نكاتی در
فهم و استفاده بيشتر ما از
قران و عترت عليهم السلام 

استاد امجد 


بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین – السلام علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
ويژگی های قرآن :
• قرآن نور است برای کسی که بخواهد ازآن استفاده کند ،
• قرآن تبیان کل شیء است یعنی قرآن دارای کلیاتی است که برای سعادت بشر کافی می باشد ( ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم )
• اگر انسان با قرآن آشنا شود و قرآن را به عنوان شناسنامه خودش و به عنوان کلام خدا بخواند نورانی می شود و قرآن او را بالا می برد (اقرا وارق). ما از علامه طباطبائی پرسیدیم: قرآن را چگونه بخوانیم ایشان فرمودند: "قرآن کلام خدا است"، اگر انسان بداند که قرآن کلام خداست و به این اقرا و ارق توجه داشته باشد ترقی می کند و بالا می رود.
• برای فهمیدن کلام باید متکلم را شناخت.
• ما باید آنقدر قرآن بخوانیم تا بفهمیم که قرآن کلام خداست.
• قرآن کد عالم هستی یعنی شرح عالم هستی است، اگر کسی با قرآن آشنا شو با تمام اسرار هستی آشنا می شود و به قله اعلی انسانیت می رسد به عنوان مثال آقای وفایی شوشتری وقتی در نجف بودند به یک نفر نامه می نویسند که چرا فلان شب نماز شبت را نخواندی ( ریزبینانند در عالم هستی واقفند از کار هر کسی) اینها همه مربوط به نورانیت قرآن است اگر انسان با قرآن کریم انس پیدا کند به جایی می رسد که همه چیز را می داند.
• هر آنچه که سعادت بشر را تامين مي کند در قرآن وجود دارد قرآن کد و رمز عالم هستي است.
• قرآن نور است نور هم ظاهر است وهم ظاهرکننده (مظهر) . عمل به قرآن باعث نورانيت مي شود ماهم بايد با آن سنخيت داشته باشيم تا قرآن را بفهميم.
• قرآن در همه شئون خود مستقل است و وابستگی به غیر خود ندارد ، در اصل سندیت و حجیت، و در دلالت ظواهر و الفاظ احتیاج به هیج جای دیگر ندارد و در ارائه خطوط دین از قطعیات است .
• خواندن قرآن بايد ما را بالا ببرد.
• قرآ ن درس تربيت است.
• قرآن رابه عنو ان توسل به خدا بخوانيم. وقتي که يک رعيت نامه سلطان را برايش مي خواند شاه به او جايزه مي داد، ما هم وقتي که قرآن مي خوانيم ازخدا جايزه بگيريم.
• هرچه انسان بالاتر برود با نور قرآن بیشتر آشناتر می شود ولی شرطش این است که انسان طهارت داشته باشد، شرطش تشخیص کان یکون نیست چون این مطالب را همه می توانند بفهمند چه طاهر باشند و چه نباشند ولی کسانی قرآن را خوب می فهمند که طاهر باشند.
• خدا به پيغمبر می‌فرمايد: قرآن را بخوان و به وسيله قرآن مردم را تزکیه کن تا مردم قرآن را بفهمند و ما هم بايد به دنبال پيغمبر برويم و تنها هدف بايد دعوت به خدا باشد. نبايد انتظارداشت که انسان‌ها همه درفهم قرآن يکسان باشند، انسان‌ها مانند معدن‌های طلا و نقره هستند؛ هر کدام يک خاصيتی دارند.
• هرچه آدم با قرآن انس بگيرد بيشتر بالا مي رود و ظهور و بروز اخروي او نيز بيشتر مي شود .
• قرآن عقل آدم را روشن می کند.
• قرآن تنها کتابی است که اگر هزاران مرتبه بخوانی خسته نمی شوی ،
• اگر به ما می گفتند که یک کتاب در کره مریخ وجود دارد که هم نور است و هم تبیان آنوقت ما می رفتیم تا ببینیم آن کتاب چیست .
• باید سراسر قرآن را با هم نگاه کرد و نباید فقط یک تکه از آن را خواند.
• ممکن است که يک آيه به تنهايي مطلبی را به ما بفهماند وگاهي هم ممکن است چند آيه باهم مطلب را بفهماند بهر حال قرآن خودش را به ما مي فهماند.
• قرآن حجيت ذاتي دارد وقتي آيات قرآن جمع بندي شود، قرآن حجيت تام و قطعي دارد و با سنت قطعي مخالفت ندارد وقتي در سنت اختلافي پيدا شد آنگاه بايد به قرآن مراجعه نمود چون قرآن سنت قطعي است.
• دو کار وظيفه ما است : تلاوت و مطالعه ظاهر قرآن، فهم آيات و تدبر در قرآن
• تلاوت قرآن شفاست، اگر ناراحت شديد با قرآن ناراحتی خود را برطرف کنید. حتي اگر آن را نفهميديد همين که آن را بدست بگيريد خدا فرج تان را مي رساند .
• آدم هر چه بیشتر قرآن می خواند، بیشتر با آیات و اسماء آشنا می شود. اینگونه است که ظهور و بروزش نیز بیشتر می شود.
• هر چه قرآن را نگاه می کنی حتی یک ذره اشکال در آن نمی بینی ،عالم خلقت هم مانند قرآن می ماند ، یک ذره خلل در آفرینش نمی بینی ، یعنی اگر یک پرکاهی را از آفرینش برداری هیچ چیز در عالم نخواهد بود. عالم مثل تسبیح نمی ماند بلکه مثل عدد است اگر عدد شماره 5 یا عدد شماره 6 را برداری دیگر عدد نداری یا اگر عدد شماره 5 را برداری و 6 را جای آن بگذاری اعداد از بین می رود .
• قرآن جهان شمول است و دارای دو ویژگی است، یکی اینکه قرآن جهانی است و به زبان جهان سخن می گوید و یکی اینکه زبان فطرت است مانند آب که آب برای همه لازم است.
• مطالعه قرآن برای همه لازم است چون برای همه بشراست و باید زبان فطرت داشته باشد.
• قرآن برای همه ( للناس ) نازل شده است، ولی تنها متقین از آن استفاده می کنند ( للمتقین ).
• قرآن قابل فهم همگان است اما چه وقت به حقیقت آن می رسیم ؟ وقتی که قدم برداریم و حرکت کنیم که هر چه قدم برداریم روشنتر می شود .
• قرآن همیشه مصداق دارد. وقتی می گوید موسی و فرعون، نه اینکه دیگر تمام شده، یعنی اینکه ببین تو خودت موسایی یا فرعون !
• قرآن دارای دو جورمخاطب است، يکی مخاطب های عمومی و ديگری مخاطب های فرزانه و دانشمند. قرآن گاهی به صورت برهانی صحبت کرده، که دانشمندان از آن استفاده می‌کنند و گاهی به صورت تمثيل صحبت کرده که قابل فهم برای عموم می‌باشد. برهان تمانع را همه کس نمی‌فهمند، اين برهان تمانع که معرکه آرای فلاسفه است را علامه طباطبایی یک جور معنا می کند ملا صدرا یک جور معنا می کند و علامه جعفری یک جور معنا می کند. ولی کسی نمی تواند با مَثَل مخالفت کند . مثلا برهان تمانع را می توان به صورت ساده اینگونه معنا کرد که اگر دو تا خدا داشته باشیم یک خدا می گوید بچه باید سفید باشد و یک خدا می گوید بچه باید سیاه باشد ، این خدا می گوید بچه باید بلند قد باشد و آن خدا می گوید بچه باید کوتاه قد باشد پس دعوایشان می شود، اگر هم این دو خدا باهم به توافق برسند این اشکال بوجود می آید که آیا این خدا به آن خدا نیازی دارد یا خیر، پس آن یکی چه کاره است ؟ اصلا آن خدای دوم کجاست و کدام کتاب و پیامبر را فرستاده است، خیلی ساده می شود حرف زد که هم جنبه علمی داشته باشد و هم ساده باشد، مطالب علمی را می توان به زبان ساده مطرح کرد ، کدام کتاب است که این جور باشد
• انسان باید دید علمی داشته باشد تا قرآن را بفهمد
• مطالب علمی را نباید به قرآن تحمیل کرد، تحمیل کردن مطالب علمی به قرآن را تفسیر به رای گویند.
• اگرعلم صددرصد به جایی رسید، می توان از آن برای فهم قرآن کمک گرفت مطالب علمی به عنوان شواهد قرآن هستند.
• خواندن علوم پايه وپاک بودن باعث مي شودکه انسان قرآن را بهتر بفهمد.
• دانش هايي که ما داريم (مانند صرف و نحو و معاني وغيره) ما را قابل مي کند که از قرآن استفاده کنيم.
• شهود و برهان و... همه با قرآن تطبیق دارد و همه یک مطلب واحد را می گویند.
• انسان باید ذهنش را از افکار خودش و دیگران خالی کند تا بفهمد که آیه قرآن چه می گوید.
• اندیشمندان هر علمی دارای زبانی هستند، فلاسفه یک زبان دارند ، ریاضی دانان یک زبان دیگر ، هرکس زبان خودش را دارد ولی قرآن اینطور نیست ، قرآن زبان عمومی بشر است.
• قرآن کتاب علمی محض نیست، کتاب غیر علمی هم نیست، کتاب ریاضی و فقه و منطق نیست، قرآن کتاب مبدا و معاد است کتاب هدایت است.
• آنچه در قرآن مهم است تربيت و اخلاق قرآني است و پي بردن به چگونگي و کيفيت بسیاری از چیزها مهم نيست . مانند چگونگی پدید آمدن آسمان ها و یا کیفیت معاد که همه حکمای اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسماني هستند و هر کسی کيفيت و چگونگی آن را به گونه ای دانسته و البته این قبیل مسائل به درد ما هم نمي خورد، اعتقاد به معاد است که غیر قابل انکار است.
• هر جا داستان حضرت موسی علیه السلام را که در قرآن می خوانیم تازگی دارد، خدا به مادر موسی وحی نمود که اگر می ترسی بچه ات را در دریا بینداز ، انداختن موسی در دریا یعنی توکل به خدا ، نگهدارنده وحافظ این بچه خداست، این مطالب در قرآن آمده است ولی اینکه موسی کی شیر خورده و چند ماه شیر خورده در قرآن نیامده است ، چون اینها بدرد نمی خورد ، این داستانها را چرا خدا به ما گفته است ؟ آیا می خواسته افسانه بگوید ؟ خیر هر چه که بدرد ما می خورد در قرآن آمده است و آنوقت ما می رویم سراغ مطالبی که بدرد ما نمی خورد. از قرآن باید این را آموخت که قرآن چگونه بحث می کند ، امین بودن و قوی بودن را از داستان حضرت موسی در قرآن می توان فهمید .
• داستان حضرت موسی علیه السلام و خضر علیه السلام قوانین الهی را نشان می دهد، نه به حضرت موسی علیه السلام خرده گرفته شده و نه به حضرت خضر علیه السلام ، و این نشان می دهد ما باید بر ظواهر اتکا کنیم .
• اگر کسي هوي و هوس داشته باشد و بخواهد نظريات خود را به قرآن تحميل کند اين شخص نمي تواند قرآن را بفهمد.
• اینکه قرآن می گوید بر دلهایشان قفل زده اند ، قفل چیست همین خصوصیات اخلاقی می باشد همین کینه ها و خود پرستیهاست.
• قرآن ذي وجوه است و اگر نمي توانيد معاني مختلف را بر آن حمل کنيد ، آن معني را که خوب و عقلاني است قبول کنيد .
• در مورد قرآن کریم گفته شده قرآن وجوه معنایي مختلفی دارد ،اما توجه داشته باشيم که متکلم خداست و محدوديت علمي ندارد و مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است که در فهم معاني متفاوتي که منظور متکلم بوده مشکلي ندارد و ظرفيت آن را دارد . پس اگر متکلم لفظي بگويد و هزاران معنا را قصد کند ، مخاطب هم که رسول است هزار معنا را بفهمد ، ديگر اشکالي در رابطه با ذي وجوه بودن قرآن وجود ندارد . البته بايد به اين نکته توجه داشت که قرآن ذي وجوه است اما هرگز ايهام شعري در آن وجود ندارد. و همچنین با اینکه مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است ، اما اين موضوع منافاتی با عربي مبين بودن (فهم همگانی) آن ندارد.
• بنا بر نظر علما الفاظ برای معانی عامه وضع شده است و معناي انتزاعي دارند ، مثلا چراغ يک معناي عام است . اول چراغ موشي بود بعد چراغ توري شد ، بعد برق آمد و ... اما هميشه چراغ يک معناي انتزاعي داشته است و بر همه اينها صدق مي کند. گاهي الفاظ مشترک است اما معاني برداشت شده از آن متفاوت است ، مثلا يک قبيله به عين، چشمه و قبيله ديگر نقره و ديگري زانو اطلاق می کردند.
• مجموع قرآن برای همه مردم قابل فهم است ولی ممکن است برخی از مسائل و مطالب آن را همه افراد متوجه نشوند.
• آیاتی درقرآن وجود داردکه به آنها آیات محکم گفته می شود مانند آیه ((لاتدرکه الابصار هو یدرک الابصار))یعنی چشم او را نمی بیند ولی او چشم را می بیند آیاتی نیز وجود دارد مانند ((علی العرش استوی )) (یعنی بر عرش ایستاده است) که آیه متشابه است با ارجاع آیه متشابه به محکم می توان نتیجه گرفت که خدا ماده نیست پس عرش هم نمی تواند مادی باشد. عقل با محکمات متشابهات را تشخیص می دهد.
• در مورد تشخیص و عقل برهانی می توانیم بگوئیم: گاهی عقل چیزی را درک می کند و گاهی نیز موضوعی را عقلی می نماید یعنی اول صغری وکبری را درست کرده و سپس عقل آن را می فهمد، از طرف دیگر عقل همه چیز را نمی فهمد لکن آنچه فهمیدن آن برای بشر لازم است عقل درک می کند و در حقیقت مایه کار ما عقل است. با عقل دنبال حضرت صادق علیه السلام می رویم. عقل مهم است معجزه مهم نیست، چون حضرت موسی علیه السلام معجزه عصا را نشان داد ولی پیروانش با شنیدن صدای گوساله به دنبال گوساله رفتند. عقل برهانی انسان را از انحرافات نگه می دارد.
• قران تحدی (به مبارزه فراخواندن) دارد، یکی از تحدی های قرآن این است که اگر قرآن از جانب کسی غیر از خدا می آمد آنوقت قرآن دارای اختلافات و تناقضات می بود و بعد باید کسی می آمد و در خصوص تناقضات قرآن کتاب می نوشت ولی الان در قرآن تناقضی وجود ندارد ، تحدی قرآن فقط به فصاحت و بلاغت آن نیست ، چون در آن زمانی که قرآن نازل شد ، مردم به صورت طبیعی شاعر بودند ، و لذا در آن زمان فصاحت و بلاغت قرآن جلوه کرد تا مردم آن زمان خاضع شوند.
• قرآن یک کلمه (لن تفعلوا) دارد که همه را به زانو در می آورد یعنی اینکه ابدا نخواهید توانست مثل قرآن را بیاورید ودانشمندان درطول قرن ها نتوا نستند که یک آیه مانند آن را بیاورند. اعجاز قرآن دراین یک کلمه است خدا نمی فرماید که ما نمی گذاریم مثل قرآن را بیاورید (یعنی صرف) بلکه می گوید شما نمی توا نید مثل قرآن را بیاورید.
• معجزه علت طبیعی می خواهد و علل طبیعی بر اساس امکان است نه امتناع ولی چیزی که ضرورت دارد در معجزه غلبه ای است که به هیچ وجه نمی شود بر آن تسلط یافت .به عبارت دیگر وقتی اراده خدا باشد همه چیز ممکن است، اعجاز خرق عادت است اما هر خرق عادتی معجزه نیست ، معجزه استناد به علت غیر مغلوب دارد ،خرق عادت اعم از معجزه و کرامت و اهانت است ، خرق عادت را می توان مغلوب کرد ولی اعجاز را نمی توان مغلوب کرد اما معجزه هم علت طبیعی میخواهد و مستند به علت غالب غیر مقهور است.
• حالا برویم فکر کنیم که از خدا بهتر چه کسی است ؟ چرا از خدا فرار می کنیم ؟ مگر می خواهیم کجا برویم ؟ "انی توفکون ، انی تسرفون " قرآن داد می زند که کجا میروید ، سیر بیکران من الله و الی الله و فی الله تمام شدنی نیست . ما مسافریم و مسافر ابدی هستیم باید توشه هایی مطابق سفرمان جمع کنیم ، ما قرآن داریم پس دستمان پر است، قرآن قرآن، علیکم بالقرآن " کتاب انزلنا الیک لتخرج الناس ..."
• عجب نیست که بعضی از علما نمی گویند الله اعلم بلکه میگویند الله یعلم ، برای اینکه الله اعلم یعنی خدا بهتر می داند ولی من هم چیزی می دانم ، از این کلمه بوی علم نمی آید ، کتابهای علمی تکرار ندارد ولی قرآن تکرار دارد ، تکرار در کتب علمی سودمند نیست ولی در قرآن تکرار سودمند است. یکی از معجزات قرآن اسلوب خاص آن است و ربطی به کلام بشر ندارد ، هر کس به این اسلوب آشنا باشد می بیند که این کلام بشر نیست .
• ادبیات مقدمه است ، همچون پلکان است از آن که بالا رفتی دیگر نیازی به آن نداری ، اگرچه 14 قرن است که روی ادبیات کار کرده اند، اما ادبیات قرآن غیر از این ادبیات است .
• بچه مسلمان نباید پی الفاظ و قرائت های مختلف و ... برود . چه کنیم که از قرآن لفظی بیش نمانده است.
• برهان اثبات مطلوب است و نقض نقیض ، اگر سلب محمول از این موضوع امکان نداشته باشد با این عقل نمی توان تفسیر متن مقدس کرد.
• محبت خدا علم است. هر چه محبت به خدا بیشتر شود، توجه به او نیز بیشتر خواهد شد. توجه بیشتر محبت بیشتری را موجب خواهد گشت. همینطور است که یکدیگر را تشدید می کنند. رابطه علم و عمل نیز همینگونه است.
• رسولان در گرفتن وحی و رساندن و عمل به آن اشتباه نمی کنند .
• وحدت وجود یعنی هر کسی هرچیزی دارد مال خداست .
• داستان های قرآن نمی خواهد خصوصیات تاریخی را بگوید بلکه به ما درس عبرت می دهد .

قرآن و اهل بيت عليهم السلام
• فهم همه قرآن از حقایق و اشارات و اسرار، برای اهل بیت علیهم السلام است.
• قرآن و عترت (علیهم السلام) دو ثقلی است که هرگز از هم جدا نمی شوند زیرا ظاهر و باطن یکدیگرند و عترت، معلم قرآن است. همانطور که کتاب بدون معلم و یا ظاهر بدون باطن معنا ندارد جدایی قرآن و عترت از هم نیز بی معناست.
• همه چيز در قرآن هست وکسی که قرآن را به نطق در مي آورد اهل بيت علیهم السلام است .
• اسرار قرآن را اهل بيت علیهم السلام مي فهمند اما ظاهر قرآن و الفاظ آن برای همه حجت است .
• معلومات خود را حمل بر قرآن نکنيد و آراء خود را به قرآن عرضه کنيد .
• هيچ کس غير از اوصياء نمي تواند قرآن را جمع کند. کلمات قرآن ذي وجوه است ، البته نه به اين معني که هر کس يک معنا از آن را بفهمد، کلمات قرآن معاني مختلفي دارد که با هم هماهنگ است و در طول هم است و فقط امام حقیقت آن را مي فهمد . اگر علامه هم در فهم قرآن موفق شد به اين دليل بود که او در روايات تدبر کرد و ازآنها طرز تفسیر را فراگرفت ، اهل بيت علیهم السلام معلم قرآن هستند و همه چيز را مي توانند به ما ياد بدهند .
• اگر اهل بيت علیهم السلام مي گويند ما علم غیب نداريم، اين بدان معنا نيست که آنها علم غيب ندارند بلکه به اين معناست که آنها علم ذاتي ندارند و علم ذاتی مختص خداست .
• چرا مي گويند قرآن ثقل اکبر است، زيرا قرآن مبدإ است، قرآن است که مي گويد برويد سراغ اهل بيت علیهم السلام.
• فرهنگ قرآن بايد محفوظ شود ، البته فرهنگ قرآن همين کاغذ وجوهر نيست و اگرلازم باشد امام خود را فداي فرهنگ قرآن مي کند ، امام وظيفه ندارد خود را نگه دارد ولي بايد فرهنگ قرآن را نگه دارد .
• پيامبر را بايد قرآن ثابت کند تا اينکه پيامبر حرفش براي ما حجت شود . اگر پيغمبر بوسيله چيز ديگر مثل معجزه ثابت شد دوباره مرجع تعبدي براي ما مي شود و اما اگر پيامبر براي ما ثابت نشد خود قرآن به تنهايي و مستقلا حجت است و پيامبر حداقل معلم و راهنمای آن است . در هر صورت حجيت قرآن مستقل است .
• از آنجایی که قرآن سنت را تائید کرده نمی توانند با هم تعارضی داشته باشند و هر دو برای ما حجت هستند، ولی ممکن است سنت غیر قطعی با قرآن تعارض داشته باشد که البته سخن قرآن حجت است و نباید سنت پذیرفته شود. بنابراین حجیت سنت غیر قطعی با عرضه کردن آن به قرآن است.
• بنابراینکه سنت، حجیت خود را از قرآن می گیرد قرآن ثقل اکبر و سنت ثقل اصغر است.
• منظور از سنت صرفا حدیث نیست بلکه هر آنچه به معصوم نسبت داده شده لفظا و معنا حجت است به شرط اینکه صحت آن مورد تائید باشد.
• قرآن و عترت اگر از هم جدا باشند بدرد نمی خورد ، قرآن می گوید حسین علیه السلام و حسین علیه السلام می گوید قرآن . ما اگر آنها را از هم جدا کنیم خیانت به قرآن و دین نموده ایم .
• این حرف را به همه اعلام کنید : ای ملت جهان از شیعه و سنی و یهودی و مسیحیت و مارکسیستها و جهان بشریت بدانید، سعادت منحصر است در پیروی از قرآن و عترت، غیر از این همه باطلند و عاطل.
• امام معصوم است که لطائف و دقائق قرآن را می فهمد و بیان حدود می نماید، این دو حتما باید در کنار هم باشند، ما چون دسترسی به معصوم نداریم کلمات آنها در احکام حجیت ظاهری دارد و می توانیم با اخبار واحدشان (غیر متواتر) احکام را جاری کنیم. اما در عقاید نمی توانیم از خبر واحد استفاده کنیم اگر روایتی در عقاید بود باید برهانی باشد . در تکوین هیچ اختلاف و اشکالی نیست ، زنبور عسل هیچ وقت گندم نمی سازد ، این خبر که فطرس معصیت کرده و امام حسین علیه السلام او را شفا داده درست نیست ، امام حسین علیه السلام شفا می دهد اما مَلَک هیچ وقت معصیت نمی کند زیرا این با قرآن نمی سازد (البته ممکن است فطرس غیر ملک بوده باشد.). عقاید ما احتیاج به قرآن دارد و حرف هیچ کس برای ما حجت نیست ، باید بدانیم که حرف علامه دهر هم غیر قول معصوم و برهان هیچ حجیتی ندارد، مگر اینکه کسی تحقیق کرده باشد و درستی آن را به یقین بداند.
• تبیین حدود و جزییات و تفاسیر احکام مربوط به سنت است .
• همانطور که قرآن میزان است ، سنت قطعی هم میزان است .
• هر چه را که بخواهیم به دین نسبت دهیم هم به قرآن و هم به سنت احتیاج داریم و کسی که حکم دینی می دهد احتیاج به علوم مختلف دارد باید درس خوانده باشد و استاد دیده باشد ، اما متاسفانه می بینیم که هر کس سلیقه خود را به جای دین گذاشته است .
• ممکن است علما با هم اختلاف داشته باشند اما دو معصوم با هم اختلاف ندارند پس در راس جامعه باید معصوم باشد در این صورت حکومت اسلامی داریم و در غیر این صورت همه افکار در جامعه باید مطرح شود ( دانشجو، طلبه، استاد و ... ) ولی در نهایت حکم به دست ولی فقیه امضا می شود، یک ولی فقیه برای ارائه حکم با کارشناسان مختلف مشورت می کند و مدرک حکم را بررسی می کند و در نهایت حکم را صادر می کند.
• اگر در خانه اهل بیت را نمی بستند مردم بیشتر از قرآن استفاده می کردند و علامه طباطبائی ها بسیار می شدند.
• تئوری را نمی شود به قرآن تحمیل کرد، تفسیر به رأی است. چیزی را اگر شهود کردیم، باید پشتوانه اش برهان باشد. برهان و قول معصوم، معتبر است.
• عده ای مانند اخباریون، می گویند هیچ چیز از قرآن نمی فهمیم. ولی قرآن برای همه آمده، نه فقط برای اهل بیت عليهم السلام. اهل بیت علیهم السلام همه آن را می فهمند.
• حرف افراد دیگر غیر از معصومین راهگشا هست ولی حجت نیست.
• خواب ومکاشفه حجیت ندارد بلکه فقط دوچیزاست که حجیت دارد: 1 - برهان است که باید مقدماتش صددرصد یقینی باشدآنگاه نتیجه اش هم یقینی است. 2 - قول معصوم است که باید حد وسط باشد درست است که قرآن نور و تبیان است ولی برای شناختن کل معارف آن چاره ای جز پناه بردن به دانش بیکران اهل بیت نداریم.
• حرف هیچکس حجیت ندارد غیر از برهان و قول معصوم یعنی غیر از عقل وا هل بیت علیهم السلام .
• گاهی پیامبر با معجزه اثبات می شود که این حجت است در غیر این صورت قرآن بدون واسطه پیامبر را حجت می کند و معصوم با واسطه پیامبر حجت می شود.
• برخی از علما قائل به تحریف قرآن شده اند که در این زمینه اشتباه کرده اند ، این اشتباهات به ما می فهماند به غیر از چهارده معصوم به دیگران به طور مطلق نمی توان اعتماد کرد ، بنابراین بحث مرید و مرادی و اینکه هر چه مراد ما گفت همان را بدون چون و چرا انجام دهیم که بعضا مشاهده می شود نادرست است. البته بحث معلم و شاگردی بسیار مفید و لازم است چراکه هم معلم و هم متعلم هر دو رشد می کنند.
• ماثور اصطلاحا به حدیث و روایت گفته می شود یعنی اثری که مانده است، به قرآن ماثور گفته نمی شود. تفسیرنقلی یعنی تفسیر قرآن به روایت است مگر اینکه تفسیر ماثور را تفسیر نقلی بگیریم که اعم از تفسیرقرآن به قرآن وتفسیرقرآن به روایت است.

نکاتی پيرامون دين
• فاقم وجهک للدین حنیفا یعنی اینکه دین همان دین فطرت است و فطرت انسان دین می خواهد همان طوری که انسان نیاز به آب دارد.
• دین در دو قسم است یک دین فطرت و یکی دین عیسی و موسی. دین فطرت همان دین اسلام و فطرت انسان تسلیم خدا است. فطرت قانون است اما وقتی که می گوییم دین عیسی و موسی یعنی مجموعه عقاید و وظایف و احکام عملی آن ها.
• اسلام به دو گونه معنی می شود. نخست منظور از اسلام همان دین فطرت است. "فطرت الله التی فطر الناس علیها" اینکه فطرت همه انسانها، اسلام و تسلیم است، بنابراین گفته می شود دین حضرت موسی علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام و دین حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، دین اسلام است. منظور دیگر از اسلام مجموع اعتقادات، احکام و اخلاقیاتی که بواسطه قرآن و سنت آمده است.
• تمام عالم را از منظر تکوین که بنگری، مسلمانند.
• قیامت لنگرگاه است، پس این عالم در حرکت است.
• عقل ابزار دین است، با عقل دین را می فهمیم. عقل چراغ است و دین راه.
• مبانی دین، عقل و نقل است. نقل معتبر و عقل مبرهن و روشن.
• عقل مبرهن، یعنی عقلی که مبانی درستی داشته باشد.
• دو راه برای رسیدن به شرع دین داریم، عقل و نقل؛ نه اینکه عقل در مقابل نقل باشد.
• اگر نقل و عقل در مقابل هم واقع شد، عقل مقدم است.
• اگر روایتی درمورد مسائل علمی مطلبی را گفت، و بعد اثبات شد که جور دیگری است، روایت صحیح نیست.
• اگر روایت صد در صد درست باشد، امکان ندارد با علم مخالفت کند.
• هیچگاه نقل صحیح با علم مخالفت نمی کند، چون از طرفی ما به عصمت ائمه قائل هستیم، و از سوی دیگر عصمت در عالم تکوین جاری است. در زنبور عسل هم عصمت است. در تکوین خطایی نیست.
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد همه چیز در کل عالم زیباست. نه اینکه خطا را می پوشاند، خطایی نیست. بلاها نسبی است، هر کاری خدا می کند حسن است، و جز حسن کاری نمی کند. در ضمن اشعری هم نیستیم که بگوییم هر کاری خدا بکند، ظلم هم بکند درست است. مکتب صحیح و درست ، مکتب اهل بیت علیهم السلام است که واقعیات را بیان می کند.
• فیلسوف می خواهد با واقعیت آشنا شود، با دین کار ندارد. متکلم با دین کار دارد، می خواهد دین را حمایت کند. فیلسوف دلیل می خواهد، دین گفته باشد یا نه. متکلمین شیعه همه فیلسوف اند، دلیل را می پذیرند.
• شیعه یعنی کسی که جز برهان و سخن معصوم هیچ مبنایی ندارد، ذهنش را خالی می کند. بین فلسفه و دین فاصله نیست. دین اسلام پایه اش بر عقل و فلسفه است. پس تفکیک معنا ندارد.
• اینکه حرفی را فرد مسلمان یا غیر مسلمان می گوید مهم نیست. ما نباید به شخص کار داشته باشیم، باید ببینیم حرف حق کدام است، همان را بپذیریم.
• اولین نشانه اسلام آنست که هر چیزی را برای خودمان می خواهیم، برای دیگران هم بخواهیم.
• سید بحر العلوم نیمه شب سراغ صاحب مفتاح فرستاد و از او پرسید: « چرا همسایه ات گرسنه است و تو به او نمی رسی؟» صاحب مفتاح می گوید: «خبر نداشتم.» سید بحر العلوم می فرماید: « اگر خبر داشتی و به او نمی رسیدی که یهودی بودی!»
• اسلام واقعی را باید از حضرت علی(علیه السلام) یاد گرفت. ایشان می فرماید: « اگر خلخال از پای زن یهودی در آوردند، حق دارید بمیرید.»
• اسلام دین جامعی است که هم دنیا و هم آخرت را در نظر گرفته است.
• پای ماده که در میان باشد حرکت است. ماده که نباشد حرکت هم نیست. این دنیا مجرد می سازد، لیکن انسان فوق تجرد است.
• هرکاری در این دنیا انجام دهیم در آن دنیا درو می کنیم. در آخرت دیگر جایی برای عمل نیست. برای همین در آنجا انسان از نظر علمی بالا می رود نه از نظر عملی.
• اصول متعارفه یعنی بحث کردیم و روشن شده است. اصول موضوعه یعنی فعلاً قبول کن، بعداً بحث می کنیم.
• ملاک شیعه و سنی اجتهاد است، کسی که بحث می کند و اهل اجتهاد است، شیعه است.

نکاتی پيرامون آيات و سوره های قرآن
• در خصوص بسم الله الرحمن الرحیم می شود تا ابد حرف زد ولی به طور مختصر می توان گفت که بسم الله الرحمن الرحیم از سه کلمه الله الرحمن و الرحیم تشکیل شده است و تمام ازل و ابد در دو کلمه رحمن و رحیم آمده است.
• تفسیر من به صورت اختصار است، مثلا:
در مورد سوره حمد اینکه کمال از برای خدا است و ما هم عاشق خدا هستیم، خواندن سوره حمد با بیست ختم قرآن مساوی است همه قرآن در سوره حمد است.
در مورد سوره والعصر: همه عاطل و باطل هستند مگر کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و حق پرستند.
در مورد سوره توحید: شناسنامه خدا است، خدا یکی است و شریک و مثل و مانند ندارد .
در مورد سوره قدر : شناسنامه حضرت ولی عصر علیه السلام است در این سوره آمده است که در هر سال شبی بنام شب قدر هست زیرا فعل مضارع (تنزّل) دلالت بر دوام دارد و ملائکه بر انسان کامل نازل می شوند و امروز انسان کامل حضرت بقیه الله (ارواحنا له الفدا) است.
سوره ناس : چون ما گرفتار عوامل مرئی و نامرئی هستیم و جاذبه ها و کشش هایی ما را پایین می برد باید از این عوامل به خدا پناه ببریم .
سوره فلق: خدا روشنگر است و ما نیز باید روشنگر جامعه باشیم .
سوره کافرون: ما خدمتگزار هر که به سمت خدا می آید هستیم اما هرکه نمی خواهد بیاید رهایش می کنیم.
سوره غافر راجع به مجادلین و سرکوبی آنهاست. می گوید مراقب باش قدرت هایی که دشمنان پیدا می کنند، فریبت ندهد، بلکه باید تکیه ات به خدا باشد.
• متاسفانه دانشمندان ما افقی فکر می کنند این همه آیات را می بینند ولی آن را نمی فهمند. دانشمندان ژنتیک ما باید از همه خدا شناس تر باشند یا دانشمندی که پشت تلسکوپ می نشیند واین همه کهکشان را می بیند باید پی به عظمت خدا ببرد . کسانی که خدا را نمی‌بینند کورند.
• اول و آخر قرآن زچه ب آمد و سین یعنی دو جهان رهبر تو قرآن بس (از بای بسم الله تا سین الناس)
• همه حروف مقطعه اگر با هم آورده شود جمله (( صراط علی حق نمسکه)) حاصل می شود.
• هر آنچه که عنصري و مادي است جزء آسمان دنيا است و از پس پرده آسمان دنيا شش آسمان معنوي است .
• آفرينش آسمان ها و زمين در شش روز است ، توجه داشته باشيد که روز و شب بر اثر حرکت وضعي زمين است و در آن زمان اصلا زميني نبوده که ما شش روز به حساب همين روزهاي کنوني داشته باشيم، پس خلقت زمين و آسمان و ما بين آن را در شش مرحله وجود داشته است .
• اينکه مي گويند زمين قطعه اي از خورشيد بوده و از آن جدا شده و سال ها سرد شده و در آن دحو الارض رخ داده و ... ريزه کاري هايي است که قرآن در مورد آن صحبت نکرده و به ما هم ربطي ندارد زيرا قرآن کتاب تربيت است. نگاه کردن به ريزه کاري هاي طبيعت و ادبيات و علم و ... خيلي خوب است و براي ديدن عظمت الهي است ، ولي بايد بدانيم بيان چيزهاي غير ضروري بالاخص از سوي مبلغان دین مایه تاسف است و خدا هم نمي خواهد اين ريزه کاري ها را بگويد و اصل مطلب را که در مسير هدايت است بازگو مي کند .
• نهایت توحید و توحید ناب را می توان در آیه نخست سوره حدید یافت. در بسیاری از جاهای قرآن اینطور آمده که "سبح لله ما فی السموات و ما فی الأرض" حال آنکه در آنجا اینگونه آمده که "سبح لله ما فی السموات و الأرض" که این بیان نهایت توحید است که فنا صورت گرفته است. روایت است از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) که : « فهم این آیات به همراه آیات سوره توحید مخصوص علمای آخرالزمان است.»
• "بسم الله الرحمن الرحیم" سوره حمد جامع تمامی حرفهاست.
• در داستان حضرت یونس گناهی از آن جناب سر نزد، بلکه ایشان کار فوق برنامه ای را انجام نداد. کسی به حرفهایش گوش نمی داد این بود که از شهر بیرون رفت، در صورتیکه می بایست صبر می کرد. در واقع بیرون رفتنش بدون امر بود. این مسئله ولایت کبری می خواهد، همانطور که امیر المؤمنین علیه السلام بدون امر شمشیر نمی کشد. اصلا هیچ کاری را بدون امر انجام نمی دهد. یک جا هم باید دست روی دست بگذارد، در این جا هم مطابق امر و نهی عمل می کند.
• حضرت امیر علیه السلام می فرماید : از قرآن کریم یک کلمه را انتخاب کردم " و من یتوکل علی الله فهو حسبه "
• با تعمق در آیات و هماهنگی محتوای کلی آن ها می توان در مورد منظور کلی آیه ای به نتایج و برداشت های مشخصی رسید. موارد زیر به عنوان نمونه اشاره شده است:
1 - درآيه 61 سوره آل عمران ( آيه مباهله ):فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَذِبِينَ
منظور از نسائنا و ابنائنا: نساء حضرت زهرا (س) بوده و منظور از ابنائنا حضرت امام حسن(ع) و امام حسين (ع) بوده است .
2 - در آيه 33 سوره احزاب ( آيه تطهير ) :وَ قَرْنَ فىِ بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبرََّجْنَ تَبرَُّجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولىَ‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِينَ الزَّكَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا
برخي ميگويند این آیه با توجه به آيات قبلی آن درباره زنان حضرت رسول است . وليکن با توجه به دو ضمير مذکر موجود در اين آيه نمي تواند منظور زنان حضرت رسول باشد زيرا 20 ضمير موجود در آيات قبل همگي مونث بودند و اين دو ضمير مذکر است .پس سياق آيات اجازه اين برداشت را نمي دهد ، همانطور که شان نزول آن نيز اين اجازه را نمي دهد. در غير اين صورت بايد دو ضمير موجود در آيه به صورت انتن و يطهرکن مي آمد.
3 - در آيه 40 سوره توبه : إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىِ‏َ اثْنَينْ‏ِ إِذْ هُمَا فىِ الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لَا تحَْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلىَ‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(40)
پنج ضمير معلوم المرجع در آيه وجود دارد که به حضرت رسول صلی الله علیه و اله بر مي گردد ولي دو ضمير مشکوک المرجع دارد ( عليه و ايده ) که برخي آن را به شخص همراه حضرت که در غار بوده باز مي گردانند که آن شخص ابوبکر بوده است ، اما با توجه به سياق آيات و پيوستگي اين دو ضمير به ضماير قبلي ، اين دو ضمير نيز به حضرت رسول ( ص) بر مي گردد .
4 - در آيه 74 سوره انعام : وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنىّ‏ِ أَرَئكَ وَ قَوْمَكَ فىِ ضَلَلٍ مُبِينٍ(74)
منظور از اب ابراهيم ، پدر واقعي حضرت ابراهيم علیه السلام نبوده است ، زيرا : اولا ، در عربي منظور از اب به غير پدر هم اطلاق مي شود مانند عمو يا جد و ... . ثانيا ، براي مومن سزاوار نيست که طلب آمرزش براي مشرک داشته باشد ، در حالي که حضرت ابراهيم در اواخر عمر براي والدين خود طلب آمرزش مي نمايد پس پدر و مادر حضرت شايسته آمرزش هستند. ثالثا ، طلب آمرزش ابراهيم براي اب خود فقط به دليل وعده اي بود که به او داده بود و پس از احراز شرک اب ابراهيم علیه السلام ، حضرت ابراهيم علیه السلام از او تبري جست .
5 - در آيه 22 سوره انبياء( برهان تمانع):لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَنَ اللَّهِ رَبّ‏ِ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(22)
منظور این است که اگر دو خدا وجود مي داشت ، اين دو با هم ناسازگار مي بودند . مثلا يکي مي گفت بچه دختر با شد و ديگري مي گفت پسر با شد ، يا يکي مي گفت شب باشد و ديگري مي گفت روز با شد . در اين باره امير المومنين علیه السلام فرموده اند: اگر خداي ديگري مي بود بايد او نيز خلقي و ديني داشت و رسولي مي فرستاد ، اما هيچ رسولي را نديده ايم که بيايد و بگويد از جانب خداي ديگري آمده است .

نکاتی پيرامون تفسير ، تفاسير و علماء
• الميزان و ما ادراک الميزان، همين الميزان براي شما بس است اگر هيچ کتاب ديني را نخوانيد و فقط الميزان را بخوانيد براي شما کفايت مي کند هيچ کتابي قابل مقايسه با الميزان نيست من خودم ا گر قدر مي دانستم همه کارهايم را تعطيل مي کردم و الميزان مي خواندم و بحث می کردم.
• تفسير قرآن را در دو حالت داريم :اول- ظاهر قرآن که براي تفسير به آن احتياج به علم، برهان عقلي و قول معصوم داريم . دوم – تفسير باطن قرآن که براي آن احتياج به عرفان قلبي، علم حضوري و سنت معصومين داريم.
• ولیّ (مطلق الهی) و ولیّ فقیه دو چیز متفاوت اند ، ولیّ اگر به چیزی حکم کند بی برو و برگرد آن حکم درست است ، مثلا اگر گفت این طلاست قطعا و یقینا طلاست .اما ولیّ فقیه مسئله را بررسی نموده و با کارشناسان مختلف مشورت نموده و در نهایت حکم می دهد زیرا نظر کارشناس مقدم است، اما ولیّ الهی احتیاج به کارشناس ندارد و به هر چه حکم بدهد همان درست است.
• ممکن است انسان هزار انا انزلنا را در یک ساعت بخواند ، طی زمان برای ما قابل لمس نیست اما می دانیم که می توان از زمان کم استفاده بسیار کرد ، علامه فقط در 20 سال المیزان را نوشته که 1000 سال ارزش دارد .
• احدی در معارف مانند علی علیه السلام سخن نگفته اما تا رسول خدا صلی الله علیه و اله بود علی علیه السلام سخن نگفت یعنی شرط ادب را در مقابل استاد رعایت نمود.
• در خصوص علوم قرآن هزاران کتاب وجود دارد و چون مطالب زیاد و وقت کم است انسان باید به جوهر علوم اکتفا کند.
• شهید مطهری می گوید تفسیر المیزان با فکر نوشته نشده، بلکه الهامات است، و همه مشکلات من با المیزان حل می شود.
• فقیه اصطلاحی نمی تواند تفسیر بنویسد، بلکه باید با فلسفه و کلام آشنا باشد.
• کتاب تسنیم تفسیر آیت الله جوادی آملی است و هم شرح المیزان است.
• برهان ، نور الثقلین ، صافی، اصفی، تفسیر روایی هستند ، تفسیر روایی عمدتا بیان تاویلات و تطبیق های قرآن است.
• در تفسیر مجمع البیان به بیان اقوال مختلف به ویژه در ارتباط با مباحث ادبی قرآن پرداخته است.
• تفسیرآقا نور تفسیری عقلی است.
• تفسیر بسیار ارزشمند تسنیم علاوه بر مزایای فراوانی که دارد شرحی بر المیزان هم هست .
• تفسیر المیزان تفسیر بسیار جامع و بی نظیر است.
• مثنوی اگر بصورت نثر در بیاید، بهترین کتاب تدریس فلسفی، کلامی، عرفانی و اخلاقی است.
• بحث های بسیار مفیدی در مورد قرآن در کتاب ((قرآن در قرآن)) حضرت آیه الله جوادی مطرح شده است خواندن این کتاب بسیار می تواند برای دانشجویان سودمند باشد علیکم بال((قرآن در قرآن)).
• هر چه بخواهید در نیش قلم های المیزان پیدا می شود . آقای مطهری فرمود : تا 200 سال دیگرنمی دانند علامه کیست ، این را به خاطر برخی که باور نمی کنند فرموده وگرنه می فرمود تا 1000 سال دیگر. اگر قرنها بگذرد چون علامه طباطبائی پیدا نمی شود.
• علما نمی گفتند درس داریم، می گفتند بحث داریم. نمی گفتند اشکال دارد، می گفتند سهو القلم است، قلم اشتباه کرده. بحث و نقد ارزش دارد، توهین هیچ ارزشی ندارد. ادب خیلی مهم است. آیت الله جوادی آملی در ادب خیلی موفق هستند و آن را از استادان خود، چون علامه طباطبایی آموخته اند.
• به علامه طباطبایی بسیار توهین کردند، ایشان یک کلمه به کسی چیزی نگفت.یک نفر بر علیه المیزان کتابی نوشته بود، برای آمرزش او دعا کردند، و گفتند :" المیزان اشکال دارد، ولی نه اینقدر" این ها مظهر رحمت اند.
• علامه حلی برای فتوا در طهارت چاه، برای اینکه هوی و هوس او در رای او تاثیر نکند چاه منزل خودش را بست.
• خدايا بخل و حسد و کينه و تمام اين نجاسات اخلاقی را از ما بگير و ما را طاهر و مطهر گردان تا قرآن را بهتر بفهميم .
 

منبع: خلاصه‏ای از درس تفسير قران نيم‏سال اول ۸۵-۸۴ مدرسه دانشجويی قران و عترت عليهم السلام ، خبرگزاري قراني