قرآن از منظر عرفاني حضرت امام خميني (ره)

هادي وكيلي


بي‌‌ترديد كتاب شريف قرآن چنانچه خود بدان تصريح فرموده، كتاب هدايت و راهنماي سلوك انسانيت و مربي نفوس و شفاي امراض قلبيه و نور بخش سير الي الله است. اين كتاب گرانقدر از مقام قرب و قدس الهي نازل گشته و به حسب تناسب عوالم تنزل يافته تا به اين عالم ظلماني و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروف در آمده تا به استخلاص مسجونين در اين زندان تاريك دنيا و رهايي مغلولين در زنجيرهاي آمال و اماني پرداخته و آنها را از حضيض ، نقص ، ضعف و حيوانيت به اوج كمال و قوت و انسانيت و از مجاورت شيطان به موافقت ملكوتيين بلكه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاء الله كه اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است، برساند.
هر چند قرآن كريم را مي‌توان از زوايا و مناظر گوناگون به نظاره نشست؛ منظر عرفاني، اما بي‌ترديد، پر كشش ترين و لطيفترين آموزه‌ها و دريافت‌ها را مي‌تواند از آن به ارمغان آورد. در اين ساحت، ارباب عرفان و اهل حقيقت از دير باز به قلمفرسايي‌هايي نكته آموز پرداخته‌اند، ولي در اين مقال سر آن داريم تا دل به نكته سنجي‌ها و باريك بيني‌هاي عرفاني قدوه اهل تحقيق و ايقان و اسوه ارباب عشق و عرفان حضرت فقيد سعيد امام خميني، بسپاريم.
مايه‌هاي عرفاني كلام امام در اين باب آنچنان پر مغز و فاخرند كه بي شك زنگارهاي جهل و فقد را از آيينه جان زدوده، آنرا به زينت معرفت و وجد مي‌آرايند.
روشن است كه در اين مجال كوتاه، در پي آن نيستيم كه به شرح مفصل آراء امام(ره) بپردازيم كه اين خود نه آسان است و نه در اين فرصت، گنجان، اما كوشيده‌ايم تا در چند بخش، مهمترين نكته‌هاي عرفاني وي در اين باب را به سلك تحرير در آوريم. و اينك آن نكته‌ها:

1- تعظيم و تحريف
امام خميني، يكي از مهمترين آداب قرائت كتاب الهي را كه «عارف و عالي در آن شركت دارند و از آن نتايج حسنه حاصل شود و موجب نورانيت قلب و حيات باطن مي‌شود»(1)_ تعظيم قرآن مي‌دانند. «تعظيم»، يعني فهم عظمت و بزرگي و جلالت و كبرياي آن به حسب حقيقت از نطاق بيان خارج و از طاقت بشر بيرون است. زيرا حقيقت قرآن شريف الهي همانا حقيقت كلام نفسي است كه قبل از تنزل به منازل خلقيه و تطور به اطوار فعليه از شئون ذائيه و حقايق علميه در حضرت واحديت است كه از آن به مقارعه ذاتيه در حضرات اسمائيه ياد مي‌شود. حضرت امام، در تبيين قصور فهم عائله بشريه از دريافت اين حقيقت چنين استدلال مي‌نمايند كه: «اين حقيقت براي احدي حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نه به مكاشفه غيبيه مگر به مكاشفه تامه الهيه براي ذات مبارك نبي ختمي صلي الله عليه و آله در محفل انس «قاب قوسين»، بلكه در خلوتگاه سر مقام «او ادني». و دست آمال عائله بشريه از آن كوتاه است مگر خلص از اولياء الله كه به حسب انوار معنويه و حقايق الهيه با روحانيت آن ذات مقدس، مشترك و به واسطه تبعيت تامه، فاني در آن حضرت شدند، كه علوم مكاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقي كنند و حقيقت قرآن به همان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلي كند به قلوب آنها منعكس شود بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار؛ و آن قرآن بي‌تحريف و تغيير است و از كتاب وحي الهي».(2)
در اينجا امام قدس سره، ضمن اشاره به تنزل قرآن از مقام غيب به موطن شهادت و تطور به اطوار ملكيه و تكسي به كسوه الفاظ و حروف دنياويه آن را به عنوان، يكي از معاني «تحريف» مورد نظر قرار داده و چنين مي‌فرمايند: «و اين يكي از معاني «تحريف» است كه در جميع كتاب الهي و قرآن شريف واقع شده و تمام آيات شريفه با تحريف بلكه تحريفات بسيار، به حسب منازل و مراحلي كه از حضرات اسماء تا اخيره عوالم شهادت و ملك طي نموده، در دسترس بشر گذاشته شده».(3) وي سپس ضمن تطبيق عدد مراتب تحريف با عدد مراتب بطون قرآن، به تفاوت ميان تحريف و بطون چنين اشاره دارند: «تحريف، تنزل از غيب مطلق به شهادت مطلقه است. به حسب مراتب عوالم، و بطون، رجوع از شهادت مطلقه به غيب مطلق است. پس مبداء تحريف و مبداء بطون متعاكس است. و سالك الي الله به هر مرتبه از مراتب بطون كه نائل شد، از يك مرتبه تحريف تخلص پيدا كند؛ تا به بطون مطلق، كه بطن سابع است به حسب مراتب كليه كه رسيد، از تحريف مطلقا متخلص شود. پس، ممكن است قرآن شريف براي كسب محرف به جميع انواع تحريف باشد، و براي كسي به بعض مراتب، و براي كسي محرف نباشد، و ممكن است براي يك نفر در حالي محرف و در حالي غير محرف باشد، و در حالي محرف به بعض انواع تحريف باشد».

2- انواع تعظيم
همانگونه كه امام، خود تصريح نموده‌اند، عظمت قرآن را مي‌توان از جهات گوناگون تقسيم نمود. اين جهات عبارتند از: متكلم و منشي، رسول و واسطه، مرسل اليه و حامل، حافظ و نگهبان، شارح و مبين، وقت ارسال و كيفيت آن و مقاصد و نتايج، امام «ره» بر اين نكته تاكيد دارند كه جميع اين وجوه به وجهي اعلي و اوفي در اين صحيفه نورانيه موجود است و بل از مختصات اين كتاب الهي است و كتابي ديگر را در آن شركت نيست و يا به جميع مراتب نيست».

الف) متلكم: «پس آن، عظيم مطلق است كه جميع عظمت‌هاي متصوره، در ملك و ملكوت و تمام قدرت‌هاي نازل در غيبت و شهادت رشحه‌اي از تجليات عظمت فعل آن ذات مقدس است. و حق تعالي با تجلي به عظمت براي احدي ممكن نيست تجلي كند و از پس هزاران حجب و سرادقات تجلي كند. پيش اهل معرفت، اين كتاب شريف از حق تعالي به مبدئيت جمعي شئون ذائيه و صفائيه و فعليه و به جمع تجليات جماليه و جلاليه صادر شد، و ديگر كتب سماويه را اين مرتبت و منزلت نيست». (5)

ب) رسول وحي و واسطه ايصال: «پس آن، جبرئيل امين و روح اعظم است كه پس از خروج رسول اكرم (ص) از جلباب بشريت و توجه دادن شطر قلب به حضرت جبروت، به آن روح اعظم متصل شود.»(6)
امام، در معرفي جبرئيل (ع) مي‌فرمايد: «آن (جبرئيل) يكي از اركان اربعه دار تحقق، بلكه اعظم اركان و اشرف انواع آن است؛ چه كه آن ذات شريف نوراني، ملك موكل علم و حكمت و صاحب ارزاق معنويه و اطمعه روحانيه است. و از كتاب خدا و احاديث شريفه تعظيم جبرئيل و تقدم او بر ديگر ملائكه استفاده شود».(7)

ج) مرسل اليه و متحمل آن: «پس آن: قلب تقي نقي احمدي احدي جمعي محمدي است كه حق تعالي به جميع شئون ذاتيه و صفاتيه و اسمائيه و افعاليه بر آن تجلي نموده؛ و داراي ختم نبوت و ولايت مطلقه است؛ و اكرم بريه و اعظم خليقه و خلاصه كون و جوهره وجود و عصاره دار تحقق و لبنه اخيره و صاحب برزخيت كبري و خلافت عظمي است.»(8)

د) حافظ و نگاهبان آن: «ذاتب مقدس حق جل جلاله است؛ چنانچه فرمايد در كريمه مباركه: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون:(حجر/9)».(9)

ه) شارح و مبين آن:«ذاوت مطهره معصومين از رسول خدا تا حجت عصر (عج)، كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحي و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيلند.»(10)

و) وقت وحي: «ليه القدر است، كه اعظم ليالي و «خير من الف شهر» و نوراني ترين ازمنه و في الحقيقه وقت وصول ولي مطلق و رسول ختمي (ص) است.»(11)

ز) مقصد و نتايج آن: بي‌ترديد، اين كتاب، كتاب دعوت به حق و سعادت و بيان كيفيت وصول بدين مقام است و مندرجات آن اجمالا آن چيزي است كه در اين سر و سلوك الهي مدخليت دارد و يا سالك و مسافر الي الله را اعانت مي‌كند. امام، در اين باره به ذكر اهم مقاصد قرآني مي‌پردازد كه ما آنها را به ترتيب ذيل گرد آورده‌ايم:

1) دعوت به معرفت الله و بيان معارف الهيه شامل شئون ذاتيه، اسمائيه، صفاتيه و افعاليه و بيش از همه، توحيد ذات و اسماء و افعال كه پاره‌اي به صراحت و پاره‌اي به اشارت مستقصي در آن مذكور است.

2) دعوت به تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت و بالجمله، كيفيت سير و سلوك الي الله كه امام، اين مطلب شريف را به دو شعبه مهم منقسم نموده است: يكي تقوا به جمعي مراتب آن، كه تقوا از غير حق و اعراض مطلق از ما سوي الله، مندرج در آن است.امام، اكثر مقاصد قرآني را بلا واسطه يا مع الوسطه به اين مقصد راجع مي‌داند.(12)

3) قصص انبياء و اوليا و حكما و كيفيت تربي آنها به حق و تربي خلق به آنان كه فوائدي بي شمار و تعليماتي بسيار در بردارند و از بزرگترين ابواب معارف و حكم و بالاترين درهاي سعادت و تعاليم‌اند.
حضرت امام، در بيان سر بهره‌گيري قرآن از فنون متعدد و طرق متشتت در تعبير و بيان مي‌فرمايند:«چون اين كتاب شريف براي سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است: و اين نوع انساني در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد؛ اي بسا نفوسي كه براي اخذ تعاليم به صراحت لهجه و القاء اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند و از آن متاثر نگردند؛ ... و بسا نفوسي كه با قصص و حكايات و تواريخ سر و كار ندارند و علاقمند به لب مطالب و لباب مقاصدند؛ اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت».(13)
و آنگاه چنين نتيجه مي‌گيرد كه«... و چنين كتابي را تكرار حتم و لازم است. دعوت و موعظه بي‌تكرار و تفنن، از حد بلاغت خارج، و آنچه متوقع از آن است ، كه تاثير در نفوس باشد، بي تكرار از آن حاصل نشود».(14)

4) بيان احوال كفار و جاحدين و مخالفان با حق و حقيقت و معاندين با انبياء و اولياء عليهم السلام، و بيان كيفيت عواقب امور آنها و چگونگي بوار و هلاك آنها، چون قضاياي فرعون و قارون و نمرود و شداد و اصحاب فيل، و ديگر كفره و فجره، كه در بگيرنده موعظتها و حكم و معرفي براي اهالي آن است .

5) بيان قوانين ظاهر شريعت و آداب و سنن الهيه كه در اين كتاب نوراني كليات و مهمات آن ذكر شده است. امام، در اين باره مي‌فرمايد: «چون اين قسم، كه علم ظاهر شريعت است، عام المنفعه و براي جميع طبقات از حيث تعمير دنيا و آخرت مجهول است و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت كنند، از اين جهت در كتاب خدا دعوت به آن بسيار است و در احاديث و اخبار نيز خصوصيات و تفاصيل آنها به حد وافر است و تصانيف علماء شريعت در اين قسمت بيشتر و بالاتر از ساير قسمتها است.»(15)

6) بيان احوال معاد و براهين بر اثبات آن، و كيفيت عذاب و عقاب و جزا و ثواب آن و تفاصيل جنت و نار و تعذيب و تنعيم. در اين قسمت، حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربين و از اهل رياضت و سالكين و از اهل عبادت و ناسكين و همين طور حالات و درجات اهل شقاوت از كفار و محجوبين و منافقين و جاحدين و اهل معصيت و فاسقين مذكور است. ولي آنچه به حال عمومي نافع‌تر بوده به صراحت لهجه مذكور افتاده و آنچه براي طبقه‌اي خاص، مفيد است، به طريق رمز و اشاره بيان شده است. حضرت امام (س) درباره ويژگي‌ اين بخش مي‌فرمايد: «در اين قسمت، يعني در قسم تفصيل معاد و رجوع الي الله معارفي بي‌شمار و اسراري بس دشوار مذكور است كه اطلاع بر كيفيت آنها جز به سلوك‌ برهاني يا نور عرفاني نتوان پيدا كرد.»(16)

7) بيان كيفيت احتيجات و براهيني است كه ذات مقدس الهي يا خود اقامه فرموده و يا از انبياء و عالمان نقل نموده است. اثبات مطالب حقه و معارف الهيه از نوع اول و احتياجات جناب خليل الرحمن (س) و غير آن از نوع دوم مي‌باشند.

نكته‌اي عرشي درباره تفسير حقيقي قران و مفسر راستين آن
حضرت امام «ره» در اينجا بر نكته‌اي فاخر تاكيد مي‌ورزند كه غفلت از آن موجب احتجاب از قرآن و حرمان از ذكر الهي است و آن اينكه راه استفاده از اين كتاب شريف و شرط انفتاح ابواب معارف و حكم بر قلب، آن است كه به كتاب شريف الهي نظر تعليم داشته باشيم و آن را كتاب تعليم و افاده و خود را موظف به تعليم و استفاده بدانيم. وي ضمن توجه دادن به اين مطلب كه منظور از تعليم و تعلم و افاده و استفاده، پرداختن به جهات ادبيات و نحو و صرف، با حيث فصاحت و بلاغت و نكات بيانيه و بديعه، و يا نگريستن به قصص و حكايت آن به نظر تاريخي و اطلاع جستن بر امم سالفه نيست، به مفسريني اشاره مي‌كند كه در طول تاريخ با صرف هم خويش در يكي يا بيش از يكي از اين جهات، باب تعليمات را به روي مردم ناگشوده گذارده‌اند.
وي در اين باره مي‌فرمايد: «به عقيده نويسنده تاكنون تفسير براي كتاب خدا نوشته نشده، به طوري كلي معني «تفسير» كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد؛ و نظر مهم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد... بايد مفسر در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آيه از آيات آن، جهت اهتداء به عالم غيب و حيث راهنمايي به طرف سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتي «مقصد» از نزول را به ما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است».(17)

«... بالجمله، كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است؛ كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفاني اخلاقي و مبين جهات عرفاني و اخلاقي و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.
مفسري كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظر نموده يا اهميت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلي انزال كتاب و ارسال رسل غفلت ورزيده، و اين خطايي است كه قرنهاست اين ملت را از استفاده از قرآن شريف محروم نموده و راه هدايت را به روي مردم مسدود كرده.»(18)
امام، ضمن ارج گذاردن بر زحمات و مشقات مفسران پيشين اضافه مي‌نمايند كه «اين صحيفه الهيه كتاب احياء قلوب به حيات ابدي علم و معارف الهيه است؛ اين كتاب خداست و به شئون الهيه جل و علا دعوت مي‌كند. مفسر بايد شئون الهيه را به مردم تعليم كند، و مردم بايد براي تعلم شئون الهيه به آن رجوع كنند تا استفادت از آن حاصل شود.»(19)

3- موانع و ححب استفاده از قرآن
الف) يكي از حجابهاي بزرگ، حجاب خود بيني است كه شخص متعلم، خود را به واسطه اين حجاب مستغني بيند و نيازمند به استفاده نداند. اعتقاد حضرت امام، بر آن است كه «اين از شاهكارهاي مهم شيطان است كه هميشه كمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضي و قانع كند و ماوراء آنچه پيش اوست، هر چيز را از چشم ساقط كند».(20) امام بر اين باور است كه اهل تجويد، حمله قرآن، اصحاب ادبيت، اهل تفاسير، اهل علوم و حتي فليسوفان و عارفان هر يك با جعل اصطلاحات و مفاهيم مربوط به خويش، راه را بر خود بسته و در اين حجابهاي غليظ گرفتار آمده‌اند.

وي توصيه مي‌كند كه :« شخص مستفيد بايد تمام اين حجب را خرق كند و از ماوراء اين حجب به قرآن نظر كند و در هيچ يك از اين حجابها توقف نكند كه از قافله سالكان الي الله بازماند و از دعوتهاي شيرين الهي محروم مي‌شود.»(21)

ب) يكي ديگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالك و مذاهب باطله است كه گاه از سوء استعداد خود شخص و اغلب از تبعيت و تقليد ناشي مي‌شود . حضرت امام، در اينجا به طور نمونه به مسئله شريف « لقاء ا...» و « معرفة ا...» اشاره نموده و ضمن خرده‌گيري از كساني كه اين مسئله را با باب تفكر در ذات آنهم به آن وجه ممنوع و بل ممتنع آن، قياس نموده و راه وصول به حقيقت لقاء و معرفت را مسدود نموده‌اند، چنين هشدار مي دهد:«قرآن شريف، حامل اين علوم است؛ ما اگر از قرآن اين علوم را فرا گرفتيم ، آن را مهجور نگذاشتيم. اگر دعوت‌هاي قرآن را پذيرفتيم و از قصه هاي انبياء السلام كه مشحون از مواعظ و معارف و حكم است، تعليمات گرفتيم ، اگر ما از مواعظ خداي تعالي و مواعظ انبياء و حكماء كه در قران مذكور است موعظت گرفتيم، قرآن را مهجور نگذاشتيم، و الا غور در صورت ظاهر قرآن نيز اخلاد الي الارض است ، و از وساوس شيطان است كه بايد به خداوند از آن پناه برد.»(22)

ج) يكي ديگر از حجابهاي استفاده از قرآن، منحصر كردن فهم قرآن در فهم تفسيري آنهم از نوع تفاسير مرسوم و متعارف است . كساني كه در اين حجاب گرفتار آمده‌اند، بر اين باور نادرست تكيه مي كنند كه هر گونه تفكر و تدبر در آيات شريفه ، تفسير به راي بوده و ممنوع است. اين در حالي است كه از ديدگاه امام، استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني از قرآن به‌هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا چه برسد به آنكه تفسير به راي باشد.
امام در اين باب چنين مي‌فرمايد:« متحمل است، بلكه مظنون است، كه تفسير به راي راجع به آيات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است، و به صرف تعبد و انقياد از خزان وحي و مهابط ملائكه الله بايد اخذ كرد... و الا باب اثبات صانع و توحيد و تقديس و اثبات معاد و نبوت ، بلكه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات‌آن است و اگر در كلام بعضي محدثين عالي مقام وارد شده است كه در اثبات توحيد، اعتماد به دليل نقلي است ، از غرائب امور بلكه از مصيباتي است كه بايد به خداي تعالي از آن پناه برد.»(23)

د) يكي ديگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شريف و استفاده از معارف و مواعظ اين كتاب آسماني است، حجاب معاصي و كدورات حاصله از طغيان و سركشي نسبت به ساحت قدس پروردگار عالميان است كه حاجب قلب از ادراك حقايق شود.
حضرت امام(ره) در مقام استدلال بر اين مطلب بر وجه عرفاني و مشرب ايماني مي فرمايد: «بايد دانست كه از براي هر يك از اعمال صالحه و سيئه چنانچه در عامل ملكوت صورتي است مناسب با آن؛ در ملكوت نفس نيز صورتي است كه بواسطه آن در باطن ملكوت نفس يا نورانيت حاصل شود و قلب مطهر و منور گردد و در اين صورت، نفس چون آينه صقيل صافي گردد كه لايق تجليات غيبيه و ظهور حقايق و معارف در آن شود؛ و يا ملكوت نفس ظلماني و پليد شود ، و در اين صورت قلب چون آينه زنگار زده و چركين گردد كه حصول معارف الهيه و حقايق غيبيه در آن عكس نيفكند. و چون قلب در اين صورت كم كم در تحت سلطه شيطان واقع شود و متصرف مملكت روح ابليس گردد، سمع و بصر و ساير قوا نيز به تصرف آن پليد در آيد ، و سمع از معارف و مواعظ الهي بكلي بسته شود، و چشم آيات باهره الهيه را نبيند و از حق و آثار و آيات او كور گردد، و دل تفقه در دين نكند و از تفكر در آيات و بينات و تذكر حق و اسماء و صفات محروم گردد.»(24)

ه) يكي ديگر از حجب غليظه ، كه پرده ضخيم بين ما و معارف و مواعظ قرآن است، حجاب حب دنيا است كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب يكسره دنيا وي شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و گاه اين حب ، چنان بر قلب سلطه مي‌يابد كه نور فطرت الهي بكلي خاموش و درهاي سعادت به روي انسان بسته مي شود.
حضرت امام دراين باره مي‌فرمايد:« كسي كه بخواهد از معارف قرآن استفاده كند و از مواعظ الهيه بهره بردارد، بايد قلب را از اين ارجاس تطهير كند و لوث معاصي قلبيه را ، كه اشتغال به غير است، از دل براندازد؛ زيرا كه غير مطهر ، محرم اين اسرار نيست.»(25)
وي در جايي ديگر:« غير متقي و غير مومن به حسب تقوي و ايمان عامه، از انوار صوريه مواعظ و عقايد حقه آن محروم است، و غير متقي و غير مومن به حسب مراتب ديگر تقوا، كه تقواي، خاص ، و خاص الخاص و اخص الخواص است، از ديگر مراتب آن محروم است.»(26)

4- آداب قرائت قرآن
الف) حضور قلب: بي‌شك ، يكي از مهمترين آداب قلبيه در عبادات و واظيف باطنيه سالك طريق آخرت، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت است؛ و آن يكي از منازل مهمه سالك است؛ كه قوت سلوك هر كس به مقدار قوت اين نظر است. بلكه كمال و نقص انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است و عبادت را بدون آن، روح و رواني نيست و آن خود، مفتاح قفل كمالات و باب الابواب سعادت است.
امام «ره» در اين باره مي‌فرمايد:« عبادات و مناسك و اذكار و اوراد در وقتي نتيجه كامله دارد كه صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمر گردد و دل انسان صورت عبوديت به خود گيرد و از خود سري و سركشي بيرون آيد.»(27) مغفورله در تبيين اين سلطنت الهيه كه بر قلب عابد تابان مي‌شود، چنين مي‌فرمايد:« .... جميع مملكت باطن و ظاهر، مسخر در تحت اراده الله و متحرك به تحريك الله شود و قواي ملكوتيه و ملكيه نفس از جنود الله شوند و همگي نسبت به حق تعالي سمت ملائكه الله را پيدا كنند و اين خود يكي از مراتب نازله فناي قوا و واردات است در اراده حق و كم كم نتايج بزرگ بر اين مترتب شود و انسان طبيعي، الهي گردد و نفس ارتياض به عبادت الله پيدا كند و جنود ابليس يكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قواي آن تسليم حق شوند و اسلام به مراتب باطنه در آن بروز كند و نتيجه اين تسليم اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالي اراده او را در عوالم غيب نافذ فرمايد و او را مثل اعلاي خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ايجاد كند به مجرد اراده موجود شود ، اراده اين بند را هم آن طور قرار دهد ... و هيچيك از اين نتايج كه ذكر شد حاصل نمي شود مگر با حضور قلب كامل: و اگر قلب در وقت عبادت، غافل و ساهي باشد ،عبادت او حقيقت پيدا نكند و شبه بازي است. و البته چنين عبادتي را در نفس به هيچ وجه تاثيري نيست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملكوت بالا نرود.»(28)

ب) يكي ديگر از آداب مهمه قرائت، تفكر است. مقصود از تفكر آن است كه قاري، از آيات شريفه ، جستجوي مقصد و مقصود كند و از آنجا كه مقصد قرآن، به تصريح خودش، هدايت به سبل سلامت و اخراج از مراتب ظلمات به عالم نور و راهنمايي به طريق مستقيم است پس« بايد انسان به تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن، كه راجع به قواي ملكيه است، تا منتهي النهايه آن ، كه حقيقت قلب سليم است- به تفسيري كه از اهل بيت وارده شده كه مهلاقات كند حق را در صورتي كه غير حق در آن نباشد - به دست آورد. و سلامت قواي ملكيه و ملكوتيه گم شده قاري ، قرآن باشد، كه در اين كتاب آسماني، اين گم شده موجود است و بايد با تفكر استخراج آن كند و چون قواي انسانيه سالم از تصرف شيطاني شد و طريق سلامت را به دست اورد و بكار بست ، در هر مرتبه سلامت كه حاصل شد از ظلمتي نجات يابد و قهرا نور ساطع الهي در آن تجلي كند، تا ان كه اگر از جميع انواع ظلمات كه اول آن ظلمات عالم طبيعت است به جميع شئون آن و آخر آن ظلميت توجه به كثرت است به تام شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلب تجلي كند و به طريق مستقيم انسانيت ، كه در اين مقام طريق رب است، انسان را هدايت كند: ان ربي علي صراط مستقيم».(29)

ج) يكي ديگر از آداب قلبيه قرائت، كه انسان را به نتايج بسيار و استفاده بي‌شمار نائل كند، « تطبيق» است. منظور از تطبيق آن است كه در هر آيه از آيات شريفه كه تفكر مي‌كند، مفاد آن را با حال خود منطبق كند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع سازد و امراض خود را بدان شفا بخشد. مثلا آنجا كه سخن از اوصاف سه گانه اهل ايمان مي‌رود، شخص سالك بايد ببيند كه آيا اين اوصاف با او منطبق است؟ آيا وقتي ذكر خدا مي شود، قلب او فرو مي‌ريزد و ترسناك مي‌شود؟ و وقتي آيات شريفه الهيه بر او خوانده مي‌شود، نور ايمان در قلبش افزايش پيدا مي‌كند؟ و اعتماد و توكلش به حق تعالي است؟ يا آنكه در هر يك از اين مراتب راجل، و از هر يك از اين خواص، محروم است؟
حضرت امام، از اين وظيفه قاري سالك چنين ياد مي‌كند:« وظيفه سالك الي الله آن است كه خود را به قرآن شريف عرضه دارد؛ و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار و لااعتبار حديث آن است كه آن را به كتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، ميزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب الله درست و مستقيم درآيد و چنانچه خلق رسول الله قرآن است، خلق خود را با قرآن بايد متوافق كند تا با خلق ولي كامل نيز مطابق گردد و خلقي كه مخالف كتاب الله است زخرف و باطل است . و همچنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا تطبيق كند و عرضه دارد تا به حقيقت قرآن محقق گردد و قرآن، صورت باطني گردد.»(31)

5- اقسام قرائت قرآن
حضرت امام در كتاب گرانسنگ «سرالصلوة » در فصلي كه به بيان پاره‌اي از اسرار قرائت اختصاص داده‌اند، مراتب و مقاماتي را بر حسب مقامات اهل عبادت و سلوك براي قاريان برمي‌شمارند، كه ما در خاتمه سخن، به منظور تتميم فايده و تكميل بحث ، به نقل آن مي‌پردازيم ، ايشان مي‌فرمايند:
« اول، قرائت عامه است؛ كه اصل آن، تجويد و تصحيح صورت است؛ و كمال آن، تفكر در معاني و مفاهيم عرفيه است.
دوم، قرائت خاصه است، و آن احضار حقايق لطايف كلام الهي است در قلب به قدر قوت برهان يا كمال عرفان؛ و كمال آن، به وصول به بعض مراتب اسرار قرائت است.
سوم، قرائت اصحاب معرفت است، و آن ترجمان مشاهدات خويش است پس از معرفت به حقيقت كلام و كتاب الهي.
چهارم، قرائت اصحاب قلوب است؛ و آن ترجمان حالات قلبيه است پس از تحقق به بعض مراتب حقيقت قرآن.
پنجم، قرائت اصحاب ولايت است، و از براي آن به طريق اجمال سه مقام است، اول، مقام ترجمان و تجليات فعليه است بر قلب ولي ؛ دوم ، ترجمان تجليات اسمائيه است ، و سوم، ترجمان تجليات ذاتيه. و در اين سه مقام ، قاري حمد و ثناي حق به لسان حق كند، زيرا كه نمونه قرب نوافل از مقام تجليات افعاليه شروع شود: «و الله يصير لسان العبد» . پس، سالك حمد حق به لسان حق كند؛ چنانچه در قرب فرايض حق تعالي حمد خود به لسان عبد كند؛ و العبد يصير لسان الله : علي عين الله و يد الله و لسان الله تعالي.(32)


پى‏نوشت‏ها
1- آداب الصلوة ، ص 180
2- همان، ص 181
3- همان، ص 181
4- همان، صص 181-182
5- همان، ص 183
6- همان، ص 183
7- همان و نيزرك - قرآن كريم س شعراء / 193، نجم/ 5-9، تكوير / 9-23 و بحارالانوار، ج 56، ص 258، حديث 23 و 24
8- همان، ص 183
9- همان، ص 184
10- همان، ص 184
11- همان، ص 184
12- همان، ص 186
13- همان، ص 187
14- همان، ص 187
15- همان، ص 190
16- همان،
17- همان، ص 192
18- همان، ص 193
19- همان، ص 194
20- همان، ص 195
21- همان، ص 196
22- همان، ص 198
23- همان، ص 200
24- همان، ص 201
25- همان، ص 202
26- همان
27- همان، ص 32-33
28- همان، ص 32-33
29- همان، ص 203
30- انفال/ 2
31- همان، ص 208
32- سرالصلوة، ص 80-81/ ترجمه: « و خداوند زبان بنده مي‌شود» ،**«و بنده زبان خدا مي شود»و ***« علي چشم خدا، دست خدا و زبان خداوند تعالي است»(معاني الاخبار ، ص 17، حديث 14 و نيز التوحيد، ص 65، حديث 2)


منبع: خبرگزاري فارس