شرح هاي نهج البلاغه


بسياري از علماي اسلامي در طي ده قرن گذشته شرح و تفسير ارزشمندي بر كتاب شريف نهج البلاغه نوشته‌اند كه تنها تعداد كمي هم اكنون در دسترس ماست. و برخي از محققان در اين باره تحقيقات گرانقدري كرده‌اند از جمله:

1. محدث معروف حاج ميرزا حسين نوري (متوفي 1320 هـ ) از 26 كتاب از شروح مشهور نهج البلاغه كه در اجازات بزرگان علماي حديث آمده، نام برده است.[1]

2. سيد محسن امين در اعيان الشيعه از 42 شرح نام برده است.[2]

3. سيد هبة الدين شهرستاني 45 شرح شناسايي كرده است.[3]

4. عبدالعزيز جواهري نجفي نزيل تهران در فهرست كتابخانة عمومي معارف چاپ 1353 هـ 51 شرح شمرده است.[4]

5. شيخ ضياء الدين ابن يوسف حدائقي شيرازي (متوفاي 1408 هـ) در فهرست كتابخانة مدرسة عالي سپهسالار چاپ 1358 هـ 66 شرح شماره كرده است.[5]

6. علامه اميني 81 شرح و ترجمه را احصاء كرده است.[6]

7. شيخ عزيز الله عطاردي، در مقدمة شرح نهج البلاغه كه چاپ كرده، از 83 شرح نام برده است.

8. سيد عبدالزهراء حسيني خطيب در كتاب مصادر نهج البلاغه (متوفاي 1414 هـ) 101 شرح نهج البلاغه را معرفي نموده است.[7]

9. اخيراً كه منهاج البراعة قطب الدين راوندي توسط كتابخانة آيت الله مرعشي در قم چاپ شده، 112 شرح معرفي شده است.

10. شيخ آقا بزرگ تهراني (متوفاي 1389 هـ) در كتاب الذريعة از 147 شرح كامل و ناقص نام برده است.[8]

11. شيخ حسن جمعه اسامي 210 شرح و ترجمة نهج البلاغه را با تلاش فراوان و بهره‌برداري از كتابخانه‌هاي ايران و عراق و لبنان و... گرد آورده است.

12. شيخ رضا استادي كتابخانة جامعي براي نهج البلاغه تنظيم نموده و در آن قسمت عمدة كتابها و رساله‌هايي كه در پيرامون نهج البلاغه يا بخشي از آن در طول ده قرن به زبانهاي مختلف نوشته شده، جمع آوري كرده است كه بالغ بر 401 كتاب و رساله و مقاله مي‌باشد و در پايان هم يادآور شده: «كتابهاي فراوان ديگري كه فعلاً نگارنده درصدد استقصاء كامل آنها نبوده است».[9]

البته در طي قرون گذشته افراد زيادي به شرح و تفسير كتاب شريف نهج البلاغه پرداخته‌اند، امّا همة آنها به دست نسل حاضر نرسيده و دچار سرنوشت مصيبت‌بار ساير كتابهاي اسلامي شده‌اند و در حوادث ناگوار و جنگهاي خانمانسوز از بين رفته‌اند و تنها نام آنها در كتب تاريخي و فرهنگ نامه‌ها باقي مانده است.

ما در اينجا با توجه به تحقيقات آنها و شروح ديگري كه بعداً نوشته شده، سعي خواهيم كرد فهرست جامعي از شروح نهج البلاغه را تهيه و در اختيار علاقمندان قرار دهيم. اگر چه نهايت سعي ما مبني بر كامل ارائه دادن بوده و ليكن مدعي نيستيم كه كم و كاست و اشتباهي در اين رهگذر نداشته‌ايم. قبل از شروع بحث تذكر چند نكته را لازم مي‌دانيم:

الف. بيشتر شرحها به زبان عربي است. مشهورترين آنها شرح نهج البلاغه قطب الدين راوندي دانشمند فقيه شيعه در گذشته 573 هـ و شرح نهج البلاغه كمال الدين ابن ميثم بحراني دانشمند ديگر شيعه متوفي به سال 679 هـ و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي (متوفي سنة 655 يا 656) است. از ميان اين سه شرح از همه جامع‌تر، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد است كه آن را در مدت چهار سال تأليف كرده است.

ب. در اينجا بد نيست بدانيم نام برخي از شارحان نهج البلاغه را كه از علماء و اهل سنت بوده‌اند:

1. محمد بن عمر، مشهور به فخر رازي (متوفاي 606) چنان كه قفطي در تاريخ الحكماء گويد: شرحش ناتمام مانده است.

2. حسن بن محمد صنعاني حنفي، صاحب شرح بر صحيح بخاري (متوفاي 650 هـ).

3. عبدالحميد بن محمد معروف به ابن ابي الحديد معتزلي مدائني (متوفاي 656 هـ) و شرحش جامع و كامل، بلكه از لحاظي بهترين شروح است.

4. شرحي است به نام النفائس في شرح نهج البلاغه در كتابخانة استان قدس كه مؤلف آن را به عنوان بعضي از علماء اهل سنت نوشته‌اند.

5. ملا سعد تفتازاني شافعي (متوفاي 792 هـ) مؤلف مطوّل و تهذيب المنطق مي‌باشد.

6. قوام الدين، يوسف بن حسن، قاضي بغداد (متوفاي حدود سال 922) طبق نوشتة حاجي خليفه در كشف الظنون.

7. شيخ محمد عبده، مفتي ديار مصر (در گذشتة 1323 هـ).

8. محيي الدين خياط كه شرح عبده را با اضافاتي از شرح ابن ابي الحديد نقل كرده است.

9. محمد محيي الدين، مدرس دانشكدة ادبيات دانشگاه الأزهر.

10. استاد محمد حسن نائل مرصفي كه لغات مشكل نهج البلاغه را شرح كرده است.

11. محمد ابوالفضل ابراهيم كه شرح او در دو جلد به سال 1383 هـ در دار احياء‌الكتب العربية به چاپ رسيده است.

12. دكتر صبحي صالح.

تمام اين نويسندگان اعم از خاصه و عامه در انتساب نهج البلاغه به مرحوم سيد شريف رضي و از او به مولاي متقيان علي ـ عليه السلام ـ شك ندارند، حتي شيخ محمد عبده به مفردات الفاظ نهج البلاغه استناد مي‌جويد و عليه اهل سنت استدلال مي‌كند.[10]

ج. اصحاب حديث همواره به حفظ نهج البلاغه بعد از قرآن كريم و احاديث نبوي اهتمام داشته‌اند به عنوان نمونه:

1. قاضي جمال الدين كاشاني كه نزديك به عصر سيد رضي بوده است، چنان كه شيخ منتجب الدين گويد.

2. ابوعبدالله محمد فاروقي (متوفاي 564 هـ) چنان كه ابن جوزي در المنتظم گويد.[11]

3. سيد محمد يماني مكي حائري (متوفاي 1280).

4. شيخ محمد حسين مروت حافظ عاملي.[12]

علاوه بر اين، از اول عادت خطباء و اُدباي عرب بر اين بوده براي اين كه ذهنشان را به جريان اندازند، خُطَب امام را حفظ مي‌كردند. مثلاً عبدالحميد كاتب 70 خطبه از خطبه‌هاي امام را حفظ كرده بود.[13] و ابن نباته كه ضرب المثل خطباي عرب است، گفته است: من صد فصل از سخنان علي ـ عليه السلام ـ را حفظ كردم و همانها براي من گنجي بي‌پايان بود.[14]

د. دربارة نخستين شارح نهج البلاغه ميان دانشمندان اختلاف است، بعضيها گفته‌اند نخستين شارح نهج البلاغه سعيد بن هبة الله بن الحسن فقيه معروف به قطب راوندي است. چنان كه ابن ابي الحديد در شرح خود مناقشاتي هم به قطب رواندي وارد آورده و هم گويد كه او اولين شارح نهج البلاغه مي‌باشد و از رياض العلماء نيز نقل شده است كه وي قطب راوندي را اولين شارح نهج البلاغه دانسته است و لكن موافق تحقيق محدث نوري.[15] و به تبع او محدث قمي[16] نخستين شارح نهج البلاغه ابوالحسن بيهقي است و خود بيهقي در اول شرح خود نوشته: قبل از من كسي از فضلا اين كتاب را شرح نكرده است و من در شرح اين كتاب بر همه پيشي گرفتم.[17] با وجود اين، خود بيهقي از شرحي اسم برده كه قبل از او نوشته شده بود و لذا صاحب الذريعة گفته: بيهقي نخستين شارح نهج البلاغه بعد از زمان سيد رضي است، زيرا اولين شرح در زمان خود سيد رضي به وسيلة علي بن ناصر نوشته شده و اسم آن اعلام نهج البلاغه است.[18] و نيز گفته‌اند: شرح بيهقي نخستين شرح كامل است. و گرنه قبل از او احمد بن محمد الوبري مشكلات نهج البلاغه را شرح كرده بود و بيهقي در المعارج از آن نام برده است.[19]

دراين باره تحقيقات مرحوم استاد سيد عبدالعزيز طباطبايي از همه دقيقتر است وي دربارة اين كه نخستين شارح نهج البلاغه كيست؟ شش قول ذكر كرده است، بدين ترتيب:

1. بعضيها گفته‌اند: نخستين شارح نهج البلاغه علي بن ناصر مؤلف اعلام نهج البلاغه است كه وي معاصر شريف رضي بوده است.[20]

2. اولين شارح نهج البلاغه شريف مرتضي علم الهدي برادر سيد رضي است كه خطبة شقشقيه را شرح كرده است.[21]

3. بلكه خود شريف رضي است كه بعضي از فقرات آن را شرح و بعضي از موارد لغوي آن را تفسير نموده است، پس او اولين شارح نهج البلاغه است.[22]

4. نخستين شارح، قطب الدين راوندي (متوفاي 573 هـ) مؤلف منهاج البراعة است.[23]

5. گفته‌اند: نخستين شارح نهج البلاغه، احمد بن محمد خوارزمي معروف به امام وبري از اعلام قرن ششم مي‌باشد.[24]

استاد طباطبايي (ره) بعد از نقل اقوال ششگانه به نقد آنها پرداخته و گفته است:
قول اول صحيح نيست به دليل اين كه علي بن ناصر از اعلام قرن هفتم است و در كتابش زبدة التواريخ، تاريخ وفات اتابك ازبك را در سال 622 هـ ثبت كرده است و خدا مي‌داند كه بعد از آن خود وي چند سال در قيد حيات بوده است.

اول كسي كه مرتكب اين اشتباه شده و خيال كرده علي بن ناصر نخستين شارح نهج البلاغه است، سيد اعجاز حسين كنتوري ـ قدس سره ـ مي‌باشد و آن را در كتاب خود كشف الحجب ذكر كرده و سپس صاحب الذريعة و الغدير و اعيان الشيعه به قول او اعتماد كرده‌اند...

قول دوم نيز صحيح نيست، زيرا شريف مرتضي اگر چه خطبة شقشقيه را شرح نموده، ولي معلوم نيست آن را از نهج البلاغه گرفته است، ممكن است او نيز مانند برادرش سخنان امام ـ عليه السلام ـ را از منابع ديگر اخذ نموده است.

قول سوم نيز درست است، زيرا اگر چه شريف رضي خود بعضي از جملات را تفسير نموده است، الا اين كه آن، شرح نهج البلاغه شمرده نمي‌شود، بلكه نهج البلاغه اسم همة محتويات اين كتاب است و اين توهم از آن جا ناشي شده است كه بعضيها خيال كرده‌اند كه نهج البلاغه اسم خطبه‌هاي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ است.

قول چهارم نيز صحيح نيست، زيرا قطب راوندي از شرح نهج البلاغه اواخر شعبان 566 هـ فارغ شده است در حالي كه سيد فضل الله راوندي و امام وبري و ظهير الدين بيهقي فريد خراسان قبل از او نوشته‌اند، بيهقي از شرح نهج البلاغه سال 552 هـ فارغ گرديده و بعد از او سيد فضل الله راوندي و وبري شرح كرده‌اند، بنابراين قطب راوندي چهارمين شارح نهج البلاغه است نه اول آنها.

قول پنجم نيز نمي‌تواند صحيح باشد، زيرا وبري نهج البلاغه را قبل از بيهقي شرح كرده و بيهقي در شرح خود در موارد زيادي از شرح وبري نقل كرده است.

قول ششم به حقيقت نزديك‌تر است و آن اين كه وبري نخستين شارح نهج البلاغه است، چنان كه قبلاً گفتيم، اول كسي كه اين قول را برگزيده، علامة شيخ ضياء الدين ابن يوسف حدائقي شيرازي است.[ 25]

سرانجام استاد طباطبايي ـ قدس سره ـ پس از نقل اقوال و نقد آنها، مي‌گويد: من مي‌گويم چه بسا ممكن است اقدم همة شارحان نهج البلاغه و اولين آنها سيد فضل الله راوندي باشد، ‌زيرا مي‌دانيم كه آن مرحوم در بزرگسالي براي تحصيل علم از كاشان به بغداد رفت و در پيش اعلام آنجا به تحصيل پرداخت و در آنجا نسخه‌اي از نهج البلاغه پيدا كرد به خط مؤلف آن مرحوم سيد شريف رضي بود و از روي آن نسخه‌اي براي خود استنساخ نمود و در ربيع الاول 511 هـ از آن فارغ شد. از آن به بعد به شرح و تفسير آن پرداخت. بنابراين كتاب وي اقدم همة شروح و اول آنهاست. و سيد فضل الله، ابوالرضا راوندي نخستين شارح نهج البلاغه مي‌باشد.[ 26]

1. اعلام نهج البلاغه
تأليف: علامه علي بن ناصر معاصر سيد رضي مصنف نهج البلاغه، و اين شرح مقدمترين و موثقترين و مختصرترين شرحهاست. و اول آن عبارت است از: الحمد الله الذي نجانا من مهاوي الغي و ظلماته، و هدانا سبيل الحق ببينات آياته... .[ 27]
و يك نسخه خطي از آن، در كتابخانة امام فقيد شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء به شماره (848) قسمت مخطوطات موجود است و در آخر آن نسخه آمده است:
بلغ مقابلة علي نسخه ذكر آنها قوبلت علي نسخة مسموعة و ذلك في شهر المحرم اول شهور سنة سبعمأئة.
و پس از آن، اين عبارت آمده است: تم الكتاب بعون الله و حسن تيسيره في شهر رمضان المعظم من احدي و تسمإثة في المشهد المقدس المنصور علي ساكنه السلام.[ 28]

2. المعارج في شرح نهج البلاغه
تأليف علي بن ناصر مؤلف اعلام نهج البلاغه، آن را مرحوم سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه[ 29] ذكر كرده است، احتمالاً اين شرح همان شرح قبلي است كه به دو اسم ناميده شده است.

3. شرح نهج البلاغه
تأليف، امام احمد بن محمد وبري از اعلام قرن پنجم.[ 30] مؤلف در اين كتاب مشكلات نهج البلاغه را شرح كرده و بيهقي در المعارج از آن نام برده است[ 31] و معلوم مي‌شود اين شرح بر شرح بيهقي تقدم داشته است.

4. التعليق علي نهج البلاغه [ 32]
(تاريخ تأليف، سال 511) (نخستين شرح نهج البلاغه) تأليف سيد ضياء الدين ابوالرضا فضل الله بن علي بن عبيدالله حسني راوندي كاشاني. از اعاظم مشايخ اجازه مي‌باشد كه شيخ محمد بن طوسي پدر خواجه نصير و شيخ منتجب الدين (متوفي 585 هـ) و ابن شهر اشوب (متوفي 588 هـ) و بعضي از اكابر ديگر از تلامذة وي بوده و از وي روايت كرده‌اند و او نيز از تلامذة شيخ ابوعلي ابن شيخ طوسي شيخ الطائفه است كه به واسطة او از شيخ روايت كرده و گاهي به دو واسطه از او و از نجاشي روايت مي‌كند و چنان كه از شيخ مفيد و سيد مرتضي و سيد رضي نيز به دو واسطه ديگر روايت مي‌نمايد.

«سمعاني» گويد كه به كاشان رسيدم، به عزم زيارت ابوالرضا ضياء الدين راوندي به خانه‌اش رفتم، در خانة او آية تطهير را با گچ نوشته بودند. بعد از ملاقات، بيشتر از آنچه شنيده بودم ديدم، احاديث بسياري از خودش شنيده و نوشتم و چند قطعه از اشعار او را نگاشتم و از جمله اشعار اوست كه به خط خودش براي من نوشت:
هل لك يا مغرور من زاجر او حاجز علي جهلك الغامر
امس تقضي و غداً لم يجي و اليوم يمضي لمحة الباصر
فدالك العمـر كذا ينقضي مـا اشبـه المـاضي بالغابر

چنان كه از زمان اساتيد و تلامذة وي معلوم مي‌شود، وي از رجال اواسط قرن ششم بوده با طبرسي مفسّر و ابوالفتح رازي معاصر بوده است و در سال 584 (چنان چه از كتاب درجات رفيعة سيدعلي خان مدني نقل شده) در قيد حيات بوده و لكن سال وفاتش معلوم نيست.
ظاهراً شرح نهج البلاغه سيد ضياء الدين به صورت تعليقه در حواشي نهج البلاغه بوده و يك نسخه از آن به خط مؤلف پيش شيخ جمال الدين ابوالفتوح، احمد بن ابي عبدالله بگلو بن ابي طالب ابن علي آوبي وجود داشت و او نيز يك نسخة از آن به خط خود و در سال 723 در اصفهان نوشت و اين نسخه بعداً به دست محمد صادق به محمد شفيع يزدي افتاد كه او نيز از روي آن نسخة ديگري نوشت و تاريخ استنساخ آن 1132 بوده است و همين نسخه بعدها به دست آيت الله سيد شهاب الدين نجفي مرعشي افتاده است.[ 33]

سيد ضياء الدين غير از «التعليق» كتابهاي ارزشمند ديگري دارد كه از جمله:
1. ادعية السّرّ؛
2. الأربعون حديثاً؛
3. ترجمة العلوي للطلب الرضوي، در شرح رساله‌اي موسوم به «رضويه» و مشهور به طبّ الرضا؛
4. تفسير الراوندي كه نامش الكافي است؛
5. حاشية غرر و درر سيد مرتضي؛
6. الحماسة؛
7. سنة الأربعين في سنة الأربعين كه شرح چهل حديث است ودر سال 540 تأليف شده است؛
8. شرح الرسالة الذهبية؛
9. ضوء الشهاب في شرح الشهاب؛
10. قصص الأنبيا؛
11. الموجز الكافي في علم العروض و القوافي؛
12. نظم العروض للقلب المروض.

اشهر از همه كتاب ضوء الشهاب است كه كتاب «الشهاب» قاضي قضاعي محمد بن سلامه را شرح كرده و مرحوم مجلسي نيز آن را بسيار ستوده و گفته در اثبات كثرت تبحّر او در لغت و ادب و فهم معاني اخبار، برهاني قاطع بوده و داراي فوائد بسياري است كه در هيچ كدام از كتب عامه و خاصه در دسترس نمي‌باشد.[ 34]

5. معارج نهج البلاغه
تأليف ابوالحسن علي بن ابوالقاسم زيد بن محمد بيهقي معروف به «ابن افندق» و «فريد خراسان» (متوفي 565 هـ) از خاندان خُزيمه ذوالشهادتين صحابة رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از كُبار علماي قرن ششم.

بيهقي بسياري از استادان بزرگ عهد خود را در بيهق، نيشابور، مرو و سرخس و ديگر شهرهاي خراسان ديده و ازمحضر آنان استفاده كرده و از جمله ابوالفضل ميداني اديب نامي آن عصر و امام ابراهيم خرّاز و امام محمد فراوي (= فزاري) به طوري كه خود گفته: حساب و جبر را از استاد عثمان بن حادو كار (جاذوكار) آموخته است.[ 35] و ديگر اساتيد وي حكيم عمر بن ابراهيم خيّام (متوفي 509 هـ) است[ 36] وي با شهرستاني صاحب «ملل و نحل» (548) معاصر بوده خود در تتمه صوان الحكمة[ 37] از مجلس بحثي صحبت مي‌كند كه با حضور چند تن از افاضل ترتيب يافته بود و از فحواي سخن بيهقي، ضعف شهرستاني در بحثهاي فلسفي بر مي‌آيد.[ 38]

علماء شيعه، بيهقي را از اجلة مشايخ ابن شهر آشوب (م 588) و بزرگان شيعه اماميه دانسته‌اند و از بعضي مواضع و قرائن هم فهميده مي شود كه وي و پدرش از اعاظم علماء شيعه بوده است. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء»[ 39] بعد از شرح حال پدرش گفته: پسرش ابوالحسن فريد خراسان كتبي دارد از جمله «تلخيص مسائل الذريعة» سيد مرتضي و الافادة و جواب يوسف يهودي عراقي. همين مطلب را شيخ حرّ عاملي و مؤلف رياض العلماء نيز نقل كرده‌اند.[ 40] كتابي كه بيهقي نوشتن آن را بزرگترين توفيق الهي براي خود مي‌داند، معارج نهج البلاغه است. گويا او نخستين كسي است كه نهج البلاغه را شرح كامل كرده است، بيهقي در اول شرح خود نوشته: قبل از من كسي از فضلا اين كتاب را به جهت موانعي شرح نكرده است زيرا كسي كه در اصول متبحّر بود، در علم امثال و لغت وارد نبود و آن كه در اين دو رشته كامل بود، از اصول طبّ و حكمت و علوم اخلاق بهره‌اي نداشت و آن كه در همة اين رشته‌ها مهارت داشت، اطلاعاتش در تاريخ و ايام عرب نارسا بود و آن كه در همة اين رشته‌ها ماهر بود در انتساب مندرجات نهج البلاغه به علي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ترديد داشت و اگر در نزد كسي همة اين اسباب فراهم شده بود، توفيق چنين كاري را نداشت، زيرا توفيق الهي گنجي از گنجهاي الهي است كه خداوند آن را به هر كس بخواهد مي‌دهد و من در شرح اين كتاب بر همه پيشي گرفتم.[ 41] و آن را به سيد ابوالحسن علي بن محمد بن يحيي حسيني نيشابوري اهدا كرده است[ 42] و در اين شرح سلسله سند خود را در نقل نهج البلاغه از سيد شريف رضي نقل نموده است.

در اول شرح گفته است: امام سعيد جمال المحققين ابوالقسام علي بن الحسن خونقي نيشابوري ازمن خواست تا نهج البلاغه را شرح كنم.[ 43]

صاحب «الذريعة» مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني مي‌گويد: بيهقي نخستين شارح نهج البلاغه بعد از زمان سيد رضي است زيرا اولين شرح نهج البلاغه در زمان خود سيد رضي به وسيلة علي بن ناصر نوشته شده و اسم آن «اعلام نهج البلاغه» است.[ 44] و نيز گفته‌اند: شرح بيهقي نخستين شرح كامل است و گرنه قبل از او احمد بن محمد الوبري مشكلات نهج البلاغه را شرح كرده بود.[ 45]
بيهقي در رشته‌هاي مختلف علوم آثار زيادي دارد، ياقوت حموي در «معجم الأدباء» 75 عنوان كتاب براي او نقل كرده است.[ 46] و ابن شهر آشوب[ 47] سه عنوان ديگر را بر او ذكر كرده كه در ليست ياقوت نبوده است. بنابراين مجموع تأليفات او 78 جلد مي‌باشد. از ميان آثار بيهقي فعلاً كتابهاي «تتمة صوان الحكمة» (تاريخ حكماء اسلام)، «جوامع احكام النجوم» در سه مجلد و «لباب الأنساب» و «تفسير نهج البلاغه» و «تاريخ بيهق» موجود است. صاحب الذريعه، مي‌گويد: يك نسخه از آن (المعارج) در كتابخانة مدرسة فاضل خان ديدم و اول آن چنين است:
«الحمد لله الّذي حمده يفيض شعائب العرفان و مسائله و يجمع شعوب الأجر الجزيل» كه از آن در تاريخ جمادي الأوّل 552 فارغ شده است.

و نيز مي‌گويد: در سال 1332 شيخ محمد صالح آل طعان قطيفي به من گفت: شرح نهج البلاغه بيهقي در كتابخانة آنها در بحرين قطيف موجود است.[ 48]
6. المعراج في شرح نهج البلاغه
مؤلف آن معلوم نيست و آن را محدث نوري ذكر كرده است.[ 49]
7. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه
تأليف، سيد هبة الله بن حسن، معروف به قطب الدين راوندي در گذشته 573 هـ وي دانشمندي است فقيه، متكلم، محدث، مفسر و شاعر و جامع علوم، و از بزرگان علماي اماميه و از خانواده‌اي كه جد و پدر و برادر و فرزندان عموماً از اكابر علماء بوده‌اند. از ابوعلي طبرسي صاحب مجمع البيان و عمادالدين طبري و سيد مرتضي رازي و برادرش سيد مجتبي و والد خواجه نصيرالدين طوسي و ابن شجري و آمدي و جمعي ديگر از اكابر فريقين آن عصر روايت كرده و از مشايخ ابن شهر آشوب و شيخ منتجب الدين مي‌باشد.
قطب الدين راوندي نهج البلاغه را به دو طريق روايت كرده است: يكي به واسطة «شيخ عبدالرحيم بغدادي» معروف به «ابن اخوه» از دختر فاضل و جليل القدر «سيد مرتضي» از عمويش «سيد رضي». و ديگري توسط دو برادر سيد مرتضي و سيد مجتبي فرزندان سيد حسين حلبي از «ابوجعفر دوريستي» از سيد رضي روايت نموده است و با تأليفات متنوع خود خدمت بزرگي به اسلام و تشيع كرده است، ‌ازجمله:
1. آيات الاحكام، ظاهراً قطب راوندي اول كسي است از علماء كه به شرح و تفسير آيات الاحكام پرداخته است.
2. اختلاف الواقعة بين الشيخ مفيد و السيد المرتضي في بعض المسائل الكلامية، و تا 95 مسأله اختلافي آن دو عالم متبحّر را به قلم آورده و گفته كه ذكر همة آنها موجب اطالة كتاب است.
3. اسباب النزول، كه از مدرك بحار الانوار مرحوم مجلسي بوده است.
4. تهافت الفلاسفة، كه يك نسخه از آن در كتابخانة رضويه موجود است.
5. خلاصة التفاسير، كه در ده مجلد بوده و در «الذريعة»[ 50] از فهرست كتابخانه‌هاي استانبول استظهار كرده است و نسخه‌اي از آن در كتابخانة علي پاشا كه متصل به توپخانه مي‌باشد، موجود است.
6. جواهر الكلام في شرح مقدمة الكلام
7. الخرائج و الجرائح، در معجزات حضرات معصومين ـ عليهم السّلام ـ .
8. سلوة الحزين،در ادعيه كه به دعوات راوندي معروف است.
9. قصص الانبياء.
10. نفثة المصدور كه اشعار اوست.
11. شرح الكلمات المأة لأمير المؤمنين ـ عليه السلام ـ .
12. المغني في شرح النهاية، كه در ده مجلد و ظاهراً شرح نهاية شيخ طوسي است و كتابهاي ديگر.[ 51]
منهاج البرائة في شرح نهج البلاغه، كتاب بزرگ و ارزشمندي مي‌باشد، در دو جلد، و ابن ابي الحديد در شرح خود ايراداتي به همين شرح قطب راوندي وارد آورد و او را اولين شارح نهج البلاغه مي‌نامد.
و از «رياض العلماء» نيز نقل شده است كه قطب راوندي را اولين شارح نهج البلاغه دانسته و لكن موافق تحقيق اولين شارح نهج البلاغه، علامة «علي بن ناصر» معاصر سيد رضي است. و به ايرادات ابن ابي الحديد به منهاج البراعة شيخ يوسف بحراني، در كتابش موسوم به «سلاسل الحديد» پاسخ داده است.
دو نسخه خطي از شرح نهج البلاغه قطب راوندي در كتابخانة مجلس شوراي اسلامي تهران به شماره‌هاي (64427 ـ 66954) موجود است. اخيراً در سال (1406 هـ) در قم، توسط كتابخانة آيت الله نجفي در سه مجلد چاپ شده است.
8. حدائق الحقائق في تفسير دقائق أحسن الخلائق
تأليف، ابوالحسن محمد بن حسين كيدري،[ 52] (= كيذري) بيهقي نيشابوري، از علماي اعلام و فقهاي به نام قرن ششم. وي در اكثر علوم متداول مهارت داشت و اكمل علماي زمان خود بود و از شاگردان فضل بن حسن طبرسي و عماد طوسي محمد بن علي بود. اقوال او در فقه مشهور و در كتابهاي مختلف و «غاية المرام و مسالك و كشف اللثام» و غير آنها منقول است. مجلسي نيز در بحار در كتاب «السماء و العالم» از شرح نهج البلاغه او بسيار نقل كرده و گفته است: ابن ميثم در بعض موارد از او اقتباس كرده است.
وي داراي تأليفات ارزشمندي است از جمله:
1. الإصباح في فقه الإماميّة.
2. أنوار العقول من أشعار وصيّ الرسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه ديوان اشعار منسوب به حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ مي‌باشد و قافيه‌ها به ترتيب حروف هجا مرتب و تا حال چاپ نشده و به تصريح «الذريعة» غير از اين ديوان مشهور متداول منسوب بدان حضرت است كه بارها چاپ شده و لكن بسياري از اشعار مذكور در انوار العقول و هم چنين اسناد و مدارك اشعار را ذكر نكرده است. در اول انوار العقول گويد كه اشعار داير بر آداب و حكم و عبرت و مواعظ را جمع كرده و آن را به الحديقة الأنيفة موسوم داشتم، سپس تمامي اشعار منسوب بدان حضرت را بعد از فحص و كوشش بسيار از روي مدارك آنها جمع و تدوين نموده و به همين اسم انوار العقول ناميدم.
3. كفاية البرايا في معرفة الأنبياء و الأولياء.
4. لبّ الألباب في بعض مسائل الكلام.
كيدري، از معاصرين قطب راوندي بود. و كتاب خود را هم بعد از قطب راوندي نوشته است و سال وفات او معلوم نيست، لكن در سال 576 هـ ـ تاريخ تأليف حدائق ـ در قيد حيات بوده است. و يك نسخه از اين شرح پيش صاحب (الروضات) بوده و از اول و وسط و آخر آن جملاتي نقل كرده است.[ 53]
9. منهاج نهج البلاغه
تأليف قطب الدين كيدري، مؤلف «حدائق الحقائق» و آن را سيد ابو محمد حسن صدر در كتاب «تأسيس الشيعة» ذكر كرده است.[ 54] و آن را «ابوعلي حسن بن محمد سبزواري» در كتابي تلخيص كرده و «بهجة المناهج» ناميده است.[ 55]
10. شرح نهج البلاغه
تأليف «حسن بن علي بن احمد علي ماهابادي»،[ 56] ملقّب به «افضل الدين» از ثقات علماي اماميه اوائل قرن ششم، و در ادبيات عرب يگانة عصر خود و فقيه صالح و يكي از مشايخ صاحب الفهرست، شيخ منتجب الدين متوفي 585 هـ بوده است. شيخ منتجب الدين تمامي تأليفات او را از خودش روايت مي‌نمايد. از تأليفات او مي‌توان: شرح الشهاب، شرح اللمع، رد التنجيم، كتاب في الإعراب، ديوان شعر، شرح نهج البلاغه[ 57] كتاب تنزيه الحق عن شبه الخلق، ديوان نثر[ 58] را نام برد.
11. شرح النهج
تأليف «قاضي عبدالجبار» صاحب «الرياض» در ذيل ترجمة «ابن عتايقي»[ 59] گفته: من در اصفهان در ميان مخطوطات، جلد سوم «شرح النهج»، «ابن عتايقي» را ديدم كه در پشت آن به خط بعضي از فضلا نوشته شده بود اين شرح از چهار شرح انتخاب شده است: يكي از آنها شرح قاضي عبدالجبار است.
قاضي عبدالجبار ميان چند نفر از فقهاء كه نزديك عصر شيخ طوسي بودند، مردّد است:
1. قاضي ركن الدين عبدالجبار بن علي طوسي.
2. قاضي عبدالجبار بن فضل الله بن علي بن عبدالجبار.
3. عبدالجبار بن منصور.
4. عبدالجبار بن احمد در گذشته 415 هـ در ري صاحب كتاب المغني.
5. عبدالجبار بن عبدالله مقري رازي.
6. عبدالجبار بن محمد طوسي.
7. ابوعلي عبدالجبار بن حسين.[ 60]
12. شرح نهج البلاغه
تأليف، محمد بن عمر، امام فخر رازي مفسر مشهور (متوفاي 606 هـ) مصنفات فخر رازي در فنون و علوم مختلف معقول ومنقول بسيار است. مهمترين آنها مفاتيح الغيب تفسير قرآن مجيد است كه به تفسير كبير معروف است و بارها در مصر و استانبول چاپ و به قول ابن خلّكان حاوي تمامي مطالب غريبه مي‌باشد و لكن خود فخر رازي موفق به اكمال آن نشد. شيخ نجم الدين احمد بن محمد قمولي تتمه‌اي بر آن نوشته و او نيز پيش از تكميل وفات يافت و قاضي القُضاة احمد بن خليل خويي ناقص ماندة آن را تكميل نموده و به پايانش رسانيد. كما اين كه فخر رازي شرح نهج البلاغه را نيز به اتمام نرسانده و ناتمام مانده است.[ 61]
13. شرح نهج البلاغه
تأليف، «يحيي بن ابي طي حميد بن ظافر بخاري حلبي» معروف به «ابن ابي طي» (575 هـ ـ 630 هـ) فقيه و مورخ اوائل قرن هفتم، و از شاگردان «ابن شهر آشوب» از تأليفات او مي‌توان به: «معادن الذهب في تاريخ الحلب»، «فضائل الأئمّة»، خلاصة الخلاص في آداب الخواص»، «الحاوي في رجال الإماميّة»، «سلك النظام في أخبار الشام»، «شرح نهج البلاغه» در شش جلد.[ 62]
14. شرح نهج البلاغه
تأليف: «عزّ الدين ابوحامد عبدالحميد بن هبة الله بن ابي الحديد معتزلي مدائني (متوفاي 656 هـ) در بغداد. وي از اكابر علماي معتزله و فقيهي بزرگ و متكلم متبحّر و شاعر و اديب و كاتب ماهر بوده است. در اصول، معتزلي و در فروع، مذهب شافعي داشت. و از مواليان اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ به خصوص از شيفتگان مولاي متقيان علي ـ عليه السلام ـ بود. در محاكمة بين الفريقين نهايت انصاف را به كار برده و به داير مدار حق بودن علي ـ عليه السلام ـ اقرار صريح كرده است. شرح او كه جامع‌ترين شروح نهج البلاغه است، در مدت چهار سال تأليف كرده و بارها چاپ شده، شاهد صدق مدعا بوده و به طور روشن حاكي از موالات وي نسبت به آن حضرت و خاندان رسالت مي‌باشد، خصوصاً الحاق كردن هزار عدد از احاديث و كلمات قصار مولاي متقيان را به شرحش، ديگر مؤيد قضيه مي‌باشد و بالاتر از همه، قصائد سبع علوية او است كه در فضائل و مناقب آن حضرت سروده است و رضي استرآبادي و صاحب مدارك و جمعي ديگر از بزرگان علما شروحي بر آن نوشته‌اند.
شرح نهج البلاغة «ابن ابي الحديد» كه خود يك عالم برجستة سنّي است، سرشار از مطالب ادبي و تاريخي و نكات قرآني و موضوعاتي است كه بعضي منحصر به فرد است و بايد از آن كتاب گرفت.

سوگمندانه اغلب علماي اهل سنت نظر به اين كه ابن ابي الحديد حقائقي دربارة شيعه گفته است، او را رمي به تشيّع نموده‌اند و خود را از آن گنج شايگان يعني نهج البلاغه گفتار امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و مطالب ارزندة ابن ابي الحديد محروم ساخته‌اند.
ابن ابي الحديد در ديباچة كتابش با ادله و براهين متقن ثابت نموده است كه همين نهج البلاغه معروف از اول تا آخر حتي خطبة شقشقيه (حاوي شكايت امام از خلفا) از كلمات درّربار آن حضرت است و خودش اين شرح را بعد از پايان توسط برادرش موفق الدين احمد، به كتابخانة وزير روشن ضمير ابن علقمي اهداء نموده و از طرف آن وزير علم دوست و فضيلت پرور به صلة يك اسب و ده دست لباس فاخر و هزار دينار و اجناس و لوازم ديگر مفتخر گرديده است.
مؤلف تجارب السلف مي‌نويسد:
«ابن ابي الحديد» چون اين مكرمت و مروّت بديد، ران وزير را بوسه داد و گفت: اي خداوند، بنده را اين همه توقّع نبود وزير گفت: اين سخن بگذار كه منّتي بر گردن من نهاده‌اي كه به شكرانة آن قيام نتوانم كرد و به خداي كه تا زنده باشم، اين حق را رعايت كنم، آن گاه ابن ابي الحديد شاكر و شادمان بيرون آمد و فرّاشان اجناس را در خدمتش مي‌بردند و او بر استر سوار شد و روانة منزلش گرديد.
و باز مي‌نويسد:
«در واقعة بغداد (مغولها) ابن ابي الحديد و برادرش را بيرون آوردند تا بكشند ابن علقمي چون حال عزّالدين ابن ابي الحديد را بشنيد دود به سر او درآمد، در حال به خدمت وزير نصير الدين طوسي رفت و دامن او را بگرفت و گفت: دو كس را از افاضل بغداد كه بر بنده حق عظيم دارند، گرفته‌اند و خواهند كشت و التماس دارم كه خواجه به بندگي پادشاه شتابد و بنده در خدمت باشد و در باب اين دو بزرگ شفاعتي كند، خواجه بي‌توقف رفت و هزار دينار به موكّلان مغول داد و مهلت خواست و به خدمت پادشاه رفت و به رسم مغول زانو زد و گفت: دو كس را از شهر بيرون آورده‌اند و مي‌خواهند بكشند، بندة كمترين را آرزو آن است كه پادشاه مرا عوض ايشان بكشد و ايشان را آزاد كند، شاه خنديد و هر دو را به او بخشيد وزير به تعجيل بيرون آمد و ايشان را خلاص داد و به ابن ابي الحديد گفت: به خداي اگر در قول شفاعت توقفي مي‌رفت نفس خود را فداي تو مي‌كردم تا عوض آن لطف باشد كه تو با من كردي و نام مرا به سبب شرح نهج البلاغه مخلّد گردانيدي.»[1]
از تأليفات ارزشمند ابن ابي الحديد مي‌توان به كتب ذيل اشاره كرد:
1. الأعتبار علي كتاب الذريعة في اصول الشريعة، تأليف سيد مرتضي علم الهدي در سه مجلد.
2. شرح محصل فخر رازي، كه به منزلة نقض آن است.
3. شرح مشكلات الغرر ابوالحسن بصري.
4. العبقريّ الحسان، كتابي است عجيب و بسياري از كلام و تاريخ و اشعار و منشأت و منظومات خودش را حاوي است.
5. الفلك الدائر علي المثل السائر، انتقاد از كتاب مثل السائر ابن اثير مي‌باشد كه در 13 يا 15 روز تأليف و در هند چاپ گرديده است.
6. القصائد السبع العلويات في مدح سيدنا علي ـ عليه السلام ـ در «كشف الظنون» به نام «سبع علويات» ذكر شده است و در ايران در آخر شرح سبعة معلقة زوزني و يك مرتبه نيز مستقلاً با شرح صاحب مدارك كه بر آن نوشته، چاپ شده است.[2]
ابن ابي الحديد 15 عنوان كتاب از خود باقي گذاشته كه مهمترين آنها «شرح نهج البلاغه» است.
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، از همة شرحها جامع‌تر و پرمطلب‌تر است و بهترين منبع در بيان دقائق تاريخ اسلام از جنگ جمل تا صفين و غارت خوارج تا انقلاب زنگيان و جنگهاي فاجعه آميز مغول مي‌باشد و گمان نمي‌رود در اين موضوع كامل‌تر و دقيق‌تر از كتاب ابن ابي الحديد پيدا بشود. ابن ابي الحديد دراين شرح علاوه بر اين كه كلام امام را به بهترين وجه شرح و تفيسر نموده، برخي از كتابها را نام برده كه اثري از آنها نمانده است. از قبيل (كتاب صفين) نصر بن مزاحم منقري، و كتاب (التاج) ابن راوندي، و كتاب (العباسية) جاحظ، (الموفقيات) زبير بن بكار، كتاب (السقيفه) احمد بن عبدالعزيز جوهري، كتاب (وقعة الجمل) ابي مخنف، كتاب (الغارات) ابن هلال ثقفي، كتاب (الجمع بين الغريبين) هروي و (الجراح) قدامه بن جعفر.[3]
ناگفته نماند كه شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد. با تمام محسّناتي كه دارد، ‌خالي از نقاط ضعف نيست و در بعضي جاها از جادة انصاف خارج شده است به قول مرحوم كاشف الغطاء: «نِعْمَ المُؤلّفُ لَولا عِنادُ المُؤلّف»؛ چه مؤلف خوبي است اگر عناد نداشت.
مرحوم شيخ محمد طه نجف گفته: اگر دشمنان امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در پيشگاه عدل الهي قرار بگيرند نمي‌توانند بر خود عذري بياورند آن طوري كه ابن ابي الحديد آورده است.[4]
غرض ابن ابي الحديد در كتاب خود از عقائد اهل سنت دفاع كرده است و لذا علماي شيعه در رد او كتابهاي زياد نوشته‌اند. اينك به اسامي بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:
الف. الروح في نقض ما ابرمه ابن ابي الحديد، تأليف سيد جمال الدين ابي الفضائل احمد بن موسي بن جعفر.
وي برادر علي بن طاووس، و يكي از فقهاي اهل بيت كه بيش از 80 جلد كتاب تأليف كرده است كه از جملة آنها «نقض الرسالة العثمانية»، «الملاذ في الفقه»، «العدّة في اصول الفقه»، «شواهد القرآن» و «عين العبرة في غبن العترة» در سال (683 ـ 677 هـ ) در حلّه فوت كرد و قبرش در حله معروف است.[5]
ب. سلاسل الحديد و تقييد اهل التقليد بما انتخب من شرح نهج ابن ابي الحديد. تأليف: علامه بحرين سيد هاشم بن سليمان بحراني توبلي (متوفاي 1107 هـ) عالم محقق، فقيه، عارف، مفسر، رجالي، محدث، متتبع، امامي، در كثرت تتبع او را تالي مجلسي مي‌شمارند و هر يك از تأليفات وي حاكي از اطلاع وسيع و عميق او مي‌باشد.[6]
در كتاب فوق جاهائي را از شرح ابن ابي الحديد انتخاب كرده و رد نموده است.[7]
ج. سلاسل الحديد في تقييد ابن ابي الحديد. تأليف شيخ يوسف بحراني صاحب «الحدائق الناضرة» (متوفاي 1186 هـ).
در اول كتاب به عنوان مقدمه مطالبي دربارة امامت آورده كه شايسته است به تنهايي كتاب مستقلي دربارة امامت و خلافت باشد و سپس همة مطالب نادرست شرح ابن ابي الحديد را آورده و پاسخ داده است و كتاب در دو مجلد به جهت اشتغالش به كتاب «الحدائق» ناتمام مانده است.[8]
د. سلاسل الحديد في تقييد اهل التقليد. تأليف سيد ماجد بن هاشم بن علي بن مرتضي حسيني (متوفاي 1028 هـ).
وي با شيخ بهائي معاصر بوده و با خط خود اجازه‌اي به وي نوشته است.[9]
هـ . الرد علي ابن ابي الحديد. تأليف: شيخ علي بن شيخ حسن بلادي بحراني (متوفاي سال 1340 هـ).
اين را صاحب كتاب (انوار البدرين) ذكر كرده است.[10]
و. النقد السديد لشرح الخطبة الشقشقية لابن ابي الحديد. تأليف: عالم فاضل شيخ محسن كريم نزيل (الخضير).
بعضي افكار ابن ابي الحديد را در شرح خطبة شقشقيه رد كرده و جزء اول آن در سال 1382 هـ در نجف اشراف به چاپ رسيده است.[11]
علماي اهل سنت نيز در رد شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد كتابهايي نوشته‌اند از جمله: تشريح شرح نهج البلاغه لابن ابي الحديد، تأليف: محمود الملاح و اين كتاب پر است از طعن به امام علي ـ عليه السلام ـ و شيعيان و انكار فضائل و مناقب آن حضرت. از جرم و لعن اين شخص حتي علماء اسلامي غير شيعه نيز سالم نمانده‌اند. از قبيل: امام احمد بن حنبل، نسائي، ابن قتيبه، زمخشري، سبط ابن جوزي، ابن صبّاغ مالكي، شيخ محمد عبده و استاد محمد محي الدين عبدالحميد و احمد زكي و حتي احمد امين و عقّاد و محمد سيد گيلاني، با اين كه در تشكيك دربارة نهج البلاغه هم عقيده هستند.[12]
و ديگر سلاسل الحديد في رد ابن ابي الحديد تأليف: مصطفي بن محمد امين واعظ، از علماي بغداد در گذشته سال 1331 هـ .[13]
15. شرح نهج البلاغه
تأليف: سيد رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر طاووسي حسني (متوفاي 664 هـ ).
فقيه جليل القدر، اديب، ‌شاعر، زاهد متقي، جامع فضائل و كمالات و از فحول و اعاظم علماي شيعه اماميه مي‌باشد و در كلمات اجلّه به «قُدوة العارفين و مصباح المتهجّدين» موصوف است و اورع و اتقي و ازهد و اعبد اهل زمان خود بود. تأليف زيادي دارد كه اغلب آنها در ادعيه و عبادت و تهذيب نفس و ديگر وظائف ديني مي‌باشد.[14] متأسفانه از شرح نهج البلاغه سيد ابن طاووس مانند بسياري از شرحهاي ديگر اسمي باقي مانده است و خود كتاب از بين رفته است.
16. شرح نهج البلاغه
تأليف: علي بن انجب بن عثمان بن عبدالله ابو طالب، تاج الدين بغدادي معروف به ابن الساعي (593 ـ 674 هـ).
وي كتابدار كتابخانة مستنصر عباسي، مورخ، لغوي،‌ مفسر، فقيه، محدث و از بزرگان مؤلفين تاريخ به شمار مي‌رفت و تأليفات زيادي در تفسير و حديث و فقه و تاريخ دارد و اشهر آنها كتاب مختصر اخبار الخلفاء معروف به تاريخ ابن الساعي است.[15]
17. شرح نهج البلاغه (المصباح، شرح كبير)
تأليف، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني (متوفاي 679 هـ).
محقق، فيلسوف متبحر و حكيم متألّه، جامع معقول و منقول از اكابر علماي اماميه قرن هفتم مي‌باشد. از علي بن سليمان بحراني و خواجه نصير الدين طوسي روايت كرده است. گويند: ‌كمال الدين ابن ميثم از نصير الدين طوسي حكمت آموخت و نصيرالدين طوسي از ابن ميثم فقه و شرح نهج البلاغه خواند.

ابن ميثم از اساتيد و مشايخ علامة حلّي و سيد عبدالكريم بن طاووس بوده ايشان از وي روايت نموده‌اند.
شيخ سليمان بن عبدالله بحراني رساله‌اي موسوم به «السلافة البهية في الترجمة الميثمية» را در شرح حال او نوشته است.
برتر از همة تأليفات متنوع او شرح نهج البلاغه او است كه در اثبات تبحّر و تفنّن و تفوّق او در تمامي فنون اسلامي و ادبي و حكمي و اسرار عرفاني، برهاني قاطع مي‌باشد. شيخ سليمان مذكور در وصف شرح نهج البلاغه ابن ميثم مي‌گويد: شايسته است كه با نور، روي حدقه‌ها نوشته شود نه با مركب روي ورقه‌ها.[1]
ابن ميثم ظاهراً سه نوع شرح بر نهج البلاغه نگاشته كه مهمترين آنها به شرح كبير معروف است ابن ميثم شرح كبير را به نام خواجه علاء الدين عطا ملك جويني (متوفاي 680 هـ) وزير هلاكو خان مغول نوشته و در سال 677 هـ آن را به اتمام رسانده است و اين شرح در تهران در سال 1276 در پنج جزء در يك مجلد ضخيم چاپ شده و يك نسخة خطي آن نيز به شماره 3069 در كتابخانة مدرسة عالي شهيد مطهري (سپهسالار سابق) تهران موجود است.[2]
18. شرح نهج البلاغه المتوسط (مصباح السالكين)
تأليف: كمال الدين ابن ميثم بحراني.
وي سه شرح بر نهج البلاغه به نامهاي: شرح كبير، شرح متوسط و شرح صغير نوشته است. اين شرح (شرح متوسط) از شرح كبير استخراج شده است در اول آن آورده:
«سبحان من حسرت أبصار البصائر عن كُنهِ معرفته و قصرت السِنَةُ البُلغاء عن أداءِ مدحته».
خود در اول اين شرح تصريح نموده كه آن را از شرح كبير خويش براي فرزندان خواجه علاء الدين عظاملك جويني به نامهاي: نظام الدين ابومنصور محمد و مظفرالدين ابوالعباس علي استخراج كرده است. و در آخرش گفته: «هذا اختيار (مصباح السالكين) لنهج البلاغه من كلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ» و از اينجا استفاده مي‌شود كه اسم شرح كبير ابن ميثم «المصباح» است. و از نوشتن آن در سال 681 هـ فارغ شده است.[3]
19. شرح نهج البلاغه الصغير (شرح صغير)
تأليف كمال الدين ميثم بحراني، مؤلف اين شرح طبق نوشتة شيخ سليمان بن عبدالله ماحوزي (متوفاي 1121 هـ) در شرح حال علماي بحرين، كمال الدين ميثم بحراني است و ذكر كرده كه وي سه نوع شرح بر نهج البلاغه دارد و لكن ماحوزي در كتاب «السلافة البهية في الترجمة الميثمية» بعد از ذكر دو شرح كبير و صغير براي ابن ميثم اين چنين گفته است: از بعضي از ثقات شنيدم كه او شرح سومي هم بر نهج البلاغه به طور متوسط دارد.[4]
بعضيها گفته‌اند: ابن ميثم دو شرح بر نهج البلاغه دارد: شرح كبير و شرح صغير آنهايي كه شرح سومي هم به او نسبت داده‌اند، با كتاب ديگر او به نام «شرح الكلمات المأة» يا «منهاج العارفين في شرح كلمات اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ» اشتباه كرده‌اند.[5]
20. شرح نهج البلاغه
تأليف: قوام الإسلام أبي اسحاق اسماعيل بن يعقوب بن جندي.[6]
21. شرح نهج البلاغه
تأليف: ابوالفضائل حسن بن محمد بن حسن (577 ـ 650 هـ).
صغاني عمري حنفي، لغوي و محدث، صاحب كتاب «مجمع البحرين» در لغت و «شرح صحيح بخاري» و «الحباب» كتاب اخير را براي وزير ابن علقمي تأليف كرده است.
از تأليفات وي كتاب موسوم به «الشمس المنيرة» در كتابخانة استان قدس موجود است و در آن رجوع به اخبار اهل بيت و اخذ از آنها را واجب شمرده است.[7]
22. شرح النهج موسوم به «النفايس»
تأليف: يكي از علماي عامه است ونسخه‌اي از آن در كتابخانة استان قدس رضوي موجود است و شايد مؤلف آن از علماي قرن هفتم و يا ما قبل آن مي‌باشد زيرا تاريخ كتابت نسخة موجود 759 هـ است.[8]
23. شرح النهج
تأليف: ابن عنقا، اين مطلب را مولي علي واعظ خياباني تبريزي در جلد صيام «وقايع الأيّام» صفحة 357 ذكر كرده و گفته است كه او در باب «كاف» كتاب (رياض العلماء) ديده كه مؤلف الرياض از فهرست كتاب «تحفة الأبرار» تأليف سيد حسن بن مساعد بن حسن حسيني نقل كرده كه وي شرح نهج البلاغه ابن عنقا را در آخر كتابش وارد كرده و گفته است او اين شرح را از چهار شرح جمع‌آوري نموده است.
علامه شيخ آغا بزرگ تهراني مي‌گويد: شايد در نوشتن اشتباه شده و همان «ابن العتايقي» بوده كه او شرح خود را از چهار شرح جمع‌آوري كرده است و شخصي به نام «ابن عنقا» در كتابهايي كه در دست ماست، وجود ندارد.[9]
24. شرح النهج
تأليف: اصفهاني، باز خياباني در وقايع الأيّام صفحة 358 از رياض العلماء به نقل از «تحفة الأبرار» آورده است و از كلام او ظاهر مي‌شود كه شرح اصفهاني و شرح ابن عنقا از تأليفات قرن هشتم يا قبل از آن بوده است.[10]
25. شرح نهج البلاغه
تأليف: علامة حلّي جمال الدين أبي منصور حسن بن سديد الدين يوسف بن علي ابن المطهر (متوفي 726 هـ).
وي ملقّب به آيت الله و در كلمات بعضي از اجلّه موصوف به «علّامة الدهر» از علماي رباني اماميه، رئيس علماي شيعه، حاوي فروع و اصول، جامع معقول و منقول است. در نقد الرجال بعد از آن كه او را به شيخ الطائفه بودن و كثرت تصنيف و تحقيق و تدقيق و رياست علمي اماميه توصيف كرده، گويد: «به خاطرم مي‌رسد كه به وصف او نپردازم زيرا كه كتاب من گنجايش علوم و فضائل و محامد و تصانيف او را نداشته و مقام او را از هر چه گويند، بالاتر است. و بيش از 120 عنوان كتاب بر او نوشته‌اند.[11]
شرح نهج البلاغه يا مختصر شرح نهج البلاغه او خلاصة شرح نهج البلاغه استاد خود ابن ميثم بحراني است.[12]
26. شرح نهج البلاغه
مؤلف آن مجهول و از اعلام قرن هشتم مي‌باشد و نسبت آن را به علامة حلّي (726 هـ ) داده‌اند. چاپ اول آن به اهتمام شيخ عزيزالله العطاردي از روي نسخة منحصر به فرد از مخطوطات كتابخانة دكتر اصغر مهدوي در تهران انجام گرفته و جزءاول آن در سال 1404 هـ ق در هند منتشر شده است.[13]
27. الديباج المضيئي، في شرح نهج البلاغه للرضي
تأليف: امام مؤيّد بالله يحيي بن حمزة علوي (669 ـ 749 هـ).
از ائمة شيعة زيدي و مؤلف كتابهاي «التحقيق في التكفير و التفسيق» و «التمهيد» و كتاب «الوازعة» كه در اول رسائل الست اليمانيّة در 1348 هـ ق چاپ شده و در آن كتاب به امامت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و افضليت و تقدم او بر ساير صحابه تصريح كرده است.[14]
28. الديباج الوضيّ في الكشف عن أسرار كلام الوصيّ
تأليف: مؤيد بالله يحيي بن حمزة علوي، (متوفي 749 هـ).
اول آن «الحمدلله الذي أنطق لسان الإنسان الحكيم..» دو نسخة خطي از اين شرح به خصوصيات ذيل نسخه‌اي به تاريخ 8 ربيع الاول 1072 هـ در كتابخانة «الجامع الكبير» در صنعاء به شمارة 1976 و نسخة ديگر در سال 1073 هـ در 400 ورق نوشته شده در همان كتابخانه به شمار 306 موجود است.[15]
29. شرح نهج البلاغه
تأليف: كمال الدين عبدالرحمن بن محمد بن ابراهيم عتائقي حلّي (قرن هشتم).
عالم محقق و فقيه متبحّر كمال الدين عبدالرحمن عتايقي از معاصرين شهيد اول بوده، و در رشته‌هاي مختلف علوم داراي تأليف است و از جملة آنها «شرح نهج البلاغه» در چهار جلد مي‌باشد كه از چهار شرح، به نامهاي: 1. شرح قاضي عبدالجبار؛ 2. شرح ابن ابي الحديد؛ 3. شرح كمال الدين بحراني؛ 4. شرح كيدري جمع آوري كرده است. تاريخ فراغت وي از جلد سوم در شعبان 780 هـ ق بوده است[16] كه اين جلد در كتابخانة مدرسة نمازي موجود است.[17]
30. شرح نهج البلاغه
تأليف: مسعود بن عمر بن عبدالله خراساني هروي (متوفي 792 هـ)
داراي مذهب شافعي يا حنفي بوده و ملقّب به «سعدالدين» و معروف به «ملّا سعد تفتازاني» و از اكابر علماي اهل سنت مي‌باشد، در فقه و اصول و تفسير و كلام و منطق و تمام فنون ادبي و اكثر علوم متداول آن عصر استاد كل و محقق و يگانة عصر خود بود. تأليفات وي تماماً از استحكام خاصي برخوردارند و به نوشتة قاموس الأعلام از آن جهت كه تأليفات وي از جهت شرح و تدريس و تحشيه، محل رغبت عموم بوده و اكثر كتابهاي سلف را منسوخ گردانيده است، او را حد فاصل قرار داده و علماي پيش از زمان او را متقدمين و علماي بعد از زمان او را متأخّرين نامند و نيز در قاموس الأعلام گويد:
«معارف اسلامي پيش از تفتازاني در اثر صدمات و تخريبات مغول بر هم خورده و در ممالك اسلامي اثري از علم و علما باقي نمانده بود تا آن كه تفتازاني تشكيلاتي تازه در معارف اسلامي داد و دوران تازه‌اي به وجود آورد».[18]
از جمله تأليفاتش: تهذيب المنطق و الكلام، المطوّل، الإرشاد، المقاصد، المفتاح مقاصد الطالبيين في اصول الدين كه در سال 784 هـ در سمرقند، تأليف شده و كشف الأسرار و عدة الابرار كه تفسيري فارسي است و كتابهاي ديگر.[19]
و تفتازان به فتح اول دهي است از نواحي شهر نسا از شهرهاي خراسان در دو منزلي سرخس.
31. التحفة العليّة في شرح البلاغة الحيدرية
تأليف: سيد افصح الدين محمد بن حبيب الله بن احمد حسني حسيني.
جداً كتاب بزرگي است و آن در سال 881 به پايان رسانده و به يكي از سلاطين نوشته است و يك نسخة خطي از آن در سال 1200 هـ در كتابخانة سيد علي همداني در نجف اشرف موجود بود و اين شرح به «المواهب الإلهيّه» نيز موسوم است.[20]
32. شرح النهج
تأليف: مولي قوام الدين يوسف بن حسن مشهور به قاضي بغداد (متوفي حدود سنة 922 هجري) «طاش كبري زاده» در كتاب خود «الشقايق النعمانية في علماء الدولة العثمانية» كه در سال 965 هـ تأليف كرده، ‌دربارة قوام الدين يوسف شيرازي مي‌گويد:
«شريف، عالم، صالح، متشرّع، زاهد و داراي هيبت و وقار بود و از جمله تصانيف او: «شرح التجريد» خواجه طوسي و «شرح نهج البلاغه» و كتاب جامع «في مقدمات التفسير» مي‌باشد.

.. نوشته‌هاي ديگري هم دارد كه بعد از وفاتش از بين رفته است».[1]
كاتب چلبي در كشف الظنون تاريخ وفات او را سال 922 هـ نوشته است.[2]
33. روضة الأبرار في شرح نهج البلاغه
تأليف: ابوالحسن علي بن حسن زواري اصفهاني (قرن دهم هجري).
وي از شاگردان محقق كركي (متوفي به سال 940 هـ ) و استاد ملا فتح الله كاشاني (متوفي به سال 988 هـ) بوده و تأليفات سودمندي دارد از جمله:
1. تحفة الدعوات در اعمال سال است.
2. ترجمة احتجاج طبرسي به فارسي.
3. ترجمة اربعين حديث شهيد اول.
4. ترجمة اعتقاد صدوق كه وسيلة النجاة نام دارد.
5. ترجمة تفسير منسوب به امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ .
6. ترجمة الخواصّ كه تفسير فارسي قرآن مجيد بوده و به تفسير زواري معروف است.
7. ترجمة عدّة الداعي ابن فهد، كه موسوم به «مفتاح النجاة»
8. ترجمة كشف الغُمّة كه به ترجمة المناقب موسوم، و يك نسخة خطي آن به شمارة 1902 در كتابخانة مدرسة عالي شهيد مطهري، تهران موجود است.
9. ترجمة مكارم الأخلاق كه به «مكارم الكرائم» موسوم است.
10. روضة الأنوار، كه شرح فارسي نهج البلاغه بوده است و در سال 947 هـ، از تأليف آن فارغ و نسخه‌اي از آن در كتابخانة مروي تهران و كتابخانة آستان قدس رضوي در مشهد مقدس موجود است.[3]
زِواري، به كسر اول و تخفيف ثاني منسوب است به ذهي زواره نام ازتوبع اصفهان كه به جهت كثرت سادات در آنجا به قرية السادات معروف است و الان به صورت شهر در آمده است.
34. منهج الفصاحة في شرح نهج البلاغه (به زبان فارسي)
تأليف: مولي كمال الدين حسين بن خواجه شرف الدين عبدالحق اردبيلي الهي (متوفي 950 هـ ق).
عالم فاضل، شاعر ماهر، جامع معقول و منقول. مولي كمال الدين در عصر شاه اسماعيل صفوي مي‌زيست و از جلال الدين دواني و ديگر بزرگان، علم تلمّذ كرده است. گويند: نخستين كسي است كه در علوم شرعي موافق مذهب شيعه به زبان فارسي تأليف نموده است. وي به مسلك تصوّف نيز علاقه داشت و از شيخ حيدر بن شيخ صفي اردبيلي استرشاد نموده و كتاب «گلشن راز» شيخ محمود شبستري را شرح كرده است.
وي تأليفات زيادي دارد از جمله: تفسير فارسي، در دو مجلد كه تمامي قرآن را تفسير كرده است و آن را تفسير اردبيلي و تفسير الهي هم گويند و تفسير عربي كه ناتمام مانده است. فضائل ائمه و دلائل امامت آنها و كتابهاي ديگري در رشته‌هاي مختلف تأليف كرده است.
الهي به زبانهاي: فارسي، تركي و عربي كتاب نوشته است و منهج الفصاحة را به اسم شاه اسماعيل صفوي نگاشته است و يك نسخه از آن در كتابخانة مجلس شوراي اسلامي تهران به شماره 5783 موجود است.
كاتب چلبي در «كشف الظنون» تاريخ وفات اورا به سال 950 هـ نوشته است.[4]
35. تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين (شرح فارسي نهج البلاغه)
تأليف: مولي فتح الله بن شكرالله شريف كاشاني (متوفاي 988 هـ).
عالمي جليل، فقيهي محقق، متكلم و مفسر متبحّر، شريف كاشاني، از اكابر علماي اواخر قرن دهم و از تلامذة علي بن حسين زواري است.
وي به واسطة علي بن حسين زواري از محقق كركي روايت مي‌كند. او در رشته‌هاي مختلف علوم به خصوص در تفسير مهارت داشت و تأليفات وي بهترين معرف تبحر وي مي‌باشد.
1. ترجمة احتجاج طبرسي.
2. ترجمة قرآن به فارسي و آن غير از سه فقره تفيسر قرآن مذكور در ذيل است.
3. خلاصة المنهج، كه خلاصة تفسير منهج الصادقين است.
4. منهج الصادقين في إلزام المخالفين، كه تفسير بزرگي است به فارسي و در ايران مكرر چاپ شده است.
5. زبدة التفاسير كه تفسير قرآن مجيد به عربي و آن را بعد از دو تفسير فارسي منهج و خلاصة المنهج. تأليف نموده و حاوي اخبار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است و اغلب از كشّاف و بيضاوي و مجمع البيان و جوامع طبري نقل مي‌كند.
6. كشف الإحتجاج، كه ترجمة احتجاج طبرسي مي‌باشد و آن را براي شاه طهماسب صفوي تأليف نموده است.
7. تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين، كه شرح فارسي بر نهج البلاغه است و در تهران به سال 1313 چاپ شده است.[5]
36. شرح نهج البلاغه (فارسي)
تأليف: شيخ عزّالدين علي بن جعفر شمس الدين آملي (متوفي 904 هـ).
وي عالمي فاضل، فقيهي محقق، جامع معقول و منقول، شريك درس محقق كركي (متوفي 940 هـ) و شيخ ابراهيم قطيفي بوده و هر سه از شاگردان علي بن هلال جزائري (متوفي 841 هـ) مي‌باشند. وي در سال 904 هـ در شهر ساري وفات يافت.
از جملة تأليفات وي:
1. الرسالة الحسينية، كه آن را به يكي از حكام مازندران به زبان فارسي راجع به اصول دين و فروع عبادات تأليف كرده است.
2. شرح نهج البلاغه، يك نسخه از اين شرح در كتابخانة مدرسة عالي شهيد مطهري موجود است.[6]
37. شرح نهج البلاغه (به نحو حاشيه)
تأليف: عماد الدين علي القاري استرآبادي (از اعلام قرن دهم).[7]
38. شرح نهج البلاغه
مؤلف آن مجهول است، مرحوم محدّث نوري مي‌گويد: يك نسخه از آن را در مشهد مقدس ديدم كه اول و آخر آن افتاده بود و مؤلف آن معلوم نبود الا اين كه آن نسخه جداً عتيقه بود.[8]
39. منهاج الولاية من كتاب نهج البلاغه = منهاج الولاية في شرح نهج البلاغه (فارسي)
تأليف: مير عبدالباقي تبريزي معروف به «دانشمند» (متوفاي 1039 هـ).
وي از فضلاي نامي قرن دهم هجري و از مشاهير خطّاطان عصر خود بود و در بغداد اقامت داشت. علاقة شديد به تصوّف داشت به همين جهت به عبدالباقي صوفي شهرت يافت و در خانقاه مولويها سكونت داشت.
كتاب منهاج الولاية مفصّل نهج البلاغه از تأليفات او است كه به اتمام آن موفق نشد. او در كتاب خود كلام امام ـ عليه السلام ـ را به سه قسم «التوحيد؛ المواعظ و الإخلاص» و دوازده باب تقسيم كرده است. ظاهراً دو نسخه از آن كه اول آنها سقط شده، در كتابخانة مجلس 5769 و دانشگاه 5299 تهران موجود است.[9]
40. شرح نهج البلاغه (فارسي)
تأليف: شيخ علي معروف به «حكيم صوفي».
وي از تأليف آن در سال 1016 هجري فارغ شده است، ‌مرحوم سيد محسن امين يك نسخه از آن را در همدان ديده است.[10]
در فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانة مركزي دانشگاه تهران (دفتر هفتم) زير عنوان «شرح نهج البلاغه» حكيم علي صوفي مي‌نويسد:
أنوار الفصاحة و أسرار البراعة حكيم الملك نظام الدين علي بن حسن نظام الدين گيلاني كه در فهرست سپه (2: 53) و ذريعه (2: 436 و 14: 136) ياد شده است چه آن در 1036 (نسخة مورخ 1053) به انجام رسيده و گزيده‌اي از شرح ابن ميثم، و به عربي است.
آغاز: بسمله بعد از حمد خداوند جهان و درود بر پيامبر آخرالزمان بنده علي موسوم به «حكيم صوفي» را به جهت ذلّت روز معاد اين سعادت دست داد كه خطب و مكتوبات... امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ بن ابيطالب را كه به اميران شهرهاي خود و شرّيران اعداي خود نوشته و سيد رضي الدين در كتاب نهج البلاغه جمع كرده به فارسي زبانان مترجم گردد، افتتاح به خطبة اول كتاب كرده شد.
رباعي
يا رب چو از اين گريوه بالا برسم از خود رسته به حق تعالي برسم
سيل دريا مرا از اين جو ببرد تا من ز علي به رب أعلي برسم
انجام: اين است آنچه توفيق توضيح در او يافت و بالله التوفيق.[11]
41. شرح نهج البلاغه (فارسي)
تأليف: شيخ نور محمد بن قاضي عبدالعزيز ابن قاضي طاهر محمد محلي.
شرح فارسي است و در آن بعضي از كلمات فلاسفه و عرفاء نيز نقل شده است و آن را در سال 1028 تأليف نموده است و يك نسخه از آن را مؤلف كتاب «نهج البلاغه چيست؟» (صفحة 18 فاضل بن يوسف) در كتابخانة مدرسة عالي شهيد مطهري ديده است.[12]
42. أنوار الفصاحة في شرح نهج البلاغه و أسرار البلاغة (البراعة)
تأليف: نظام الدين علي بن حسن بن نظام الدين گيلاني ملقب به «حكيم الملك» (از افاضل قرن يازدهم هجري).
انوار الفصاحة و اسرار البلاغة (البراعة) در شرح نهج البلاغه كه شرح ابن ميثم را تلخيص كرده و مطالبي هم از شرح ابن ابي الحديد بدان افزوده است.
صاحب ذريعه مي‌گويد: كتاب بزرگي است در چند جلد. و من سه جلد از آن را در يك مجلّد در كتابخانة مولوي حسن يوسف هندي در كربلا ديدم و از تأليف جلد اول آن، روز دوشنبه 4/14/1053 فراغت يافته است. و در زير هر سطر ترجمة فارسي آن را هم نوشته و هر كجا احتياج به بيان داشته به تفصيل شرح كرده است.
صاحب ذريعه نسخة ديگري هم در تهران در فهرست كتابخانة مدرسة عالي شهيد مطهري (2: 53) ديده و احتمال داده به خط مؤلف باشد و تاريخ نگارش آن 1036 هجري بوده است.[13]
43. شرح نهج البلاغه
تأليف: شيخ بهاء الدين محمد بن الحسين بن عبدالصمد عاملي حارثي همداني (953 ـ 1030 هـ).
شيخ علماء اسلام، جامع علوم عقلي و نقلي و متبحّر در علوم غريبه، شيخ بهائي‌، در هر يك از رشته‌هاي فقه و اصول و تفسير و حديث و رجال و درايه و ادبيات و رياضيات و جبر و هندسه و اسطرلاب و هيئت و بلكه در جَفْر و طِلسمات و مانند آنها تأليف جداگانه و بسيار مفيد و مختصر به هر دو زبان عربي و فارسي در نهايت فصاحت و بلاغت دارد كه علاوه بر مراتب عالي علمي، حاكمي از مدارج كمالات نفساني او نيز مي‌باشند ونزديك صد جلد كتاب و رساله به او نسبت داده‌اند.[14]
تا آن جا كه ما تحقيق كرديم در ميان كتابهاي شيخ كتابي به نام «شرح نهج البلاغه» وجود ندارد و صاحب اعيان الشيعة و الذريعة از آن نام نبرده‌اند.

علامة اميني ـ قدس سره ـ با اين كه در ليست كتابهاي شيخ بهائي از شرح نهج البلاغه اسمي نبرده[1] ولي در ليست شارحان نهج البلاغه اسم شيخ را ذكر كرده و گفته : شيخ بهائي شرحي بر نهج البلاغه دارد منتهي ناتمام مانده است.[2] ظاهراً مؤلف «مصادر نهج البلاغه» هم از او گرفته و كتابي به عنوان شرح نهج البلاغه به وي نسبت داده است.[3]
44. العقيد النضيد = (الدر النضيد) المستخرج من شرح ابن ابي الحديد
تأليف: فخر الدين عبدالله بن المؤيد بالله.
از اين شرح يك نسخه كه تاريخ كتاب آن 1080 هـ است، در كتابخانة مجلس موجود است.[4]
45. شرح نهج البلاغه
تأليف: شيخ حسن بن شهاب الدين بن حسين بن محمد بن حيدر، شامي عاملي، كركي (متوفي 19 صفر 1076 هـ).
عالم كامل، حكيم فاضل، متكلم ماهر، اديب شاعر، شيخ حسين شامي از معاصرين شيخ حرّ عاملي (متوفي 1104 هـ) در اوائل به اصفهان و شهرهاي بسياري سير و سفر كرد و سرانجام در حيدر آباد هند، اقامت گزيد.[5] و از تأليفات او است:
1. ارجوزة في المنطق؛ 2. ارجوزة في النحو؛ 3. الإسعاف؛ 4. حاشيه تفسير بيضاوي؛ 5. حاشيه مطوّل؛ 6. ديوان شعر؛ 7. كتابي در طبّ؛ 8. مختصر الاغاني؛ 9. هداية الأبرار و 10. شرح نهج البلاغه، و آن شرح كبيري است.[6]
46. شرح نهج البلاغه (فارسي)
تأليف: مولي محمد مهدي بن ابي تراب سهندي كحجي.
وي در تاريخ پنجم ماه رمضان 1097 هجري از تأليف اين شرح فارغ شده است و يك نسخه از آن در مخزن كتابهاي خطي آستان قدس رضوي موجود است.[7]
47. المستطرفات في شرح نهج البلاغه = (مستطرفات نهج البلاغه)
تأليف: فخر الدين بن محمد بن علي بن احمد بن طُريح طُريحي نجفي (919 ـ 1085 هـ) از اكابر علماي اماميه، فقيه محقق، محدث جليل القدر، اديب شاعر و اورع واتقي و اَعبد اهل زمان خود.
مرحوم طُريحي با شيخ حرّ عاملي و مجلسي معاصر بوده و يك يا دو واسطه از شيخ بهائي روايت نموده است و خود از مشايخ روايت پسرش شيخ صفي الدين و علامة مجلسي سيد هاشم بحراني مي‌باشد و تأليفات زيادي دارد از جمله:
1. جواهر المطالب في فضائل علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ ؛ 2. غريب القرآن؛ 3. كشف غوامض القرآن؛ 4. مجمع البحرين و مطلع النيّرين (بارها چاپ شده است)؛ 5. المنتخب في جمع المراثي و الخُطب (در ايران چاپ شده است)؛ 6. جامع المقال في تمييز المشتركات من الرجال؛ 7. ضبط اسماء الرجال؛ 8. النكة اللطيفة في شرح الصحيفة و غير اينها.[8]
48. بهجة الحدائق
تأليف: سيد محمد بن ابي تراب حسني اصفهاني معروف به «گلستانه» ملقب به «علاء الدين» (متوفي 1100 هـ).
از سادات گلستانه اصفهان بوده و عالمي زاهد، مدققي جليل القدر، رفيع المنزلة از اعاظم اتقياء و اكابر ثقات محدثين كه اورع و ازهد اهل زمان خود بود، عمر خود را در افاده و عبادت گذراند، دو بار تكليف به صدارتش نمودند، لكن از كثرت عقل و شدت زهد و ورع از قبول آن استنكاف كرد. هر يك از تأليفات وي در اثبات تبحّر علمي و جامعيت وي برهاني قاطع است.
كتاب «بهجة الحدائق» كه شرح صغير نهج البلاغه بوده و تمامي آن كتاب شريف را از اول تا آخر به طور خلاصه شرح كرده است[9] و نسخه خطي اين كتاب ظاهراً در كتابخانة آيت الله نجفي در قم موجود است.[10]
49. حدائق الحقائق في شرح كلمات الله الناطق، تأليف: سيد گلستانه مؤلف «بهجة الحدائق».
شرح كبير نه


پانوشت:
[1] . خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 513.
[2] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 245.
[3] . نهج البلاغه چيست؟، ص 133، ترجمة مرحوم اهري.
[4] . فهرست كتابخانة عمومي معارف، ج 1، ص 141 ـ 147.
[5] . فهرست كتابخانة مدرسة عالي سپهسالار، ج 2، ص 124 ـ 139.
[6] . الغدير، ج 4، ص 186 ـ 193.
[7] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 207 ـ 254.
[8] . الذريعة، ج 14، ص 113 ـ 155.
[9] . چهل مقالة رضا استادي، 21 كتابنامه نهج البلاغه، ص 353 ـ 398.
[10] . در خطبة 195 در ذيل جملة «و لقد واسيته بنفسي» مي‌گويد: اهل ادب گفته‌اند فصيح آن است كه گفته شود «اسيته» ولي نطق امام حجت است.
[11] . المنتظم، ج 10، ص 229.
[12] . الغدير، ج 4، ص 186.
[13] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 40.
[14] . همان.
[15] . مستدرك، ج 2، ص 326.
[16] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 248.
[17] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 244.
[18] . الذريعة،‌ج 2، ص 240.
[19] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 245؛ الذريعة، ج 2، ص 240.
[20] . كشف الحجب، ص 53؛ الذريعة، ج 2، ص 240 و ج 14، ص 139؛ الغدير، ج 4، ص 186؛ اعيان الشيعه، ج 8، ص 245 و 363؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 203؛ طبقات اعلام الشيعه، القرآن الخامس، ص 132.
[21] . الذريعة، ج 14، ص 139.
[22] . الذريعة، ج 14، ص 137، 139 و 146؛ دانش پژوه، در مقدمة بيهقي بر نهج البلاغه، ص 48.
[23] . ابن ابي الحديد، مقدمة ج 1، ص 5؛ رياض العلماء، ج 2، ص 421؛ عطاردي، در مقدمة شرح ليدري، ج 1، ص 13.
[24] . ابن يوسف شيرازي، در فهرست كتابخانة مدرسة سپهسالار، ج 2، ص 123؛ عبدالعزيز جوهري، در فهرست كتابخانة ملي ايراني، ج 1، ص 144.
[25] . فهرست كتابخانة مدرسة عالي سپهسالار، ج 2، ص 123.
[26] . تراثنا، ش 35 و 36، ص 156 ـ 160، سال نهم ربيع الآخر، رمضان 1414 هـ .
[27] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 245؛ الذريعة، ج 2، ص 240.
[28] . عبد الزهرا، مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 104 و 203.
[29] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 245.
[30] . الغدير، ج 4، ص 186؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 204.
[31] . الذريعة، ج 21، ص 184.
[32] . الغدير، ج 4، ص 186؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1،‌ص 204.
[33] . الذريعة، ج 14، ص 143 و 144.
[34] . أمل الآمل، ج 2، ص 217؛ هدية الأحباب، ج 2، ص 395؛ الكني و الألقاب قمي، ج 1، ص 400 ـ 401؛ اعيان الشيعه، ج 8، ص 408 و 410؛ ريحانة الأدب، ج 4، ص 119.
[35] . الوافي بالوفيات، ج 21، ص 123.
[36] . صوان الحكمة، ص 116.
[37] . همان.
[38] . تاريخ ادبيات ايران، ج 2، ص 297.
[39] . معالم العلماء، ص 52.
[40] . أمل الآمل، ج 2، ص 352؛ رياض العلماء، ج 5، ص 448.
[41] . خاتمة مستدرك الوسايل، ص 492؛ الذريعة، ج 21، ص 184؛ اعيان الشيعة، ج 8، ص 248.
[42] . الذريعة، ج 18، ص 277.
[43] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 206.
[44] . الذريعة، ج 21، ص 184.
[45] . الذريعة، ج 2، ص 240.
[46] . معجم الأدباء، ج 13، ص 225 ـ 229.
[47] . معالم العلماء، ص 51.
[48] . الذريعة، ج 21، ص 184 و ج 14، ص 138.
[49] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 207.
[50] . الذريعة، ج 7، ص 220.
[51] . منهاج المقال، ص 218؛ هدية الأحباب، ص 301؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 260؛ بغدادي، ايضاح المكنون، ج 1، ص 106، 299، 313، 340، 370، 378، 434، 547 و 619 و ج 2، ص 200، 478 و 520.
[52] . كيدري، منسوب است به كيدر (بر وزن حيدر) از بلاد بيهق از نواحي خراسان و معرّب آن كيذر است.
[53] . الذريعة، ج 6، ص 285؛ الكُني و الألقاب، ج 2، ص 64؛ ريحانة الأدب، ج 4، ص 475؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 209.
[54] . تأسيس الشيعة، ص 417.
[55] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 210.
[56] . ماهابادي منسوب به ماهاباد نام دهي است مشهور مابين اصفهان و قم نزديكي كاشان كه مردمانش شيعة امامي هستند و در اصطلاح رجالي لقب احمد بن علي مي‌باشد.
[57] . أمل الآمل، ج 2؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 162.
[58] . اعيان الشيعه، ج 5، ص 160.
[59] . الرياض، ص 318.
[60] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 245؛ الذريعة، ج 14، ص 130 ـ 131؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 210.
[61] . هدية الأحباب، ص 209؛ الوافي بالوفيات، ج 4، ص 248، 255؛ ابن ابي اصيبعه، ج 3، ص 23.
[62] . ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج 6، ص 263؛ الذريعة، ج 14، ص 153 و 154.
[63] . تجارب السلف، ص 358 و 359.
[64] . ريحانة الأدب، ج 7، ص 333 ـ 336.
[65] . مصادر نهج البلاغه، ج 17، ص 214 ـ 215.
[66] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 214 ـ 215.
[67] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 218.
[68] . ريحانة الأدب، ج 1، ص 233.
[69] . لؤلؤة البحرين، ص 54؛ انوار البدرين، ص 138.
[70] . الذريعة، ج 12، ص 210.
[71] . همان.
[72] . انوار البدرين، ص 372.
[73] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 219 ـ 220.
[74] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 220.
[75] . همان.
[76] . مرحوم امين تعداد تأليفات سيد را 48 مجلد شمرده و لي طبق تحقيقات نگارنده 55 جلد مي‌باشد. مقدمة طرائف: ص 16 و 17؛ اعيان الشيعة، ج 8، ص 361 ـ 363.
[77] . تاريخ علماء بغداد؛ ص 137 و 139؛ البداية، ج 13، ص 27، 217؛ شذرات الذهب، ج 5، ص 343؛ تذكرة الخواص، ج 4، ص 250؛ كشف الظنون، ص 14، 25، 27، 29، 30، 215، 278، 279، 288 و... .
[78] . لؤلؤة البحرين، ص 226.
[79] . ريحانة الأدب، ج 8، ص 240 ـ 241.
[80] . الذريعة، ج 14، ص 150.
[81] . لؤلؤة البحريني، ص 229.
[82] . الذريعة، ج 14، ص 150.
[83] . فهرست كتابخانة مرعشي قم، ج 1، ص 65.
[84] . الذريعة، ج 14، ص 158.
[85] . الذريعة، ج 14، ص 157.
[86] . الذريعة، ج 14، ص 157؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 226 و 227.
[87] . الذريعة، ج 14، ص 157.
[88] . ريحانة الأدب، ج 4، ص 168.
[89] . الذريعة، ج 20، ص 198، ش 2559.
[90] . تراثنا، ش 5 سال اول، ص 295.
[91] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 227؛ الذريعة، ج 14، ص 152 و ج 8، ص 288.
[92] . مصادر الفكر العربي الإسلامي اليمن، ص 567 و مصادر ترجمه، ص 564، بنا به نقل مجلة تراثنا، سال اول، شمارة 5، ص 159.
[93] . الذريعة، ج 14، ص 157؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 228.
[94] . منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة قطب راوندي، ج 1، مقدمه، ص 40، چاپ كتابخانة آيت الله نجفي.
[95] . ريحانة الأدب، ج 1، ص 339.
[96] . معجم المطبوعات، ص 635؛ قاموس الأعلام، ج 3، ص 1657.
[97] . اعيان الشيعة، ج 8، ص 246؛ الذريعة، ج 3، ص 455؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 229.
[98] . الشقائق النعمانية طاش كبري زاده مطبوع در حاشية ابن خلكان، ج 1، ص 353.
[99] . كشف الظنون، ج 1، ص 353؛ الذريعة، ج 14، ص 154 و 155؛ اعيان الشيعة، ج 8، ص 246.
[100] . ريحانة الإدب، ج 2، ص 393.
[101] . ريحانة الأدب، ج 1، ص 168 ، 169؛ الذريعة، ج 23، ص 195؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 2.
[102] . ريحانة الأدب، ج 5، ص 20؛ الذريعة، ج 3، ص 447؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 230.
[103] . الذريعة، ج 14، ص 135؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 230؛ ريحانة الأدب، ج 1، ص 64.
[104] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 246؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 230.
[105] . مصادر نهج البلاغه، ج 23، ص 179؛ دانشمندان آذربايجان، ص 144.
[106] . الذريعة، ج 14، ص 179؛ دانشمندان آذربايجان، ص 144.
[107] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 246؛ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 231.
[108] . فهرست نسخه‌هاي خطي، كتابخانة دانشگاه تهران، ج 7، ص 187.
[109] . الذريعة، ج 14، ص 160؛ ‌مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 231.
[110] . الذريعة، ج 2، ص 436 و ج 14، ص 136؛ ريحانة الأدب، ج 2، ص 60.
[111] . روضات الجنات، ج 7، ص 56، 84؛ اعيان الشيعة، ج 9، ص 234، 250؛ ريحانة الادب، ج 3، ص 301 و 320 و دهها مدرك ديگر.


منبع: سايت انديشه قم