غدير و ظهور ولايت در آيه تبليغ

سيدجواد حسيني


در جهان بيني توحيدي، مقام تشريع و قانون گذاري اصالتا از آن خدا است. قرآن كريم مي‏فرمايد: «اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ»(1)؛ «حكم و فرمان مخصوص خداوند است.» و حق تعيين پيامبر نيز كه سفير الهي است از آن حق تعالي است كه «اَللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛(2) «خدا داناتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد.»

بنابراين، انتخاب و تعيين پيامبر و اعطاي رسالت به او منحصرا كار خداي سبحان است و انتخاب و رأي مردم در برگزيدن پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و تعيين او اثري ندارد. نقش مردم نسبت به پيامبر و پيام الهي، ايمان آوردن و عمل كردن بر طبق آن است.

شيعه معتقد است كه جانشين پيامبر نيز بايد از جانب خدا تعيين شود؛ زيرا آگاهي بر صفاتي همانند علم و عصمت كه از شرائط عمده جانشين پيامبر است، براي انسانهاي عادي امكان پذير نيست. خداست كه مي‏داند اين نعمتهاي بزرگ را به چه كساني عطا كند و ديگران، راهي براي دستيابي به چنين علم و آگاهي ندارند.

شيعه بر اين باور است كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از جانب خداي سبحان، اين انتخاب الهي را در مواردي فراوان به مردم ابلاغ كرده است و ماجراي غدير خم يكي از آنهاست. در اين حادثه بود كه وجود مبارك امير مؤمنان علي عليه‏السلام از ناحيه خداوند عزّوجلّ به عنوان سرسلسله امامت و رهبري برگزيده شد.

در مقابل، اهل سنّت، جانشيني پيامبر را از اوج امامت به حضيض خلافت تنزّل دادند و آن را در حدّ يك سلطنت پايين آوردند. آنها معتقدند مي‏توان زير سايه سقيفه‏اي بي‏پايه و اساس گردهم آمد و براي پيامبر جانشين تعيين كرد؛ چنان كه با وصيّت خليفه قبلي (همان طور كه ابابكر رفتار كرد) با شورايي صوري مي‏توان اين مهمّ را انجام داد؛ ولي از ديدگاه شيعه دست كوتاه سقيفه و امثال آن به اوج امامت نمي رسد تا بتواند كسي را بدان مقام نصب كند يا از آن تنزّل دهد.(3)

آيات متعددي از قرآن درباره داستان غدير و اثبات ولايت آمده است و همين طور روايات بي‏شماري اين مسئله را به اثبات مي‏رساند كه در اين مقال به يك نمونه اشاره مي‏شود.

آيه تبليغ
قرآن كريم مي‏فرمايد: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّه‏ُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّه‏َ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ»؛(4) «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، [كاملا به مردم[ برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي. خداوند تو را از [خطرات احتماليِ] مردم، نگاه مي‏دارد. همانا خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمي كند.»

جمله بندي آيه و لحن خاص و تأكيدهاي پي در پي آن و همچنين شروع آن با خطاب «يا ايُّهَا الرَّسول» كه تنها در دو مورد از قرآن آمده و تهديد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به عدم تبليغ رسالت در صورت كوتاهي كردن كه منحصرا در اين آيه از قرآن آمده، نشان از آن دارد كه سخن از حادثه مهمي در ميان بوده است كه عدم تبليغ آن مساوي با عدم تبليغ رسالت در مدت 23 سال شمرده شده است.

نكته ديگر اين است كه اين موضوع مهمّ مخالفان سرسختي داشته كه پيامبر، از مخالفت آنها كه ممكن بوده است مشكلاتي براي اسلام و مسلمين داشته باشند نگران بوده است و به همين جهت، خداوند به او تضمين و تأمين مي‏دهد.

حال اين پرسش مطرح مي‏شود كه با توجه به تاريخ نزول آيه كه در اواخر عمر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بوده است ، چه مطلب مهمي و چه امر حياتي در كار بوده كه خداوند رسولش را با آن همه تأكيدات مأمور ابلاغ آن مي‏كند؟

آيا مسائل مربوط به توحيد و شرك و بت شكني بوده كه از سالها قبل براي پيامبر و مسلمانان حل شده بود؟

آيا مربوط به احكام و قوانين اسلامي بوده با اينكه مهم‏ترين آنها تا آن زمان بيان شده بود؟

و آيا مربوط به مبارزه با اهل كتاب و يهود و نصارا بوده با اينكه مي‏دانيم مسئله اهل كتاب بعد از ماجراي «بني النضير» و «بني قريظه» و «بني قينقاع» و خيبر و فدك و نجران مشكلي براي مسلمانان محسوب نمي‏شد؟

و آيا مربوط به منافقان بوده، در حالي كه مي‏دانيم پس از فتح مكّه و سيطره و نفوذ اسلام در سراسر جزيره عربستان، منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند و نيروهاي آنها در هم شكسته شد و هر چه داشتند در باطن بود؟

راستي چه مسئله مهمي در آخرين ماههاي عمر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مطرح بوده است كه آيه فوق اين چنين درباره آن تأكيد مي‏كند؟

اين نيز جاي ترديد نيست كه وحشت و نگراني پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي شخص خود و جان خود نبوده، بلكه براي كارشكنيها و مخالفتهاي احتمالي منافقان بوده كه نتيجه آن براي مسلمانان خطرات و زيانهايي به بار مي‏آورد.(5)

براساس اتفاق راويان و محدثان و مفسّران شيعه و جمع كثيري از مفسّران و محدّثان اهل سنّت، همچون: ابوالحسن واحدي در اسباب النزول، ص 15؛ حافظ ابوسعيد سجستاني، در كتاب الولايه؛ فخر رازي در تفسير كبير، ج 3، ص 636؛ ابن صباغ مالكي در فصول المهمّه، ص 27؛ جلال الدين سيوطي در درّ المنثور، ج 2، ص 298؛ قاضي شوكاني در فتح القدير، ج 3، ص 57؛ شهاب الدين آلوسي در روح المعاني، ج 6، ص 172؛ شيخ سليمان قندوزي در ينابيع الموده، ص 120 و ... تصريح كرده‏اند كه آيه در مورد علي عليه‏السلام نازل شده است.

مرحوم علامه اميني در «الغدير» حديث غدير را كه مربوط به معرّفي علي عليه‏السلام به عنوان وصيّ و ولي پيامبر مي‏باشد، از صد و ده نفر از صحابه و ياران پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، و با اسناد و مدارك(6) و از هشتاد و چهار نفر از تابعين و از سيصد و شصت نفر دانشمند و كتاب معروف اسلامي نقل كرده است(7) كه نشان مي‏دهد حديث مزبور يكي از قطعي‏ترين روايات متواتر است و اگر كسي در تواتر اين روايت شك و ترديد كند، بايد گفت كه هيچ روايت متواتري را نمي‏تواند بپذيرد. به نمونه‏هايي از روايات كه از طريق فريقين نقل شده، توجّه فرماييد:

1. از ابوهريره نقل شده است كه گفت: «مَنْ صامَ يَوْمَ ثَمانِيَةَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ كَتَبَ اللّه‏ُ لَهُ صِيامَ سِتّينَ شَهْرا وَ هُوَ يَوْمُ غَديرِ خُمٍّ لَمَّا اَخَذَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بِيَدِ عَلِيَّ بْنِ اَبي طالِبٍ وَ قالَ اَلَسْتُ اَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ قالُوا نَعَمْ يا رَسُولَ اللّه‏ِ قالَ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ. فَقالَ لَهُ عُمَرُ بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَابْنَ اَبي طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَ مَوْلي كُلِّ مُسْلِمٍ فَأَنْزَلَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»؛(8) كسي كه روز هيجده ذي الحجّه را روزه بگيرد، خدا ثواب شصت ماه روزه را براي او مي‏نويسد. اين روز همان روز غدير خم است كه پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دست علي ابن ابي طالب را گرفت و گفت: آيا من به مؤمنان اولي [از خودشان] نيستم؟ گفتند: آري، يا رسول الله! گفت: هر كس كه من مولا و سرپرست او هستم، پس مولا و سرپرست او علي است. عمر به او گفت: مبارك باشد بر تو اي پسر ابوطالب! كه مولاي من و مولاي هر مسلماني گشتي. آن گاه خداي عزيز و جليل آيه «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ لَكُمْ دينَكُمْ» را نازل كرد.»

2. سيوطي از ابن مردويه به طور مستند نقل كرده كه ابن مسعود گفت: در زمان رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏خوانديم: «يا اَيُّهَا الرَّسُولَ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ـ اَنَّ عَلِيّا مولي المؤمنين ـ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ... .؛(9) اي پيامبر [به مردم] برسان آنچه را كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - كه علي مولاي مؤمنين است - و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي... .»

3. حافظ ابن عساكر شافعي به طور مستند از ابوسعيد خدري روايت كرده كه آيه [تبليغ] در روز عيد غدير درباره علي بن ابي طالب نازل شد.(10)

4. ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبري، صاحب تاريخ معروف، كتابي دارد به نام «كتاب الولاية في طرق احاديث الغدير» كه خبر روز غدير و طرق روايت آن را از هفتاد و پنج طريق نقل كرده است.(11) از جمله مي‏گويد: «زيد بن ارقم مي‏گويد: پيامبر در بازگشت از حجة الوداع در غدير خم پياده شد... سپس گفت: خداوند اين آيه را بر من نازل فرموده است: «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ...» و جبرئيل از طرف پروردگارم به من امر كرد كه در اين مكان برپا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعلام بدارم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و خليفه من و امام پس از من مي‏باشد. از جبرئيل خواستم كه خدا مرا معاف بدارد؛ زيرا مي‏دانم پرهيزكاران اندك‏اند و آزار دهندگان و ملامت كنندگان بر من به خاطر همراهي زياد من با علي و توجهم به او بسيارند... ولي خداوند راضي نشد، مگر آنكه درباره علي تبليغ كنم. پس بدانيد اي مردم! كه خداوند او را براي شما ولي و امام قرار داد و اطاعت از او را بر هر كس واجب فرمود. پس حكم او واجب الاطاعه، گفتار او نافذ، مخالف او ملعون و تصديق كننده او مورد رحمت مي‏باشد. بشنويد و اطاعت كنيد! خداوند مولاي شما و علي امام شماست. پس از او امامت تا روز قيامت در فرزندان اوست كه از نسل او مي‏باشند... هيچ علمي نيست، مگر آنكه خداوند آن را براي او روا داشته و من آن را به او منتقل ساخته‏ام. از او جدا نشويد و او را ترك نكنيد! اوست كه شما را به سوي حق هدايت كرده، به آن عمل مي‏كند. خدا نمي‏پذيرد و نمي‏بخشد كسي را كه از او روي برگرداند... بدانيد كه من پيغام را رساندم... دست او را بالا برد و آن گاه فرمود: اي مردم! اين است برادر من، وصي من، در برگيرنده علم من، و خليفه من بر هر كه به من ايمان آورده است... .»(12)

امام باقر عليه‏السلام فرمود: «اَمَرَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ رَسُولَهُ بِوَلايَةِ عَلِيٍّ وَ اَنْزَلَ عَلَيْهِ «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه‏ُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكوةَ...» وَ فَرَضَ وَلايَةَ أولِي الاَْمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا ما هِيَ فَأَمَرَ اللّه‏ُ مُحَمَّدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلايَةَ كَما فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلاةَ ...؛ خداي عزيز و جليل پيامبرش را به ابلاغ ولايت علي عليه‏السلام مأمور گردانيد. از اين رو، آيه «همانا ولي شما، خدا و رسولش و كساني كه ايمان آوردند؛ كساني كه اقامه نماز و اداي زكات مي‏كنند، مي‏باشند...» را نازل و ولايت اولي الامر را واجب كرد؛ ليكن مردم نمي دانستند ولايت اولي الامر چيست. از اين جهت، به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمان داد كه ولايت را براي مردم تفسير كند، چنان كه نماز را براي آنان تفسير كرد.»
امام باقر عليه‏السلام سپس ادامه داد: «ليكن انجام اين دستور الهي بر آن حضرت گران آمد و نگران شد كه مردم از دينشان برگردند و او را تكذيب كنند؛ لذا به خداي سبحان رجوع كرد كه در اين باره چه كند؟ خداي عزوجل آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولَ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ...» را نازل كرد. در اين هنگام، پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله امر الهي را آشكار كرد و براي اعلام ولايت علي عليه‏السلام در روز غدير برخاست و ندا داد: «اَلصَّلاةُ جامِعَةً» و به مردم امر كرد كه شاهدان، اين پيام را به غايبان برسانند... .»

آن گاه امام باقر عليه‏السلام فرمود: «وَ كانَتِ الْفَريضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَريضَةِ الأُْخْري وَ كانَتِ الْوَلايَةُ آخِرَ الْفَرائِضِ...؛ واجبات الهي يكي پس از ديگري نازل مي‏شد و ولايت آخرين آنها بود. پس از آن آيه «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ...» را نازل كرد و فرمود: لا اُنْزِلَ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذِهِ فَريضَةً قَدْ اَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرائِضَ؛ پس از اين فريضه‏اي بر شما نازل نمي‏كنم؛ زيرا فرائض را براي شما تكميل كردم.»(13)


پى‌نوشت‌ها:
1. انعام/ 57.
2. همان/ 124.
3. ظهور ولايت در صحنه غدير، برگرفته از آثار آيت اللّه‏ جوادي آملي، محمد صفائي، نشر اسراء، 1380، صص 19 - 17.
4. مائده/ 67.
5. تفسير نمونه، ج 5، ص 4 ـ 3.
6. الغدير، علامه اميني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، دوم، 1366، ج 1، صص 61 - 14؛ تفسير نمونه، ج 5، ص 7 - 5.
7. الغدير، ج 1، صص 72 - 62.
8. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 37، ص 108 ، ح 1؛ امالي صدوق، مجلس اول، ص 12، ح 2.
9. ينابيع الموده، شيخ سليمان قندوزي، قم، دارالاسوه، اول، ص 140؛ الدر المنثور، سيوطي، ج 3، ص 117.
10. روح المعاني، آلوسي، ج 6، ص 172؛ تفسير الكبير، فخر رازي، ج 3، ص 636.
11. العمدة، ص 157.
12. كتاب الولاية، طبري، به نقل از : حقيقت گمشده، شيخ معتصم سيد احمد سوداني، ترجمه سيد محمد رضا مهري، قم، بنياد معارف اسلامي، دوم، 1379، ج 1، صص 177 - 174.
13. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، ج 1، ص 289.
 

منبع: ماهنامه مبلغان، شماره 74