مروري بر پيام هاي اميدبخش قوم يونس 

دكتر سيدابوالقاسم حسيني*


اشاره
شرح حال حضرت يونس عليه السلام و قوم او داراي نكات آموزنده اي است كه چنانچه به خوبي مورد توجه قرار گيرد مي تواند جهان بيني فرد را اصلاح نمايد و مسير حركت او را اصلاح كند واز اين جهت بسيار اميدبخش است .

قوم يونس تنها قومي در طول تاريخ بوده اند كه با دخالت يك « عالم مردمي » توانسته اند بعد از تقاضاي نزول عذاب توسط پيامبر خود و موافقت خداوند با آن با بازگشت خالص و سريع گروهي عذاب را از جامعه خود برطرف نمايند.

يكي از نتايج اين شرح حال اين است كه در تبليغ دين الهي از هدايت هيچ كس با هر درجه از سقوط نبايد نااميد بود زيرا امكان تغيير جهت ناگهاني سريع و گسترده وجود دارد.
هم اكنون نيز زمينه هاي وسيعي براي پذيرش دين خالص الهي در جهان وجود دارد; انسان هاي موحد بايد حداكثر كوشش خود را براي استفاده از اين گرايش ها به منظور دعوت مردم به رشد و سعادت ابدي انجام دهند.

حاصل بررسي شرح حال يونس عليه السلام و قوم او داراي نكات آموزنده اي است كه چنانچه به خوبي مورد توجه قرار گيرد مي تواند جهان بيني فرد را اصلاح نموده و مسير حركت او را عوض كند و بسيار اميدبخش است كه بدانيم چنين تحولاتي ممكن است .

امام باقر(ع ) به نقل از علي (ع ) اين شرح حال را بيان مي كند : جبرئيل به پيامبر(ص ) خبر داد كه يونس در 30 سالگي به پيامبري مبعوث شد . او نسبت به قوم خود كم صبر و كم مدارا بود . او قوم خود را به مدت 33 سال به ايمان به خدا دعوت كرد و جز دو نفر به نام هاي « روبيل » و « تنوخا » ايمان نياوردند. روبيل از خانواده علم و نبوت و حكمت بود و پيش از مبعوث شدن يونس (ع ) به پيامبري با او دوست بود. از طرف ديگر « تنوخا » فردي مستضعف و عابد و زاهد بود كه در عبادت كوشش بسيار داشت ولي از علم و حكمت بي بهره بود. « روبيل » رمه اي داشت كه از طريق دام پروري امور خود را مي گذرانيد و « تنوخا » هيزم شكن بود و از اين طريق زندگي مي كرد.
« روبيل » به علت برخورداري از دانش و دوستي قديمي موقعيت ممتازتري نسبت به « تنوخا » در نزد يونس داشت . هنگامي كه يونس مشاهده كرد كه قوم او دعوتش را اجابت نمي كنند و ايمان نمي آورند دلتنگ شد و احساس كم صبري كرد وبه خداوند شكايت برد. در بين شكايت هاي خود گفت :
« خدايا تو مرا در 30 سالگي به قوم خود مبعوث فرمودي ; در طول 33 سال من آن ها را به ايمان به تو و پذيرش رسالت خود خواندم و از عذاب و خشم تو آن ها را ترسانيدم ولي آن ها مرا تكذيب كردند و نبوت مرا انكار كردند و به رسالت من بي اعتنايي نمودند. مرا تهديد كردند و حتي ترسيدم كه مرا بكشند. عذاب خود را بر آن ها نازل كن زيرا آن ها ايمان نمي آورند.

خداوند متعال به او وحي كرد : « اي يونس ! در بين آن ها زن حامله و جنين و كودك و مردان پير و زنان ضعيف و انسان هاي مستضعف بيچاره وجود دارند. خردسالان را به گناه بزرگسالان قوم تو عذاب نمي كنم .
اي يونس ! آن ها بندگان و خلق من و تحت تكفل من هستند. دوست دارم با آن ها با رفق و مدارا كنم . تو هم با آن ها مدارا كن و منتظر بازگشت آن ها باش . من تو را براي آن مبعوث كردم كه آن ها را در برگيري با رحمت قابل لمس با آن ها مهرباني كني با دلسوزي پيامبري با آن ها مدارا كني و با بزرگواري و خرد رسالت صبر پيشه سازي و مانند پزشك درمانگر باشي كه به رموز درمان آگاه است . حالا تو از ميان آن ها خارج شده اي و دل هاي آنان را با مدارا به كار نگرفتي و با سياست پيامبران اقدام نكردي . بعد به علت كمي صبر خود به آن ها بدگمان شدي و تقاضاي عذاب نمودي . صبر بنده ام نوح نسبت به قوم خود از تو بيشتر بود. بهتر معاشرت مي كرد و مداراي بيشتري داشت و عذر مردم را بيشتر مي پذيرفت . در نتيجه هنگامي كه خشمگين شد من هم غضب كردم و هنگامي كه مرا خواند اجابت نمودم . »
يونس گفت : « خدايا من به خاطر تو بر آن ها خشم آوردم و تنها پس از آن كه تو را به خشم آوردند; بر عليه آن ها دعا كردم . به عزت تو سوگند كه هرگز با مهرباني به سوي آن ها برنخواهم گشت و بعد از كفر آن ها و تكذيب من و انكار نبوت من چون اندرزگوي مهربان با آن ها رو به رو نخواهم شد. عذاب خود را بر آن ها نازل كن ; زيرا هرگز ايمان نخواهند آورد. »
خداوند فرمود : « اي يونس ! آن ها صدهزار يابيشتر از خلق من هستند; شهرهاي مرا آبادان مي كنند. بندگان مرا به وجود مي آورند به علت آگاهي من بر آن چه نسبت به آن ها و تو مي دانم دوست دارم با آن ها مدارا كنم زيرا ارزيابي و تدبير من با علم و ارزيابي تو متفاوت است . تو پيامبر و من رب حكيم هستم .
اي يونس ! علم من نسبت به آن ها در باطن و غيب است كه كسي پايان آن را نمي داند و علم تو ظاهر را مي بيند و نه باطن را.
اي يونس ! درخواست تو را در مورد نازل كردن عذاب پذيرفتم ولي اين كار موجب افزايش حظ تو در نزد من نخواهد شد و موقعيت تو را بهتر نخواهد كرد. عذاب بعد از طلوع خورشيد روز چهارشنبه نيمه ماه شوال براي آن ها خواهد آمد. به آن ها اطلاع بده . »
يونس به راه خود رفت و خبر نازل شدن عذاب او را ناراحت نكرد و نمي دانست پايان كار او چگونه خواهد بود يونس به نزد « تنوخا » رفت و از وحي الهي در مورد نزول عذاب او را آگاه ساخت و به او گفت بيا با هم برويم تا آن ها را در مورد وحي راجع به نزول عذاب آگاه سازم .
« تنوخا » گفت : آن ها را در غفلت و معصيت خود رها ساز تا خداوند آن ها را عذاب كند. يونس در اين حال گفت بيا نزد « روبيل » برويم و چون او مردي دانشمند و حكيم و از خاندان نبوت است با او مشورت كنيم . با هم به نزد او رفتند و يونس او را از وحي الهي در مورد نزول عذاب بعد از طلوع آفتاب روز چهارشنبه نيمه ماه شوال آگاه ساخت . از او پرسيد : نظر تو در مورد آگاه ساختن آن ها از اين موضوع چيست

روبيل گفت : به عنوان يك پيامبر كريم و نبي حكيم نزد پروردگار خود برو و از او بخواه عذاب را از آن ها برگرداند. زيرا او از عذاب آن ها بي نياز است و مداراي با بندگان خود را دوست دارد. اين كار براي تو هم ضرري ندارد و براي موقعيت تو نيز اثري بدي نمي گذارد. شايد بعد از آن چه از قوم خود بعد از كفر و انكار ديدي روزي ايمان بياورند. پس صبر پيشه كن و با آن ها مدارا كن . در اين هنگام « تنوخا » گفت :
اي « روبيل » واي بر تو نسبت به آن چه درمورد يونس و كار او با وجود كفر آن ها به خدا و انكار و تكذيب آن ها به پيامبر او بيان داشتي ; در حالي كه او را از محل سكونت خود اخراج كردند و براي سنگسار او كوشش كردند.
روبيل به تنوخا گفت : تو ساكت باش زيرا تو فرد عابدي هستي و علمي نداري . پس رو به يونس كرد و گفت : اي يونس آيا هنگامي كه عذاب نازل مي شود همه آن ها از بين مي روند و يا بعضي از آن ها
يونس پاسخ داد كه من درخواست نمودم كه همه هلاك شوند. من در حال حاضر هيچ گونه ترحمي نسبت به آن ها ندارم تا به نزد خدا برگردم و از او بخواهم كه عذاب از آن ها برگرداند.
روبيل گفت : اي يونس ! آيا مي داني اگر عذاب به آن ها نازل شود و آن را حس كنند; ممكن است توبه كنند وخداوند چون ارحم الراحمين است به آن ها رحمت آرد و عذاب را بعد از آن كه تو اعلام كرده اي روز چهارشنبه نازل خواهد شد از آن ها دفع نمايد و در نتيجه نزد آن ها دروغ گو جلوه كني
تنوخا گفت : واي بر تو اي روبيل ! حرف بزرگي زدي . پيامبر خدا به تو خبر مي دهد كه خداوند به او وحي كرده است كه به آن ها عذاب نازل خواهد كرد و تو در آن و كلام رسول خدا شك مي كني برو كه اعمال تو باطل شد!
روبيل به تنوخا گفت : راي تو فاسد است و روي به يونس كرد و گفت : وحي و امر از جانب خدا در مورد عذاب آن ها نازل شده است و كلام او حق است ; فكر مي كني اگر اين كار تحقق يابد و همه قوم هلاك شوند و شهر آن ها خراب گردد آيا خدا نام تو را از پيامبري محو نمي كند و رسالت تو باطل نمي گردد در اين صورت مانند بعضي افراد ضعيف خواهي بود و به دست تو صد هزار از مردم از بين رفته اند.

يونس از پذيرش سفارش روبيل سر باز زد و با تنوخا به نزد قوم رفتند و به آن ها خبر داد كه عذاب الهي بعد از طلوع خورشيد روز چهارشنبه نيمه شوال نازل خواهد شد. آن ها حرف او را قبول نكردند و تكذيب نمودند و با درشتي او را از شهر اخراج نمودند.
يونس و تنوخا از شهر خارج شدند ولي خيلي دور نرفتند و منتظر عذاب ماندند. روبيل با قوم خود ماند تا ماه شوال رسيد و در حالي كه به كوهي بالا رفته بود صدايش را تا مي توانست بلند كرد و گفت :
« من روبيل دوست شما هستم . در راه (انجام فرمان ) خدا نسبت به شما مهربانم . شما عذاب الهي را انكار كرديد و حال ماه شوال رسيد. يونس پيامبر به شما خبر داد كه خدا به او وحي كرده است كه بعد از طلوع خورشيد روز چهارشنبه نيمه شوال عذاب نازل خواهد شد و خداوند هرگز از وعده خود به پيامبرش تخلف نخواهد كرد. حالا ببينيد چه كار مي خواهيد بكنيد »
حرف هاي روبيل آن ها را ترسان كرد و به ذهن آن ها رسيد كه ممكن است عذاب الهي تحقق يابد و با شتاب نزد روبيل رفتند و گفتند :
« اي روبيل نظر تو در مورد ما چيست زيرا تو مردي دانشمند و حكيمي و همواره نسبت به ما دل سوزي و مهرباني داشته اي و ما از آن چه با يونس گفتي آگاهي يافتيم . حال ما را امر كن و نظر خود را به ما بگو. »
روبيل گفت : « نظر من اين است كه منتظربمانيد و توجه داشته باشيد تا روز چهارشنبه نيمه ماه فرا رسد. در اين روز كودكان را از مادران جدا كنيد وآن ها در دره پايين ترين قسمت كوه قرار گيرند. زنان هم در دامنه كوه بايستند و همه اين كارها بايد قبل از طلوع خورشيد باشد. بزرگ و كوچك همه صداي خود را به گريه بلند كنيد و به درگاه خدا تضرع و توبه و استغفار نماييد. سرهاي خود را به سوي آسمان بلند كنيد و بگوييد :
خداوندا ما به خود ظلم كرديم و پيامبر تو را تكذيب نموديم (حالا) از گناهان خود توبه مي كنيم و اگر ما را نيامرزي و به ما رحم نكني از زيان كاران خواهيم بود. خدايا! توبه ما را قبول كن و به ما رحم كن يا ارحم الراحمين . هيچ گاه از گريه و فرياد تضرع و توبه به درگاه خدا خسته نشويد تا خورشيد غروب كند يا قبل از غروب خورشيد عذاب از شما برداشته شود. »

همه قوم به اتفاق تصميم گرفتند دستورالعمل روبيل را پياده كنند. روز چهارشنبه كه منتظر عذاب بودند فرا رسيد روبيل از بين ها رفت كه فرياد آن ها را بشنود و اگر عذاب آمد ببيند.
به هنگام طلوع فجر مردم دستورالعمل راپياده كردند و در طلوع خورشيد بادي زرد تيره با سرعت زياد پديد آمد كه خود داراي صدايي شديد بود و به هر چيز هم كه برخورد مي كرد صدايي مهيب به وجود مي آورد. وقتي قوم اين پديده را مشاهده كردند همگي با تضرع و گريه به صورت بلند فرياد كشيدند و توبه و استغفار نمودند. كودكان نيز فرياد مي كشيدند و مادران خود را مي خواستند. بچه هاي حيوانات فرياد مي كشيدند و پستان و آغوش مادر طلب مي كردند. حيوانات فرياد مي كردند و دنبال چراگاه خود بودند. در تمام اين مدت يونس و تنوخا فرياد آن ها را مي شنيدند و از خداوند شديد شدن عذاب را مي خواستند. روبيل هم در محل خود صدا و فرياد آن ها را مي شنيد و براي از بين رفتن عذاب دعا مي كرد!

بعد از زوال خورشيد درهاي آسمان باز شد. خداوند بخشنده مهربان خشم خود را از آنان برگرفت دعاي آن ها مستجاب كرد توبه آن ها را پذيرفت و از لغزش آن ها درگذشت .
خداوند به اسرافيل وحي فرمود كه به سوي قوم يونس فرود آي . زيرا آن ها با تضرع و زاري به سوي من بازگشته اند و در حال استغفار هستند. توبه آن ها را پذيرفتم و آن ها را مورد رحمت قرار دادم . من خداي توبه پذير و رحيم هستم و با سرعت توبه بندگان بازگشت كننده به سوي خود را مي پذيرم . بنده و رسول من يونس براي قوم خود تقاضاي عذاب نمود و من پروردگار جهانم و از هر كس به وفاي به عهده شايسته ترم و براي آن ها عذاب فرستادم . ولي يونس به هنگام تقاضاي عذاب براي قوم از بين رفتن آن ها را درخواست نكرد. به سوي آن ها فرود آي و عذاب از آن ها برگير. زيرا عذاب به آن ها نازل شده است .

اسرافيل گفت خدايا عذاب تو تا شانه هاي آن ها رسيده است و نزديك است كه هلاك شوند و من فكر مي كنم به سرزمين ها آنها وارد شده است . من عذاب را به كجا برگردانم
خداوند فرمود : نه چنين نيست ! من به فرشتگانم دستور دادم كه عذاب را از آن ها برگيرند تا دستور و اراده من به آن ها ابلاغ شود.
اي اسرافيل ! تو به سوي آن ها فرود آي و عذاب از آن ها برگير و آن را به سمت سرچشمه ها و مجاري سيل در (كنار) كوه هاي بزرگ آن جا هدايت كن . عذاب را رام و نرم كن تا به صورت آهن جامد منعقد گردد.
اسرافيل فرود آمد و بال هاي خود را پهن نمود و عذاب را در جهت عكس سوق داد تا به كوهي كه خداوند فرموده بود اصابت كرد.
قوم يونس وقتي مشاهده كردند كه عذاب از آن ها برداشته شده است از سر كوه پايين آمدند و به منازل خود رفتند و كودكان زنان و اموال خود را در بر گرفتند و خدا را به جهت برداشتن عذاب از آن ها سپاس گفتند.

يونس و تنوخا در محلي كه بودند چون صداي مردم خاموش شده بود هيچ شكي نداشتند كه عذاب به آن ها وارد شده است و همگي از بين رفته اند. بعد از طلوع خورشيد در روز بعد به سمت شهر به راه افتادند تا ببينند بر سر آن قوم چه آمده است
وقتي به مردم نزديك شدند نگهبانان هيزم شكنان و زارعان را مشاهده كردند كه گويي به استقبال آن ها آمده اند ومردم شهر را آرام يافتند. يونس به تنوخا گفت : (حالا مردم فكر مي كنند) وحي مرا تكذيب كرده است و من وعده دروغ به مردم داده ام . به عزت خداوند قسم كه از اين پس (به علت اين كه فكر مي كنند وحي مرا تكذيب كرده است ) نزد آن ها آبرويي نخواهم داشت . در اين حال يونس به صورت ناشناس و توجه به اين كه كسي او را نبيند كه دروغ گو خطاب كند به سمت درياي « ايله » (حد فاصل بين حجاز و شام ) گريخت . و خداوند به اين موضوع در قرآن اشاره كرده است و ذالنون (يونس ) را (به ياد آر) در آن هنگام كه خشمگين به راه خود رفت (ماخذ 1 ج 2 ص 202 ـ200 ) (ماخذ 3 ج 2 ص 327 ـ321 ) .

خداوند متعال در قرآن مجيد در چند سوره به مناسبت هاي مختلف به شرح فعل و انفعالات يونس و قوم او مي پردازد. در آيات 148 ـ139 سوره صافات آمده است :
و يونس از رسولان (ما) است . (به خاطر آور) زماني را كه به سوي كشتي پر (ازجمعيت و بار) فرار كرد. و با آن ها قرعه افكند. (وقرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد (او را به دريا افكندند) و ماهي عظيمي او را بلعيد; در حالي كه مستحق سرزنش بود. و اگر او از تبسيح كنندگان نبود تا روز قيامت در شكم ماهي مي ماند. او را (رهايي بخشيديم و) در يك سرزمين خشك خالي از گياه افكنديم در حالي كه بيمار بود. و بوته كدويي بر او رويانديم (تا در سايه برگ هاي پهن و مرطوبش آرامش يابد). و او را به سوي جمعيت يك صد هزار نفري يا بيشتر فرستاديم . آن ها ايمان آوردند. از اين رو تا مدتي معلوم آنان را از مواهب زندگي بهره مند ساختيم .

علامه طباطبايي (رض ) در تفسير آيات فوق مي گويد : « هرچند يونس در عمل خود نافرماني خدا را نكرد ولي اين عمل شباهتي تام به فرار يك خدمتگزار از خدمت مولاي خود داشت و به همين جهت خداي تعالي او را به كيفر اين عمل بگرفت .
در مورد جريان قرعه كشي علامه اضافه مي كند : « جريان به اين قرار بود كه نهنگي بر سر راه كشتي درآمد و كشتي را متلاطم كرد و چون سنگين بود خطر غرق همگي را تهديد كرد. ناگزير شدند از كساني كه در كشتي بودند شخصي را در آب بيندازند تا نهنگ او را ببلعد و از سر راه كشتي به كناري برود. قرعه به نام يونس اصابت كرد و به ناچار او را به دهان نهنگ سپردند و نهنگ آن جناب را ببلعيد. »
علامه چنين ادامه مي دهد : تنها تسبيح گويي يونس موجب نجات او شد و معناي رفتار او اين بود : « خدايا تو معبود بر حقي كه بايد به سويش توجه كرد. پس تو منزهي از آن معنايي كه عمل من آن را مي رسانيد. پس اينك متوجه تو مي شوم و تو را بري و پاك مي دانم از آن چه عملم حكايت از آن مي كرد و آن اين بود كه غير تو هم كارسازي هست ; چون براي نجات خود به كشتي متوسل شدم و فرار كردم . حال مي گويم غير تو كسي و چيزي كارساز نيست . »

در پايان علامه طباطبايي در بحث نسبتا مفصلي نتيجه گيري مي كند كه به صورت زير خلاصه مي شود :
يونس وقتي خبردار شد عذابي كه خبر داده بود از آن ها برداشته شده است و ظاهرا متوجه ايمان آوردن و توبه قوم نشده بود خشمناك و ناراحت پيش رفت ; و در نتيجه حالش چون كسي بود كه گويا از خدا فرار مي كند. بعد از بلعيده شدن توسط نهنگ يونس فهميد آزمايشي از جانب خدا در كار است و در همان تاريكي شكم ماهي فرياد كرد : « (خداوندا) جز تو معبودي نيست ; منزهي تو من از ستمكاران بودم » (ماخذ 2 ج 33 ص 272 ـ261 ) .
در آيات 88 ـ87 سوره انبيا چنين مي بينيم :
وذالنون (يونس ) را ياد كن كه خشمگينانه به راه خود رفت و گمان كرد هرگز بر او تنگ نمي گيريم ; (آن گاه هنگامي كه در كام نهنگ فرورفت ) در دل تاريكي ندا درداد كه خدايي جز تو نيست پاك و منزهي ; من از ستمكاران بودم . ما دعاي او را اجابت كرديم و او را از اندوه رهانيديم و بدين سان مومنان را مي رهانيم .

علامه طباطبايي (رض ) در تفسير آيات فوق مراد از تاريكي را تاريكي دريا شكم ماهي و شب ذكر مي كند و اضافه مي كند كه يونس از عمل خود كه قوم خود را به حال خود گذاشته و بدون آن كه دستوري از ناحيه خدا برسد به راه خود رفته است بيزاري مي جويد. زيرا رفتار او اين معنا را مي داد كه ممكن است به كارهاي خدا اعتراض نمود و يا بر او خشم گرفت . اگرچه قصد او ظلم و معصيت نبود; ولي خداوند او را تاديب و تربيت كرد تا با گامي پاك شايسته قدم نهادن در بساط قرب الهي گردد.

علامه اضافه مي كند : يونس (ع ) اگرچه به خواسته خود تصريح نكرد و تنها مسئله توحيد و تنزيه خدا و اعتراف به ظلم خود را مطرح ساخت ; ليكن با اين كلمات حالت دروني خود و موقعيتي را كه در آن قرار داشت بيان كرد كه در معنا درخواست نجات و عافيت بود. خداوند هم درخواست او را اجابت نمود و از اندوه و سختي كه در آن بود نجاتش داد.
خداوند در پايان به نجات دادن هر مومني كه چون يونس روي به درگاه خدا آورد بشارت مي دهد (ماخذ 2 ج 28 ص 166 ـ165 )
امام باقر(ع ) غضب يونس (ع ) را ناشي از اعمال قوم او مي داند و امام رضا(ع ) معناي مفهوم « ظن » در آيه مزبور را يقين ذكر مي كند. يعني يونس اطمينان داشت كه خداوند بر او تنگ نمي گيرد. امام صادق (ع ) دعاي يونس را وسيله اي براي رفع هم و غم از همه مومنان معرفي مي كند زيرا خداوند در اين مورد ارشاد فرموده است . پيامبر اسلام نيز مي فرمايد : اسمي از اسماي خدا كه هر كس بخواند اجابتش مي كند همان اسمي است كه يونس فرزند متي خواند. مخاطب مي پرسد : آن اسم مخصوص يونس بود يا همه مسلمين رسول خدا(ص ) جواب مي دهد : هم براي يونس و هم براي مومنان كه اگر خداي را با آن بخوانند مستجاب مي شود. مگر نشنيده اي كه خداي تعالي مي فرمايد : و اين گونه مومنان را نجات مي دهيم . پس ايمان شرطي است كه خدا آن را در دعاي دعاكننده ذكر كرده است (ماخذ2 ج 28 ص 170 ) .

خداوند ايمان آوردن قوم يونس را تحسين مي فرمايد و در آيه 98 سوره يونس به صورت زير از آن ها ياد مي كند :
چرا اهل هيچ شهري (به هنگام ) ايمان نياوردند كه ايمان آن ها سود دهد جز قوم يونس ; كه چون (به هنگام ) ايمان آوردند عذاب رسواگر دنيوي را از آنان برداشتيم و آنان را تا زماني معين بهره ور ساختيم .
آيه فوق نشان مي دهد قوم يونس تنها قومي در طول تاريخ بوده اند كه با دخالت يك « عالم مردمي » توانسته اند بعد از تقاضاي نزول عذاب توسط پيامبر خود و موافقت خداوند با آن با بازگشت خالص و سريع گروهي عذاب را از جامعه خود برطرف نمايند.

امام باقر عليه السلام به نقل از پيامبر اسلام (ص ) علت فرار يونس (ع ) از شهر خود در حالي كه خشمناك بود احتمال نسبت دادن دروغ گويي به او توسط قوم خود مطرح مي سازد كه فكر مي كرد در اين صورت نمي تواند به كار خود ادامه دهد (ماخذ3 ج 3 ص 453 ) . البته چنان چه اشاره شد خداوند درخواست او براي عقوبت قومش را كاملا اجابت نمود و عذاب نازل شد; ولي با توجه به بازگشت عموم مردم خداوند عذاب را از آن ها برداشت و به آن ها صدمه اي نرسيد. بعد از پذيرش توبه مردم به دنبال يونس مي گرديدند تا او را پيدا كنند و به او ايمان بياورند. چنان كه در آيات سوره يونس آمده است بعد از انجام آزمايش هاي انجام شده يونس دوباره به رسالت در قوم خود برانگيخته مي شود و به امر خداوند به شهر خود مي رود. بعد از رسيدن به شهر با انجام اعجازي يكي از اهالي او را مي شناسد و به مردم شهر خبر مي دهد و همگي به استقبال او مي آيند . امام باقر(ع ) اين مطالب را در تفسير آيه 98 سوره يونس ذكر مي كند و اضافه مي فرمايد همه قوم ايمان آوردند و ايمان آن ها هم صادقانه بوده است و در نتيجه خداوند تا به هنگام مرگ آن ها را از مواهب خويش بهره مند مي سازد(ماخذ3 ج 2 ص 329 ) .

در آيات 49 ـ48 سوره قلم خداوند به پيامبر اسلام گوشزد مي كند كه در مقابل اذيت و آزار مردم صبر پيشه سازد و حالت مدارا با قوم خود را از دست ندهد و چنين مي بينيم : پس در انتظار حكم پروردگارت شكيبايي كن و همانند صاحب ماهي (يونس ) مباش كه (در تاريكي ) ندا درداد و خشم فرو خورنده بود. اگر نعمتي از جانب پروردگارش او را دستگيري نمي كرد به كرانه اي (بي آب وعلف ) افكنده شده بود و قابل ملامت بود.

علامه طباطبايي (رض ) در تفسير آيات مزبور مي گويد : خداوند در اين آيه رسول خدا(ص ) را نهي مي كند از اين كه مانند يونس در هنگام مناجات مالامال خشم باشد; مي فرمايد تو اين طور مباش و در حقيقت او را از خشم نهي مي كند. سبب خشم اين است كه آدمي كم حوصله باشد و براي آمدن عذاب عجله كند. معناي آيه اين است كه اي پيامبر در برابر قضاي پروردگارت صابر باش تا از راه استدراج (مجازات تدريجي ) آن ها را هلاك سازد.

در تفسير قسمت پاياني آيه مي توان چنين نتيجه گيري كرد :
« اگر يونس عليه السلام نعمت توبه اي از پروردگارش او را درنمي يافت و مافاتش را جبران نمي كرد در بياباني بدون سقف و گياه افكنده مي شد; در حالي كه به خاطر عملي كه كرده بود مذمت هم مي شد. »
علامه (ره ) با اشاره به آيه 144 سوره صافات نتيجه مي گيرد :
بيرون رفتن يونس با خشم اين اقتضا را داشت كه تا روز قيامت در شكم ماهي بماند; و ليكن تسبيح دايمي او قبل از افتادن در شكم ماهي و بعد از آن از اين اقتضا منع كرده است و تقدير او تغيير يافته است . و اين تغيير انداختن او در بيابان بوده است . هم چنين اقتضاي عملش اين بود كه او را به صورتي زشت و مذموم بيندازد; ولي نعمتي از پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد (ماخذ2 ج 39 ص 90 ـ88 ) .

نتيجه گيري :
در قرآن مجيد در مورد ذكر شرح حال اقوام گذشته جنبه هاي زير مورد تاكيد قرار گرفته اند :
1 ـ ما همه اين حكايات و اخبار انبيا را بر تو بيان مي كنيم تا قلب تو را با آن قوي و استوار گردانيم (هود : 120 ) .
2 ـ اين حكايت ها را به خلق بگو باشد به فكر آيند(اعراف : 176 ) .
3 ـ همانا در حكايات آنان براي خردمندان عبرت كامل خواهد بود(يوسف : 111 ) .
4 ـ آن گروه كه در گذشته هر كار نيك و بد كردند براي خود كردند; و شما هم هرچه كنيد براي خويش خواهيد كرد و شما مسئول آنان نخواهيد بود(بقره : 134 ) .

براساس رهنمودهاي فوق و ساير متون اسلامي نتايج كاربردي زير را مي توان از فعل و انفعال هاي قوم يونس گرفت :
در هر لحظه بايد از خداوند خواست تا انسان را به حال خود رها نكند.
نهايت كوشش براي افزايش ظرفيت رواني خود انجام شود; تا در نتيجه قدرت تطابق و انعطاف پذيري بيشتري فراهم آيد.
ارشادهاي خداوند در همه زمينه ها جدي گرفته شوند. اگر يونس ارشادهاي خداوند نسبت به خويش را مي پذيرفت و آمادگي مداراي بيشتري مي يافت اشكال هاي ذكر شده به وجود نمي آمدند.
اگر انسان در مقابل آزمايش هاي الهي واكنش معقول و ناشي از احساس تكليف انجام دهد مشكلات موجود موجب افزايش رشد و قرب او نزد خداي تعالي خواهد بود.
نظر مشاور صديق بايد پذيرفته شود. اگر يونس ارشادهاي حكيمانه روبيل را مي پذيرفت از بروز مشگل جلوگيري مي شد. قوم يونس در واقع با پذيرش نظر مشورتي و ارشادي روبيل از عذاب الهي نجات يافتند.
در صورت انجام اشتباه و يا بروز مشگل تنها راه بازگشت به خدا و جبران مافات است . يقينا در صورت صادقانه بودن بازگشت لطف الهي شامل حال انسان خواهد بود.
در تبليغ دين الهي از هيچ كس با هر درجه از سقوط نبايد نااميد بود. زيرا امكان تغيير جهت ناگهاني سريع و گستره وجود دارد.

در اواخر حكومت پهلوي و اوايل شروع انقلاب اسلامي بعضي سياستمداران زبده به علت گسترش فساد وقدرت رژيم حركت امام خميني (رض ) و مردم را مشت كوبيدن روي سندان مي دانستند; ولي امام خميني با شناخت صحيح از امكانات ديني مردم و توكل به خداوند راه خود را ادامه دادند و به خواست خدا پيروزي اتفاق افتاد. روبيل و امام خميني (رض ) هر دو به حقانيت راه خود اطمينان داشتند; در نتيجه با قدرت آن را دنبال كردند و هر دو به پيروزي دست يافتند. در موارد مشابه بايد از اين دو الگوي تاريخ ساز استفاده كرد و معيار رفتاري مناسبي براي جوامع انساني است . هم اكنون نيز زمينه هاي وسيعي براي پذيرش دين خالص الهي در جهان وجود دارند; انسان هاي موحد بايد حداكثر كوشش خود را براي استفاده از اين گرايش ها به منظور دعوت بشريت به رشد و سعادت ابدي انجام دهند.

خداوند با تشريح داستانهاي قرآني در واقع مومنين را به پيروي از اين الگوهاي رفتاري دعوت مي كند. اين يكي از رموز جاودانگي قرآن است كه با اجراي اين الگوهاي رفتاري هر جامعه اي در هر مقطع تاريخي مي تواند حتي بلاي مقدر الهي را نيز از جامعه دور كند و با تغيير مشيت الهي راه نجات و رستگاري را طي كند.

چنان چه از اين شرح حال و ساير شرح حال هايي كه در قرآن مجيد در مورد فعل و انفعال هاي گروه هاي موحد و غيرموحد در طول تاريخ انجام شده اند به صورت فيلم وسريال استفاده شود در آماده سازي ملتها براي پذيرش دين خالص الهي كمك موثري مي نمايد.


منابع‏
* استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي مشهد
1 ـ حسيني بحراني سيدهاشم : تفسير برهان . انتشارات اسماعيليان . تاريخ تاليف .1107 ج 2 ص 202 ـ200
2 ـ طباطبايي سيدمحمدحسين : تفسير الميزان انتشارات محمدي ج ص 166 ـ165 ج 28 ص 170 ج 33 ص 272 ـ261 ج 39 ص 90 ـ88
3 ـ عروسي حويزي : تفسير نورالثقلين . افست علميه قم ج 3 ص 453


منبع: روزنامه جمهوري اسلامي 22/08/1386 صفحه مقالات