راهبرد نيايش در صحيفه سجاديه

على اصغر الهامى‏نيا


چكيده
همپايى قرآن و عترت حاوى اين نكته است كه تفسير قرآن را بايد از عترت جست. همين موضوع ضرورت آشنايى بيشتر با سخنان اهل بيت را آشكار مى‏سازد و صحيفه سجاديه، خود ترجمان قرآن است. آشنايى بهتر با اين كتاب آسمانى از نظر سند، شرحهاى آن، زمان، معارف مندرج درآن، ساختار و سرانجام كتابهاى ديگرى‏كه در حكم جلدهاى بعدى آن هستند، از اهداف اين نوشته است و اميدوار است به اين پرسش‏ها پاسخ دهد كه صحيفه سجاديه چگونه كتابى است و امام سجاد(ع) چرا معارف بلند الهى را در قالب نيايش بيان كرده است و سرانجام راهبرد نيايش در اين زبور آل محمد (ص) چيست؟ مقاله «توصيفى» است و به روش كتابخانه‏اى تهيه و تدوين گرديده است و اشاره به عناوين معارف بلندى را كه در صحيفه موجود است، مى‏توان از نكته‏هاى محورى تحقيق بر شمرد، از جمله: ژرفاى توحيد، نبوت، امامت، تمسك به قرآن مجيد.

مقدمه
فرهنگ غنى و بى پايان دين جاويد و جهانى اسلام، توانايى اشباع و ارضاى نيازهاى فكرى همه انديشمندان تا فرجام دنيا را دارد. امام زين العابدين(ع)، از آيات قرآن مجيد با عنوان گنجينه‏هاى اسرار الهى ياد مى‏كند:

آياتُ القُرآنِ خَزائِنٌ فَكُلَّما فُتِحَت خَزائِنَهُ يَنبَغى لَكَ اَن تَنظُر مَا فِيهَا.

آيات قرآنى گنجينه‏هايى است كه هر گاه گشوده مى‏شود شايسته است كه در آنها دقت كنى.

رسول خدا(ص) كليدهاى رمز اين گنجينه‏هاى بى پايان را به «عترت» سپرده و در حديث قطعى و متواتر «ثقلين» قرآن و عترت را همتايانى ناميده كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در روز رستاخيز كنار حوض كوثر به پيامبر بپيوندند. همتايى قرآن و عترت، موضوعى ظاهرى و شعارى نيست، بلكه حقيقتى است كه از زبان پيامبر خدا بيان شده و هيچ فرد ديگرى شايستگى همتايى قرآن را ندارد، چنان‏كه هيچ پديده ديگرى جز قرآن، شايسته همتايى عترت نيست. به تعبير امير مؤمنان(ع):

نَحْنُ اَهْلَ البَيْتِ لا يُقاسُ بِنا اَحَدٌ؛ فَبِنا نَزَل القُرآن وَ فينا مَعْدِنُ الرِّسالَةِ.

ما اهل بيتى هستيم كه هيچ كس با ما مقايسه نمى‏شود، قرآن در ميان ما فرود آمده و كانون رسالت نيز در ميان ماست.

همپايى قرآن و عترت نيز نكته ظريف و حقيقت ديگرى است كه در خور توجه شايان اهل نظر است و آن، اين كه پيروان عترت بايد پا به پاىِ قرآن به تفسير و تبيين و شرح و اجراى آن بپردازند و حقايق و احكام و گنجينه‏هاى آن را براى ديگران باز گويند. مفهوم نزول قرآن در ميان اهل بيت نيز همين است كه ديگران ـ هر اندازه از علم و عقل و نبوغ برخوردار باشند، هرگز نمى‏توانند مانند اهل بيت، به همه معارف قرآن دست يابند و گنجور گنجينه‏هاى قرآن كسى جز عترت نخواهد بود.

بهترين دليل بر مدعاى ما آثار به جاى مانده از عترت معصوم و پاك پيامبر است كه جملگى چون درّ شاهوار در ميان آثار اسلامى مى‏درخشد و هيچ كلام و مرامى همسنگ كلام و مرام آنان نبوده و نيست و به تعبير آية اللّه‏ حسن زاده آملى «معجزات قولى» است؛

«معجزات قولى علوم و معارف و حقايقى است كه به‏تعبير حضرت امير(ع) ـ در خطبه اشباح نهج البلاغه ـ از ملائكه اهل امانت وحى، از حظائر قدس ملكوت بر مرسلين نازل شده است. سرسلسله معجزات قولى، قرآن مجيد است و معارف صادر از اهل‏بيت عصمت و وحى و منطق صواب و فصل خطاب چون نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و جوامع روايى، تالى آن است.

و همان گونه كه امام معصوم «قران ناطق» است، سخنان آنان نيز ترجمان قرآن است و در ميان آنها «صحيفه سجاديه» حضرت سيدالساجدين(ع) از لطافت خاصى برخوردار است.

در اين دفتر آسمانى هرگونه جسم و جان عالم را سود است كه چون خداشناس شديد، هر خير و سعادت از او بطلبيد به شما عطا مى‏كند بلكه هر چه به شما عطا كرد، سعادت خيرخود را در آن مشاهده مى‏كنيد. اين دفتر، خلاصه درس مقام رضا و تسليم در مقابل فرمان سلطان حقيقت است و جهان را بر شما بهشت رضوان مى‏گرداند وهر رنج و آلام عالم را بر شما راحت و نعمت مى‏سازد و كيميايى است كه هر ناراحتى و سختى و بدبختى را راحتى و خوشبختى مى‏گرداند و اين عالم پر رنج و الم را بر شما بهشت برين مى‏كند و كار آن جهان ابد و عالم آخرت را هم در صورت علم و عمل به اين صحيفه شريفه در كمال خوبى اصلاح مى‏كند.

با اين اميد نخست بر آستان سراسر قدس و قديس حضرت زين العابدين(ع) سر مى‏ساييم سپس با استمداد از روح زيباى بهترين پرستنده‏اش براى ورود به گلستان توحيدى صحيفه سجاديه استمداد مى‏طلبيم.

موقعيت استثنايى صحيفه
سوگمندانه بايد گفت وضعيت اسلام و مسلمانان در نيم قرن دوم حيات خود بسيار تأسفبار و خطرناك شد، به گونه‏اى كه بى محابا احكام اسلامى بازيچه دست بنى اميه قرار گرفت و جرأت و جسارت آنان به جايى رسيد كه نوه پيامبر را به شكلى فجيع به قتل رساندند و كفر و الحاد خويش را بر ملا ساختند و همگان نيز نظاره‏گر شدند. ايمان مردم به مبانى دين سست شده بود، دستگاه جبار اموى، مسلك جبر را ترويج مى‏كرد و هرگونه تفسير و تبيين صحيح مسائل دينى در طول بيست سال حكومت معاويه ممنوع شده بود. از سوى ديگر فساد و فحشاى درباريان به كل جامعه سرايت كرده، همان گونه شد كه امام حسين(ع) تحليل كرده بودند:

وَ عَلَى الاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَد بُليَتِ الُاَمةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ.

هنگام خداحافظى با اسلام فرا رسيده چرا كه امت، رهبرى چون يزيد دارد؟!.

امام صادق(ع) وضع دينى، فرهنگى و اخلاقى مردم را پس از حادثه عاشورا در يك جمله چنين بيان مى‏كند:

اِرْتَدَّ الناسَ بَعْدَ الحُسَينِ(ع) اِلاّ ثَلاثَةٌ، اَبُوخالِدٍ الكابُلى، يَحيىَ بنُ اُم الطَّويِل، وَ جُبَيرَ بنَ مُطْعِم. ثُمَّ اِنَّ النَّاسَ لَحقوا و كَثْروا.

مردم پس از (حضرت امام) حسين(ع) از دين خارج شدند جز سه نفر؛ ابو خالد كابلى، يحيى بن ام طويل و جبير بن مطعم. سپس مردم (بازگشتند و) ملحق شدند و جمعيت مسلمانان فراوان شد.

و نيز مردم آن قدر از اهل بيت(ع) فاصله گرفته بودند كه از امام سجاد(ع) نقل شده كه فرمود: «در شهر مكه و مدينه بيست نفر يافت نمى‏شود كه ما را دوست داشته باشند.»

درچنين وضعيتى، مسئوليت حفظ اسلام، تبيين صحيح معارف دينى و بازگرداندن مردم به‏سوى دين درحالى برعهده امام سجاد(ع) قرار گرفت كه حتى كمترين وسائل وامكانات تبليغى در اختيار امام نبود و به تعبير مقام معظم رهبرى ـ حضرت آية‏اللّه‏ خامنه‏اى ـ :

اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وضع، اجازه نمى‏داد كه امام سجاد(ع) با آن مردم بى پرده و صريح حرف بزند، نه فقط دستگاهها نمى‏گذاشتند، مردم هم نمى‏خواستند، اصلا آن جامعه يك جامعه نالايق و تباه شده و ضايع بود كه بايد بازسازى مى‏شد.»

تنها راهى كه پيش روى امام باز بود، دعا و نيايش و سخن گفتن با خدا بود و ايشان از هيمن راه به بازسازى جامعه پرداخت و معارف عالى دين را در قالب دعا منتشر ساخت و دلها و ذهن‏هاى تشنه را از آبشخور وحى سيراب نمود و صحيفه سجاديه ـ نه يك كتاب دعا بلكه ـ دانشگاه عميق و روحانى و فراگيرى شد كه مرزهاى اختناق و تعصب و كفر و الحاد و زور و تزوير را در نورديد و خورشيد وش بر آسمان فرهنگ و دانش برآمد و جامعه مرده را نور و گرماى معنويت و ديانت بخشيد و يخ‏هاى جمود و تعصب را ذوب كرد و زمينه بازگشت مردم را فراهم ساخت؛ همانطور كه در انتهاى حديث امام صادق(ع) ياد شد كه مردم كم كم روشن شدند و بازگشتند و تعداد انسان‏هاى فهميده و روشن بين فزونى گرفت. مرحوم محمد جواد مغنيه در اين باره مى‏نويسد: «صحيفه سجاديه تنها يك كتاب دعا نيست بلكه مدرسه‏اى است كه درس توحيد و عقيده و صبر و فداكارى و گذشت و مهربانى مى‏دهد و آدمى را در برابر بدى و تباهى ـ به هر شكل و رنگى كه باشد ـ به انقلاب وا مى‏دارد»

و برخى ديگر از نويسندگان نوشته‏اند: «مجموعه صحيفه سجاديه ـ كه در 19 باب جمع‏بندى و به صورت فهرست موضوعى ارائه شده، نشان دهنده يك تشكيلات سازمانى انسان ساز است كه ظاهرش دعا و باطنش ساختن گروه‏هاى ويژه مقابله‏گر با ظلم و ستم است، حتى عنوان اول دعاها نيز پوشش است، يعنى عناوين بازگو كننده محتوا نيست؛ محتوا سازنده است و عنوان دعا و التجا... به نظر مى‏رسد صحيفه ـ كه امام سجاد(ع) آن را بر فرزندانش امام باقر(ع) و زيد املاء كرده و پس از آن امام باقر(ع)، امام صادق(ع) زيد و يحيى همگى خود را موظف مى‏ديدند آن را حفظ كنند تا به دست ديگران به خصوص زمامداران نيفتد ـ يك جزوه سازمانى و تشكيلاتى بوده كه در صورت دسترسى دشمن به آن، تلاش‏هاى امام سجاد(ع) و ائمه بعد(ع)، خنثى مى‏شده است و گرنه دعا به معناى آنچه مرتكز اذهان است (نه به معناى آنچه در صحيفه و امثال آن آمده) دليلى بر اخفاى آن وجود ندارد... پس بايد گفت صحيفه عنوان دعا داشته ولى در حقيقت كار ديگرى را انجام مى‏داده است.»

مطلب را از منظر ديگر مى‏توان چنين تحرير كرد كه نهايت تعليم و تربيت الهى و عالى‏ترين آرمان انبيا و عالمان ربانى، بسط توحيد و آشنا كردن مردم با مبانى توحيدى و توجه آنان به ساحت قدس ربوبى است، همان طور كه ساختار همه شرايع و مذاهب الهى و به تعبير قرآنى شاكله اصلى دين چيزى جز توحيد ناب نيست و تعاليم و تزكيه، مبارزه، جهاد، شهادت، نيايش، احكام و مقررات و قوانين و... همگى در پرتو اصل توحيد معنا پيدا مى‏كند:

آنچه كه انبيا براى او مبعوث شده بودند و تمام كارهاى ديگر، مقدمه اوست بسط توحيد و شناخت مردم از عالم است كه چطور است؟ ارائه عالم به آن طورى كه هست ـ نه به آن طورى كه ما ادراك مى‏كنيم و دنبال اين بودند كه همه تهذيب‏ها، تعليم‏ها و همه كوشش‏ها در اين باشد كه مردم را از اين ظلمتكده هايى كه همه عالم ظلمت است، نجات بدهند و به نور برسانند، غير حق تعالى نور نيست، همه ظلمتند...»

و خدا خدا كردن امام در صحيفه در حدود چشاندن محبت او به جامعه شرك زده و طاغوت زده و آشنا ساختن آنان با صفات و اسماى حسناى الهى است كه سرچشمه اصلاح همه مفاسد و در رأس آنها حكومت فاسد طاغوتى و غير اسلامى است. اگر بر تاريكخانه دل مردم نور خدا بتابد و ايمان زينت‏بخش آن گردد طبيعى است‏كه ظلمت فساد و فحشا و ستم و ستم پذيرى و انحراف رخت بربندد و جامعه رو به صلاح و تكامل رود؛

وَ لَـكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَـانَ وَ زَيَّنَهُو فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَـآلـءِكَ هُمُ الرَّ شِدُونَ (حجرات: 7)

و ليكن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت، آنان (كه چنين اند) ره يافتگانند.

امام سجاد(ع) با زيباترين روش يعنى ارتباط صادقانه همراه با شور و احساس وصف ناشدنى نيايش جانانه با خدا به شكل زنده و عملى، عالى‏ترين و كامل‏ترين نوع تكامل را به منصه ظهور گذاشت و به مردم آموخت كه چگونه باشند، چگونه بينديشند، چگونه تصميم بگيرند و چگونه زندگى كنند و او نماينده خدا بود كه ايمان و ارتباط با خدا را در دل مردم محبوب مى‏ساخت و زينت بخشيد تا به رشد كافى برسند و رسم و آيين و حكومت جاهلى را كنار بگذارند وزندگى پاك و نوينى را براساس مترقى‏ترين قانونى كه امكان تدوين يافته ـ يعنى اسلام ـ پى ريزى كنند. در دعاى نخست صحيفه مى‏خوانيم:

اِبْتَدَع بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا و اختَرَعَهُم عَلى مَشِيتِه اِختراعا ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ اِرادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فى سَبيل مَحبَّتِهِ...

او آفريدگان را به شكلى بديع (و بدون نمونه قبلى) آفريد و در واقع آنها را بر اساس مشيت خويش اختراع كرد و سپس در شاهراه اراده خود به حركت درآورد و در راه محبت خويش برانگيخت.

سند صحيفه
صحيفه كامله سجاديه از جمله كتابهايى است كه انتسابش به امام زين العابدين(ع) ثابت شده و علماى بزرگ شيعه از آن در «اجازات روايت» خويش نام برده و به افراد مورد اعتماد اجازه نقل آن را داده‏اند.

سند صحيفه معروف به اتفاق آرا از عالى‏ترين موقعيت برخوردار است و به حضرت امام باقر(ع) و برادر شهيدش ـ زيد بن على ـ منتهى مى‏شود و راويان آن عبارتند از:

1. سيد نجم الدين بهاء الشرف محمد بن حسن علوى حسينى.

2. ابو عبداللّه‏ محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار آستان مقدس امير مؤمنان(ع)

3. ابو منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عكبرى.

4. ابوالمفضل محمد بن عبداللّه‏ بن مطلب شيبانى.

5. شريف ابوعبداللّه‏ جعفر بن محمد (از نواده‏هاى امام حسن مجتبى(ع)).

6. عبداللّه‏ بن عمر بن الخطاب الزيات.

7. على بن نعمان اعلم.

8. عمير بن متوكل؛ از پدرش

9. متوكل بن هارون.

متوكل بن هارون پس از انجام مناسك حج با يحيى بن زيد بن على(امام سجاد(ع)) ملاقات مى‏كند و پس از پرسش‏هايى، يحيى از متوكل پرسيد: آيا مطلب مكتوبى از پسر عمويم ـ امام جعفر صادق(ع) ـ همراه دارى؟ متوكل برخى از مطالب مهم از جمله مجموعه دعايى را به او نشان داد كه از امام صادق(ع) فرا گرفته بود. يحيى نسخه‏اى از آن دعاها را براى خود نوشت. آنگاه صحيفه‏اى را از صندوق بسته‏اى بيرون آورد، آن را بر چشم نهاد، بوسيد و گريست و گفت بيم آن دارم كه اين صحيفه به دست نااهلان بنى اميه بيفتد، اين را به عنوان امانت نزد خود نگه دار و به پسر عموهايم ـ محمد و ابراهيم فرزندان عبداللّه‏ بن حسن بن حسن بن على(ع) ـ تحويل بده.

متوكل مى‏گويد: صحيفه يحيى را نزد خود نگه داشتم. طولى نكشيد كه يحيى در مبارزه با بنى اميه به شهادت رسيد. من به مدينه رفتم و به محضر امام صادق(ع) شرفياب شدم و داستان يحيى و صحيفه را برايش نقل كردم. امام بر حال يحيى رقت كردو فرمود: خدا پسر عمويم را رحمت كند و با پدرانش محشور سازد. آنگاه صحيفه را طلبيد وقتى چشمش بر آن افتاد فرمود: به خدا سوگند به خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين است. سپس به فرزندش اسماعيل دستور داد تا صحيفه‏اى را آورد كه شبيه صحيفه يحيى بود. امام نيز آن را بوسيد و بر چشمش نهاد و فرمود: اين خط پدرم و املاى جدم است كه در حضور من نوشته شد.

متوكل مى‏گويد: از امام صادق(ع) اجازه گرفتم و دو صحيفه را با يكديگر مقابله كردم، ديدم هر دو يكى است و حتى يك واو با هم تفاوت ندارند. آنگاه امام، محمد و ابراهيم پسران عبداللّه‏ را خواست و صحيفه يحيى را به آنان تحويل داديم و امام صادق(ع) به آنها سفارش كرد كه در شرايط آن روز، صحيفه را از مدينه خارج نسازند چرا كه امكان دارد مانند يحيى به دست بنى اميه كشته شوند و صحيفه به دست نا اهلان بيفتد. سپس امام(ع) ادعيه صحيفه را بر من املا كرد و من آنها را يادداشت كردم، مجموع آن دعاها 75 باب بود كه 11 باب آن مفقود شد و من تنها 64 باب آن را حفظ كردم.

سند ديگر كه به «سند مطهرى» معروف است بدين صورت است. 1. ابوالمفضل 2. محمد بن حسن بن روزبه ـ ابوبكر مدائنى كاتب، 3. محمد بن احمد بن مسلم مطهرى 4. عمير بن متوكل بلخى از پدرش 5. متوكل بن هارون

گرچه علمايى كه صحيفه سجاديه را با دو سند بالا ذكر كرده‏اند، خدشه‏اى بر آنها وارد ندانسته‏اند ولى گفتنى است كه متن محكم، معارف بلند، اسلوب زيبا و بديع و آهنگ عرفانى و عالى هر يك از دعاهاى گوياى آن است كه از زبان عصمت تراويده و به عرش اعلا صعود كرده است و كسى جز معصوم را ياراى ابداع چنين دعاهايى نيست. مرحوم مغنيه براى دفع چنين دخل مقدرى گفته است: «ممكن است كسى بگويد: گرچه متن صحيفه جملگى نغز و پر مغز و حق است، ولى ممكن است در نسبت آن به امام سجاد(ع) ترديد كرد. پاسخ اين است كه آنچه در صحيفه آمده بهترين دليل است كه همگى از آن امام همام صادر شده هم از جنبه لفظى هم از جنبه محتوايى چرا كه كلمه به كلمه آن دعاها نفس‏هاى پاك آن امام را با خود دارد و منعكس كننده حالت با صفا و پاك آن امام معصوم است و اگر به جز آن حضرت نسبت دهيم، جاى انكار و استفهام است.»

شيخ آقا بزرگ تهرانى در اين باره نوشته است: «صحيفه سجاديه نخستين، سندش به امام زين العابدين(ع) مى‏رسد و از آن به «اخت القرآن، انجيل اهل بيت و زبور آل محمد(ص)» تعبير مى‏شود كه به «صحيفه كامله» مشهور است و علماى شيعه به روايت كردن آن و اختصاص دادن آن به اجازه روايت اهتمام مى‏ورزيدند. صحيفه سجاديه از روايات متواتر است به علت همان اجازه روايت و شيوع آن در هر يك از طبقات راويان در هر زمان و سند روايت منتهى مى‏شود به امام باقر(ع) و شهيد زيد بن على(ع) ـ فرزند گرامى امام سجاد(ع) و هر دو برادر از پدرشان امام زين العابدين(ع) روايت مى‏كنند.

گفتنى است كه امام سجاد(ع)، دعاهاى صحيفه را به شكل مكتوب و تصنيف به دو فرزند خويش املا كرده و آن دو آنها را نوشته و نزد خود نگه دارى كرده‏اند. ابن شهر آشوب گفته است؛ «اولين كسى كه (در اسلام) كتاب نوشت حضرت على(ع) بود، دوم سلمان فارسى، سوم ابوذر، سپس اصبغ بن نباته و عبيداللّه‏ بن ابى رافع. آنگاه نوبت به نوشتن صحيفه سجاديه رسيد.»

مرحوم ميرزا عبداللّه‏ تبريزى اصفهانى، معروف به افندى و فاضل اصفهانى، سومين صحيفه سجاديه را گرد آورى كرد. وى مى‏نويسد: «دعاهاى امام سجاد(ع) با همه فراوانى از ديگر دعاهاى معصومين(ع) ممتاز است و در آن، اسلوب تضرع و اظهار كوچكى و نياز به درگاه خدا موج مى‏زند و بايد گفت خداوند، حضرت امام سجاد(ع) را به رقت قلب و سوز و گداز در دعا اختصاص داده به ويژه در دعاهاى صحيفه كامله كه حتى از ديگر دعاهاى امام(ع) برجسته‏تر است چرا كه فضايل بى‏شمار آن حتى الفاظ دعاها بر اين گواه است كه از سوى آن امام صادر شده، همين طور بروز فصاحت و بلاغت و شكوهى كه دارد.»

صحيفه يا صحايف؟
آنچه در ميان علما و مردم، مرسوم و مشهور به «صحيفه سجاديه» است، همان صحيفه معروفى است كه با سند و اجازه روايت به امام باقر(ع) و برادرش «زيد» مى‏رسد و هر يك از دو نسخه‏اى كه نزد امام صادق(ع) و يحيى فرزند زيده بوده مطابق يكديگر و عين املاى امام سجاد(ع) به هريك از دو فرزند خويش است.

چنان كه از سخنان متوكل بن هارون ـ راوى صحيفه ـ بر مى‏آيد، تعداد ابواب يا دعاهاى صحيفه نخستين 75 باب بوده كه 11 باب آن نزد متوكل مفقود شده و او تنها 64 باب آن را حفظ و روايت كرده است ولى صحيفه معروف ـ كه به صحيفه كامله موسوم است ـ اينك 54 باب است و اطلاعى از ده باب ديگر آن نيست؛

آيا به مرور زمان، باب‏ها در يكديگر ادغام شده است؟ يا ده باب از صحيفه متوكل جدا شده است؟ كسى پاسخ آن را نمى‏داند. شايد تدوين صحيفه‏هاى ديگرى ـ غير از صحيفه كامله ـ در پاسخ به اين پرسشها انجام گرفته يا انگيزه‏هاى مقدس ديگرى سبب تدوين چندين صحيفه ديگر شده است كه به معرفى تعداد صحيفه‏هاى موجود مى‏پردازيم:

1. صحيفه سجاديه ثانيه: چنان كه از نامش پيداست نخستين صحيفه پس از صحيفه سجاديه كامله است كه توسط محدث بزرگ، مرحوم شيخ حرّ عاملى ـ مؤلف كتاب پر ارج وسائل الشيعه ـ تدوين يافته است. او دعاهايى را از كتاب‏هاى مورد اعتماد استخراج كرده و گفته است: اينها دعاهاى امام سجاد(ع) است كه در صحيفه سجاديه معروف موجود نيست و نام آن را نيز «اخت الصحيفه» گذاشته است و در ماه رمضان سال 1053 ق آن را به پايان رسانده است.

2. صحيفه سجاديه ثالثه: اين صحيفه توسط ميرزا عبداللّه‏ افندى ـ شاگرد علامه محمد باقر مجلسى ـ جمع‏آورى شده و نام آن «الدرر المنظومة المأثوره» است و در سال 1364 ق به چاپ رسيده است.

3. صحيفه سجاديه رابعه: اين صحيفه را محدث نورى تدوين كرده و تعداد 77 دعا كه در سه صحيفه پيشين يافت نمى‏شود در آن گرد آورده و به چاپ رسانده است.

4. صحيفه سجاديه خامسه: تدوين اين صحيفه در سال 1330 ق انجام گرفته و در همان سال نيز به چاپ رسيده و گردآورنده آن مرحوم سيد محسن امين ـ نويسنده پرتلاش اعيان الشيعه ـ است. اين صحيفه مجموع دعاهاى صحيفه سوم و چهارم را در خود دارد و 52 دعا نيز خود بر آن اضافه كرده و در مجموع 183 دعا را شامل مى‏شود: طولانى‏ترين دعاى آن به «مناجات انجيليه كبرى» موسوم است و كوتاه‏ترين دعاى آن نيز يك جمله است كه در آخر كتاب آمده. اين دعا در مسجد الحرام در كنار كعبه ايراد شده است. عبدالملك ـ خليفه اموى ـ مشغول طواف خانه خدا بود و امام سجاد(ع) نيز در حال طواف بود و هيچ توجهى به عبدالملك نمى‏كرد. پس از اتمام طواف، خليفه امام را طلبيد و اظهار داشت: من كه قاتل پدرت نيستم، چرا نزد ما نمى‏آيى تا از دنياى ما بهره‏مند شوى؟! امام(ع) نشست و عبايش را روى زمين پهن كرد و گفت: «خدايا منزلت دوستانت را به او نشان بده» در اين هنگام عباى ايشان با جواهراتى كه از درّ و جواهر پر شد چشمها را خيره ساخت. آن گاه بر عبدالملك گفت: «كسى كه چنين منزلتى نزد پروردگار دارد چه نيازى به دنياى تو بايد داشته باشد؟ سپس گفت: خدايا اينها را بردار من نيازى بدانها ندارم.»

مرحوم امين در تاريخ شوال 1323 ق در دمشق، صحيفه پنجم را به پايان رسانده است.

5. صحيفه سجاديه سادسه: گردآورنده اين صحيفه مرحوم محمد صالح مازندرانى حائرى است.

6. صحيفه سجاديه جامعه: گرد آورنده اين صحيفه محمد باقر ابطحى اصفهانى است. مؤلف در مقدمه آن مى‏نويسد: «من كوشش كرده‏ام كه دعاهاى امام‏سجاد(ع) را به‏گونه‏اى جمع آورى و تنظيم كنم كه نظم دعاهاى صحيفه كامله محفوظ بماند و دعاهايى كه با هر يك از ادعيه موجود در صحيفه مناسبت داشته استخراج و بر آن اضافه كرده‏ام مثلا دعاى 44 و 45 كه مربوط به ماه رمضان است، من 27 دعاى ديگر را كه مربوط به ماه رمضان بوده در پى آنها آورده‏ام.»

مجموع دعاهاى اين صحيفه به عدد 270 ختم مى‏شود و علاوه بر شماره گذارى كلى، شماره‏هاى دعاهاى صحيفه كامله نيز به طور جداگانه مشخص شده است و چاپ دوم آن به تاريخ دوم ذى القعده 1413 ق است.

زبور آل محمد(ص)
«امام» به معناى واقعى كلمه، كه همان انسان كامل و معصوم است، در مسير تكامل بشر و قرب الى اللّه‏، هميشه و در هر حال و كمالى پيشتاز و پيشواى همه انسانها است و امكان ندارد كه كمال و درجه قرب و منزلتى نصيب كسى جز امام شود و امام فاقد آن باشد.

حتى هر كمال و منزلتى كه نصيب ديگران مى‏شود از طريق انسان معصوم بايد برسد و معارف دينى، احكام و شريعت، اخلاق و معنويت و توفيق عرفان و سير الى اللّه‏ و... جملگى توسط انسان كامل به ديگران مى‏رسد.

امير مؤمنان(ع) حتى در مورد سخن گفتن مى‏فرمايد: «اِنّا لَاُمَراءُالكَلامِ» (ما فرمانروايان سخن هستيم) پس هيچ كس مانند امام، سخن نيز نمى‏تواند بگويد و امام در ايمان، عقيده، عمل، اخلاص، اجراى اسلام... و سخن گفتن امام همه است و ديگران در مرتبه بعد قرار دارند. معصومين در عين اينكه بهترين سخن را به بهترين شيوه ادا مى‏كنند، حال و موقعيت سطح فكر و انديشه مخاطبان را نيز در نظر مى‏گيرند. رسول گرامى اسلام(ص) فرمود:

اِنّا مَعاشِرُ الاَنبِياءِ اُمِرنا اَنْ نُكَلِّمُ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ

ما گروه پيامبران فرمان يافته‏ايم كه با مردم به اندازه خردشان سخن بگوييم.

ولى در دعا و سخن‏گفتن با خدا چنين محذورى در كار نيست ومعصوم(ع) آنچه در دل و توان دارد با خدا در ميان مى‏گذارد و آن را با سوز و گذاز و عشق و احساس مى‏آميزد.

آية اللّه‏ حسن زاده آملى در اين باره مى‏نويسد:

ادعيه مأثور هر يك مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دين است. لطائف شوقى و عرفانى و مقامات ذوقى و شهودى كه در ادعيه نهفته‏اند و از آنها مستفاد مى‏شوند در روايات وجود ندارند و ديده نمى‏شوند، زيرا در روايات، مخاطب مردم اند و با آنان مجاورت داشتند و بر فراخور عقل و فهم و ادراك و معرفت آنان با آنان تكلم مى‏كردند و سخن مى‏گفتند نه با كنه عقل خودشان... اما در ادعيه و مناجاتها با جمال و جلال و حسن مطلق، و محبوب و معشوق حقيقى به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به كنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.»

وقتى چنين است، درك و فهم ادعيه ائمه به آسانى درك روايات نيست امام راحل (ره) بر اين نكته دقيق اشاره كرده، مى‏فرمايد:

ادعيه ائمه ما(ع)، به حسب تعبير بعضى مشايخ، «قرآن صاعد» است و هرچه مسائل بخواهيد در ادعيه هست، زبان ادعيه با زبان عادى‏اى كه احكام مى‏خواهند بگويند دو تاست، زبان ادعيه با زبان فلسفه هم دوتاست، با زبان عرفان علمى هم دوتاست، يك زبان ديگرى است مافوق اينها، منتها زبان فهم مى‏خواهد، بايد كسانى كه آن زبان را مى‏فهمند توجه كنند.»

با سخن امام، تكليف اين مقاله با صحيفه سجاديه نيز روشن مى‏شود! و بايد گفت.

جايى كه عقاب پر بريزد از پشه لاغرى چه خيزد؟!

با اين وصف از لطف خدا نااميد نمى‏شويم و در حد توان و گنجايش اين مكان، خوشه چين زبان فهم هايى مى‏شويم كه در اقيانوس بيكران معارف اهل بيت(ع) به غواصى پرداخته‏اند و گوهرهاى بى شمارى را صيد نموده‏اند و برخى از آن معارف را واگويه مى‏كنيم همان طور كه رهبر عزيزمان ـ حضرت آية اللّه‏ خامنه‏اى دام عزه ـ فرمودند:

صحيفه سجاديه... در بين قدما به زبور آل محمد(ص) معروف است، دعاهاى اين بزرگوار ضمن اينكه در حد اعلا استغاثه به خداست، از معارف اسلامى هم پر است، يعنى صرفا دعا نيست، بلكه در لباس دعا، همه معارف اسلامى؛ توحيد، نبوت و... تعليم داده شده است.

قطعا آنچه در اين مقال در پى بيان آنيم، همه آنچه در صحيفه سجاديه آمده، نيست بلكه دورنمايى از آن بوستان باطراوت و هميشه سبز است كه در معنويت و شادابى و روح بخشى تنه به بهشت برين مى‏زند و روح و جان و دل را صفا مى‏بخشد؛ چرا كه با انفاس قدسى فرزند وحى همراه است و قادر است تشنگان معنويت و حقيقت را دمادم سيراب سازد.

ـ معارف صحيفه سجاديه

1. ژرفاى توحيدى
معصوم(ع)، همان گونه كه در حيطه اجراى دين خدا و امر و نهى تشريعى او خليفه و نماينده خداست، در حيطه شناخت و معرفت و حكمت نظرى نيز نماينده اوست. شناخت صحيح معارف الهى نيز تنها از طريق انسان‏هاى معصوم به دست مى‏آيد چرا كه معصومين(ع) به دليل داشتن افكار صائب و قلوبى پاك شايستگى دريافت معارف عميق و بلند الهى را دارند و ديگران موظف اند معارف ناب و صواب را از ناحيه ايشان دريافت كنند؛ در غير اين صورت گرفتار شرك و انحراف و التقاط و ارتداد مى‏گردند و از صراط مستقيم فكرى و عملى الهى فاصله مى‏گيرند.

نيز غير معصوم، همان گونه كه در عمل مصون از خطا و اشتباه نيست از نظر فكرى نيز كم و بيش دچار لغزش خواهد شد بويژه در موضوعات مهمى چون شناخت ذات و صفات الهى، عالم غيب و آخرت، جهان ملكوت مانند آن. به همين دليل خداوند چنين مسئوليتى را بر عهده بندگان «مخلص» يا همان معصومين نهاده، و در واقع از ديگران سلب مسئوليت كرده و فرموده است:

سُبْحَـانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِينَ

خدا منزه است از آنچه در وصف آورند به استثناى بندگان پاكدل خدا.

امام سجاد(ع) در لابه لاى دعاهاى صحيفه به اين مهم پرداخته و مسائل ژرف توحيدى را به خوبى بيان كرده است. در دعاى 47 مى‏خوانيم:

أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِيّتِكَ، وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ كَيْفِيّتِكَ، وَ لَمْ تُدْرِكِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَيْنِيّتِكَ. أَنْتَ الّذِي لَا تُحَدَّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثّلُ فَتَكُونَ مَوْجُوداً، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُوداً.

فيلسوفى چون محى الدين الهى قمشه‏اى در شرح اين فراز دعا چنين آورده است:

از درك كنه ذاتت، عقل و فكرتها عاجز و از كيفيت اوصافت فهم و دانشها قاصر است، بصرها و بصيرتها از ادراك انيت‏ات محروم است، يعنى چون چشم سر و ديده خيال مى‏خواهد خدا را در اين و مكان مشاهده كند و نمى‏داند كه «هُوَ فى كُلِ مَكانٍ وَ لا فى شَى‏ءآٍ مِنَ المَكانِ» خدا در هر مكان هست و در هيچ مكان نيست به اين معنا كه به نحو احاطه وجودى در هر مكان هست و به نحو محاطيت در هيچ مكان نخواهد بود. او از زمان و مكان مجرد و از ماده و مدت منزه است چنانكه روح ما هم مجرد و حد زمان ومكان در او منطوى است، وجود برتر از محوطه تنگ ماده ومدت است كه:

زير و بالا پيش و پس وصف تن است بى جهت آن جان پاك روشن است

پس چشم حسّ و خيال كه خدا را در مكان مى‏طلبد از ديدن حق متعال، محجوب و محروم است، بلكه چشم و عقل و فكرت هم تا او را به اشاره عقلى محدود گرداند در حجاب ابد خواهد ماند.

هر چه انديشى پذيراى فناست آنچه در انديشه نايد، آن خداست

تو (اى خدا) آن ذات يكتاى بى حد و نهايتى كه در هيچ حدّ محدود نخواهى بود و در انديشه متمثل نخواهى شد تا موجود (متناهى) شوى و مانند مخلوق چيزى از ماهيات ممكنه كه به وجود موجود است باشى بلكه حقيقت ذات يكتايت كل الوجود و وجود كل بى حد و نهايت و فوق بى نهايت است كه ابدا به ماهيت محدود نيستى، بلكه صرف الوجود و وجود صرف بلا مهيت و بلاحد و نهايت خواهى بود از چيزى ذات بسيطت توليد نيافته تا مولود و حادث و محتاج به علت باشى، چون خدا علت اولى و مبدأ اول آفرينش است: پس اگر مولود چيزى باشد معلول اوست و محتاج به علت در وجود و حادث ذاتى و متأخر الوجود و ممكن الوجود (خواهد بود) و چنين چيزى البته خدا ـ كه مبدأ اول و علت كل آفرينش است ـ نخواهد بود.»

چنانكه ملاحظه مى‏كنيد امام(ع) مسائل مهمى چون؛ أيْن، كيف، ماهيت، حدّ، صرف الوجود، وجود صرف، ذات بسيط، علت اولى، مبدأ اولى، حادث، متأخر الوجود، ممكن الوجود، كل الوجود و... را كه از مباحث مهم فلسفى است در عبارتى ساده و رسا و بدون تكلف بيان كرده بدون اينكه نيازى به چنين اصطلاحاتى داشته باشد و يا در صدد بيان فلسفه يا عرفان نظرى باشد.

2. تبيين حقيقت امامت
موضوع جانشينى رسول خدا(ص) و امامت، پس از ارتحال آن حضرت با چالش جدى روبرو شد و منافقان و بدخواهان اسلام ناب آن را از مسير صحيح خود منحرف كردند و چنين چالشى با قتل حضرت سيد الشهداء(ع) در سال 61 هجرى به اوج خود رسيد و مى‏رفت تا در نسل سوم، اسلام به فراموشى سپرده شود. از اين رو حضرت امام سجاد(ع) وظيفه خود مى‏دانست كه آن را احيا سازد و دسيسه غاصبان خلافت به ويژه حزب اموى را نقش بر آب نمايد به تعبير رهبر عزيز انقلاب ـ حضرت آية اللّه‏ خامنه‏اى ـ:

مسأله امامت كه يك مسأله مهجورى شده و كلا از ذهن‏ها دور شده، بايد معنا شده، براى مردم تشريح و در ذهن‏هاى مردم بازسازى شود؛ امامت يعنى چه؟ كى بايد امام باشد؟ امام چه شرايطى دارد؟ امام سجاد(ع) بايد براى مردم، معناى امامت را، جهت امامت را، شرايط امامت را، آن چيزهايى كه امام ناگزير از آنهاست، و آن چيزهايى كه اگر نباشد، كسى نمى‏تواند امام باشد، اينها را براى مردم تشريح كند.

براى انجام اين مهم، امام در دعاهاى متعدد صحيفه به تبيين حقيقت امامت پرداخت از جمله در دعاى 47 مى‏گويد:

بار خدايا در هر زمان دين خود را به وسيله امامى تأييد كرده‏اى كه او را براى بندگانت به عنوان علم و نشانه و در شهرهايت به عنوان چلچراغ هدايت برافراشته‏اى و چنين مهمى پس از آن انجام گرفته كه رشته ارتباط او را به رشته خودت پيوند زده‏اى و او را وسيله خشنودى خود قرار دادى و اطاعتش را واجب و از نافرمانى اش برحذر داشته‏اى و به فرمانبردارى از اوامرش فرمان دادى و نيز خوددارى از نهى اش را و اينكه هيچ كس بر او پيشى نگيرد و از همراهى اش باز نماند. بنابراين او نگهدار پناهندگان، ملجأ مؤمنان، تكيه گاه متمسكان و جمال و زيبايى جهانيان است.

و به وسيله او كتاب خود و حدود و شرايعت و سنت‏هاى پيامبر را ـ كه درود تو اى خدا بر او و خاندانش باد ـ بر پاى دار و آنچه را كه ستمگران از نشانه‏هاى دينت از بين برده‏اند زنده كن و توسط او زنگارهاى جور و ستم را از شريعت خويش بزداى و نيز به وسيله او پيچيدگى‏هاى راه خويش را برطرف ساز و منحرفان از صراط خود را از ميان بردار. 

همان طور كه ملاحظه مى‏كنيد امام سجاد(ع) در اين دعا شرايط، وظايف و ويژگى‏هاى امام حقيقى را بيان نموده و به تبيين اصول كلى امامت پرداخته است از جمله:

الف: اصول كلى امامت:

1. خداوند در هر زمان، دين خويش را به وسيله امام تأييد مى‏كند.

2. امام بسان درفش هدايت و چلچراغ روشن، آشكار و نورانى است و راه و رسم ديندارى را به مردم نشان مى‏دهد.

3. امام همچون ريسمانى محكم، رشته دين و ملت را به خدا پيوند مى‏زند.

4. اطاعت و فرمانبردارى از امامى واجب و ضرورى است كه با درايت و راهكارهاى الهى مردم را به سوى بهشت سعادت رهنمون باشد.

5. امام محور سلوك جمعى است و هيچ كس نبايد با افراط و تفريط و تندروى و كند روى از او فاصله بگيرد.

6. امام در پيچ و خم زندگى و بر سر دو راهى‏هاى حق و باطل، پناهگاه مطمئن مردم و گرانيگاه جامعه اسلامى است.

7. آنچنان به كمال و دانش و معنويت و صفات نيكوى اخلاقى و مديريت و هدايت آراسته است كه مايه افتخار و ارزش همه مردم محسوب مى‏شود.

8. توانايى، دانايى و شايستگى همه جانبه اجراى كتاب و حدود الهى را دارد.

9. به سبب نزديكى و اثرپذيرى از رسول خدا(ص) تنها او مى‏تواند سنت پيامبر را ـ كه بخش مهمى از دين اسلام را تشكيل مى‏دهد ـ بر پاى دارد و روش صحيح مسلمانى را به مردم بياموزد.

10. امام وظيفه دارد انحرافات و كجروى‏ها و تحريفاتى را كه نااهلان در دين و شريعت ايجاد كرده‏اند، اصلاح كند و جامعه را در صراط مستقيم الهى استوار دارد.

11. همچنين بر او فرض است كه با هر گونه بدعت و تحجر و التقاط مبارزه كند و دين مبين اسلام را آن گونه كه خدا فرستاده و پيامبر تبيين كرده به مردم بنماياند.

امام سجاد(ع) ضمن تبيين اصول كلى امامت و با توجه به جو خفقان حاكم بر آن زمان، «اهل بيت» را به عنوان مرجعيت دينى مردم معرفى مى‏كند و در واقع پنبه‏هاى غفلت را از گوش امت اسلامى كنار مى‏زند تا از لابه لاى نيم قرن، صداى پيامبر خود را بشنوند كه در حديث متواتر «ثقلين» به آنان گوشزد كرده كه دو ركن مهم و اساسى ديندارى ـ يعنى قرآن و عترت را ـ در ميان آنان به وديعت نهاده كه در صورت اتكاى به آن دو هرگز گمراه نخواهند شد. از اين رو عرضه مى‏دارد:

پروردگارا بر پاكيزه‏ترين از اهل بيت پيامبر درود فرست همانها كه براى امر (امامت) خويش برگزيده‏اى و ايشان را خزينه دانش خود قرار داده‏اى و نگهبانان دينت كرده‏اى و جانشينان خويش در روى زمينت نموده و حجت بر بندگانت ساخته‏اى و آنان را از هر گونه آلودگى و پليدى به طور كامل و با اراده خويش مبرّا كرده‏اى، آنگاه آنان را وسيله درگاه خويش و راه رسيدن به بهشتت قرار داده‏اى.

ب: معرفى امامان واقعى:
در واقع، امام با اين فراز دعا مصداق روشن آن اصول كلى را به مردم معرفى مى‏كند و با زبان دعا و شاهد گرفتن خدا و سخن گفتن با او به طورى كه همگان بشنوند و ببينند، امامان واقعى را به مردم معرفى مى‏كند و در حضور خدا به مردم مى‏فهماند كه تنها اهل بيت پيامبر(ص) شايستگى رهبرى امت اسلامى را دارند و بس چرا كه؛

1. خداوند آنان را براى اين امر مهم برگزيده و آنان از سوى خدا منصوب شده‏اند و كسى حق ندارد با كودتا و دسيسه و اجماع و انتخاب و... مسند خلافت و رهبرى را در اختيار بگيرد و همه كسانى كه چنين كرده و مى‏كنند در برابر خدا جبهه‏گيرى كرده‏اند.

2. شرط لازم رهبرى مردم، علم به معارف و احكام و نحوه اجراى اسلام است و خزينه و مركز چنين دانشى اهل‏بيت(ع) هستند و ديگران فاقد اين شرط ضرورى هستند.

3. اهل بيت با داشتن علم و درايت و مديريت و توانمندى‏هاى ديگرى كه خدا بدانان عطا فرموده، قدرت آن را دارند كه از كيان دين و دينداران حفاظت كنند و جز آنان از عهده چنين مهمى برنمى آيند.

4. كسى شايستگى خلافت الهى را دارد كه به عنوان حجت خدا نيز شناخته شود و همانطور كه حجت خدا از سوى خدا تعيين و به مردم معرفى مى‏شود، خليفه خدا نيز چنين است و چنين كسى قطعا توسط پيامبر به مردم معرفى شده كه همان اهل بيت(ع) هستند.

5. خداوند با اراده خويش، اهل بيت(ع) را از هر گونه آلودگى فكرى، اخلاقى و عملى مصون داشته و هرگز در افكار، اخلاق و كردار و گفتار ايشان كمترين انحراف رخ نمى‏دهد و از هر گونه خطا و اشتباه نيز در امان هستند.

6. اهل بيت انسان‏هاى كاملى هستند كه با برخوردارى از دانش و بينش و گرايش صحيح، قطعا در صراط مستقيم الهى حركت مى‏كنند و به سر منزل سعادت مى‏رسند و روش و منش و سخن و سيره آنان، همانى است كه خدا از آدميان خواسته و راه ايشان، راه خداست و هر كس بخواهد به قرب الهى نايل آيد بايد از آنان سرمشق بگيرد و راه و رسم سعادت را بياموزد.

همچنين امام زين العابدين(ع) به طور پيوسته در دعا بر خاندان عصمت و طهارت درود مى‏فرستد، چنين كارى ضمن اينكه يكى از اصول و آداب دعا محسوب مى‏شود، دستاوردهاى چندى را نيز در پى دارد؛ اولا نام و ياد آل محمد بر سر زبانها مى‏افتد و دروازه گوشها را مى‏نوازد و مردم را به قهرمان‏هاى دانش و معنويت و اسوه‏هاى توحيد و تقوا و اخلاص آشنا مى‏سازد. ثانيا امام به طور عملى اهل بيت را براى درخواست‏هاى مشروع خويش در درگاه الهى وسيله قرار مى‏دهد كه حاكى از منزلت والاى آنان نزد خداوند متعال است. ثالثا به همگان اعلام مى‏كند كه هيچ كس جز معصومين شايستگى مقام توسل را ندارد و آنان همان وسيله‏اى هستند كه خداوند از مردم خواسته كه آن را براى ورود به درگاه ربوبى واسطه قرار دهند؛ «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَقُوا اللّه‏َ وَ ابتَغُوا اِلَيهِ الوَسيِلَه» اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، تقواى الهى پيشه كنيد و براى تقرب به او وسيله‏اى بجوييد.

ج: حقيقت مودّت و ولايت:
موضوع ديگرى كه در بحث امامت با ظرافت خاصى در دعاهاى صحيفه مطرح شده، ترسيم خط صحيح و مشى سياسى ـ اجتماعى امت اسلامى است. به اين فراز از دعاى 47 دقت كنيد:

بار خدايا، بر دوستان آل محمد نيز درود فرست؛ همانها كه به مقام ايشان معترف اند و پيروان راه آنان و پيگير آثارشان هستند، به دستگيره محكم آنان چنگ زده و خويشتن را به ولايتشان نزديك ساخته، به امامتشان اقتدا نموده و تسليم فرمانشان هستند. و نيز در فرمانبرى از آنان كوشا و در انتظار حكومت ايشان و چشم به راهشان هستند.

در اين گونه دعاها امام به تبيين و تفسير صحيح مودت و ولايت ـ كه در قرآن بدانها تصريح شده مى‏پردازد و مفهوم واقعى مودت خواسته شده در آيه «قربى» را چنين بيان مى‏كند كه ولى و حجت واقعى اهل بيت(ع) كسانى هستند كه:

1.به مقام علمى، عرفانى و اجرايى آنان اعتراف كنند و آنان را بر همگان مقدم بدارند.

2. مشى سياسى، عبادى، علمى و سلوكى آنان را در پيش گيرند و به اسلامى گرايش يابند كه از سوى اهل بيت(ع) بيان مى‏شود؛ چرا كه «اجر رسالت» حد وسط ميان آيه 23 سوره شورى و آيه 57 سوره فرقان قرار گرفته و نتيجه آن اين است كه پاداش رسالت پيامبر(ص) گام نهادن در مسير خدايى است و آن هم منحصر در مودت قربى يعنى معصومين(ع) است. به اين بيان:

الف. خداوند در آيه 23 سوره شورى به پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «بگو من در برابر انجام رسالت خويش هيچ مزدى از شما نمى‏خواهم جز اينكه نزديكان (قربى) مرا دوست داشته باشيد. ب. در آيه 57 سوره فرقان مى‏فرمايد: «بگو من در برابر رسالت هيچ پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر اينكه كسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند.»

اين دو آيه معادله زير را تشكيل مى‏دهد:

معادله اول: مودت اهل بيت = پاداش رسالت

معادله دوم: برگزيدن راه خدا = پاداش رسالت

با توجه به متساوى بودن يك طرف هر دو معادله نتيجه چنين مى‏شود: مودت اهل بيت = گزيدن راه خدا.

3. مردم بايد مودت و ادعاى پيروى از اهل بيت را در عمل ثابت كنند و دستورالعمل‏هاى علمى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظامى اهل بيت را اجرايى كنند تا هدف تبعيت و پيروى برآورده شود.

4. واقعا آنها را امام و پيشرو خويش بدانند و بدون چون و چرا از ايشان فرمان ببرند، نه اينكه ادعاى فرمانبرى كنند و در عمل خواست خويش را بر خواست آنان تحميل كنند.

5. امور دين و دنياى خود را به اهل بيت واگذارند و تسليم خواست ايشان شوند به گونه‏اى كه معصوم روى نيروى كار و وفادارى آنان حساب كند و با پشتوانه آنان درصحنه حضور يابد.

6. از هيچ كوشش و كمكى در راه اجراى خواست اهل بيت ـ كه همان خواست خداست ـ دريغ نورزند و در پشتيبانى حكومت عادلانه ايشان واقعا كوشا باشند و از پاى ننشينند تا طرح‏هاى كوتاه و دراز مدت آنان به ثمر نشيند.

7. براى تحقق آرمان‏هاى بلند خدايى فقط به اهل بيت اميد ببندند و چشم طمع و يارى به سوى كسى يا گروه يا مكتب ديگرى نورزند.

3. در انديشه تماميت ارضى سرزمين اسلام
مملكت اسلامى و حكومت و امت آن با زحمت و خون دل و جهاد و ايثار و از جان گذشتگى مسلمانان صدر اسلام ـ به ويژه شخص رسول اكرم و اميرمؤمنان(ع) ـ بر پا و پويا شده بود و حفظ اين دستامدهاى ارزشمند بر همگان لازم و ضرورى بود و امام به عنوان حافظ شريعت، آنان را از وظايف نخستين خود مى‏شمارد از اين رو امام سجاد(ع) در دعاهاى 4، 5، 6، 20، 27،42، 47،57 به موضوعات مهم جهاد و شهادت، مرزدارى، آمادگى دفاعى، امر به معروف و نهى از منكر، توان رزمى، ناتوانى دشمن، هشيارى، تجهيز نظامى و... را بيان كرده است. ضمن آنكه عقايد صحيح، اخلاق نيكو و صفات و ويژگى‏هاى مجاهدان راه خدا، مسئولان و مرزداران را بيان و نظر صحيح اسلامى را تشريح مى‏كند و حق را از باطل و سره را از ناسره باز مى‏نمايد، در اينجا به چند فراز اشاره مى‏كنيم.

1 ـ 3. در دعاى ششم از خدا چنين مى‏خواهد:
بارخدايا بر محمد و دودمانش درود فرست و ما را در اين روز و شب و همه روزها توفيق ده كه نيكى كنيم و از بدى بپرهيزيم و سپاسگزار باشيم و از سنت‏ها پيروى كنيم و از بدعتها اجتناب نماييم، امر به معروف و نهى از منكر نماييم، اسلام را پاس داريم و در باطل كاستى آريم و آن را خوار شماريم و حق را يارى رسانيم و عزيز داريم.

2 ـ3. دعاى 27 صحيفه به مرزدارى و مرزداران اختصاص دارد. امام در فراز نخست آن، مرزداران را چنين دعا مى‏كند:
(خدايا) مرزهاى مسلمانان را به عزت خويش نگه دار و نگهبانهاى آن را به نيروى خود تأييد كن، تعدادشان را افزون فرما و سلاحشان را بران ساز و حوزه (نگهبانى) شان را حراست نما و نقاط حساس جبهه شان را نفوذناپذير ساز، جمعشان را صميمى و كارشان را تدبير فرما... آنچه را نمى‏دانند به آنان بياموز و از آنچه بى خبرند آگاهشان ساز و به آنچه نمى‏بينند بينايشان گردان. هنگام رويارويى با دشمن، ياد دنياى نيرنگ باز و فريبا را يادشان ببر و وسوسه ثروت فتنه‏انگيز را نيز از خاطرشان بزداى و بهشت را همواره در برابر ديدگانشان جلوه گر ساز.

در فراز ميانى، امام(ع) تيرهاى سهمگين نفرين را به سوى جبهه دشمن نشانه مى‏گيرد و عرضه مى‏دارد:

بارخدايا، با اين كار، دشمنانشان را در هم شكن و چنگال قدرت آنان را از اينان كوتاه فرما و ميان آنان و سلاحشان جدايى افكن و بندهاى دلهايشان را بگسل و ميان آنها و توشه‏هايشان فاصله انداز و در راه‏ها سرگردانشان ساز و از مقصد گمراهشان كن، پشتيبانى‏شان را قطع كن و از نفراتشان بكاه و دلهايشان را از ترس آكنده ساز.

سپس امام(ع) به فلسفه جهاد و مرزدارى و هدف عالى آن اشاره مى‏كند و مى‏گويد:

بارخدايا بدين سان، تدابير اسلاميان را شدت بخش و ديارشان را مصون دار و به اموالشان بهره رسان و ايشان را از نبرد با دشمن به پرستش خود آسوده ساز و از درگيرى با دشمن به خلوت خويش خوان چنان كه در گستره زمين جز تو پرستيده نشود و كسى جز در درگاه تو پيشانى بر خاك نسايد.

امام(ع) در اين فراز به آرمان سترگ انسانيت اشاره كرده و از اين حقيقت پرده سترده كه امنيت و آسايش و رفاه و آسودگى آدمى بايد هدفمند و كمالزا باشد و او را از بند دنيا و بندگى دنياداران رها سازد و با فرشتگان و افلاكيان دمساز نمايد.

خيز تا قصد كوى يار كنيم گذرى بر در نگار كنيم
روى در خاك كوى او ماليم و زغمش ناله‏هاى زار كنيم
به زبانى كه بيدلان گويند رمزكى چند آشكار كنيم
هجر او را كه جان ما خون كرد به كف وصل در سپار كنيم

«عراقى»

همان طور كه قرآن مجيد هدف غايى خلقت را پرستش خدا معرفى كرده است:

وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ

و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.

بنابراين، اساسى‏ترين انگيزه و پاينده‏ترين هدف جهاد و مرزدارى و جنگ با دشمن را همان سنگ زيرين و ساختار بنيادين شريعت آسمانى، يعنى توحيد، تشكيل مى‏دهد و اصولا هر كارى جز در پرتو توحيد، نامعقول و بى ثمر است و امنيت و رفاه و آسودگى منهاى توحيد و پرستش حق تعالى اگر زيانبار نباشد، دست كم خنثى و بى حاصل است و به پوچى و هدر دادن حاصل عمر آدمى مى‏انجامد و پيكار در راه حفظ ميهن و يا مجاهده براى مرزدارى آن نيز هيچ گونه ارزشى ندارد و همين نكته اساسى ماهيت جهاد فى سبيل اللّه‏ و مرزبانى از كشور اسلامى و تفاوت آن با ديگر پيكارها را روشن مى‏سازد.

جهاد اسلامى براى كشورگشايى و ضميمه كردن شهر و ديار ديگران به قلمرو اين و آن نيست بلكه مبارزه با مظاهر شرك وكفر ونابودى پيشوايان ستمكارى است كه بندگان خدا را استثمار كرده‏اند و به آنان اجازه نمى‏دهند كه آزادانه و براساس خرد خويش، مكتب و مذهب صحيح را انتخاب كنند و بر سرنوشت و حقوق انسانى خود حاكم شوند. به همين دليل «جهاد ابتدايى» يعنى حمله نيروهاى اسلامى به كشور غير اسلامى، تنها در صلاحيت امام معصوم است. عباد بصرى ـ كه مدعى رهبرى دينى و در جبهه مخالف اهل بيت(ع) بود ـ روزى امام سجاد(ع) را در راه سفر مكه ملاقات كرد و به طعنه گفت: جهاد و سختى آن را رها كرده و به حج و مناسك بى زحمت و راحت روى آورده‏اى، مگر خداوند نفرموده:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ

در حقيقت خدا از مؤمنان، جان و مالشان را در ازاى بهشت خريده است، همان كسانى كه در راه خدا مى‏جنگند و مى‏كشند و كشته مى‏شوند؟

امام فرمود: آيه بعدى را هم تلاوت كن:

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّآئِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ

(آن مؤمنان) مجاهد همان توبه كنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزه داران، ركوع كنندگان، سجده كنندگان، وادارندگان به كارهاى پسنديده، بازدارندگان از كارهاى ناپسند و پاسداران مقررات خدايند و مؤمنان را بشارت ده.

آنگاه فرمود:

اگر چنين كسانى را بيابيم قطعا جهاد همراه آنان از حج (مستحبى) برتر است.

4. تمسك به قرآن
در حديث شريف ثقلين كه ميان شيعه و سنى متواتر و قطعى است، رسول خدا(ص) «قرآن و عترت» را همتا و همپاى يكديگر معرفى كرده و تأكيد فرموده كه آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد و اگر مسلمانان به هر دو آنها تمسك بجويند، هيچ گاه از صراط مستقيم الهى منحرف نخواهند شد. بدين ترتيب طبيعى است كه آيه آيه قران مردم را به سوى عترت فرا خواند؛ چنان‏كه لحظه لحظه عمر عترت همگان را به سوى قران دعوت مى‏نمايد و امام زين العابدين(ع) در دعاهاى 44، 45، 47، 48 و 52 به اختصار و در دعاى 42 با تفصيل بيشتر به اين مهم پرداخته است؛

1/4 ـ (خدايا) قرآن را نورى قرار دادى كه ما با پيروى از آن از تاريكى‏هاى گمراهى و نادانى (نجات و) هدايت يابيم و آن را براى كسى كه به قصد تصديق، آن را بشنود شفا قرار دادى و نيز آن را ترازوى عدلى قرار دادى كه زبانش هرگز از بيان حق در نمى‏ماند.

پس از تبيين جايگاه والاى آخرين كتاب آسمانى، در فرازى ديگر به ارتباط ضرورى و تنگاتنگ قرآن با عترت مى‏پردازد و اظهار مى‏دارد:

2/4 ـ خدايا تو قرآن بر پيامبرت ـ محمد كه درود خدا بر او و دودمانش باد ـ به طور مجمل فرو فرستادى و دانش شگفتى هايش را كاملا بدو الهام كردى، چنان‏كه ما (اهل بيت) را وارث علم تفسير شده‏اش كردى و بر همه كسانى كه از علم آن بى خبرند برترى بخشيدى و نيز ما را چنان نيرويى بخشيدى كه بر تمامى كسانى كه توان حمل آن را ندارند رخصت دهى.

در فرازهاى ديگر امام(ع) با زبان دعا و درمحضر ذات اقدس‏الهى ازتأثير شگفت‏انگيز قرآن در افراد و جامعه‏ها سخن مى‏گويد و اين حقيقت را بيان مى‏كند كه تنها راه سعادت جوامع بشرى پيروى بى چون و چراى از قرآن و اجراى دستورات اين كتاب آسمانى است و از خدا چنين مى‏خواهد؛

3/4 ـ قرآن را در تاريكى‏هاى شبهاى تار، مونس ما و از فريب‏هاى شيطان و خطرات وسوسه‏ها نگهبان ما فرماى و مانع حركت گامهاى ما به سوى گناهان قرارش ده و زبان‏هاى ما را به وسيله قرآن از گفتار ياوه بازدار بدون آنكه آفتى به آنها رسد. و نيز به وسيله آن، اعضاى ما را از آلوده شدن به گناهان پرهيزده.

هيمن طور در فرازى ديگر به نقش كليدى قرآن در سعادت و آسايش آن جهان اشاره مى‏كند:

4/4 ـ به حرمت قرآن، بر خوارى رويارويى ما با خودت رحمت آور و هنگام لرزش پل دوزخ در زيرگامهاى عابران گامهاى ما را به وسيله قرآن استوار دار و پيش از رستاخيز گورهاى ما را بدان منور ساز و نيز به وسيله آن ما را از تمامى اندوه روز قيامت و سختى‏هاى آن هنگامه بزرگ رهايى بخش.

5. گشودن افق‏هاى جديد علمى
صحيفه سراسر نور سجاديه، حاوى مطالب بكر و بديعى است كه تا آن زمان سابقه نداشت و چنين موضوعاتى تنها در كلام نورانى معصوم يافت مى‏شود كه ريشه در وحى الهى دارد و نشان از ارتباط قلبى با عرش خدا. به عنوان نمونه:

1/5 ـ دردعاى سوم سخن از فرشتگان حامل عرش است و امام درباره آن مى‏گويد:

خدايا حاملان عرشت همانانى هستند كه از تسبيح تو سست نمى‏گردند و از تقديست ملول نمى‏شوند و از پرستش تو در نمى‏مانند و هيچ گاه در جديت در امرت كوتاهى نمى‏ورزند و از شيدايى به سوى تو غافل نمى‏شوند.

سپس به هر يك از فرشتگان مقرب همچون اسرافيل، ميكائيل و جبرئيل و جايگاه رفيع آنان اشاره مى‏كند و از «روح» سخن به ميان مى‏آورد و بر همه آنها درود مى‏فرستد. در ادامه به توصيف و تشريح حالات و فعاليت‏هاى ديگر فرشتگان مى‏پردازد و سخنان آنان را بازگو مى‏كند تو گويى بر فراز آسمان‏ها همراه آنان بوده و بال در بال آنها به پرواز رفته است؛

و (درود فرست بر) قبيله هايى از فرشتگان، همانانى كه ويژه خود ساخته‏اى و به جاى هر نوع خوردنى و آشاميدنى از تقديس خويش سرشارشان كرده‏اى و ايشان را در لابلاى طبقات آسمانها مستقر نموده‏اى.

در ادامه دعا به كار و تلاش فرشتگان مى‏پردازد از قبيل حركت دادن ابرها و ريزش برف وباران وچگونگى رعد و برق و وزش باد وفرشتگان مأمور كوهها و آبهاى درياها، همچنين از عزرائيل و دستيارانش و فرشتگانى كه در قبر و برزخ و يا در بيت المعمور فعاليت مى‏كنند. همين طور از مأموريت فرشتگان ثبت اعمال، دربان‏هاى بهشت و دوزخ وخوشامدگويى آنان به بهشتيان و پرخاش به دوزخيان سخن به ميان آورده و از خداوند مى‏خواهد كه بر همه آنها درود بفرستد.

2/5 ـ دعاى 43 صحيفه مربوط به مشاهده هلال اول ماه است و امام خطاب به آن مى‏فرمايد:

اى پديده فرمانبردار، واى رونده پرشتاب كه در منزل‏هاى اندازه شده در رفت و آمدى و در چرخ تدبير تصرف مى‏كنى، من به آن كسى كه تاريكى‏ها را به وسيله تو رخشان نموده و مبهمات را به وسيله تو آشكار ساخته و تو را نشانى از نشانه‏هاى فرمانروايى خويش قرار داده و علامتى از علائم قدرتش كرده ايمان آوردم.

3/5 ـ دعاى 45 صحيفه در توديع و خداحافظى ماه مبارك رمضان است؛ امام با حالت اندوه و سوگ در انتهاى ماه خدا با خدا سخن مى‏گويد و از اينكه ماه رمضان به پايان رسيده اظهار حزن و تأسف مى‏كند آنگاه خطاب به آن ماه پر بركت مى‏گويد:

درود بر تو اى بزرگترين ماه خدا و اى عيد دوستان او. درود بر تو اى گرامى‏ترين زمانهايى كه همراه ما بودى و اى نيكوترين ماه در روزها و ساعتها. درود بر تو اى ماهى كه آرزوها د رتو نزديك و اعمال نيكو در آن فراوان شد.

در اين دعا امام بيست بار بر ماه رمضان درود مى‏فرستد و در هر فرازى بركات و خيرات اين ماه را بر مى‏شمارد و از فضل و رحمت الهى و عنايات و بخشش او سخن به ميان مى‏آورد. كه در نوع خود بديع و بى نظير است، اما نكته بسيار جالب و شگفت‏انگيز، سخن گفتن امام(ع) با كره ماه و ماه رمضان است كه از قبيل سخنان شاعرانه و خيال پردازانه و مجازى نيست بلكه عرفانى، حقيقى و واقعى است. در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَـوَ تُ وَ الاْءَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ وَ إِن مِّن شَىْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِى فوَ لَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُو كَانَ حَلِيًما غَفُورًا

آسمان‏ها و زمين و هركس كه در آنهاست او را تسبيح مى‏گويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش، تسبيح او مى‏گويد ولى شما تسبيح آنها را در نمى‏يابيد به راستى كه او همواره بردبار و آمرزنده است.

علامه طباطبايى در تفسير اين آيه به سه نكته ظريف اشاره مى‏كند؛

1. لزومى ندارد كه سخن و ذكر و تسبيح حتما با زبان انجام گيرد، حقيقت كلام عبارت است از فهماندن و كشف مافى الضمير و اشاره و راهنمايى به قصد خود و اين فهماندن و كشف به طريقى كه صورت گيرد كلام خواهد بود، چنانكه خداوند متكلم است ولى نه با زبان.

2. از آيه شريفه استفاده مى‏شود كه مسأله علم نيز در تمامى موجودات هست و هر جا كه خلقت راه يافته علم نيز بدانجا رخنه كرده است و هر يك از پديده‏ها به اندازه حظّى كه از وجود دارد بهره‏اى از علم نيز دارد. گرچه لازمه اين سخن اين نيست كه بگوييم تمامى آفريدگان از نظر علم با هم برابرند و يا بگوييم علم در همه آنها يك نوع است و يا همه آنچه را كه انسان مى‏فهمد مى‏فهمند.

3. آيه، تسبيح حقيقى را ـ كه عبارت است از تكلم ـ براى هر وجودى اثبات مى‏كند. آرى هر موجودى با وجودش و آنچه مربوط به وجودش مى‏باشد و با ارتباطى كه با ساير موجودات دارد خداى را تسبيح مى‏كند.

جمله «و لكن لا تفقهون تسبيحهم» عموميت ندارد و دست كم خليفه و جانشين خدا را در بر نمى‏گيرد و انسان كاملى كه معصوم و نماينده خدا در زمين است حمد و تسبيح آفريدگان را مى‏شنود، حتى آنها را به سخن مى‏آورد و ديگران نيز مى‏شنوند چنانكه علقمه و ابن مسعود گفته‏اند: ما كنار پيامبر(ص) نشسته بوديم و غذايى كه ايشان مى‏خورد تسبيح خدا مى‏گفت.

ابن عباس نيز گفته است: پادشاهان حضرموت خدمت پيامبر(ص) رسيدند و گفتند ما چگونه بفهميم كه شما پيامبر خدا هستيد؟ رسول خدا مشتى سنگريزه برداشت و فرمود: اينها گواهى مى‏دهند كه پيامبر هستم. آنگاه سنگريزه‏ها در دست ايشان تسبيح خدا گفتند و شهادت به نبوت آن حضرت دادند.

ابوحمزه مى‏گويد: در محضر امام زين العابدين(ع) بوديم كه دسته‏اى گنجشك جيك جيك كنان از آنجا گذشتند. امام پرسيد: آيا مى‏دانيد اين گنجشكان چه مى‏گويند؟ پاسخ داديم: خير، فرمود: من ادعا نمى‏كنم كه علم غيب مى‏دانم ولى از پدرم شنيدم كه امير مؤمنان(ع) فرمود: پرندگان بامدادان تسبيح خدا مى‏گويند و روزى همان روز را از خدا مى‏طلبند، اين گنجشك‏ها نيز تسبيح خدا مى‏گويند و روزى خويش را طلب مى‏كنند.

سخن گفتن امام سجاد(ع) با ماه رمضان و كره ماه نيز از همين قبيل است و اشعار مى‏دارد كه پديده‏ها حتى زمان (ماه رمضان) از استعداد و قابليتى برخوردارند كه جملگى شنوا و گويا هستند و اگر طرف مقابل نيز همچون امام معصوم قابليت و ظرفيت كافى داشته باشد مى‏تواند با آنها ارتباط برقرار كند و امام سجاد(ع) چنين كرده است و امام صادق(ع) نيز در روايتى فرمود:

روزى بر انسان نمى‏گذرد جز آنكه آن روز به آدمى مى‏گويد: اى آدمى‏زاد، من روز جديدى هستم و گواه بر كارهايت مى‏باشم. پس با من نيكى كن و در من كار نيكو انجام ده تا روز قيامت گواهت باشم.

مرحوم الهى قمشه‏اى، مطلب متين و مبرهنى پيرامون سخن گفتن امام با ماه مبارك رمضان ارائه كرده است:

براى زمان و زمانيات يك وجود ثابت وباقى جوهرى است كه گفته شد وجود ملكوتى و دهرى است و اثبات اين نحوه وجود به دليل نيازمند است و برهان بر اين وجود بسيار است. اول مقصود از وجود ملكوتى تأثير و انعكاسات اعمال ناسوتى بدن است، در روح ملكوتى. چنانكه طفل در هفت سالگى به مدرسه مى‏رود كه روحش لوحى ساده و صفحه‏اى بى نقش است و پس از چند سال شنيدن سخنان زمانى و بى قرار معلم، داراى علم و ملكات اخلاق و عقايد و آداب انسانيت شود و ملكات علوم و صنايع و قدرت اختراع و طبابت و طياره سازى و فلسفه و حكمت و حقوق و سياسات و الهيات و علوم روانى و غيره دارا خواهد گشت و آنچه بر گوش طفل رسيد كلمات و اصواتى بود زمانى ناثابت بى قرار و آن وجود زمانى ناسوتى به همراه زمان معدوم شد اما تأثير و انعكاس آن اصوات و كلمات كه وجود جوهرى و ملكوتى آنهاست در روح ملكوتى طفل ثابت و برقرار و پايدار ابدى است. نتيجه آنكه زمان و اعمال زمانى را يك وجود دهرى و ملكوتى ثابت است و ماه رمضان را هم يك نحو وجود ملكوتى جوهرى با علم و حيوة خواهد بود. پس خطابات امام(ع) با آن وجود ملكوتى باهر جوهرى است و بى هيچ مجاز، لايق خطاب و تحسين و درود خواهد بود.

وجه ديگر خطاب امام‏سجاد(ع) با ماه رمضان مانند ستون خانه ـ كه رسول‏خدا(ص) با او خطاب و گفت و شنيد داشت ـ مى‏باشد.

اُستُن حنّانه از هجر رسول ناله‏ها مى‏زد چو ارباب عقول

و مانند سنگريزه و ذكر و تسبيحش در دست رسول اكرم(ص) و مانند تسبيح كليه اشياء و تسبيح وحش و طير و ثناى كوهها با ذكر و نغمه حضرت داود و... بسيارى ديگر كه همه وجود ملكوتى براى موجودات عالم زمان اثبات مى‏كند و همه اجزاى عالم را حى و ناطق و لايق خطاب داند اما مردم جاهل ناسوتى مادى عاشق ماديات و جمادات از اين حقيقت آگاه نيستند...

گر چشم پاك عشق بگشايى به عالم و زخاك راه دوست يابى توتيا را
ز آوازه تسبيح و تقديس و ستايش عرش ملايك بينى اين بى حد فضا را
تسبيح ايزد بشنوى ز افلاك و انجم هم نطق آب و آتش و خاك و هوا را

چنانكه ياد شد، امام و پيامبر نه تنها صداى تسبيح و تحميد همه پديده‏ها را به طور واقعى مى‏شنوند بلكه از توانايى ويژه‏اى برخوردارند كه مى‏توانند آنها را براى ديگران نيز به سخن درآورند وامام سجاد(ع) نيز چنين كرده است:

ابوجبير ـ دانشمند اهوازى ـ مى‏گويد: من زمانى به امامت محمد بن الحنفيه ـ فرزند على(ع) ـ معتقد شدم و براى انجام حج به مكه رفتم. روزى همراه محمد حنفيه بودم كه مرد جوانى با او ملاقات كرد و محمد برخاست او را در آغوش گرفت و پيشانى‏اش را بوسيد و او را آقاى خود خطاب كرد. پس از عزيمت آن جوان، من گفتم خدا به فرياد من برسد! محمد گفت: مگر چه شده است؟ گفتم ما گمان داشتيم كه شما امام واجب الاطاعه ما هستيد حال ديدم به جوانى اظهار ارادت و كوچكى كرديد! محمد در پاسخم گفت: همين طور است، به خدا سوگند او امام من است، گفتم او كيست؟ گفت على فرزند برادرم حسين(ع)است. من و او بر سر مسأله امامت ادعا داشتيم، او گفت: آيا حاضرى حجر الاسود ميان ما داورى كند؟ گفتم چگونه براى داورى پيش سنگ ـ كه جماد است ـ برويم؟ فرمود: كسى كه نتواند با جماد سخن بگويد امام نيست! من شرمنده شدم و پذيرفتم كه براى داورى نزد حجرالاسود برويم. در كنار حجر من و على بن الحسين نماز گزارديم. آنگاه ايشان پيش رفت و گفت: «تو را به آن كس كه پيمان‏هاى بندگان را نزدت به امانت نهاده تا گواهشان باشى. سوگند، به ما بگو كدام يك از ما امام هستيم؟ به خدا سوگند حجر الاسود به سخن آمد و گفت: اى محمد! كار امامت را به فرزند برادرت واگذر كه او لايق آن است و امام توست و هنگام اداى اين سخنان لرزه بر حجر الاسود افتاده بود به گونه‏اى كه گمان كردم بر زمين خواهد افتاد. از آن پس يقين كردم كه او امام و جانشين پيامبر است. ابوجبير مى‏گويد پس از شنيدن اين ماجرا، خدمت امام زين العابدين(ع) رسيدم و به امامت ايشان پايبند شدم.

شرح‏هاى صحيفه
غواصان زبردستى كوشيده‏اند كه در اقيانوس بى كرانه صحيفه سجاديه به صيد گوهر بپردازند و يافته‏هاى خويش را توصيف و عرضه كنند. شيخ آغا بزرگ تهرانى حدود 70 شرح را براى صحيفه نام مى‏برد كه دانشمندان و عالمان فرهيخته‏اى به شرح و بيان زبور آل محمد(ص) توفيق يافته اندو فقيه پرآوازه «ابن ادريس حلى» (م 598 ق) در ميان آنان، رتبه زمانى نخست را به خود اختصاص داده است و نامورانى چون شيخ كفعمى (م 905)، محقق كركى (م 940)، ميرداماد (م 1040)، محمد تقى مجلسى (م 1070)، فيض كاشانى (م1091) پس از ابن ادريس به شرح صحيفه سجاديه پرداخته‏اند. چنانكه شيخ بلاغى نجفى صاحب تنقيح المقال در سال 1105 ق به نوشتن شرح صحيفه اقدام نموده و مرحوم مجلسى دوم (م 1111) نيز چنين كرده است.

برخى ديگر از عالمان مشهورى كه بر صحيفه شرح نوشته‏اند عبارتند از: مولى عبدالرزاق لاهيجى، شيخ عزالدين حسينى عاملى (پدر شيخ بهايى)، شيخ بهايى، شيخ طريحى، سيد نعمت اللّه‏ جزايرى، وثوق الحكما، آقا حسين خوانسارى، محمد جواد مغنيه، ميرزا محمد على چهاردهى رشتى، محمد حسين مظفر، سيد صدر الدين دشتكى، ميرزا عبداللّه‏ افندى و شرح جامع و محققانه مرحوم سيد عليخان مدنى با عنوان «رياض السالكين فى شرح صحيفه سيد الساجدين».

ترجمه و شرح صحيفه سجاديه مرحوم سيد على نقى فيض الاسلام نيز مانند ترجمه و شرح نهج البلاغه در ميان مردم، مشهور و متداول است. همچنين مرحوم حكيم الهى قمشه‏اى نيز با ترجمه سليس صحيفه در لابه لاى ترجمه به شرح حكيمانه دعاها به اختصار پرداخته كه در نوع خود، مبتكرانه و بسيار سودمند است.

و در اين زمان خطيب مشهور، آقاى حسين انصاريان به شرح و تفسير صحيفه همت گماشته به نام «ديار عاشقان»و آن را در هفت مجلد به پايان رسانده است. نويسنده، كتاب را با اشعار عرفانى و پندآموز و نيز داستان و تمثيل و استفاده از روايات اهل بيت(ع) سرشار كرده است. چنانكه مرحوم مغنيه بيشتر فرازهاى ادعيه را با آيات قرآن مقايسه و ميانشان مقارنه برقرار كرده است.
 


منبع: فصلنامه حصون، شماره 4