويت ميرزا منعكس شده است عبارتند از: مجله فراماسونرى، آينه ماسونيك، مجله اروپايى، تاريخ فراماسونرى در جهان و دايرة المعارف فراماسونرى. (ميرزا ابوالحسن خان ايلچى، حيرت نامه، پيشين، ص 39)
59. ميرزا صالح شيرازى، همان، ص 179، 372، 374.
60. همان، ص 358.

 


منبع: سايت قبس, گروه تاريخ و انديشه معاصر ,  آموزه: كتاب دوم ( همايش يكصدمين سالگرد مشروطيت )