فلسفه‏ى قيامت و حقيقت معاد‏

علی ربانی گلپايگانی


قيامت تجلّى‏گاه رحمت، حكمت و عدل الهى است. قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد:
«كتب على نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الى يوم القيامة لا ريب فيه»(1) خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است، به تحقيق كه در روز قيامت كه ترديدى در آن نيست، شما را جمع خواهد نمود.
رحمت از صفات كمال الهى است و مفاد آن اين است كه خداوند بر آورنده‏ى نياز موجودات است، و هر يك از آنها را به سوى كمال كه شايستگى آن را دارد هدايت كرده و به آن نايل مى‏سازد.(2) آفرينش انسان با ويژگى‏هايى كه دارد به روشنى بر شايستگى انسان نسبت به حيات ابدى دلالت مى‏كند.

پس بايد سراى ديگرى وجود داشته باشد كه حيات ابدى، انسان در آن تحقق يابد.
قيامت مقتضاى حكمت الهى نيز هست، زيرا اگر جهان طبيعت كه ملازم با تغيير و حركت است، به نقطه‏اى نرسد كه قرار و ثبات بر آن حكم فرماست، جهان به غايت خود نخواهد رسيد، و فعل بدون غايت از خداوندى كه حق مطلق و حكيم است، محال است. چنان كه مى‏فرمايد:
«أفحسبتم أنّما خلقنا كم عبثا و انّكم الينا لا ترجعون».(3)
در جاى ديگر، پس از بيان اين كه خداوند آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنها است را بيهوده نيافريده است، از قيامت سخن گفته و فرموده است «انّ يوم الفصل كان ميقاتهم اجمعين».(4)
فلسفه‏ى ديگر قيامت اين است كه عدل الهى در مورد نيكوكاران و بدكاران و مؤمنان و كافران به طوركامل تحقق يابد، چرا كه در هم آميختگى و به هم پيوستگى زندگى افراد بشر در دنيا مانع از تحقق كامل عدل الهى در مقام جزا و مكافات است، از اين روى، لازم است سراى ديگر باشد، كه زمينه‏ى تحقّق عدل جزايى و كيفرى الهى به طور كامل فراهم گردد. قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد:
«ام نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين فى الأرض، ام نجعل المتّقين كالفجّار»(5): آيا مؤمنان و صالحان را با مفسدان در زمين، و پرهيزگاران را با تبهكاران يكسان قرار خواهيم داد؟

نيز مى‏فرمايد: «أفنجعل المسلمين كالمجرمين مالكم كيف تحكمون»(6): آيا تسليم شوندگان در برابر فرامين الهى را چون مجرمان قرار خواهيم داد، چگونه داورى مى‏كنيد؟

حقيقت معاد
معاد به معنى باز گشتن است، و مقصود از آن در اصطلاح شرع، تعلق دوباره‏ى روح به بدن به هنگام بر پايى قيامت است.
بر اين اساس، معاد هم به روح مربوط مى‏شود و هم به بدن، يعنى هم جسمانى است و هم روحانى. پاداش‏ها و كيفرهاى اخروى دو گونه است، برخى پاداش‏ها و كيفرها، عقلانى و روحانى است كه درك آنها به بدن و قواى حسّى نياز ندارد، مانند حسرت جانكاه براى تبهكاران، و رضوان الهى براى پرهيزگاران و مقربان. قرآن كريم در مورد حسرت جانكاه تبهكاران مى‏فرمايد: «كذلك يريهم اللّه‏ اعمالهم حسرات عليهم»(7). و در مورد رضوان الهى براى پرهيزگاران مى‏فرمايد: «و رضوان من اللّه‏ اكبر».(8)

نوع ديگر پاداش‏ها و كيفرها جسمانى و محسوس است، و درك آنها به بدن و قواى بدنى نياز دارد. اين گونه پاداش‏ها و كيفرها به تفصيل در آيات قرآن و روايات بيان شده است. تحقق اين گونه پاداش‏ها و كيفرها بدون حشر بدن‏هاى مردگان امكان‏پذير نيست.

گذشته از اين دسته از آيات كه بر معاد جسمانى دلالت مى‏كنند، آيات بسيار ديگرى نيز ناظر به معاد جسمانى مى‏باشند. از اين دسته است آياتى كه انكار و استبعاد منكران معاد را بازگو كرده است، آنچه در اين آيات مورد انكار يا استبعاد منكران معاد است، زنده شدن دوباره‏ى بدن‏ها پس از متلاشى شدن و پراكنده شدن در خاك است. و قرآن كريم به انكار و استبعاد آنان از طريق گستردگى علم و قدرت الهى پاسخ داده است. اگر معاد جسمانى لازم نبود طريق معقول‏تر و ساده‏تر در پاسخ آنان، انكار چنين معادى بود، نه پاسخگويى به اشكالات و شبهات آنان از طريق علم و قدرت نامتناهى خداوند، و آسان‏تر بودن خلقت دوباره از خلقت نخست، و ذكر شاهد و مثال براى تحقّق پديده‏ى اماته و احياء در جهان و مانند آن.

اين گونه آيات و آيات بسيار ديگرى از اين قبيل، به هيچ وجه قابل تأويل نيست، و در نتيجه نظريه‏ى كسانى كه فقط به معاد روحانى قايل شده و آيات مربوط به معاد جسمانى را تأويل كرده‏اند، پذيرفته نيست. محقق طوسى پس از بيان اين كه آيات مربوط به معاد جسمانى بسيار است گفته است «و اكثره ممّا لا يقبل التأويل»، سپس نمونه‏هايى از اين آيات را نقل كرده است.(9)

زندگى دنيوى انسان با مرگ پايان مى‏پذيرد. پس از مرگ به عالم برزخ وارد مى‏شود، و سرانجام به سراى آخرت قدم خواهد گذاشت و پاداش و كيفر اعمال خود را دريافت خواهد كرد. بر اين اساس، براى انسان سه گونه حيات مقدّر شده است.

١. حيات دنيوى؛
٢. حيات برزخى؛
٣. حيات اخروى.

حيات دنيوى انسان از فصل‏ها و مرحله‏هاى گوناگون تشكيل مى‏شود. مهم‏ترين فصل حيات دنيوى بشر از وقتى آغاز مى‏شود كه به حدّ بلوغ شرعى مى‏رسد و در زمره‏ى مكلّفان به تكاليف الهى قرار مى‏گيرد. از اين مرحله او چگونگى حيات اخروى خويش را رقم مى‏زند، و تصميم مى‏گيرد كه در جرگه‏ى صالحان باشد يا طالحان. از اصحاب جنّت باشد يا نار.

قبر و برزخ
از لحظه‏ى مرگ، حيات برزخى انسان فرا مى‏رسد. فاصله‏ى مرگ تا قيامت را برزخ گويند چنان كه قرآن كريم فرموده است «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»(10).

نخستين رخداد مهم در عالم برزخ پرسش‏هايى است كه توسط فرشتگان الهى در مورد توحيد، نبوت و يك رشته عقايد دينى از انسان مى‏شود. نوع پاسخ‏هايى كه به اين پرسش‏ها داده مى‏شود، به چگونگى ايمان و اعتقاد انسان در دنيا بستگى دارد. اين مرحله كه «سؤال در قبر» نام دارد از عقايد مسلم شيعه است. شيخ صدوق در رساله‏ى اعتقادات خود چنين گفته است:

«اعتقاد ما در مورد سؤال در قبر اين است كه آن حق است، و هر كس به سؤالاتى كه از او مى‏شود پاسخ درست دهد مشمول رحمت الهى خواهد بود، و هر كس پاسخ نادرست دهد، گرفتار عذاب خداوند خواهد شد».(11)

شيخ مفيد پس از اشاره به مسأله‏ى سؤال در قبر ياد آور شده است: «سؤال در قبر دليل بر اين مطلب است كه مردگان در قبر زنده مى‏شوند، آنگاه حيات آنان تا روز قيامت ادامه خواهد داشت».(12)

محقق طوسى نيز در مورد عذاب در قبر، كه مخصوص گروهى از آدميان است ـ گفته است: «عذاب قبر واقع خواهد شد، زيرا عقلاً امرى است ممكن، و روايات متواتر نيز بر آن دلالت مى‏كند».(13)
در روايات از قبر به عنوان باغى از باغ‏هاى بهشت، يا گودالى از گودال‏هاى دوزخ تعبير شده است: «القبر روضة من رياض الجنّة أو حفرة من حُفَر النِّيران».(14)

مقصود از قبر در اين گونه روايات، مكانى كه بدن مرده را در آن دفن مى‏كنند نيست، بلكه مقصود همان سراى برزخ است.(15)

بديهى است، بر اساس قواعد عدليه و نصوص دينى(16) سؤال در قبر مخصوص كسانى است كه واجد شرايط تكليف بوده‏اند، بنابراين كودكان، سفيهان، و مستضعفان را شامل نمى‏شود، بدين جهت در روايات وارد شده است كه تنها از مؤمنان و كافران محض سؤال مى‏شود.(17)

حوادث و مواقف قيامت
پس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرضه‏ى قيامت و قبل از ورود به بهشت يا دوزخ حوادث مهمّى رخ خواهد داد كه در قرآن كريم و احاديث اسلامى به تفصيل بيان شده است. برخى از اين حوادث به قرار ذيل است.

١. حساب و ميزان:
از جمله حوادث مهمّ قيامت رسيدگى به حساب اعمال و سنجش آنهاست اعمال مكلّفان به شيوه‏هاى مختلف بررسى و در مورد آنها داورى خواهد شد. يكى از آن شيوه‏ها اين است كه نامه اعمال هر كس به دست وى داده مى‏شود تا خود به حساب اعمالش آگاه شود.(18)

ديگر كه گواهانى چون پيامبران و فرشتگان بر اعمال آنان گواهى مى‏دهند.(19) گذشته از اين، ميزان‏هاى عدل بر پا مى‏گردد و اعمال مكلّفان بر اساس آن ميزان‏ها به طور عادلانه رسيدگى مى‏شود.(20) از ديگر گواهان روز قيامت اعضاء و جوارح انسان خواهد بود.(21)
چنان كه تجسم اعمال كامل‏ترين و دقيق‏ترين نوع حساب و سنجش اعمال بشر در قيامت مى‏باشد.(22)

٢. صراط:
از روايات اسلامى به دست مى‏آيد كه در قيامت گذرگاهى عمومى وجود دارد كه همگان بايد از آن عبور كنند. اين گذرگاه صراط ناميده مى‏شود. صراط، راهى است كه از متن يا بالاى دوزخ مى‏گذرد، و هر كس از آن بگذرد وارد بهشت خواهد شد، و هر كس در آن بلغزد به دوزخ فرو خواهد افتاد. مفسران اسلامى آيه ٧١ و ٧٢ سوره‏ى مريم(23) را نيز ناظر بر اين راه دانسته‏اند.

٣. اعراف:
ميان بهشت و دوزخ جايگاهى است كه اعراف ناميده مى‏شود. و بر آن انسانهاى والا مقامى قرار دارند كه بهشتيان و دوزخيان را مى‏شناسند، گويا آنان داوران عرصه‏ى قيامتند، اين انسان‏هاى والا پيامبران و اوصياى گرامى آنان مى‏باشند.

٤. لواء الحمد:
زمانى كه رسيدگى به حساب اعمال پايان مى‏يابد و سرنوشت دوزخيان و بهشتيان روشن مى‏شود، پروردگار متعال پرچمى را كه به «لواء الحمد» معروف است به دست پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏سپارد، و او پيشاپيش بهشتيان به سوى بهشت حركت مى‏كند.

٥. حوض كوثر:
در احاديث اسلامى از وجود حوضى بزرگ در صحراى محشر خبر داده شده است كه به حوض كوثر معروف ا ست. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيش از ديگران كنار آ ن حوض قرار مى‏گيرد. و رستگاران امت اسلامى، به وسيله پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت گرامى آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از آب آن مى‏نوشند.

قيامت و شفاعت
يكى از حوادث مهم كه در قيامت رخ خواهد داد، شفاعت شافعان در مورد برخى از گناهكاران است. اين گروه به واسطه‏ى شفاعت مورد عفو و بخشش الهى قرار خواهند گرفت و در زمره‏ى بهشتيان قرار مى‏گيرند. اعتقاد به شفاعت مورد اتفاق همه‏ى مذاهب اسلامى است. زيرا قرآن كريم و سنّت نبوى بر آن تصريح نموده است. قرآن كريم با مسلّم گرفتن اصل شفاعت به بيان برخى از احكام و ويژگى‏هاى آن پرداخته است. از جمله اين كه شفاعت تنها به اذن الهى انجام مى‏گيرد «من ذا الّذى يشفع عنده الاّ باذنه»(24). باز مى‏فرمايد: «ما من شفيع الاّ من بعد اذنه»(25).

مطلب ديگرى كه قرآن كريم در مسأله‏ى شفاعت به آن پرداخته، ابطال عقيده‏ى بت‏پرستان و مشركان در اين باره است، مشركان به الوهيت معبودان خود عقيده داشتند، و شفاعت آنها را ناشى از الوهيت آنها مى‏انگاشتند، و بدين جهت بود كه براى شفاعت آنها هيچ گونه شرط و قيدى از قبيل اين كه خداوند به آنها اذن بدهد، قايل نبودند. قرآن كريم در ردّ اين عقيده مى‏فرمايد: «و يعبدون من دون الله مالا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه* قال اتنبّئون اللّه بمالا يعلم في السموات و لا في الارض، سبحانه و تعالى عمّا يشركون».(26)

بنابراين، استدلال به آياتى كه شفاعت خواهى مشركان از بتها را مردود مى‏شمارد، بر نادرست دانستن اصل شفاعت در اسلام، مغالطه‏اى آشكار ا ست. چرا كه در شفاعت اسلامى نه اعتقاد به الوهيت شافعان مطرح است، و نه بى قيد و شرط بودن شفاعت آنان.
قرآن كريم از فرشتگان به عنوان شفاعت كنندگانى ياد كرده است كه جزكسانى كه خداوند مى‏پسندد، شفاعت نخواهند كرد: «بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون... و لا يشفعون الا لمن ارتضى»(27).

از ديدگاه قرآن كريم، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داراى مقام محمود خواهد بود، مفسّران اسلامى با استناد به روايات بسيار، مقام محمود، را به شفاعت تفسير كرده‏اند: «عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا»(28) طبرسى گفته است: مفسّران اسلامى اتفاق نظر دارند كه مقصود از مقامِ محمود مقام شفاعت است.

يعنى روز قيامت، پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پرچم ستايش (لواء الحمد) را در دست مى‏گيرد و تمام پيامبران زير آن پرچم گرد مى‏آيند. او نخستين شفاعت كننده، و اولين فردى است كه شفاعتش پذيرفته مى‏شود.(29)

در حديث نبوى مورد قبول همه‏ى مسلمانان در مورد شفاعت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در قيامت آمده است:

«انّما ادّخرت شفاعتي لأهل الكبائر من امّتي»(30) وجه اين كه شفاعت به گناهان كبيره اختصاص يافته اين است كه خداوند وعده كرده است؛ هر كسى از كباير اجتناب كند، گناهان ديگر او بخشوده خواهد شد.

«ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما».(31)

درخواست شفاعت
بدون شك، هر گاه اصل شفاعت توسط پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر شافعان در قيامت، مسلّم و مشروع است درخواست آن از سوى مؤمنان نيز امرى مشروع خواهد بود. در خواست شفاعت از شافعان همچون درخواست دعا از ديگران در حقّ انسان است، كه در مشروعيّت آن ترديدى نيست، و اين مطلب در حديثى كه ابن عباس از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روايت كرده، آمده است.

وهابيان و شفاعت
وهابيان اصل شفاعت را قبول دارند ولى در پاره‏اى از احكام و ويژگى‏هاى آن ديدگاه هايى دارند كه راه آنان را از ديگر مسلمانان جدا كرده است. و موجب شده است كه آنان ـ طبق مبنا و روش خاصى كه در برخورد با مخالفان فكرى و عقيدتى خود دارند ـ عقيده‏ى مسلمانان ديگر را در مسأله‏ى شفاعت، عقيده‏اى شرك آلود معرّفى كنند. مهم‏ترين مسأله‏ى مورد اختلاف آنان و مسلمانان ديگر در مورد شفاعت به درخواست شفاعت از شافعان باز مى‏گردد. درخواست شفاعت از شافعان ـ چه در حال حيات آنها و چه پس از مرگ آنان ـ از نظر مسلمانان امرى جايز و مشروع است، ولى به اعتقاد وهابيان چنين كارى نامشروع و بلكه شرك‏آميز است. به عبارت ديگر درخواست شفاعت به دو صورت ممكن است، يكى اين كه انسان مستقيما از خداوند بخواهد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر كسانى كه مأذون در شفاعت مى‏باشند در حق انسان شفاعت كنند، مثلاً بگويد: «اللّهم شفّع لي محمداً صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ». و ديگرى اين كه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر صاحبان مقام شفاعت بخواهد كه نزد خداوند براى او شفاعت كنند. مثلاً بگويد:

«يا محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِشفع لي عنداللّه‏» يا «كن لي شفيعا عنداللّه‏».
وهّابيان تنها صورت نخست را پذيرفته‏اند، و صورت دوم را نامشروع و مشركانه مى‏پندارند.

دلايل يا شبهات وهابيان
آنان براى اثبات مدّعاى خود به وجوه ذيل استدلال كرده‏اند:
1. طلب شفاعت از شفيع به منزله دعا كردن و خواندن او است، و دعا كردن غير خدا شرك در عبادت است؛ زيرا خداوند از آن نهى كرده و فرموده است: «فلا تدعوا مع اللّه‏ أحدا».(32) در نتيجه طلب شفاعت از شفيع شرك در عبادت خواهد بود.
2. به گواهى قرآن كريم، خداوند مشركان عصر رسالت را به اين دليل كه از غير خدا طلب شفاعت مى‏كردند، مشرك دانست و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خون آنان را مباح دانسته و با آنان بر جهاد برخاسته است. قرآن كريم در اين باره فرموده است:
«و يعبدون من دون اللّه‏ ما لايضرّهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه‏»(33).
3ـ قرآن كريم شفاعت را حق ويژه‏ى خداوند دانسته و فرموده است: «قل للّه‏ الشفاعة جميعا»(34) بنابراين، بايد شفاعت را فقط از خداوند درخواست كرد، درخواست آن از غير خداوند با اختصاص آن به خدا منافات دارد.
وجوه ديگرى نيز، برخى از وهابيان گفته‏اند، ولى عمده‏ترين وجوه و دلايل آنان كه در كلمات ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهّاب آمده است، وجوه يا دلايل ياد شده است.(35)

نقد و بررسى

1. شفاعت و دع
اين مطلب كه شفاعت و درخواست آن از شفيع با دعا كردن و خواندن او همراه است، جاى ترديد نيست، ولى خواندن غير خدا به طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرك. بدون شك درخواست كمك از مسلمانان امرى است مجاز و مشروع، و بر ديگران واجب است كه در حد توان او را يارى دهند. چنان كه در حديث نبوى معروف آمده است : «من سمع مناد، ينادي يا للمسلمين و لم يجبه فليس بمسلم».

اصولا اگر انجام عملى توسط فردى مجاز و مشروع باشد، درخواست انجام آن از وى نيز مجاز و مشروع خواهد بود. هرگاه شفاعت كردن براى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر شفيعان در قيامت حق و مشروع است طلب شفاعت از آنان نيز حق و مشروع خواهد بود.
در كلمات وهابيان تأكيد شده است كه درخواست شفاعت از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر شافعان جايز نيست. مفاد اين مطلب ـ چنان كه در روايات نيز آمده است ـ اين است كه طلب شفاعت از شافعان در آخرت جايزاست. در حالى كه اگر عملى شرك باشد، حكم آن در دنيا و آخرت يكسان خواهد بود.

اكنون اگر حقيقت شفاعت را تحصيل كنيم روشن خواهد شد كه شفاعت چيزى جز دعا كردن شفيع براى كسى كه استحقاق شفاعت دارد و درخواست بخشش او از جانب خداوند نيست. چنان كه نيشابورى در تفسير آيه‏ى «من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيّئة يكن له كفل منها»(نساء /85) از مقاتل نقل كرده كه گفته است: مقصود از شفاعت نزد خداوند عبارت است از دعا كردن براى مسلمان، زيرا از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روايت شده كه فرمود: «من دعا لأخيه المسلم بظهر الغيب استجيب له و قال له الملك: و لك مثل ذلك» پس مقصود از نصيب در آيه‏ى ياد شده همان است كه در حديث مزبور آمده است. يعنى دعايى كه در حق مسلمانى مى‏كند، هم دعايش در حق آن مسلمان پذيرفته مى‏شود، و هم خود او از آن نصيب مى‏برد.

بنابراين، همان گونه كه انسان مى‏تواند از هر فرد مسلمان و مؤمنى درخواست دعا كند، و اين مطلب مورد قبول وهابيان نيز هست، طلب شفاعت از غير خدا هم جايز خواهد بود. نهايت اين كه در طلب شفاعت از ديگران، تنها از كسانى مى‏توان طلب كرد كه اهليت شفاعت داشته باشند، مانند پيامبران، صالحان، مؤمنان و فرشتگان.

فخرالدين رازى، استغفار فرشتگان براى مؤمنان، كه در آيه‏ى 7 سوره‏ى مؤمن(36) وارد شده است، را به شفاعت تفسير كرده است و گفته است از اين آيه به دست مى‏آيد كه شفاعت فرشتگان مخصوص گنهكاران است (نه چنان كه معتزله مى‏گويند شفاعت مخصوص غير گنهكاران و براى بالا رفتن مقام آن‏ها است، نه در حق گنهكاران و براى بخشش گناهان آن‏ها).
در حديثى كه ابن عباس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روايت كرده، آمده است:
«هر گاه مسلمانى از دنيا برود و چهل مؤمن بر جنازه‏ى او نماز بگذارند، خداوند شفاعت آنان را در حق او مى‏پذيرد».(37) واقعيت نماز ميّت، چيزى جز دعا در حق مؤمن نيست، بنابراين، دعا نوعى شفاعت است. شكى نيست كه درخواست دعا از ديگران به اين كه انسان به ديگرى بگويد: «اُدع لي»: براى من دعا كن، امرى است مشروع.
پس، درخواست شفاعت از ديگرى به اين كه به او گفته شود: «اشفع لي عنداللّه‏» مشروع و جايز خواهد بود.

گذشته از اين، سيره‏ى مسلمانان گواه بر مشروعيت درخواست شفاعت است، ترمذى از انس بن مالك نقل مى‏كند كه وى از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواسته است تا در قيامت او را شفاعت كند.(38)

همان گونه كه ياد آور شديم، حقيقت شفاعت دعا و درخواست عفو و آمرزش گنهكار توسط پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر شفاعت كنندگان در قيامت است. در قرآن كريم مواردى نقل شده است كه بر مشروعيت درخواست دعا از ديگرى دلالت مى‏كند.
1. فرزندان يعقوب، از پدر خواستند تا براى آمرزش آنان استغفار كند.(39)
2. به گنهكاران توصيه شده است كه براى عفو و آمرزش گناهانشان، هم خود استغفار كنند و هم از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بخواهند تا براى آنان استغفار كند.(40)
ممكن است گفته شود: آنچه وهابيان انكار مى‏كنند، طلب شفاعت از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از وفات اوست، نه در حال حيات آن حضرت، و ادلّه‏ى ياد شده مربوط به درخواست شفاعت و دعا از آن حضرت در حال حيات اوست.

پاسخ اين است كه وهابيان طلب دعا از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از وفات او را شرك مى‏دانند، اگر شرك باشد، در هر دو حالت شرك خواهد بود. گذشته از اين، مرگ پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است، و شنيدن درخواست دعا و شفاعت، و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن. در احاديث بسيارى كه در مورد صلوات فرستادن بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و سلام دادن به او پس از رحلت آن حضرت از راه دور يا نزديك وارد شده است، تصريح شده است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين سلام‏ها و درودها را مى‏شنود، و به آنها پاسخ مى‏گويد.(41)

علاوه بر مطلب ياد شده، در آداب زيارت پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شده است كه زاير در حالى كه در نزد قبر پيامبر دعا مى‏كند به او خطاب كرده و بگويد: «جئنا لقضاء حقّك و الاستشفاع بك فليس لنا يا رسول اللّه شفيع غيرك فاستغفر لنا و اشفع لنا». بسيارى از علماى مذاهب اربعه‏ى اهل‏سنّت در كتب مناسك خود ياد آور شده‏اند كه طلب شفاعت از آن حضرت در زيارت قبر او مستحب است.(42)

2. مشركان عصر رسالت و اعتقاد به شفاعت بت ‏ها
در اين كه مشركان عصر رسالت براى بت‏ها و معبودهاى خود مقام شفاعت قايل بودند، ترديدى نيست، زيرا قرآن كريم با صراحت آن را بيان كرده است. ولى در اين باره بايد چند نكته را در نظر گرفت:

الف) آنچه در آيه‏ى مربوط به اعتقاد بت پرستان در مورد شفاعت بت‏ها آمده اين است كه آنان هم بت‏ها را عبادت مى‏كردند و هم براى آنان مقام شفاعت قايل بودند.
نه اين كه اعتقاد به شفاعت براى آنها سبب مشرك بودن آنها بوده است. تا گفته شود اعتقاد به شفاعت غير خدا مايه‏ى شرك در عبادت است.

ب) در آيه‏ى كريمه در مورد درخواست شفاعت از بت‏ها سخنى به ميان نيامده است. آنچه مطرح شده است، اعتقاد به شفاعت بت‏ها است.
«يقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه‏» و نگفته است: «يقولون: اشفعوا لنا عنداللّه‏».
بنابراين اگر استدلال وهابيان به اين آيه درست باشد، بايد گفت اعتقاد به شفاعت به طور مطلق شرك است، و اين مطلب، خود وهابيان را هم شامل مى‏شود.

ج) آنچه از آيه‏ى كريمه به دست مى‏آيد اين است كه اعتقاد به شفاعت در چند صورت باطل است، يكى در صورتى كه با پرستش فرد يا چيزى همراه باشد، و ديگرى، در صورتى كه مقام شفاعت براى فرد يا چيزى قايل شود كه خداوند چنين مقامى را به او نداده است. و سوم اين كه معتقد باشد حق شفاعت مطلق است، و مشروط به هيچ شرطى نيست، و هيچ يك از مسلمانان در مسأله‏ى شفاعت چنين عقايدى ندارند.

حاصل آن كه آيه‏ى مزبور، ناظر به مسأله‏ى مورد بحث ما (درخواست شفاعت از شفيع) نيست، و نكاتى كه از آن استفاده مى‏شود، مورد قبول همه‏ى مسلمانان است، و در نتيجه نكوهش آن متوجه اعتقاد مسلمانان در مسأله‏ى شفاعت نيست.

3 ـ اختصاص شفاعت به خداوند
شفاعت از آن جهت كه نوعى تأثير گذارى در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوه‏هاى ربوبيت خداوند است و بدين جهت اولا و بالذات به او اختصاص دارد، ولى اين مطلب با اعتقاد به حق شفاعت براى پيامبران و صالحان منافات ندارد، زيرا شفاعت آنان به صورت بالذات و مستقل نيست، بلكه مستند به اذن و مشيت الهى است. و اين مطلبى است كه از قرآن كريم به روشنى به دست مى‏آيد. زيرا در عين اين كه شفاعت را به خداوند اختصاص داده است، شفاعت با اذن الهى را براى غير خداوند (مانند فرشتگان و پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ) اثبات كرده است. مفاد اين دو دسته آيات اين است كه آنچه مخصوص خداوند است، شفاعت مستند به اذن و مشيت الهى است.
بنابراين، آيه‏ى كريمه‏ى «قل للّه‏ الشّفاعة جميعا» هيچ گونه دلالتى بر نفى شفاعت از ديگران ندارد، چنان كه بر نفى طلب شفاعت از شافعان نيز دلالتى ندارد، زيرا مفاد طلب شفاعت از شفيع اين است كه او بخشش گناهكار را از خداوند بخواهد، نه اين كه خود به صورت مستقل گناه او را ببخشد. زمخشرى در تفسير آيه‏ى «قل للّه‏ الشّفاعة جميعا»گفته است: «يعنى خداوند مالك شفاعت است و كسى نمى‏تواند در حق ديگرى شفاعت كند مگر به دو شرط، يكى اين كه مشفوع له مورد رضايت خداوند باشد (اهليت شفاعت را داشته باشد)، و ديگرى اين كه شفيع، مأذون از جانب خداوند باشد، اين دو شرط در مورد مشركان و شافعان آنها موجود نيست».(43)


پى‏نوشت‏ها
1. انعام / ١٢.
2ـ الميزان: ٧ / ٢٥.
3ـ مؤمنون / ١١٥.
4ـ دخان / ٤٠.
5ـ ص / ٢٨.
6ـ قلم / ٣٥-٣٦.
7ـ بقره / ١٦٧.
8ـ توبه / ٧٢.
9ـ تلخيص المحصّل، ص ٣٩٣ ـ ٣٩٤.
10ـ مؤمنون / 100.
11. الاعتقادات في دين الامامية، باب 17، ص 38.
12ـ تصحيح الاعتقاد، ص 35 ـ 46.
13ـ كشف المراد، مقصد 6، مسأله‏ى 14.
14ـ خصال شيخ صدوق، خصلت‏هاى سه گانه، حديث 91.
15ـ همان.
16ـ فروع كافى: 1 / 235 ـ 237.
17ـ بحارالانوار: 6 / 270 ـ 276.
18ـ اسراء / ١٣ ـ ١٤.
19ـ نحل / ٨٩؛ نساء / ٤١؛ ق / ١٨.
20ـ انبياء / ٤٧.
21ـ نور / ٢٤؛ فصلت / ٢٠ ـ ٢١.
22ـ توبه / ٣٤ ـ ٣٥.
23ـ «و ان منكم الاّ واردها كان على ربك حتما مقضّيا* ثمّ ننجّى الّذين اتّقوا و نذر الظّالمين فيها جثيّا»: همه‏ى شما وارد دوزخ خواهيد شد، سپس پرهيزگاران را نجات مى‏دهيم، و ستمكاران را در آن رها خواهيم كرد.
24ـ بقره / 255.
25ـ يونس / 3.
26ـ يونس / 18.
27ـ انبياء / 26 ـ 28.
28ـ اسراء / 79.
29. مجمع البيان: 3/435. جهت آگاهى از روايات مربوط به تفسير آيه‏ى ياد شده به تفسير برهان: 2 / 438ـ440 رجوع شود.
30ـ مجمع البيان: 1 / 104 ؛ من لايحضره الفقيه: 3 / 376؛ صحيح بخارى: 1 / 42؛ مسند احمد: 1 / 301.
31ـ نساء / 31.
32ـ جن / 18.
33ـ يونس / 18.
34ـ زمر / 44.
35. مجموع ادلّه‏ى وهّابيان با استناد به كتاب‏هاى آنان را مرحوم علاّمه سيدمحسن‏امين در كتاب كشف‏الارتياب، رضى‏الله‏عنه باب سوم، فصل اول، ص 238 ـ266، نقل و نقد كرده است.
36ـ «الذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا، ربنا وسعت كل شى‏ء رحمة و علما فاغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم».
37ـ صحيح مسلم: 3 / 54.
38ـ صحيح ترمذى: 4 / 42 باب ما جاء في شأن الصراط.
39. يوسف / 97.
40ـ نساء / 64.
41ـ به سنن ابو داود: 2 / 218؛ كنزالعمال: 10 / 381؛ طبقات الشافعية: 3 / 406 ـ 408؛ في ظل اصول الاسلام، ص 258 رجوع شود.
42ـ كشف الارتياب، ص 320، به نقل از كتاب «خلاصة الكلام» تأليف احمد بن زيني دحلان.
42ـ تفسير كشّاف: 4 / 30.


منبع: کتاب درآمدی به شيعه شناسی ، از طر يق کتابخانه تخصصی مرکز جهاني علوم اسلامي ( لينک  )