شفاعت از ديدگاه قرآن

معصومه قره‏داغي


حدود سي آيه در قرآن مربوط به شفاعت است كه به چند دسته تقسيم مي‏شوند:

1 - آياتي كه شفاعت را نفي مي‏كنند، مانند: «يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة‏»، روزي كه معامله و دوستي و شفاعت در آن نيست. (سوره بقره، آيه‏254).

2 - آياتي كه تنها به شفاعت‏خداوند صراحت دارند. مانند: «ما لكم من دونه من ولي و لا شفيع‏» برايتان غير از او هيچ ياور و شفاعت كننده‏اي نيست.

(سوره سجده، آيه 4)

3 - آياتي كه از شفاعت ديگران با اذن خداوند ياد مي‏كنند. مانند: «من ذالذي يشفع عنده الا باذنه‏» چه كسي در نزد او [خداوند] شفاعت مكند مگر به اذنش. (سوره بقره، آيه 255).

4 - آياتي كه شرايط شفاعت‏شوندگان را بيان مي‏كنند. مانند:

الف) «و لا يشفعون الا لمن ارتضي‏» شفاعت نمي‏كنند مگر براي كسي كه مورد رضايت‏خدا باشد.

ب) «ما للظالمين من حميم و لا شفيع‏» براي ستمكاران، دوستدار و شفيعي نيست.

ج) «و سينغفرون للذين آمنوا» فرشتگان براي كساني كه ايمان آورده‏اند دعا و استغفار مي‏كنند.

از آيات گذشته روشن مي‏شود كه شفاعت‏بي قيد و شرط نيست و اصل شفاعت، شفاعت كننده و شفاعت‏شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر آن، شفاعت‏شونده بايد واجد شرايطي باشد كه برخي از آنها ذكر شد و اگر كسي واجد شرايط نباشد مورد شفاعت قرار نمي‏گيرد; هر چند كه همسر پيامبر باشد. چنانكه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمي‏شوند.

چنين شفاعتي مردم را تن پرور بار نمي‏آورد. زيرا شفاعت، تنها شامل تلاشگراني است كه براي ادامه راه نياز به قدرتي دارند كه در كنار آنان باشد.

چنين شفاعتي ايستادن در برابر اراده خداوند نيست. زيرا خداوند هم اراده كرده است مجرم را كيفر دهد و هم خواسته كه گروهي مشمول رحمت و عفو قرار گيرند.

شفاعت‏بدين معنا نيست كه رحم ديگران بيش از خداست. چون اولياء خدا به لطف و رحمت او اجازه شفاعت مي‏گيرند.

پيداست كه شفاعت، اراده خداوند را تغيير نمي‏دهد بلكه همانند توبه است. آري، گناه كاري كه اولياء خدا به او لطف كنند حالت ديگري غير از توبه دارد. ضمنا در دنيا راه بخشش گناه متعدد است.

شفاعت از «شفع‏» گرفته شده و آن در اصل به معني جفت گرفته شده است. و در واقع مثل اين است كه شخص شفيع با وسيله ناقص شفاعت‏شده، ضميمه مي‏شود و تشكيل يك زوج مي‏دهد كه با آن جلب منفعت‏يا دفع ضرر از خود مي‏كند. البته نه هر نفع و ضرري زيرا در مواردي كه اسباب طبيعي، ايجاب خير و شر مي‏نمايند مانند گرسنگي و تشنگي، هرگز شفاعت نمي‏طلبيم بلكه به دنبال اسباب طبيعي مي‏رويم. ما فقط در مورد سود و زيانها كه از ناحيه اجراي قوانين عمومي يا خصوصي اجتماع به ما متوجه مي‏شود، شفاعت مي‏طلبيم با اين توضيح كه ميان مولا و بنده و هر حاكم و محكومي احكامي وجود دارد كه اگر به آن عمل شود مستوجب پاداش خواهد بود. گاهي اين پاداش، مدح و تمجيد است و گاهي منافع مالي يا مقامي; و برعكس، اگر مكلف سرپيچي و مخالفت نمايد مستوجب كيفر و مجازات مي‏شود كه گاهي مذمت و توبيخ است و زماني هم ضرر مادي يا معنوي خواهد بود. بنابر اين در باب احكام دو نوع قرار داد است: يكي قرارداد اصل حكم و ديگري قرارداد تبعات و نتيجه حكم كه پاداش موافقت و كيفر مخالفت تعيين مي‏گردد.

اين يك اصل قطعي است كه در جميع انواع حكومتهاي عمومي در ميان ملتها و حكومتها نسبت‏به زير دستان; حكمفرماست.

اگر كسي بخواهد بدون تهيه مقدمات به پاداشي برسد و يا از مجازاتي برهد، اينجاست كه مورد شفاعت و تاثير آن است. البته نه در همه جا و براي همه كس. چه اينكه كسي كه اصلا لياقت نيل به كمالي را دارا نيست و يا اساسا رابطه‏اي ميان او و آن كه شفاعت نزد او مي‏شود وجود ندارد. زيرا شفاعت‏يك سير مستقل نيست. بلكه متمم و مكمل سبب است. از طرفي تاثير شفاعت‏شفيع، يك تاثير گزاف و بي‏جهت نيست‏بلكه بايد شفيع متوسل به چيزي شود كه در كسي كه نزد او شفاعت مي‏كند مؤثر گردد و طالب شفاعت را به ثواب منظور برساند و يا از عقاب و كيفر نجات بخشد. بنابر اين شفيع از مولاي بنده در خواست نمي‏كند كه از مقام مولويت‏خود و عبوديت‏بنده‏اش صرف نظر كند. همچنين از وي تقاضا نمي‏كند كه از حكم و تكليف خود دست‏بردارد. و نيز از او نمي‏خواهد كه قانون مجازات خود را در همه جا يا در اين مورد معين ابطال‏كند.

خلاصه اينكه شفاعت كننده نه تاثيري در مقام مولويت و عبوديت دارد و نه در حكم و نه جزاي حكم، بلكه او با قبول اين جهات سه گانه، متوسل به يكي از جهات زير شده و مقصود خود را به كمك آن عملي مي‏سازد:

الف) صفاتي كه در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است مانند بزرگي و كرم و بخشش و شرافت او.

ب) اوصافي كه در بنده است و مقتضي ترحم بر او است مانند فقر و مذلت و كوچكي و پريشان حالي او.

ج) اوصافي كه در خود شفيع است مانند نزديكي او به مولا و داشتن شخصيت و مقام در نزد وي.

از اين بيانات روشن مي‏شود كه كاربرد شفاعت اين است كه يك رشته عوامل مؤثردر رفع عقاب را بر عوامل ايجاب كننده آن، برتري مي‏دهد.

در حقيقت‏شفاعت‏يعني واسطه شدن در رساندن نفع و يا دفع ضرر از كسي به عنوان حكومت نه به عنوان مبارزه و تضاد. در ضمن، معلوم شد كه شفاعت از انواع سبب است. زيرا آن عبارت است از وساطت‏سبب نزديك در ميان سبب بعيد و مسبب آن.

سببيت‏خداوند از دو جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد: نخست از جهت تكوين يعني اينكه تاثير از ناحيه او شروع مي‏شود و اسباب به او منتهي مي‏شوند. ديگر از جهت تشريع، يعني بر ما منت گذارده و دستوراتي را مقرر داشته است و پاداشها و كيفرهايي در عالم ديگر براي پيروي يا مخالفت آنها قرار داده است و پيغمبراني براي اتمام حجت فرستاده است.

بعضي از آيات، بيان كننده شفاعت تكويني مي‏باشد. يعني وساطت علل و اسباب در ميان او و مخلوقاتش در تنظيم وجود و بقاء آنهاست. اما بعضي از آنها در مورد شفاعت تشريعي است كه در مورد خداوند متعال، صادق است مانند آيه‏23 از سوره سبا، آيه‏109 از سوره طه، آيه‏26 از سوره نجم، آيه 28 از سوره انبياء و آيه‏86 از سوره زخرف.

اين آيات مقام شفاعت را براي عده‏اي از ملائكه و افراد بشر به اذن و رضاي خداوند تثبيت مي‏كند و در واقع خداوند اين مقام را به آنها بخشيده بنابر اين آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و ساير صفات عاليه خداوند مي‏توانند بنده گناه كاري را كه مستوجب عقوبت گرديده مشمول رحمت و آمرزش حق سازند.

بر اساس آيات قرآن كريم خداوند مي‏تواند بر اثر شفاعت، عملي را به عملي ديگر تبديل كند. همچنان كه ممكن است عمل موجودي را معدوم يا عمل كمي را زياد و يا عمل معدومي را موجود سازد.

خلاصه خدا هرچه اراده كند، انجام مي‏دهد البته همه كارهاي او از روي مصلحتي و علتي است. در اين صورت چه مانعي دارد كه يكي از اين مصالح و علل، شفاعت انبيا و اولياء و بندگان مقربش باشد كه نه گزاف است و نه ظلم.

مشمولين شفاعت
مشمولين شفاعت همان اصحاب يمينند. يعني از دين و اعتقاد صحيح برخوردارند. از آيه اول سوره نساء استفاده مي‏شود، تنها گناهان كبيره است كه تا قيامت‏باقي مي‏مانند و الا كساني كه مرتكب گناهان صغيره شدند به مفاد اين آيه، مورد عفو قرار مي‏گيرند.

«ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه يكفرون عنكم سيئاتكم‏»

منظور از دادن نامه عمل به دست راست پيروي از امام و پيشواي حق و ازدادن به دست چپ پيروي از پيشواي باطل و گمراه كننده است. باز در جاي ديگر خداوند فرموده است.

«و لا يشفعون الا لمن ارتضي‏»(انبياء 28).

بر اساس اين آيه، شفاعت تنها در حق كساني است كه خدا از آنها خشنود است. در اينجا خشنود بودن را مطلق ذكر كرده و آن را مقيد به عمل و چيز ديگري نكرده است. لذا معلوم مي‏شود منظور خشنودي از خود آنها يعني از دين آنها و نه خشنودي از اعمالشان. بنابر اين مفاد اين آيه هم منطبق بر آيات سابق مي‏شود. از مجموع اين آيه‏ها نتيجه مي‏گيريم كه مشمولين شفاعت كساني هستند كه معتقد به دين حق مي‏باشند اما گناهان كبيره‏اي انجام داده‏اند. (1)

شافعين
شفاعت‏بر دو قسم است: شفاعت تكويني و شفاعت تشريعي

شفاعت تكويني عبارتست از وساطت علل وجودي در ميان خداوند و موجودات ديگر. از اين نظر تمام اسباب و علل وجودي، شفيع محسوب مي‏شوند.

شفاعت تشريعي نيز خود بر دو قسم است: يكي شفاعت كنندگان در دنيا كه سبب مغفرت، آمرزش و قرب الهي مي‏شوند. موارد زير را مي‏توان از جمله اين شفاعت كنندگان برشمرد:

توبه، (2) قرآن (3) و ايمان (4) عمل صالح، مساجد، مكانهاي متبرك، روزهاي شريف، انبياء، ملائكه و مؤمنان.

ديگري شفاعت كنندگان در جهان آخرت و قيامت، يعني ملائكه، انبياء، شهدا. از آيه‏143 سوره بقره، اين گونه استفاده مي‏شود كه منظور از شهدا، شاهدان اعمال هستند. نه كشته شدگان در راه خدا.

 


پي نوشتها:
1- ر.ك. تفسير الميزان، ج ،ص .
2- سوره زمر، آيه 54.
3- سوره مائده، آيه‏16.
4- سوره حديد، آيه 28.


منبع: فصلنامه كوثر، شماره 14