تدوين قرآن


تاريخ قرآن، دو معنى دارد . نخست به عنوان يكى از علوم قرآنى ، يعنى علم و مباحث مربوط به توصيف و تحليل سرگذشت جمع و تدوين قرآن مجيد از آغاز نزول وحى تا سير هزار و چهارصد
ساله كتابت و طبع آن در اعصار جديد ، دوم نفس توصيف و تحليل اين سرگذشت كه گفته شود قرآن چگونه قرآن شد . بحث اخير يعنى سرگذشت نزول و جمع و تدوين قرآن در مقاله «جمع و تدوين قرآن» مطرح شده است ، و در اينجا به بحث اوّل مى پردازيم .

اصطلاح «تاريخ قرآن» اصطلاح نسبتاً جديدى است و شايد وضع آن از سوى اسلامشناسان و قرآن شناسان غربى باشد . زيرا پيش از قرن حاضر ، و در آثارى كه قدما در زمينه علوم قرآنى نوشته اند ، في المثل در دايرة المعارف قرآن جامعى چون اتقان سيوطى به اصطلاح و تعبير «تاريخ قرآن» برنمى خوريم . بايد توجه داشت كه نبودن اسم و اصطلاح با نبودن مصداق و مواد و منابع مربوط به اين رشته تحقيقى فرق دارد . و در عالم اسلام از همان صدر اوّل هم مواد و هم منابع و هم مباحث تاريخ قرآن وجود داشته است ، چنانكه في المثل در صحيحين ، احاديثى درباره نحوه جمع و تدوين و كتابت قرآن و كاتبان وحى آمده است . در برهان زركشى و اتقان سيوطى مباحث بسيارى در زمينه تاريخ قرآن هست از نحوه نزول وحى و تنجيم (پاره پاره و به تدريج نازل شدن وحى) تا كاتبان وحى و ترتيب آيات و سوره ها و نامگذارى سوره ها و اينكه ترتيب و توالى آنها توفيقى ، از سوى رسول اكرم(ص) ، يا اجتهادى به ابتكار و اختيار صحابه بوده است ، و نحوه تدوين مصحف امام يا مصاحف عثمانى و مصاحف مهم ديگر چون مصحف منسوب به حضرت على(ع) ، عبدالله بن مسعود ، و ابى بن كعب و بحث قراآت و لهجات و اختلاف قراآت و رسم يعنى رسم الخط عثمانى آمده است .

در دوران جديد ، تحقيقات تئودور نولدكه (1863ـ1930م) خاورشناس و اسلامشناس مشهور آلمانى ، نقطه عطفى در شناخت و نگارش تاريخ قرآن است . او اثر معروفش تاريخ قرآن را در سال 1860م انتشار داد . طبع بعدى و گسترش يافته اين اثر به كمك و همكارى شوالى ، برگشتراسر و پرتسل ، در فاصله سالهاى 1909 تا 1938 در لايپزيك انتشار يافت . شايد بتوان گفت اين اثر اساس نولدكه و اثر گلدزيهر درباره تاريخ تفسير قرآن ، و نيز آثار محققان ديگر چون آرتور جفرى ، ريچارد بل ، رژى بلاشر در زمينه قرآن ، همت پژوهندگان مسلمان اعم از شيعه يا سنى را به حركت درآورد .

تاريخ القرآن اثر محقق نامدار شيعه ، ابو عبدالله زنجانى (1309 ـ 1360 ق) جزو نخستين تواريخ قرآن است كه مسلمانان در عصر جديد نوشته اند . «كتاب القرآن» بحار الأنوار مجلسى مفصلترين مباحث مربوط به علوم قرآنى از جمله شامل مباحثى مربوط به تاريخ قرآن ، در عالم تشيع است ، كه در بخشى از مجلد نوزدهم طبع قديمى بحار الأنوار برابر با مجلدات 92 و 93 طبع جديد درج گرديده است.

در عصر جديد مناهل العرفان ، اثر محمّد عبدالعظيم زرقانى ، و مباحث في علوم القرآن اثر صبحى صالح مباحث عمده اى در زمينه تاريخ قرآن در بر دارد . در همين زمينه تاريخ قرآن تأليف عبدالصبور شاهين (قاهره ، 1966م) قابل توجه است . همچنين دو اثر محققانه و پر حجم از سه تن از قرآن پژوهان شيعه در عصر جديد ، شايان ذكر است . نخست  تاريخ قرآن نوشته مرحوم  دكتر محمود راميار (م 1363ش) طبع اوّل تهران ، 1346ش ؛ طبع دوم با افزايش و تجديد نظر 1362ش ، دوم  پژوهشى در تاريخ قرآن كريم نوشته دكتر سيد محمدباقر حجتى ، استاد و مدير گروه علوم قرآنى در دانشكده الهيات دانشگاه تهران . سوم ر تاريخ جمع قرآن كريم ، اثر  دكتر محمدرضا جلالى نائينى .

تاريخ قرآن  (2)
اين عنوان نام يكى از علوم قرآنى و نيز نام چندين كتاب در قرآن پژوهى است كه در دورانِ جديد نگاش يافته اند . از آنجا كه اروپاييان اين كلمه را وضع كرده اند و بدون شك چنين وضعى حتّى اگر داراى اغراض خاصى نباشد ، حاكى از نقطه نظر و ديدگاه خاصى نسبت به قرآن است ، حساسيتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پديد آمده است . حساسيتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پديد آمده است . مستشرقان غالباً اين نام را پذيرفته اند و نزد خود آن را به عنوان يك امرِ اجماعى درآورده اند. پژوهشگرانِ مسلمان نيز با اينكه هر كدام در مقدمه ها و لابلاى كتابهايشان نسبت به اين عنوانِ دخيل از فرهنگ و زبانِ بيگانه اعتراض كرده اند ، امّا با توجيهاتى نه چندان صائب آن را پذيرفته و بعضاً به تقليد از اروپاييان و در واقع به اين اميد كه جاىِ خالى چنين آثارى را در فرهنگ اسلامى پر كنند ، كتابهايى در اين زمينه تأليف كرده اند. اگر چه به راحتى مى توان در بند عنوان و نام نبود و به محتواىِ كتبِ اروپاييان پرداخخت نه خرده گيرى از عنوان «تاريخ قرآن» .

قرآن كه در لوح محفوظ بوده (بروج ، 32) به صورت يكباره در شب قدر و به صورت آيه آيه و تنجيمى در مواقع لزوم بر رسول اكرم(ص) نازل شده است . اينكه نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شدند ، كدام آيات بودند مورد اختلاف است ؛ امّا نظر غالب و اكثرى اين است كه آياتِ نخستين سوره قلم ، اوّلين حلقه اتصالِ ميان دنياى غيب و انسان [= جبرئيل و پيامبر(ص)] بوده است . پس از آن گويا فترت و وقفه اى در نزول وحى صورت گرفته كه پيامبر(ص) را سخت اندوهگين ساخته است . مدت اين دوره را پانزده روز تا سه سال گفته اند. پس از اين دوره نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شد ، آيات نخستين سوره مدثّر بود (بخارى ، تفسير سوره 96) . از اين به بعد نزول قرآن تا آخرين روزهاىِ حيات پيامبر(ص) ادامه داشته و هر كجا لازم به دخالت مستقيم حضرت الوهيّت بوده ، دستورات و پيامهايى به پيامبر(ص) داده شده است .

اهميتى كه اين كلامِ در نفوسِ مسلمانها داشته و ايقاع و تأثيرى كه بر دلهاى آنها داشته و نيز لزوم نگهدارى و حفظ كلام الهى باعث گشته تا مسلمانان پيش از هر چيز و در صورت استقامت قرآن را
در سينه هايشان و براى اطمينان بيشتر و در صورت عدم استطاعتِ ذهنى بر روى لوحه ها، صحيفه ها، استخوانها ، سنگها و پوستها بنگارند . حافظه مردمنان عرب كه تا آن زمان براى از بر كردن اشعار شعراى بزرگ به كار گرفته مى شد ، اكنون مهمترين منبع و مكان مورد اطمينانِ آنها براى حفظ كلام و دستورات الهى به شمار مى رفت . تعداد اين حافظان مطابق بعضى احاديث هفت نفر (ابن مسعود ، سالم ، معاذ بن جبل ، ابى بن كعب ، زيد بن ثابت ، ابو زيد ، ابو الدرداء) و مطابق بعضى احاديث ديگر پانزده نفر بوده اند (على بن ابى طالب ، عثمان ، تميم دارى ، عبادة بن صامت ، ابو ايوب ، سعد بن عُبيد ، مجمع بن جاريه ، عبيد بن معاويه) (ر تاريخ قرآن ، راميار ، ص 248) .

در حديثى ديگر آمده است كه پيامبر(ص) فرمود : قرآن را از چهار نفر ياد بگيريد : عبدالله بن مسعود ، سالم مولى ابن حذيفه ، معاذ بن جبل و ابىّ بن كعب . اسامى اين چهار نفر به هيچ وجه به معناى حصرِ حفظ و يادگيرى قرآن از آنها نيست ، بلكه تنها به معناى تأكيد بيشتر پيامبر(ص) است . «در ميانِ همه اصحاب رسول خدا و آن صورتى كه از اسامى ديديم ، هفت نفر هستند كه شهرت بيشترى در قرائت و آموزش قرآن يافته اند: على(ع) ، عثمان اُبىّ ، زيد بن ثابت ، ابن مسعود ، ابو الدرداء ، ابو موسى اشعرى ، و الّا حافظان قرآن بيش از صد نفر هستند» . (پيشين ، ص 257) .

 علاوه بر حفظ ، كتابت قرآن نيز مورد تشويق پيامبر(ص) قرار گرفته و مطابق احاديث شمار آنها به چهل و پنج تن مى رسد . (پيشين ، ص 264) . مهمترين كاتبان در دوران مكّى عبارت بودند از : خلفاى راشدين ، شرحبيل بن حسنه (م 18ق) ، عبدالله بن ابى السرح (م 37ق) ، خالد بن سعد ، طلحه ، زبير (م 36ق) ، سعد بن ابى وقّاص (م 55ق) ، عامر بن فُهيره (م 4ق) ، علاء خضرمى ، (م 21ق) ، ارقم بن ابى الارقم (م 11ق) ، مصعب بن عمير ، عبدالله بن جحس (م 3ق) و سالم مولى ابن حذيفه (م 12ق) . مهمترين كاتبان در دوران مدنى عبارتند از : عبدالله بن رواحه (م 8ق) ، ثابت بن قيس (م 12ق) ، حذيفة بن يمان (م 36ق) ، عبدالله بن زيد (م 63ق) ، علاء بن عقبة ، محمّد بن مسلمة (م 43ق) ، معاذ بن جبل ، ابو ايوب انصارى (م 52ق) ، مغيرة بن شعبه (م 50ق) . اينكه قرآن بر روى چه نوشته شد و نوشت افزارهاى قرآنى چه بوده اند، غالباً مورد انتقاد و توجه مستشرقان قرار گرفته است ، امّا حقّ اين است كه مطابق فهرستى كه دكتر راميار آورده اند ـ قريب به نُه فقره نوشت افزار و وسيله براى كتابت قرآن به كار مى رفته كه خود قرآن نيز از آنها نام برده است (مداد ، كتاب ، قرطاس ، صُحُف جمع صحيفه ، رق  پوست رقيق ، دِهان جمع دهن به معناى اديم و حرير كه گاهى براى نوشتن به جاى كاغذ به كار مى رفته) .

علاوه بر اين در احاديث و منابع اسلامى از يازده فقره نوشت افزار و وسيله كتابت نام برده شده كه در زمان رسول الله استعمال مى شده اند (رقاع جمع رقعه : پوست يا برگ ، لِخاف جمع لِخفه : صفحه هاىِ نازك و سپيد سنگ ، عُسُب جمع عسيب : چوب بى برگ و پهن درخت خرما ، اكتاف جمع كتف : استخوانص شانه گوسفند ، اضلاع جمع ضِلع : دنده حيوانات ، اديم : تكه هاى چرم ، أقتاب جمع قتب : چوبهايى كه بر پشت شتر مى نهادند ، قراطيس جمع قرطاس ، لوح و قضيم : پوست سفيد رنگ) .

آنچه تاكنون نوشته آمد در باب جمع قرآن در زمان پيامبر(ص) در سينه ها و كتابت آنها بر روى وسايل مورد استعمال آن دوره بود . امّا اينكه آيا در زمان پيامبر(ص) قرآن به صورت مدوّن و بين الدفّتين «تأليف» شده بود يا خير ، به درستى مشخص نيست . در اين باره چندين نظر وجود دارد . پاره اى از احاديث بيانگر اين هستند كه در زمان پيامبر قرآن بين الذفّتين نبوده است . مشهورترين آنها حديثى است كه بخارى در باب «فضائل القرآن» آورده و خلاصه آن چنين است كه در زمان ابوبكر و وقوع جنگ يمامه بسيارى از حافظان و حاملانِ قرآن شهيد شدند و اين كار عُمر را سخت نگران كرد . از اين رو نزد ابوبكر رفت و به او پيشنهاد كرد قرآن را بين الدفّتين گرد آورد . ابوبكر نخست از پذيرفتن سر باز زد و سپس به اصرار عمر پذيرفت . اين دو به اتفاق هم نزد زيد بن ثابت رفتند كه از حافظان و كاتبان قرآن و نيز منشى و كاتب شخصى پيامبر(ص) بود . او نيز نخست از پذيرفتن سر باز زد و گفت : «چگونه دست به كارى زنم كه پيامبر(ص) آن را انجام نداد .» [= چگونه مرتكب بدعت شوم] . و سپس با اصرار آن دو اين كار سترگ را پذيرفت .

در اين باره احاديث فراوانى به دست ما رسيده . پاره اى از اين حاديث بيانگر اين مطلب است كه هر يك از صحابه براى خود صحيفه هايى گرد آورده بود و بعدها در زمان عثمان مشخص شد كه اين صحيفه ها ـ كه پاره اى به صورت يك مصحف كامل درآمده بودند ـ تفاوتهايى با يكديگر دارند . چه تفاوتهاى محتوايى و چه تفاوتهاى ترتيبى . (ر مقاله «مصاحف») . نظريه ديگرى كه در ميان قرآن پژوهان طرفداران بسيارى دارد ، اين است كه در زمان پيامبر(ص) قرآن به صورت بين الدفّتين تأليف شده بود . در اين باره نيز احاديث فراوانى به دست ما رسيده . از جمله حديثى كه حاكم به سندِ صحيح از زيد بن ثابت روايت مى كند كه : «ما نزد رسول خدا اوراق قرآن را تأليف مى كرديم» . (تاريخ قرآن ، دروزه ، ص 28) . احاديث بسيار ديگرى در كتب معتبر حديث آمده است كه در اينجا مجال پرداختن به آنها نيست . حقّ اين است كه ميان اين دو نظريه نمى توان جمع و سازگارى برقرار كرد . مطلب مهم ديگرى كه بسيار حائز اهميت است عرضه تمامى قرآن به دستور خداوند از جبرئيل به پيامبر(ص) و از پيامبر(ص) به جبرئيل در اواخر عمر مبارك ايشان است . مطابقِ احاديث ، ابىّ بن كعب ، در اين عرضه حضور داشته است . (تاريخ قرآن ، حجّتى ، ص 89) .

درباره دو نظريه پيش گفته بايستى پذيرفت كه نمى توان ميان هر دوىِ آنها با اين عرضه اخير سازگارى برقرار كرد . عرضه اخير تنها با نظريه دوم سازگار است . از ميان پنج پژوهشگر مسلمان شيعى و سنّى كه كتابى تحت عنوان «تاريخ قرآن» نوشته اند، سه نفر نظريه دوم (راميار ، حجتى ، دروزه) و دو نفر نظريه نخست را پذيرفته اند (زنجانى ، كُردى) . در متونِ سنّتى و كلاسيك ما معمولاً نظريه نخست مورد قبول بوده و نظريه دوم زمانى رواج يافت كه اروپاييان به انتقاد از احاديث وارده برآمدند و شك انگيزى را پيشه خود نمودند .

مشكل ديگرى كه در اين زمينه وجود دارد ، توقيفى [= تغيير ناپذير و وحيانى] بودنِ اسامى سوره ها و ترتيب آنهاست . مطابق واقعه عرضه اخير و احاديث وارده در اين باره حداقل توقيفى بودن ترتيب سوره ها قطعى است . از طرف ديگر احاديثى كه دالّ بر تفاوت مصاحف صحابه و به ويژه مصحف امام على(ع) با يكديگر و نيز با مصحف ابوبكر است ، با توقيفى بودن اين ترتيب سازگارى ندارد . چگونه مى توان ميان اين انديشه ها سازگارى و توافق برقرار ساخت . انصاف اين است كه هرچه بخواهيم بر اثبات وجود مُصحفى كامل از قرآن در زمان پيامبر(ص) دلايلى اقامه كنيم ، مشكلات بيشترى رخ مى نمايد و عدمِ اشراف بر شرايط اجتماعى ـ سياسى ـ جغرافيايى زمان پيامبر(ص) به طور كامل ، كار را صد چندان دشوار مى سازد .

مهمترين گزاره هاى مطالب پيش گفته و قطعى ترين آنها عبارتند از : 1) قرآن در زمان پيامبر(ص) بين الدفّتين موجود نبوده ، 2) قرآن در آخرين روزهاى حيات پيامبر(ص) به طور كامل و به صورت متقابل ميان او جبرئيل عرضه شده ، 3) قرآن به طور كامل محفوظ مانده و وعده الهى تحقق يافته (حِجر ، 9) ، 4) صحابه صحيفه ها و مصاحفى داشته اند كه تفاوتهايى با هم داشته است . گفتنى است كه قرآن پژوهان بزرگ شيعه از جمله آيت الله خويى و استاد مرتضى جعفر عاملى برآنند كه قرآن در زمان حضرت رسول(ص) كاملاً و تماماً مكتوب بوده امّا مدون و بين الدفّتين نبوده است .

تا به اينجا از «سرگذشتِ جمع قرآن» در زمان پيامبر(ص) سخن رفت . از اين پس به مراحل بعدى آن در زمانِ خلفاى راشدين و پس از خلفاى راشدين ، خواهيم پرداخت . مطابق حديثى كه پيشتر گفته آمد ، ابوبكر نخستين خلفه راشده به اصرار عُمر به جمع قرآن پرداخت و اين كار را به زيد بن ثابت واگذار كرد . قرآن به لغت قريش نازل شده بود و لازم بود فردى از فصحاىِ قريش به اين كار اهتمام ورزد .

عُمر مردم را از تصميم مذكور خبر داد و مردم را به همكارى فراخواند و دستور داد هركسى حافظ قرآن است ـ هر چند سوره و آيه باشد ـ و هر كسى كه صحيفه ها و پوستها و اكتافِ شخصى دارد كه قرآن را بر آن نوشته آن را بياورد . مطابق حديث زير هيچ آيه اى را نمى پذيرفت . مگر اينكه دو شاهد بر وجود آن اقامه گردد . اينكه اين دو شاهد ، دو انسان بوده اند يا حفظ و كتابت مورد اختلاف محققان است . امّا اين دو شاهد هم مى تواند انسان [= حافظ قرآن باشد و هم اشيايى كه قرآن بر آنها مكتوب بوده است (مصاحف ، 31) . مشهور است كه آيه رجم را از عُمر نپذيرفتند ، چون كسى غير از خود او بر وجود آن شهادت نداد . (اتقان ، ج 1 / 312) و نيز مشهور است كه دو آيه پايانى سوره توبه را كه تنها شاهد آن يك نفر بود و آن هم خزيمة بن ثابت انصارى ، پذيرفتند كه پيامبر(ص) در واقعه اى شهادت او را به جاى دو نفر پذيرفته بود و از آن پس او به «ذو الشهادتين» [= صاحب دو شهادت] مشهور شده بود . (تاريخ قرآن ، راميار ، ص 315) .

در اهتمام به اين امر خطير ، ابىّ بن كعب ، و سعيد بن عاص همكار زيد بوده اند . «مى توان حدس زد كه مجموعه ابوبكر به هر صورت كه بوده و يا به صورت بسته اى بوده كه بعد در رَبْعه (جعبه)اى نهاده اند كه محفوظ باشد» . (پيشين ، ص 324) . تاريخ اين گردآورى سال دوازدهم بوده كه 14 ماه پس از آن يعنى جمادىُ آلآخر سال سيزدهم كه مصادف با فوت ابوبكر بوده ، پايان پذيرفته است . اين مصحف پس از فوت ابوبكر نزد عُمر بود و پس از او به حَفصه دختر عُمر و همسر رسول خدا رسيد . و در زمان عثمان معيار و اساس كار يگانه سازىِ مصاحف شد و بعدها توسط مروان بن حَكَم (م 65ق) سوزانده شد .

در دروه خلافت ابوبكر بسيارى از صحابه داراىِ مصاحف شخصى بوده اند كه اين مصاحف در زمان عثمان براى يگانه سازىِ مصاحف به كار گرفته شد ، بيشتر آنها سوزانده شد و پاره اى (مانند مصحف ابن مسعود) باقى ماند و از روى آنها مصاحف ثانوى تهيه گرديد . ( «مصاحف») .

در زمان خليفه سوم عثمان كار ستُرگى صورت گرفت كه از مهمترين دوره هاى جمع و تأليف قرآن به شمار مى رود . (24 تا 36 هجرى) . داستان از آنجا آغاز شد كه خزيمة بن اليمان (م 36ق) مأمور آذربايجان در زمان عثمان ، از اختلاف قراآتى كه ميان مسلمانان رخ داده بود ، سخت اندوهناك شد و آن را با عثمان در ميان گذاشت . عثمان كه خود بارها شاهد اين اختلافات بود ، مصمّم شد تا به «يگانه سازى مصاحف» بپردازد . براى اين كار چهار نفر از صحابه را برگزيد : زيد بن ثابت ، سعيد بن عاص ، عبدالله بن زبير ، عبدالرحمن بن حارث . در احاديث ديگرى اسامى اين افراد به دوازده نفر مى رسد . (مصاحف ، 25 و 26) . «گزارشهاىِ رسيده نشان مى دهد كه اين انجمن ، مصحف ابوبكر را اساس كار خود قرار داد امّا از بررسى مصحف اُبىّ و مقابله آنها با نوشته هاى موجود زمان رسول خدا نيز غافل نماند . تصادفاً همين روش ، راز موفقيت عثمان در توحيد مصاحف بود» . (راميار ، ص 422) . از آنجا كه به گفته پيامبر(ص) قرآن با احرف سبعه نازل شده بود ، عثمان نيز كوشيد تا مصحف مزبور كه بعدها به «مصحف امام» مشهور شد ، شامل قرائتهاى هفتگانه باشد . نيز دستور داده بود كه هرگاه سه تن از اعضاى چهارگانه انجمن ـ كه قريشى بودند ـ با زيد بن ثابت ـ كه از انصار بود ـ اختلافى پيدا كردند ، مورد اختلاف را به زبان قريش بنويسند . (بخارى ، مناقب ، 3) .

صاحب كتاب مصاحف مى نويسد كه على(ع) كاتبان را تشويق مى كرد تا خطوط را درشت و واضح بنگارند . (ص 136) . از ميان صحابه تنها ابن مسعود از كار عثمان ناراضى بوده و مى گويند حاضر نشد مصحف خود را براى نابودسازى تحويل عثمان دهد . منابع متّفق القول اند كه امام على(ع) با اينكه خود مُصحفى داشت و مطابق روايات آن را نزد ابوبكر برده بود ، امّا ابوبكر آن را نپذيرفته بود ، از كار عثمان خشنود و راضى شده و مردم را از تهمت زدن به عثمان برحذر داشته است . (زنجانى ، ص 86) .

پس از اتمام كار عثمان دستور داد تا تمام كتيبه ها ، نوشته ها، استخوانها ، سنگهاى نازك سپيد ، چرمها ، سفالها و الياف خرمايى را كه صحابه آورده بودند ، و آيات قرآنى بر روى آنها نوشته شده بود ، بسوزانند «يا پاره پاره كنند و بشويند تا ريشه نزاع و اختلاف به كلى از ميان برود و مردم را به اطاعت از يك نسخه فراخواند» . (بخارى ، فضائل القرآن ، 2 و 3) . ابن جزرى و ابن اثير تاريخ اين گردآورى را سال 30ق نوشته اند. امّا همانگونه كه دكتر محمود راميار خاطرنشان مى سازد ـ مطابق منابع ديگر از جمله اتقان ، فتحُ البارى و مصاحف ـ آغاز اين كار مى بايست سال 25ق بوده باشد . (راميار ، ص 435) . پس از آن چهار يا پنج نسخه از روى مصحف امام تهيه شد . يكى از آنها نزد خود عثمان باقى ماند و بقيه به مدينه (به همراه زيد) ، بصره (عامر بن قيس بصرى) ، كوفه (عبدالرحمن سلّمى) و شام (مغيرة بن شهاب) روانه گرديد . اين مصاحف در چهار گوشه جهان اسلام منتشر شد و هزارها نسخه از روى آنها تهيه گرديد . امروزه در مصر ، سوريه و ايران مصاحفى وجود دارد كه نزد مردم به مصاحف عثمانى مشهورند ، امّا نزد محققان به خوبى محقّق است كه اينها مربوط به دوره هاى بعد هستند و حداكثر از روى مصاحف عثمانى نسخه بردارى شده اند. ( «مصاحف») .

رسم الخط قرآن
مطلب مهم ديگرى كه در رابطه با تاريخ قرآن مطرح است ، رسم الخط قرآن است . اين خط مراحل تكاملى خويش را به طور كامل پشت سر ننهاده بود ، به گونه اى كه نه اِعراب داشت نه نقطه و نه اعجام [= سجاوندى] . و اينكه چنين خطى براى عرب زمان پيامبر چگونه قابل خواندن بود ، امروزه براى هر خواننده اى عجيب است . امّا هر پژوهشگرِ مُنصفى مى داند كه عاملِ اصل قرائت در اين دوره ذوق سليم و حافظه قوى اعراب بوده است .

مى گويند بخشى از اعراب گذارى قرآن در زمان زياد بن سميّه والى بصره و به دستِ ابوالاسود دوئلى (م 96هـ) صورت گرفته كه مطابق گفته خود او آن را از على بن ابى طالب فرا گرفته است . (وفيات ، ج 1 / 240) . گويا كسى به دستور زياد و به عمد آيه «إنَّ الله برئٌ من المشركين و رسولُهُ» را با كسره لامِ رسول خوانده بود و ابوالاسود كه نخست از پذيرش پيشنهاد زياد سر باز زده بود ، اين بار به جدّ به انجام آن همّت گمارده بود . (حجّتى ، ص 446 ؛ راميار ، ص 533) . و امّا نقطه گذارى و سجاوندى قرآن بعدها در زمان حجّاج بن يوسف (41ـ95ق) صورت گرفت . مطابقِ اكثر منابع اين كار به دست يحيى بن يعمُر و نصر بن عاصم صورت گرفت . ابى داود صاحب كتاب المصاحف مى نويسد : «اوّلين كسى كه قرآن را به نقطه گذارى كرده يحيى بن يَعْمُرْ بود .» (ص 141) . او شاگرد ابوالاسود و از قرّاء معروف بصره بوده . صاحب كتاب طبقاتُ القُرّاء او را اصلاً ايرانى و شيعه مى داند . (ج 2 / 336) . «گفته اند محمّد بن سيرين مصحف نقطه گذارى شده اى داشت كه يحيى بن يعمر آن را نقطه گذارى كرده بود» . (راميار ، ص 536) . نصر بن عاصم نيز كه شاگرد ابوالاسود بوده در اين كار به يحيى يارى رسانيد . پاره اى از منابع او را نخستين فردى مى دانند كه دست به اين كار زده است . (راميار ، ص 537 ، به نقل از الامصار جاحظ) . از طرف ديگر ابوعمرو دانى نصر را مسؤول اعجام و سجاوندىِ قرآن مى داند . (زنجانى ، ص 121) . در هر حال كار نقطه گذارى و سجاوندى در اين دوره صورت گرفته تا از اشتباه و غلط خوانىِ كلماتى كه در رسم الخط عربى مانند هم نوشته مى شدند جلوگيرى به عمل آيد .

مسأله ديگر اختلاف قراآت و منشأ آن است . با اينكه ـ طبق آيات فراوان قرآنى ـ قرآن به زبان عربىِ روشن نازل شده بود ، امّا اين زبان عربى روشن شامل لهجه هاى متفاوتى بود كه عربهاى هر ناحيه را از هم جدا مى ساخت . اصلى ترين اين لهجه ها هفت لهجه بود كه از همان آغاز مورد تأييد پيامبر(ص) قرار گرفت و ايشان در اين
باره فرمودند : «اُنزِلَ القرآنُ على سبعةِ أحْرُفٍ» [= قرآن در / به هفت لهجه نازل شده است] . بديهى است كه اين حديث به اين معنا نيست كه قرآن هفت بار به هفت لهجه نازل شده است ، بلكه به اين معناست كه هفت لهجه اصلى عربستان را در بر مى گيرد و مردمانى كه به اين هفت لهجه تكلّم مى كنند در قرائت قرآن دچار دشوارى نخواهند شد و نيز مى توانند قواعد زبانى خويش را در قرائت رعايت كنند . در دوره يگانه سازى مصاحف ، عثمان نيز دستور داد كه قرآن به صورتِ عارى از نقطه نگاشته شود تا رسم الخط آن توانايى پذيرش قراآت سبعه را داشته باشد . صحابه نيز اين اقدام را تأييد كرده اند . بنابراين به راحتى مى توان پذيرفت كه اختلاف قرائت تا اين حد با عَمد و آگاهى صورت گرفته و قطعاً فوايد بسيارى در بر داشته است . امّا در دوره هاى مختلف اين اختلافات بسيار بيشتر از آن حد مطلوب گشته و خطرآفرين شده اند. از اين رو قُرّاء بزرگ
هفتگانه ، دهگانه و حتّى چهارده گانه پيدا شده اند كه به ثبت و ضبط روايات و اسانيد مربوط به قراآتِ مُجاز پرداخته و خود نيز غالباً شاگردان تابعين و صحابه بوده اند. مشهورترين آنها كه همان قُرّاء هفتگانه هستند عبارتند از :
 1) ابو عبدالله نافع بن ابى نُعيم مدنى (م 176/ 169ق) اهل اصفهان ، به گفته ابن جزرى نزد هفتاد تن به تعلم علم قرائت پرداخته ؛
 2) عبدالله بن كثير مكّى (م 120 ق) او نيز ايرانى بوده و جمع چند صحابى جليل را درك كرده ؛
 3) عاصم بن ابى النّجود كوفى (م 127 يا 128 ق) ، قرآن را بر جمعى از صحابه از جمله على(ع) قرائت كرده است ؛
 4) حمزه بن زيارت كوفى (م 156 ق) ، شيعى بوده و قرآن را بر امام صادق(ع) خوانده است ؛
 5) ابوالحسن كسائى كوفى (م 175 يا 189 ق) ، ايرانى و اهل طوس بوده و شاگرد حمزه ؛
 6) ابوعمرو بن علاء بصرى (م 154 ق) ، ايرانى ؛ 7) ابن عامر دمشقى (م 118 ق) . فرزاد ميرزايى
تاريخ قرآن ، نوشته محمود راميار (م 1363 ش) . اين اثر نخست بار در 1346 ش در تهران انتشار يافت . سپس مؤلف در طول مدتى نزديك به دو دهه در آن بازنگرى كرد و
آن را گسترش داد و سرانجام با حجمى بيش از دو برابر حجم طبع اوّل در 1362 ش انتشار داد . (تهران ، اميركبير ، 808 ص) . مؤلف از قرآن پژوهان سختكوش و پركار معاصر است و علاوه بر اين كتاب ، دو اثر قرآن پژوهانه ديگر دارد . 1) كشف الآيات الفبايى قرآن كريم كه در مطبوعات فارسى سابقه نداشته ، با ذوق و طبع فارسى زبانان سازگارتر است و همراه با يك كشف المطالب تفصيلى كه در بر دارنده حدوداً 1500 موضوع و مدخل قرآنى است ، در 1345 ش ، ذيل قرآنى كه به خط مصطفى نظيف است ، از سوى انتشارات اميركبير انتشار يافته و سپس بارها همراه با قرآنهاى ديگر در داخل و خارج از ايران تجديد طبع يافته است ؛ 2) ترجمه «تاريخ قرآن» رژى بلاشر (1900ـ1973) اسلامشناس فرانسوى و مترجم قرآن (از عربى به فرانسوى) كه با نام در آستانه قرآن به طبع رسيده است .
تاريخ قرآن مرحوم دكتر راميار در ميان ده دوازده تاريخ قرآن كه مسلمانان يا اسلامشناسان و قرآن پژوهان غير مسلمان نوشته اند، مقامى ممتاز دارد . شايد فقط تاريخ قرآن اثر تئودور نولدكه (1836 ـ 1930 م) اسلامشناس و ايرانشناس نامدار آلمانى (طبع اوّل 1860 م) از اين كتاب مهمتر و با نفوذتر بوده است . چيزى كه هست نولدكه ولو آنكه بى غرض باشد ، به وحى و جنبه وحيانى و غيبى و قدسى قرآن كريم اعتقاد ندارد ، لذا درباره قرآن كريم و تاريخ آن به همان گونه و با همان روش ، تحقيق مى كند كه في المثل درباره شاهنامه . تاريخ قرآن راميار در ميان
تواريخ قرآنى كه مسلمانان نوشته اند ، از جمله تاريخ قرآن عبدالصبور شاهين (اهل سنت) ، و تاريخ قرآن ابوعبدالله زنجانى (شيعه) و مباحث في علوم القرآن اثر صُبْحى صالح (شيعه) ـ كه همانند مَناهِل العرفان اثر محمّد عبدالعظيم زَرْقانى (اهل سنت) درباره همه علوم قرآن است و مباحث مهمى نيز در «تاريخ قرآن» دارند ـ از همه محققانه تر و مفصل تر است و طبعاً نظرگاه شيعه اماميه اثنى عشريه را در مسائل قرآنى و اعتقادى (عصمت رسول اكرم ، اثبات بى اصل بودن افسانه غرانيق و نظاير آن) منعكس مى سازد .
«تاريخ قرآن» اسم و اصطلاح جديدى است كه يكى يا دقيقتر بگوييم مجموعه اى از علوم قرآنى است كه مربوط به شناختن متن قرآن و سرگذشت متن قرآن و وحى و كتابت وحى و جمع و تدوين قرآن و يگانه شدن و رسميت يافتن يك متن در زمان عثمان و با نظارت و دستور او ، تا تصحيح و طبع مصاحف معتبر در قرون جديد است (نيز مقاله «تاريخ قرآن» در همين دانشنامه) . نظر به اهميت و جامعيتى كه تاريخ قرآن ، اثر ماندگار مرحوم راميار دارد ، فصول هفده گانه آن را به اجمال معرفى مى كنيم .

 1) فصل اوّل «گامى كوتاه و لرزان به پيشگاه قرآن» نام دارد و در آن از شأن و مقام قدسى قرآن كريم با استشهاد به آيات و اخبار مناسب بحث شده است .

 2) فصل دوم «نامهاى قرآن» از نخستين نام (مُصْحَف) و ساير نامهاى قرآن و قرآن در لغت و معانى گوناگون لفظ قرآن و توجيه تلفظهاى مختلف اين لفظ و نيز نام و املاى اروپايى كلمه قرآن سخن مى گويد .

 3) فصل سوم درباره «آغاز وحى» است و از تحنث (گوشه گيرى) حضرت رسول(ص) در غار حراء حكايت ، و تحقيق جامعى درباره حنيف و حنيفيت و حنفا دارد .

 4) فصل چهارم در «چگونگى وحى» است . و از جمله از حالاتى كه هنگام نزول وحى بر پيامبر اكرم(ص) عارض مى شده سخن مى گويد و به رد نظر منكران و مستشرقانى كه بعضى از اين احوال ـ نظير در خودفرورفتگى عميق يا اغماء را ـ العياذ بالله به جنون يا صرع يا نظاير آن حمل مى كرده اند، مى پردازد . سپس دلايل متينى در اثبات سلامت نفس و جسم و روح پيامبر(ص) و صداقت و امانتدارى عظيم او پيش مى كشد و درباره صحت وحى ، به نقل از منابع يا به ابتكار خود ، استدلالهاى نغزى به ميان مى آورد . سپس در باب «معلمان موهومى» كه اهل كتاب و منكران از ديرباز براى رسول اكرم(ص) قائل بوده اند و ادعا مى كردند كه مضامين قرآن را از آن فرا مى گرفته است ، سخن مى گويد .

 5) فصل پنجم «در مدار وحى» است كه در فلسفه و ماهيت وحى و انواع آن و فرق آن با الهام است . در ذيل همين فصل يك بحث مهم به نام افسانه غرانيق آورده و به يكى از تهمتهاى قديمى و مشهور كه مدعى اظهار خشوع رسول الله(ص) به خدايان جاهليت و دخالت شيطان در القاء وحى از جانب خويش ، به جاى جبرئيل و نهايتاً افزوده شدن خيالى چند آيه به قرآن است (تلك الغرانيق العلى وان شفاعتهن لترتجى .. .) پاسخ مى گويد . اين افسانه و تهمت بى پايه همان است كه در سالهاى اخير دستاويز سلمان رشدى قرار گرفته و بازتاب جهانى واكنش مسلمانان در قبال آن مشهور است . (براى تفصيل در اين باب -> «غرانيق» ، نوشته دكتر عطاء الله مهاجرانى ، و نيز همين تاريخ قرآن كه متجاوز از 18 صفحه درباره آن با استناد به مدارك بسيار و احاطه تمام بحث تاريخى و عقلى كرده است) .

6) فصل ششم در «نزول قرآن» است ، شامل بحث در معنى نزول قرآن و مراحل سه گانه نزول . سپس به يك بحث فرعى مهم مى پردازد ، تحت عنوان «كلمات قرآن از كيست ؟» . و پس از نقل چند قول جانب اين قول را مى گيرد كه «جبرئيل لفظ و معنى قرآن را از لوح محفوظ آموخته و حفظ كرده و همان را فرود آورده است .» (ص 194) .

 7) فصل هفتم : «تأليف [حفظ و گردآورى و جمع] قرآن در زمان رسول خدا(ص)» است . بخش ديگر اين فصل به «نوشتن قرآن» اختصاص دارد و از «كاتبان وحى» سخن گفته است . سپس از «به روى چه مى نوشتند» بحث شده است .

 8) فصل هشتم : درباره «جمع قرآن در زمان ابوبكر» است . با بحثها و توصيفهاى مستند و دقيق در باب رويداد يمامه (در سال دوم خلافت ابوبكر) دارد كه كشته شدن عده بسيارى از صحابه و حاملان و حافظان قرآن تكان عظيمى در جامعه پديد آورد كه انگيزه جمع و تأليف قرآن از روى نوشته هاى پراكنده شد و كسانى را كه با جمع و تدوين قرآن مخالف بودند (و مى گفتند كارى را كه خود رسول الله(ص) انجام نداده اند، ما حقّ نداريم انجام دهيم) قانع كرد . بارى به هشدار عمر ، ابوبكر زيد بن حارث را كه از پركارترين نويسندگان وحى ، و خود حافظ قرآن و داراى مصحفى اختصاصى بود نزد خود خواند ، و از او خواست كه با تشكيل هيأتى از كبار صحابه قرآن شناس ، بازنويس و تدوين نهايى قرآن را آغاز كند . مبحث بعدى درباره «همكارى زيد» است و بعدى درباره «سنجش كار زيد» و بعدى «انگيزه ابوبكر» .

 9) فصل نهم «مصاحف همزمان ابوبكر» نام دارد . در اينجا بيست تن از كسانى را كه به داشتن نسخه اى از قرآن مشهور بوده اند (مانند حضرت على(ع) ، اُبى بن كعب ، عبدالله بن مسعود ، عبدالله بن عباس و ديگران) مطرح مى كند و اطلاعات ذيقيمتى (توأم با ارزيابى) درباره هريك به دست مى دهد .

 10) فصل دهم «در زمان عمر» نام دارد .

 11) فصل يازدهم درباره «يكى كردن مصاحف در زمان عثمان» است . اين امر سرنوشت ساز سترگ ـ كه مطلقاً بزرگترين دستاورد مسلمانان در تاريخ اسلام است ـ در حدود پنج سال از 24 يا 25 هجرى تا قبل از سال 30 هجرى) به طول كشيده است و نهايتاً با همت والاى زيد و هيئت همكار او «مصحف امام» (نسخه اصلى و رسمى قرآن عثمانى) تدوين و در شش نسخه همسان و يكسان بازنويسى و تكثير شد و هر كدام خاص يكى از مراكز مهم اسلامى گرديد . (مكه ، مدينه ، شام ، بصره ، كوفه و احتمالاً بحرين) .

12) فصل دوازدهم درباره «خط قرآن» است .

 13) فصل سيزدهم درباره «اعجام و نقطه گذارى» است .

14) فصل چهاردهم درباره «آيه ها و سوره ها» است و به تفصيل از ترتيب سوره ها و نحوه توالى آنها سخن گفته است .

 15) فصل پانزدهم درباره سوره هاى «مكى و مدنى در قرآن» است .

 16) فصل شانزدهم درباره «سبب [= شأن] نزول» است .

 17) فصل هفدهم درباره «ترجمه قرآن» است . و آمارى كه درباره تعداد زبانهايى كه قرآن كريم به آنها ترجمه شده ، يا تعداد ترجمه در هر زبانى ، دقيق نيست و قديمى است و در واقع تكرار اطلاعات و آمار و ارقامى است كه در همين زمينه در طبع اوّل همين كتاب آمده بوده است . (براى تفصيل و اطلاعات دقيق در اين باب -> مقاله «كتابشناسى جهانى ترجمه هاى قرآن مجيد» نوشته مرتضى اسعدى ، در نشر دانش ، كه در اين دانشنامه هم آمده است) . در اين فصل به پيشينه ديرينه ترجمه قرآن به اغلب زبانها اشاره شده است ، ولى جاى آن داشت كه بحث مفصل و مستوفايى راجع به ترجمه قرآن مجيد به زبان فارسى ـ كه 11 قرن سابقه دارد ، و اوّلين ترجمه اى كه على الاطلاق از قرآن صورت گرفته به فارسى بوده است ـ مطرح مى گرديد . مباحث اصلى تاريخ قرآن به همين فصل خاتمه مى يابد و پس از آن ملحقات و فهرستها آمده است . ملحقات عبارتند از :
 1) جدول ترتيب زمانى سوره ها بر مبناى قرآنهاى مرسوم ؛
 2) جدول ترتيب زمانى سوره ها بر مبناى نزول ؛
 3) جدول تاريخى گاهشمار سيره رسول خدا(ص) و حوادث [همزمان] مهم جهان . در پايان فهرست منابع ، و سپس فهرست آيات قرآنى و اعلام و نظاير آن آمده است .
منابع : «فصل نوينى در پژوهشهاى قرآن شناسى» در كتاب سير بى سلوك بهاء الدين خرمشاهى ؛ تاريخ قرآن ، محمود راميار .


منبع:   شبكه حديث