چهل گوهر

مجموعه چهل حدیث از روایات نقل شده توسط حضرت عبدالعظیم حسنی رحمة الله



این چهل گوهر جزو احادیثی است كه حضرت عبد العظیم حسنی كه درود خدا بر او باد از امامان نقل كرده است. (1)

گوهر اول:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! لا تَغَرَّنَّكَ النّاسُ مِنْ نَفْسِكَ، فانَّ الأمرَ یَصِلُ إِلَیْكَ دُونَهُمْ».
امام محمد باقر علیه‏السلام: اى محمد بن مسلم! مردم تو را گول نزنند زیرا كه مسئولیت كارهایت متوجه خودت است.

كى خورد عاقل فریب خلق را
تا بپوشانند بر وى دلق را

خلق تعریف از چنان و چون كنند
جامه عقل تو را بیرون كنند

خلق بالا مى‏برندت همچو ماه 
بعد از آن چون یوسفت در قعر چاه

جایگاه خویش را معلوم كن 
فتنه‏هاى خلق را معدوم كن

هركسى آن مى‏برد، كان كشته است 
كار تو بر غیر تو ننوشته است

هركسى بارش به دوش خویش ماند 
نامه اعمال خود را خویش خواند

پس حذر كن از فریب مردمان 
قدر خود را قدر فعل خود بدان

ابر كردار تو گر بارانى است 
جز به مُلك تو نمى‏آید به دست

گوهر دوم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تَقْطَعْ النهارَ عَنْكَ كَذا وَ كَذا».
امام باقر علیه‏السلام: اى محمد بن مسلم! ایام عمرت را به كارهاى بیهوده نگذران و روزهاى زندگى خود را به چون چرا به هدر نده.

باد گویى، زندگانى را، نهر است 
یك دم از آن جشن و دیگر دم قهر است

مى‏رود این باد ز گلزار عمر 
مى‏زند او، سكه به بازار عمر

نیك غنیمت شمر این وقت را 
تكیه بزن، شاه تویى، تخت را

وقت رسیدن به بدن نیست آن 
لنگر كشتى مفكن اى جوان

خواب مرو، موقع بیدارى است 
آب زمان در دل جان جارى است

هیچ به جز كار خدا نیك نیست 
عمر، یك و عشق، یك و او یكى است

مهلت امروز براى خداست 
عمر به بیگانه سپردن خطاست

«ما خَلَقْنَا الاِْنسُ و جِنَّ» و این جهان 
«یَعْبُدُونَ» خالق مُلك و مكان

گوهر سوم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تَقْطَعْ النهارَ عَنْكَ كَذا وَ كَذا فانّ معك من یحصى علیك».
امام باقر علیه‏السلام: اى محمد بن مسلم! ایام عمرت را به كارهاى بیهوده نگذران، زیرا با تو افرادى هستند كه كارهاى روزانه تو را احصاء مى‏كنند.

عمر رفت و من، به بند چون و چند 
صیدها صیاد گشت و من، به بند

نبدىّ چون و چرا آزاد نیست 
بیمناكى، شیوه فرهاد نیست

روز عمرست این، نه روز بى‏شمار 
لحظه لحظه با عبادت در شمار

آبِ بى‏جریان شود مرداب مرگ 
كو حیات و زندگى در آب مرگ

مرد باید، همچو رودى در خروش 
زندگى بخشد به جان صد خموش

همتى سازد شود پروانه‏اى 
گرد شمع ذكر حق، دیوانه‏اى

محتسب‏ها بر دو دوشت، جایگیر 
در نوشتِ كارها، از خواب، سیر

تو معلم، محتسب‏ها، درس‏گیر 
هرچه گویى، در نوشتن، بس دلیر

گوهر چهارم:
عَنْ... محمدِ بن على علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تستصغرنّ حسنةً تَعْملُ بِها فِإِنّكَ تَراها حَیْثُ تَسُّرُكَ».
امام محمد باقر علیه‏السلام: اى محمّد بن مسلم! اگر عمل نیكى را انجام دادى اگرچه كوچك باشد، حقیر مشمار.

كار نیكو را سبك دیدن، خطاست 
چون ثواب كارها، اندر قفاست

خیر را در اندك و بیشى مبین 
تو در آن تنها رضاى حق ببین

خیر را او نیك مى‏داند سزا 
پس رها كن، بر رضایش ده رضا

بنده را كارى به چون و چند نیست 
جز رضاى دوست او، خرسند نیست

كوچكش مشمار تا بینى كه آن 
مى‏كند خشنود جان و آن جهان

چون نكویى مى‏كنى بر آب ده 
چشم سنجش را به كارت، خواب ده

ابر شو، باران بباران از كرم 
خاك شو در زیر پاى هر قدم

تا كه سیراب از تو گردد تشنه‏كام 
تا نبارى، كى شوى شیرین به كام؟

گوهر پنجم:
عَنْ محمدِ بن علىِ علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تستصغرنّ سیئةً تَعْملُ بها، فِإِنّكَ تَراها حَیْثُ تَسُؤكَ».
امام باقر علیه‏السلام: اگر كار زشتى از تو صادر شد او را نیز كوچك ندان، زیرا كه به شما خواهد رسید در وقتى كه تو را بدحال خواهد ساخت.

شعله‏اى كوچك بسوزد كشت را 
كوچكش مشمار، كار زشت را

اخگرى كافى‏ست اندر نیستان 
تا بسوزد، جمله جلمه، بى‏امان

كار بد كوه است گر كاهى بُود 
ناله، جانسوز است گر آهى بود

این جهان كوه است و كار ما صدا 
چند چند آید صداها سوى ما

كار شیطان است، زیبا مى‏كند 
زشت‏ها را چون كه اغوا مى‏كند

عالم عقبى است چون آئینه‏اى 
انعكاس مهرها یا كینه‏اى

گر كمش دیدى تو كار زشت را 
مى‏رسد جایى كه خواهى كشت را

تا درو سازى، در آن آتش زند 
باد اندوهى به جانت بردمد

گوهر ششم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیه‏السلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و أحسن فانّى لم أر شیئا قطّ طلبا و لاأسرع دركا من حسنةٍ محدثةٍ لذنبٍ قدیم».(علل الشرایع، باب النوادر العلل، حدیث 49)
امام باقر علیه‏السلام: نیكى نما به درستى كه من چیزى را ندیدم كه انسانى را زودتر به مقصد رساند از عمل خوب جدیدى كه در مقابل گناه كهنه‏اى انجام دهد.

كاروانى مى‏رود تا كوى دوست 
ما از او دوریم و او در روبروست

مركبى رهوار باید، تیزرو 
هر نفس گامى نهد در سوى او

مركب رهوار مؤمن نیكى است 
پر كشیدن از دل تاریكى است

نو به نو خیزى به جاى «كهنه‏شر» 
مى‏رساند هم به مقصد در سفر

پس گناهان را به نیكى‏ها بشوى 
دولت خود را ز نیكى‏ها بجوى

در میان كاروان زندگى 
خویش بود آن را كه با بالندگى

دور سازد زشت‏ها با خیرها 
دوست بگزیند به جاى غیرها

پس به جاى پاى، بالَش مى‏دهند 
با جمالى خوش، كمالش مى‏دهند

گوهر هفتم:
قالَ الرِّضا علیه‏السلام : «أَلْمُؤْمِنُ الذَّی إِذا أَحْسَنَ اِسْتَبْشَرَ وَ إِذا أَساءَ إِسْتَغْفَرَ».
امام رضا علیه‏السلام: مؤمن كسى است كه هرگاه نیكى كند، از عمل خود خوشوقت گردد، و هرگاه از او عمل بدى سرزند، استغفار كند.

دست او ابرست و بارانش ثواب 
نى چون دستِ بخل در قحطى آب

بارش نیكى او بر دیگران 
مى‏كند خرسند جانش را جوان

چشمه‏اى دارد ز فیضِ لطفِ یار 
هم بنوشد هم بنوشاند، هزار

مى‏شود از كارهاى خیر مست 
دل بر این بازار بى‏فردا نبست

لیك چون آلوده گردد دامنش 
یا شرار غم فتد در خرمنش

دیده را جولانگه باران كند 
ناله‏ها همچون عزاداران كند

تا خدایش درب رحمت وا كند 
جاى در آن منزل والا كند

پس چنین باشد صفات مؤمنان 
دست نیكى دست توبه در میان

گوهر هشتم:
قالَ الرِّضا علیه‏السلام : «ألمسلم الّذى یسلّم المسملون من لسانه و یده».
امام رضا علیه‏السلام: مسلمان كسى است كه مسلمین از دست و زبان او در آسایش به سر برند.

در امان دار از زبان و دست خویش 
هان مكن جان‏هاى مردم را پریش

این زبان و دست بهر جنگ نیست 
بهر «مردم‏سوزى» و نیرنگ نیست

دست را باید به كار نیك زد 
راه دور وصل را نزدیك كرد

این زبان، مدح و ثناگوى خداست 
عافیت از بدزبانى برنخاست

بایدت با این زبان نغزگوى 
شاد سازى مردمان در گفتگوى

دست را باید كه در كار آورى 
مهربانى‏ها به بازار آورى

تا گره بگشایى از كار كسان 
یا كه سنگ غم برآرى از میان

پس مسلمانى بر این اصل است راست 
آهى از دست و زبانت برنخاست

گوهر نهم:
قالَ الرِّضا علیه‏السلام : «لیس منّا من لم یأمن جاره بوائقه».
امام رضا علیه‏السلام: از ما نیست آن كسى كه همسایگان از شرور و فساد آن در امان نباشند.

هردو در یك سایه چون همسایه‏ایم  
ساكنان یك زمین و خانه‏ایم

زیر یك سایه به یك دیوار مرز  
ساكن یك جا به سایه‏زار مرز

چون نخواهى اهل خود آزار داد  
پس نشاید آن سوى دیوار داد

ساكن كندوى آن بهتر كه خویش  
بر عسل دادن گمارد نه به نیش

چون عسل در خانه مى‏آرى به دست  
سهم همسایه نباشد، نیشِ دست

در امان دار از بدى همسایه را  
باعث رنجش مشو سرمایه را

از برادر بر غم تو زودتر  
نفع این سرمایه مى‏آید به بَر

نیست از پاكان چو آزار آورد  
زهر خود بر دیگران بار آورد

گوهر دهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «لایَزالُ النّاسُ بخیرٍ ما تَفاوَتوا فإذا إِسْتَوُوا أَهْلَكُوا».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: مردم همواره در خیر هستند تا آن وقت كه با یكدیگر تفاوت داشته باشند، هرگاه با هم مساوى شدند، از بین خواهند رفت.

فرق با هم هر زمانى زشت نیست  
زشتى و زیبایى از یك كشت نیست

گر همه خلق جهان یكسان شوند  
روبهان هم‏پایه شیران شوند

رمز خیر زندگى در فرق‏هاست  
فرق‏ها سرمایه‏اى زان خداست

پنج انگشت هم اگر یكسان شود  
كار با این دست كى آسان شود؟

گر همه عطار یا افسر شوند  
غنچه‏هاى ذوق‏ها پرپر شوند

این یكى قفل و دگر نقش كلید  
هریكى در جاى خود كارى مفید

تا نباشد فرق، زیبایى كجاست؟  
زشت و زیبا در كنار هم سزاست

پس چنان شو تا كه فرقت با كسان  
در نكویى باشد و حُسن بیان

گوهر یازدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «إِنَّكُمْ لَنْ تَسعَوا النّاسَ بِأمْوالِكُمْ، فسعوهم بِعَلاقَةِ الْوَجهِ و حُسنِ اللقاء».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: شما هرگز نمى‏توانید مردم را بوسیله ثروت و مالى كه در دست دارید، به خود متوجه سازید، پس آنان را بوسیله اخلاق و روش صحیح به خود نزدیك كنید.

مردمان همخانه در یك خانه‏اند  
جملگى ساكن به یك كاشانه‏اند

گر رضاى دوست خواهى خواست كرد  
با محبت گرم كن دل‏هاى سرد

مردمان تشنه همه بر جام مهر  
مهربانى عرضه كن زیر سپهر

عاقبت بر مال، فصل دى رسد  
گنج «خلق خوش» به پایان كى رسد؟

این یكى با بذل و بخشش بیش‏تر  
آن یكى را جان ز فكرش ریش‏تر

پس ز گنج خوى خوش انفاق كن  
این‏چنین با مردمان میثاق كن

مردمان را جملگى با بذل مال  
كى توان خشنود سازى در كمال

مردمان با خوى خوش راضى شوند  
با رضایت پیش آن قاضى شوند

گوهر دوازدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مَن عَتَبَ عَلى الزّمانِ طالَتْ مَعْتَبَتَهُ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: كسى كه به زمان خود خشمگین شود، ناراحتى او زیاد به طول خواهد انجامید.

خشم راه چاره هر درد نیست  
خشمناكى شیوه هر مرد نیست

مرد باید با تلاطم‏هاى دهر  
فكر خوش آرد به طوفان‏ها، نه قهر

كشتى این زندگى بر آب‏هاست  
آب‏ها همسایه غرقاب‏هاست

ناخدایى، مرد، باید ساز كرد  
عقل را با صبر خود، دمساز كرد

خشم بر این روزگار پرفریب  
جز دوام غصّه كى سازد نصیب؟

تا قیامت گر به خشم آوا كنى  
كى گره از این گره‏ها وا كنى؟

پس لجام خشم خود در دست گیر
تا نگردد روبَه سختى چو شیر

هیچ كس جز با تعقل مرد نیست  
شادمانى جز به صبر درد نیست

گوهر سیزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مُجالِسَةُ الاْءَشرارِ تُورِثُ سوءُ الظَّنِّ بِالاْءَخیارِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام كه ایشان فرمودند: همنشینى با بدان، موجب بدبینى نسبت به نیكان است.

ماه را، چون ابر، زندانى كند
تیرگى با شب گرانجانى كند

تو چو ماه و ابر، یار بدسرشت
ماه را این ابر، گر دربر گرفت

مى‏كند خاموش شمع بینشش
مى‏رود در خواب خطّ رویشش

خوب‏ها را زشت مى‏بیند همه
از بدى هرگز ندارد واهمه

خارها در چشم او گُل مى‏رسند
كج‏رویها خوش به‏ منزل مى‏رسند

تیرگى در چشم او عادى شده
اندُه، خوبان بر او شادى شده

تو گُلى با خار همپایه نه‏اى
با شب اى خورشید، هم‏خانه نه‏اى

چون كه با نیكان نشینى از سرشت
باز گردد بر تو درهاى بهشت

گوهر چهاردهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «بِئْسَ الزّادُ إِلَى المَعادِ، أَلْعُدوانُ عَلَى الْعِبادِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: دشمنى كردن با بندگان خدا، بدتری توشه‏اى براى روز قیامت است.

بندگان هریك عزیزان خدا
دوست دارد هریكى را او جدا

هریكى رنگى و بویى پیش او
هم فقیر و هم غنى درویش او

عزّتى دارند بى‏حدّ و حصار
پیش آن یكتا خدا و كردگار

دشمنى با این عزیزان جاهلى‏ست
بهره دریاى آن بى‏ساحلى‏ست

آب در هاون نباید كوفت مرد
عاقلى، این دشمنى هرگز نكرد

دشمنى جز آتشى در سینه نیست
جاى نیكى‏هاست، جاى كینه نیست

آتشى در خرمن خود مى‏زند
تار مرگى بر تن خود مى‏تَنَد

توشه‏اى گر خواهى آوردن به بر
دشمنى هرگز به آن وادى مَبَر

گوهر پانزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «قیمَةُ كُلُّ امْرِءٍ ما یَحْسُنَهُ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: ارزش هر انسانى بسته به اعمالى است كه موجب نیك‏نامى او گردد.

ارزش دریا به حجم و عمق نیست
ارزش انسان به عقل و حُمق نیست

ارزش دریا به مروارید اوست
آن كه دُرّش بیش‏تر، قدرش نكوست

ارزش بستان به گل‏هاى زیاد
بوستانى بى گل رنگین مباد

در مثل دریاست جان آدمى
ارزش انسان به وقت است و دمى

كار نیكش بیش‏تر باشد ز بد
نیك‏نامى ماند از او تا ابد

نام نیك است آنچه ماند یادگار
ورنه جز این هیچ ناید در شمار

ارزش هركس به اعمالى‏ست كان
نیك‏نامش مى‏كند در این جهان

هرچه افزون‏تر شوى اى نیك‏نام
پله‏اى بالاتر آیى سوى بام

گوهر شانزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «أَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: مردم در زیر زبان خود مستور و مخفى هستند.» (مقصود این است كه تا انسان سخن نگوید، قدر و اندازه‏اش معلوم نمى‏گردد).

هركسى رازى‏ست اندر پرده‏اى
تا چه در این پرده‏ها پرورده‏اى

راز چون بودن، توان‏ها، عیب‏ها
با خدا بودن، نهان‏ها، غیب‏ها

این همه راز مگو روشن شود
گر بیانت گل كند گلشن شود

این زبان‏سازى‏ست پرده‏دار راز
چون به گفت آید بگوید راز ساز

تا خموشى، هیچ كس آگاه نیست
در پسِ این جان ناآگاه كیست

رازها گر فاش گردد راه نیست
«لب گشوده» دلو جز در چاه نیست

هم زبان را در عنان خویش دار
هم وجودت را به پاكى بیش دار

تا اگر راز ضمیرت شد عیان
شرمسار خود نگردى در جهان

گوهر هفدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «ما هَلَكَ اِمْرؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: مردمانى كه اندازه و ارزش خود را بدانند، هیچ‏گاه از بین نخواهند رفت.

قدردان تو كسى جز خویش نیست
جامه شاهى سزاوار تن درویش نیست

هركسى هرجاست شأن اوست آن
قدر خود مى‏دان كه بس نیكوست آن

نه فراتر، نه فروتر، جاى خویش
گر بقا خواهى از این عمر پریش

رودخانه چون فروتر شد نشست
آبشارى شد، درون خود شكست

در شب معراج چون روح‏الامین
همقدم شد با رسول آخرین

چون به اوج عرش آمد بازگشت
چون نیارستى از آن منزل گذشت

گفت اگر آیم، بسوزد بال من
برتر از قدر من است آمال من

پس فراتر از مقام خود نشد
ماند و احمد، ره به جاى خویش بُرد

گوهر هجدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «أَلتَّدْبیرُ قَبلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: پیش از این كه كارى را شروع كنى، در اطراف آن نیك تأمّل كن، تا شما را از پشیمانى نگهدارى كند.

تا كه ننشیند درون گِل عمل
بعد از اندیشه كند عاقل عمل

گر گریزان از پشیمانیستى
طالب فرداى نورانیستى

فكر را همسایه هر كار كن
چشم دوراندیش را بیدار كن

درنگر پیرامُن هر كار نیك
پس عمل آور پس از پندار نیك

پس شروع كن كار با فكر درست
با توكّل بر خدا، ذكر درست

بعد از آن هرچه سرانجامش شود
خوب یا بد، هرچه فرجامش شود

مى‏شوى از هر پشیمانى رها
چون كه شرط عقل آوردى به‏جا

بعد از آن یابى چه زیبا رامشى
در پس این كار خود، آرامشى

گوهر نوزدهم:
امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ وَثَقَ بِالزَّمانِ صَرَعَ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: هركس به زمان خود اعتماد بورزد، به پشت به زمین خواهد افتاد.

زندگى میدان جنگ است و جَدَل
نوش آن نیش است و ترك آن، عسل

بس حریفى ناجوانمردست او
درپى افكندن مرد است او

تا كه غافل گردى از او یك نفس
حاصل عمرى بسازد او، عَبَس

پس مشو غافل، حریف دهر را
تن به آرامش مده این نهر را

اعتمادى بر شب خوابش مكن
آتشى تو، تكیه بر آبش مكن

همچو مارى خوش خط و خال است او
یا كه نیكو میوه‏اى كال است او

گر نخواهى بر زمین خاكت كند
دور، از رضوان و افلاكت كند

خواب را از دیده غفلت بران ت
كیه بر این دهر را جایز مدان

گوهر بیستم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنْ اسْتَغْنى».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «كسى كه خویشتن را بى‏نیاز دانست، خود را به مخاطره و هلاكت خواهند افكند».

از نیاز است گردش لیل و النهار كى بگردد مهر و مه در این مدار؟

بى‏نیاز این جهان تنها خداست خود، نیاز دیگران، رمز بقاست

بى‏نیازى در خور هر فرد نیست زیور ما جز نیاز و درد نیست

ما به هم محتاج و محتاج خدا دستگیر هم به منهاج خدا

احتیاج خلق بر هم زشت نیست بى‏نیاز از دیگران در دهر كیست؟

تو نیاز خویش از او مى‏طلب با دو دست خلق آید، لطف رب

هركه خود را بى‏نیاز محض دید طعم تلخ بى‏مرادى‏ها چشید

در خطر افتاد از كبر و غرور تا كه خود را دید در عین عبور

گوهر بیست و یكم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مَن دَخَلَه أَلعُجُب هَلَكَ».

امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «هركس كه گرفتار خودبینى گردد، هلاك خواهد شد».

میوه چون خود را به جوى آب دید ز اشتیاق خویش برعكسش پرید

تا پرید از شاخسار دمنِ دار غرقه شد در آب و سیّالى مزار

مى‏برد سوى عدم جویش به آب این هلاك آن كه خود بیند به خواب

خوابِ خودبینى مبین اى هوشیار خواب مرگ است این فراپیش مزار

چون كه خود، بینى، نبینى دوست را پیله را بشكن برافكن پوست را

سنگ پایى پیش پاى خود گذاشت هركه خط كبر را بر دل نگاشت

زهر مرگ است این نه داروى شفا جام در دست این نه درمان و دوا

دیده خودبین نبیند غیر را خود نبیند هركه بیند غیر را

گوهر بیست و دوم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلْفِ جادَ بِالْعَطیةِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام كه ایشان فرمودند: «كسى كه یقین داشته باشد كه اعمال و افعال او پس از مرگ به او خواهد رسید، در بذل و بخشش و احسان به همنوعان خود كوتاهى نخواهد كرد».

روز جزا پرتوى از كار ماست آئینه چهره كردار ماست

«چهره زیبا» نشود زشت‏روى فعل تو آئینه چو شد روبه‏روى

چون كه یقین كرد كه روز جزا خوبى كردار بماند به‏جا

دلبر اعمال كند ماهروى در پى آرایش كردار و خوى

پس دل مردم ز غم آزاد كرد شاد شد و آئینه را شاد كرد

سفره مهر آورد و آب كرم بالش نیكى و صفاى حَرَم

دست نوازش به سر هر یتیم سایه لطفى به رضاى كریم

مى‏برد این بازى شطرنج را هركه به دست آورد این گنج را

گوهر بیست و سوم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ رَضِىَ بِالْعافِیَةِ مِمَّنْ دُونَه رَزَقَ السَّلامَة مِمَّنْ فَوقَهِ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام كه ایشان فرمودند: «هركس با درگذشت از زیردستان خوشنود گردد، از اذیّت و آزار مافوق خود در آرامش و سلامتى خواهد بود».

چه خوش شیوه‏اى دارد این آفتاب تو هم نور مهرت به عالم بتاب

مكن بى‏نصیب از كسى سیب مهر ندیده كسى روى آسیب مهر

چو خورشید اگر نیك خواهى شدن به دریاى عزّت چو ماهى شدن

چو بر مسند قدرت آیى مجو براى زیردستان به جز آبرو

اگر شاه گشتى، رعیت، نواز كلیدى جز كلید رعایت مساز

كلیدى براى قفل غم‏هاى دل و یا ماهتابى به شب‏هاى دل

امان گر همى خواهى از روزگار امان ده ضعیفان به مهر و قرار

هر آن كو درشتى كند با ضعیف درشتانه بیند جزا از لطیف

گوهر بیست و چهارم:
قالَ رسُول اللهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «یا عَلِىُّ! ما حارَ مَنْ اسْتَخارَ».
پیامبر اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «اى على علیه‏السلام ! سرگردان نخواهد شد كسى كه طلب خیر كند». (یعنی هركس كه از خدا در كارهایش طلب خیر كند وكارش را با نام او و كمك او آغز كند موفق می‌شود)

مى‏رود دنبال هم پروانه‏هاى آسیاب گرد خود گردان و سرگردان به دریاى ثواب

رود چون رو سوى دریا كرد سرگردان نشد خود شد او دریا و بى‏سامان نشد

كشتى بى‏ناخداى هیچ كس ساحل ندید ساربان خفته هرگز شادى منزل ندید

گردباد سهمگین، با قوّت بسیار خویش بى‏هدف چرخید در یك آسمان فكرپریش

هیچ سرگردان نشد دل تا به فكر یار بود فكر او خوشنودى آن یار بى‏تكرار بود

هیچ رهرو بهتر از آن رهرو بیدار نیست طالب خیر است و سرگردان به دیگر كار نیست

رود شو ره سوى دریاى رضاى یار كن شمع شو شب‏هاى تیره‏حاصلان بیدار كن

مهر شو در روز و ماه، اندر شام تار نور ده بر مردمان بر خوشنودى آن كردگار

گوهر بیست و پنجم:
قالَ رسُول اللهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «یا عَلِىُّ! لا نَدَمَ مَنْ إِسْتَشارَ».
پیامبر اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «اى على علیه‏السلام ! هرگز پشیمان نخواهد شد كسى كه كارهاى خود را با مشورت با دیگران انجام دهد».

آن چه خوش باشد كه من‏ها ما شدن رودها با مشورت دریا شدن

آنچه در دریاست در یك رود نیست ابر باران همكلاس دود نیست

علم ما، دیباچه و شورا، كتاب مشورت، دریا و خودرایى، حباب

مشورت بال است پروازش بده شاه جان كیش است سربازش بده

عمر، وقت رفتن و برگشت نیست رود فرصت دائما در دشت نیست

قوّت بازوى فكر چند تن قصه سى‏مرغ اندر یك بدن

كى پشیمان شد كسى از مشورت یا پشیمان شد ز نور معرفت

مشورت نور است خاموشش مكن اوج بیدارى‏ست بى‏هوشش مكن

گوهر بیست و ششم:
قالَ رسُول اللهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «یا عَلِىُّ! عَلَیك بِالدّلجة فَإِنَّ الأرضَ تَطوى بِاللَّیل ما لا تَطْوى بِالنَّهارِ».

پیامبر اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «یا على علیه‏السلام ! به تاریكى شب توجه كن، زیرا كه زمین در شب به‏هم پیچیده مى‏شود به آن اندازه كه در روز درهم نمى‏رود».

روز، هنگام پریشان بودن است شب، زمان با نسیم آسودن است

شب پر از رازست اما در سكوت شكل آوازست اما در سكوت

شب، چو فرزندان به جمع خویش بُرد با تجمع كارها را پیش بُرد

جمع شو در شب، پریشانى مكن سجده، جز در عهد پیشانى مكن

پیرو رسم شبان و روز باش در مصاف لحظه‏ها پیروز باش

شب چو آمد بزم دل آماده كن مشكل غم را به شب‏ها ساده كن

دل، كویرى تشنه در دریاى شب مى‏شود سیراب از صهباى شب

شب، مسیر راز، نورانى‏تر است نغمه آواز، روحانى‏تر است

گوهر بیست و هفتم:
قالَ رسُول اللهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «یا عَلِىُّ! أُغْدُ على إِسْم اللّهِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تعالى بارَك لاِءُمّتی فی بُكورِها».
پیامبر اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «اى على علیه‏السلام ! به نام خداوند صبح را آغاز كن، زیرا كه خداوند براى امّت من در صبح‏ها بركت قرار داده است».

بهترین شعر سپیده نام دوست نور خورشید از فروغ نام اوست

هر طلوع، بى نام او خاموش بود نیش بود اما گمانش نوش بود

خط آغازى به جز نامش مباد هیچ غافل را سرانجامش نداد

هم به نام او باید آغازین روز بركت روز است و هم آذین روز

صبح، وقت قسمت روزى و رزق وقت كوشش، وقت بهروزى و رزق

پس به نامش صبح را آغاز كن درب خیر و بركتت را باز كن

گفت پیغمبر نكو دارید صبح چون خدا بركت فرو بارید صبح

صبح‏خیزى، بركت و نامش، شروع بهترین رسم است ما را هر طلوع

گوهر بیست و هشتم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام : «أَلْمَرَضُ لا أَجْرَ فیهِ وَلكِنَّهُ لا یَدَعُ عَلَى الْعَبْدِ ذَنْبا إِلاّ حَطَّهُ».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «مریضى و ناخوشى مؤمن موجب اجر و ثواب نمى‏شود ولیكن سبب از بین رفتن گناهان بندگان مى‏گردد».

عافیت خوب است وقت خوشدلى عافیت دریا و شكرش، ساحلى

عافیت با شكر چون دمساز شد شاكران را درب نعمت باز شد

ناخوشى خوب است لیكن از قضا نى ز جهل محض در اعمال ما

ناخوشى خود نعمتى از سوى یار ناخوشى‏ها را خدایا برمدار

اشك‏آسا از خزان برگ درخت مى‏چكد از چشم شاخه، سهل و سخت

ناخوشى همچون خزان، باران زرد از درخت معصیت ریزد به درد

مى‏كند پاك از گناهان فرد را آرزو كن تا بیابى درد را

پس چنین دردى دوایى كامل است كشتى و بخشایشت را حامل است

گوهر بیست و نهم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام : «إِنَّما الأَجْرُ فِى الْقَولِ بِاللَّسانِ وَ الْعَمَلِ بِالْجَوارِح».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «همانا پاداش در ازای گفتار به زبان و عمل به اركان است».

ناخدا را ناخدایى در دل كشتى رواست كشتى بى‏ناخدا، ساحل نمى‏داند كجاست

ناخدا در دشت، بى‏كشتى ز چوپان كم‏تر است كشتىِ بى‏ناخدا در بحر چون چوب‏تر است

این دو ملزومند و این پابست آن این‏چنین، كشتى شود بر یم روان

یا به مانند كمان و تیر در میدان جنگ بى‏حضور تیر، پاى هر كمانى گشت لنگ

با كمان، بى‏تیر، كبك خوشخرام كى شود در كام صیادان، طعام؟

گفت و فعلت چون كمان و تیرها بى‏كمان كى مى‏شود تیرى رها

با زبان، بى‏فعل، راهى طى نشد نقش هیچ انگور هرگز مِى نشد

گوهر سی‌ام:
قالَ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام : «إِنَّ اللّهَ بِكَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ یُدْخِلُ الْعَبْدَ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّریرَةِ الصّالحةِ الْجَنَّة».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «خداوند به فضل و كرمش، بندگان خود را به خاطر نیّتهاى درست و دلهاى پاك به بهشت داخل مى‏كند».

هیچ گنجى بهتر از اخلاص نیست چیست پاكى، جز درون پاك چیست؟

نیّت پاك و دلِ آئینه‏سان جهد كن خود را به پایش مى‏رسان

این یكى تار و دگر پود بهشت هركه این قصّه به لوح دل نوشت

جز بهشتش خانه‏اى در كار نیست هیچ گنجى بهتر از دیدار نیست

پاك كن دل را ز هر آلودگى تا دهد یارت دمىِ آسودگى

شعله را مهمان نیّت‏ها مكن با ریا آتش در آن برپا مكن

او خریدارست، جز او هیچ‏كس چند، ارزان مى‏كنى كار عبس

نیّت و دل را اگر پاك آورى بهترین گنجینه، از خاك آورى

گوهر سی و یكم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام لاِءَصْحابِهِ: «إِنَّ الدُّنیا، خَدّاعَةٌ، صَرّاعَةٌ، مَكّارَةٌ، غَزّارَةٌ، سَحّارَةٌ، تَأْكُلُكُمْ بِأَضْراسِ الْحَنایا».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «همانا دنیا بسیار فریبكار، حیله‏گر، گول‏زن و جادوگر است و دنیا با دندانهاى مرگ شما را خواهد خورد».

ظاهرش زیبا، و باطن حیله‏گر در خودش آرد بیندازد به سر

هیچ بویى از وفا و رحم نیست هیچ رنگى از حیا و شرم نیست

تیغ تیز آورده و لبخندِ مكر مى‏زند گردن به تیغ و بند مكر

آبْ شورست و كسى سیراب نیست قصه‏اش جز قصه یك خواب نیست

دل به بند روى زیبایش مبند بر مزاح تلخ ایامش مخند

ظاهرش با مهر و در دل صد جفا این جفاپیشه، كجا آرد وفا؟

خرمن عمرت بسوزاند دمى بى‏پناه و خسته‏جان، بى‏همدمى

مى‏گذر از این گذرگاه فریب قصه حوّا و شیطان است و سیب

گوهر سی و دوم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام لاِءَصْحابِهِ: «...إِنَّ الدُّنیا... طَلَبُوا إِرتبتها...».
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: «آنكه به دنبال دنیای فانى است، جاهل و نادان است».

شب فراگیرست و دل، دیوانه‏وار مى‏زند سیلى به گوش جان، هزار

یك طرف گرگ طمع اندر كمین یك طرف كفتار غفلت، همنشین

یك طرف دنیا به نازى مكروار یك طرف عقبى، فراپیش مزار

دل به شادى‏هاى آن هرگز مبند نادمان بسیار و خوشحالان كمند

چون نسیمى مى‏وزد دنیاى دون مى‏كند اِستادگان را سرنگون

كى بیندازد، كمند آن شهریار تا كه باد آرد به بند خود شكار

بند افكندن به باد از جاهلى‏ست دل در این دریا زدن بى‏حاصلى‏ست

طالب دنیاى فانى جاهل است غرقه در دریا مشو، بى‏ساحل است

گوهر سی و سوم:
قالَ الرّضا علیه‏السلام : «ثَمانِیَةُ أَشْیاءٍ لایَكُونُ إِلاّ بِقَضاءِ اللّهِ و قدرته: النو و الیقظه و القوة و الضعف و الصحه و المرض و الموت و الحیاة».
امام رضا علیه‏السلام: «هشت چیز است كه جز به قضاء و قدر پروردگار انجام نمى‏گیرد، كه عبارتند از: خواب، بیدارى، توانایى، ناتوانى، تندرستى، ناخوشى، مرگ و زندگى».

حاصل آمیزش قدر ، قضا هشت فرزندست، از امر خدا

چار نعمت، در خور خوش بندگى خواب و بیدارى و مرگ و زندگى

ناخوشى و تندرستى و توان ناتوانى، هشتمین فرزند آن

با قضا و با قدر خصمى مكن دشمنى با قصّه‏اى حتمى مكن

گر رضاى دوست مى‏خواهى، بدان شكر باید كرد بر لطفش به جان

رازها در هر قضا پنهان شده لطف‏ها در هر قدر عریان شده

گر سپارى كارها بر كردگار صبر آرى، شكر گویى بر مدار

گر قضا بد باشد او دیگر كند گر قدر بد باشد او بهتر كند

گوهر سی و چهارم:
قالَ امیرالمؤمنین علیه‏السلام: ...قالَ موسى: الهی فَما جَزاءُ مَنْ أَطْعَمَ مِسْكینا إِبْتِغاءَ وَجْهَكَ؟ قالَ: یا موسى آمُر مُنادیا یُنادی یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى رُؤُسِ الْخَلائِقِ إِنَّ فِلانَ بْنِ فِلان مِنْ عَتْقاءِ اللّهِ مِنَ النّار.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام: حضرت موسى علیه‏السلام سئوال كرد كه خداوندا پاداش كسى كه نیازمندى را سیر كند و این عمل را براى تو انجام دهد، چیست؟ خداوند فرمود: روز قیامت امر مى‏كنم فریاد بزنند كه این شخص از آزادشدگان دوزخ است.

در رهى دیدم گدایى بى‏نوا بى‏نوا، خود آید از او در نوا

بر رضاى دوست تیر انداختم دادمش نانى، و سیرش ساختم

شكر لطفش این عمارت ساختم عرصه شكر آمد و مى‏تاختم

پس ندا آمد كه هركس از رضا سیر گرداند گدایى بى‏نوا

روز محشر خازنان كوى یار مى‏زنند فریاد با بانگ هَزار

از عذاب دوزخى آزاد شد سرنوشتش زین عمل آباد شد

پس بدانید اى به محشر آمده بر حساب خود بر این در آمده

بر رضاى یار، هركس كار كرد خویشتن را در خور دلدار كرد

گوهر سی و پنجم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «الهی فَما جَزاءَ مَنْ وصل رحمه؟ قالَ: یا موسى: أنسى لَهُ أَجَلَه، وَ أَهْوَنُ عَلَیه سَكَراتَ الْمَوْتِ، وَ یُنادیهِ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ هلّم إلینا، فَأدْخُلْ مِنْ أَىِّ أَبْوابِها شِئْتَ».
حضرت موسى به خداوند گفت: خدایا! پاداش كسى كه با خویشاوندانش به نیكى رفتار نماید، چیست؟ خداوند فرمود: «مرگ او را به تأخیر خواهم انداخت و سختى‏هاى مرگ را براى او آسان خواهم كرد، و كارگزاران بهشت او را فریاد خواهند زد كه به سوى ما شتاب كن و از هر درى كه میل دارى، وارد بهشت بشو».

هركه نیكى كرد با خویشان خویش
لطف یزدان را فرا آورد پیش

خویش را خویشى بباید كرد مرد
گرم باید بود با خویشان سرد

پس به تأخیر افكند او مرگ را
زردى‏اش دیر آورد این برگ را

عمر او افزون‏تر آید در شمار
چون كه نیكویى كند بر خویش و یار

یا به وقت مرگ آسان‏تر رود
شمس مرگش خوش خرامان‏تر رود

پس ندا آرند دربانان همه
راهىِ فردوس شو بى‏واهمه

درب جنّت روبه‏رویت باز شد
بال بگشا نوبت پرواز شد

برگزین هر در كه خواهى برگزین
جنّت است این، وعدگاه متّقین

گوهر سی و ششم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ كَفَّ آذاءُ عَنِ النّاسِ وَ بَذَلَ مَعْروفَه لَهُمْ؟ قالَ: یا موسى یُنادیهِ النّار یَومَ الْقِیامَةِ لا سَبیلَ لی عَلَیْكَ».
حضرت موسى پرسید: خداوندا! پاداش كسى كه از آزار مردم دست بردارد و با آنها خوش‏رفتارى كند، چیست؟ خداوند فرمود: آتش جهنّم به او فریاد خواهد زد از من دور شو، تو را به طرف من راهى نیست».

دور شو از من، برو سوى بهشت
دوزخم من، شومى هر سرنوشت

دخمه من جاى هر هشیار نیست
منزلى در شأن هر بیدار نیست

من رفیق «مردم‏آزارانِ» پست
زشت‏كردارانِ دونِ خودپرست

اى كه دستت مردم‏آزارى نكرد
اشك مظلومى به غم جارى نكرد

اى كه ابرى، سایه‏اى، آرامشى
مأمن آبادىِ هر خواهشى

نیش آزارى ندارى تا گزى
جز عسل، شهدى ندارى تا دهى

روز محشر سوى من راهیت نیست
شادمانى، غصه و آهیت نیست

نیكى تو، سرنوشت تو نوشت
جاى تو در جمع زیباى بهشت

گوهر سی و هفتم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «الهی! فَما جَزاءُ مَنْ تَلا حِكْمَتَكَ سِرّا وَ جَهْرا؟» قال: «یا موسى! یمرّ عَلَى الصِّراطِ كَالْبَرْقِ».
حضرت موسى علیه‏السلام سئوال كرد كه: «خداوندا!پاداش كسى كه كتاب حكمت تو را در نهان و آشكارا بخواند، چیست؟» فرمود: «اى موسى! او از صراط مانند برق خواهد گذشت».

این منم قرآن منم شمس منیر
روشنى یابد ز من شمع ضمیر

جوى آبم، تشنگان را در كویر
یا رهایى از براى هر اسیر

باز كن آغوش، یار تو منم
جاده نورى به آن سوى تَنَم

گر رفیق خود كنى هر دم مرا
مى‏رسد از سوى حق بانگِ درآ

از خدا نى آن نگارنده شنو
از خدا، آن نور تابنده شنو

هركه مونس گشت با قرآن من
روز محشر از صراط آن مُمتحَن

با سلامت همچو برق آسمان
مى‏رود از این صراط امتحان

در گذرگاهى چنین هول‏آفرین
اى عجب از قوّت «حبل المتین»

گوهر سی و هشتم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ صَبَرَ عَلى أَذَى النّاسِ وَ شَتْمِهِم فیك؟» قال: «أَعیُنُه عَلى أَهْوالِ الْقِیامَةِ».
حضرت موسى علیه‏السلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه بر آزار و اذیت مردم و دشنام آنها شكیبایى ورزد، چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! او را از شدائد و سختى‏هاى روز قیامت كمك خواهم كرد».

نه بیازار كسى تا كه بیازاد كس 
نه بیالاى كسى تا كه بیالاید كس

گردنِ تیغ ستمكار دل‏آزار مشو 
بوسه بر تیغ ستمگر مَزَن و خوار مشو

صبر كن، لیك به قدرت، به جفاكارى غیر 
بگذر از روى كرامت به دل‏آزارىِ غیر

ناسزا را به سزاوارى خود پنهان كن 
صبر كن زخم حریفان به خدا درمان كن

هركه صبر آورد او، فتنه نادانان را 
به عطا میل كند، سفره مسكینان را

روز محشر كه بلاها ز هوا مى‏بارد 
سختى و شدّت آن قوّت جان مى‏كاهد

در امان ماند از این سیل بلاها، صابر 
چه! عبورى كند آسوده ز غم‏ها، صابر

چتر آسودگىّ یار بر او باز شود 
بى‏بلا منتظر لحظه پرواز شود

گوهر سی و نهم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَیناهُ مِنْ خَشْیَتِكَ؟» قال: «یا موسى! أقى وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ النّارِ وَ أَؤْمَنُهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الاْءَكْبَر».
حضرت موسى علیه‏السلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه از خوف تو گریه كند، چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! چهره او را از آتش نگهدارى خواهم كرد و او را از وحشت روز قیامت ایمن خواهم ساخت».

دیده‏اى خواهم به بارش بر دوام 
دیده‏اى، با شعر باران همكلام

دیده‏اى از ابر ماتم در فغان 
ساحلش، دامان اشكى بى‏امان

هم ز فكر هجر بارانى شود 
همدم غم‏هاى روحانى شود

گفت ایزد: چشم باران دیده را 
چشمه‏ها از خوف او باریده را

از لهیب آتشش ایمن كند 
از فضاى وحشتش ایمن كند

این‏چنین چشمى نسوزد روز حشر 
در امان ماند ز اخگرهاى قهر

پس ببار این دیده از خوف خدا 
پس ببین این دیده‏هاى سرخ را

سرد كن آتش به ابراهیم 
چهر اى روان از لطف تو آیین مهر

گوهر چهلم:
قالَ موسى علیه‏السلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ طاعَتِكَ؟» قال: «یا موسى! أُحَرِّمُهُ عَلى ناری».
حضرت موسى علیه‏السلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه اطاعت‏كنندگان تو را دوست داشته باشد، چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! بدن او را از آتش غضب خود، حرام خواهم ساخت».

هركه دارد دوست، یار ما ز ماست 
پس محبّت بر چنین یارى سزاست

ما همه یارانِ یاران خدا 
جملگى سیراب باران خدا

هركه طاعت كرد، مى‏داریم دوست 
اشتراك این محبّت‏ها هم، اوست

چون كه یار ما همه، تنها خداست 
هركه با ما نیست از یاران جداست

گفت او: هركس كه طاعت‏پیشه‏گان 
یار خود سازد به مهر و عشق و جان

مهر ایشان را به دل جارى كند 
یار ایشان باشد و یارى كند

آتش خشمم نسوزاند تنش 
جامه مهرم شود پیراهنش

پس كنم آتش به جان او حرام
مى‏دهم در جنّت خویشم مقام


توضیحات:
1- در این مجموعه برای اختصار آدرسها و سلسه‌ی راویان حذف شده است.
2- احادیث در كتب مختلف وجود داشته و همه معتبر و صحیح هستند.
3- منبع این مجموعه، كتاب « مسند عبدالعظیم الحسنى، عطاردى» می‌باشد.
4- سراینده اشعار: محمّدحسن ارجمندى
 


منبع: سايت تبيان « تلخیص و عنوان‌بندی از: گروه دین و اندیشه تبیان»